<hr> معنی : مشت، ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت، ضربت ناگهانی زدن، ضربت زدن، سوراخ کردن، خنجر زدن، سک زدن، سیخ زدن <hr> معانی دیگر : (با چیز تیزی مانند دشنه یا میله ی سر تیز) فرو کردن، سیخونک زدن، (به ویژه در مشت زنی) ضربه ی تند و کوتاه زدن، تندکوبه زدن، (با:out) فرو کردن و درآوردن، ضربه ی تند و مستقیم، سکه، خرد کردن، سی&nbsp; زدن، سورا&nbsp; کردن

معنی : مشت، ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت، ضربت ناگهانی زدن، ضربت زدن، سوراخ کردن، خنجر زدن، سک زدن، سیخ زدن معانی دیگر : (با چیز تیزی مانند دشنه یا میله ی سر تیز) فرو کردن، سیخونک زدن، (به ویژه در مشت زنی) ضربه ی تند و کوتاه زدن، تندکوبه زدن، (با:out) فرو کردن و درآوردن، ضربه ی تند و مستقیم، سکه، خر

<hr> معنی : ورد، گپ، سخن تند و ناشمرده، چکچکی، وراجی کردن <hr> معانی دیگر : (تند و نامفهوم حرف زدن) ور زدن، زر زدن، ور ور کردن، گپ زنی، پچ پچ

معنی : ورد، گپ، سخن تند و ناشمرده، چکچکی، وراجی کردن معانی دیگر : (تند و نامفهوم حرف زدن) ور زدن، زر زدن، ور ور کردن، گپ زنی، پچ پچ

jabber

<hr> معنی : سخن نامفهوم <hr> معانی دیگر : زبان (یا عبارت ) من درآوردی و نامفهوم

معنی : سخن نامفهوم معانی دیگر : زبان (یا عبارت ) من درآوردی و نامفهوم

jabberwocky

jabbing

<hr> معنی : درخت جوالدوز، پیچ اناری <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت نورا، جاکراندا (انواع درختان حاره ای امریکایی از خانواده ی bignonia که گل های خوشه ای و نیلی رنگ می دهند)، ش درخت جوالدوز

معنی : درخت جوالدوز، پیچ اناری معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت نورا، جاکراندا (انواع درختان حاره ای امریکایی از خانواده ی bignonia که گل های خوشه ای و نیلی رنگ می دهند)، ش درخت جوالدوز

jacaranda

<hr> معنی : سنبل، سنگ یمانی، یاقوت زعفرانی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: hyacinth

معنی : سنبل، سنگ یمانی، یاقوت زعفرانی معانی دیگر : رجوع شود به: hyacinth

jacinth

<hr> معنی : فنجان، جک زدن، سرزنش کردن <hr> معانی دیگر : (در اصل) پسر، مرد، آدم (برای تاکید به کار می رود)، (ورق بازی) سرباز (knave هم می گویند)، (اتومبیل و غیره) جک، هر وسیله ی بلند کردن (در فواصل کم)، درشت، بزرگ اندام، گنده، (معمولا با: up) جک زدن، (با جک) بلند کردن، بالا بردن، (در اصل) شاگرد خانه، نوکر، (استرالیا) پاسبان، مامور پلیس، رجوع شود به: jackpot، (نادر) ملوان، ناوی، (میله ی چوبی که چکش را برای فرود آمدن بر سیم پیانو بلند می کند) خرک پیانو، هر نوع خرک، الاغ نر، نره خر (jackass هم می گویند)، جنس نر، نرک، (جانور شناسی) نام کلی انواع ماهی های حاره ای و نقره ای رنگ و استخوانی که دم دو شاخه ی آنها دراز و باریک است (از تیره ی caranagidae)، (قدیمی - خودمانی) پول، فلوس، اسکن، (برق) پریز، ژاک، (شکار) مشعل یا نوری که برای جلب صید به کار می رود، (کشتیرانی) پرچم سینه ی کشتی، (با نور افکن یا مشعل) صید کردن، پیشوند:، نرک [jackass]، بزرگ و محکم، سترگ [jackboot]، خرک برای بالا بردن چر&nbsp; جک اتومبیل، در ورق بازی سرباز

معنی : فنجان، جک زدن، سرزنش کردن معانی دیگر : (در اصل) پسر، مرد، آدم (برای تاکید به کار می رود)، (ورق بازی) سرباز (knave هم می گویند)، (اتومبیل و غیره) جک، هر وسیله ی بلند کردن (در فواصل کم)، درشت، بزرگ اندام، گنده، (معمولا با: up) جک زدن، (با جک) بلند کردن، بالا بردن، (در اصل) شاگرد خانه، نوکر، (اس

jack

<hr> هوای سرد، یخبندان، سرما ریزه، بشم، بشمه، لولوی زمستانی، بابایخی

هوای سرد، یخبندان، سرما ریزه، بشم، بشمه، لولوی زمستانی، بابایخی

jack frost

<hr> معنی : همه فن حریف، همه کاره <hr> معانی دیگر : آدم همه فن حریف، همه کاره (و هیچکاره)، همه مرده حلاج

معنی : همه فن حریف، همه کاره معانی دیگر : آدم همه فن حریف، همه کاره (و هیچکاره)، همه مرده حلاج

jack of all trades

<hr> معنی : ملوان، ملاح <hr> معانی دیگر : ناوی

معنی : ملوان، ملاح معانی دیگر : ناوی

jack tar

<hr> معنی : شغال، توره، جان کنی مفت <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی یا سانسکریت)، (جانور شناسی) شغال (انواع سگ های وحشی کوچکتر از گرگ که به صورت گروهی شکار می کنند و لاشخور هم هستند ـ بومی آسیا و شمال افریقا)، تورک، نوکر حلقه به گوش، قره نوکر، کاسه لیس، سفله، ش شغال

معنی : شغال، توره، جان کنی مفت معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی یا سانسکریت)، (جانور شناسی) شغال (انواع سگ های وحشی کوچکتر از گرگ که به صورت گروهی شکار می کنند و لاشخور هم هستند ـ بومی آسیا و شمال افریقا)، تورک، نوکر حلقه به گوش، قره نوکر، کاسه لیس، سفله، ش شغال

jackal

<hr> معنی : میمون، بوزینه، جلف، ادم خودساز <hr> معانی دیگر : (قدیمی) میمون، آدم از خود راضی و گستاخ

معنی : میمون، بوزینه، جلف، ادم خودساز معانی دیگر : (قدیمی) میمون، آدم از خود راضی و گستاخ

jackanapes

<hr> معنی : ادم کله خر، خر نر، الاغ نر <hr> معانی دیگر : نره خر، الاه نر

معنی : ادم کله خر، خر نر، الاغ نر معانی دیگر : نره خر، الاه نر

jackass

<hr> معنی : زاغی، زاغچه، کلاغ پیشه <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) زاغچه (corvus monedula کلاغ کوچک بومی اروپا که پشت گردنش خاکستری است)، کلاغ گردن بور، کلاه پیشه

معنی : زاغی، زاغچه، کلاغ پیشه معانی دیگر : (جانورشناسی) زاغچه (corvus monedula کلاغ کوچک بومی اروپا که پشت گردنش خاکستری است)، کلاغ گردن بور، کلاه پیشه

jackdaw

<hr> معنی : جلد، کتاب، کت، ژاکت، نیمتنه، پوشه، در پوشه گذاردن، پوشاندن، جلد کردن <hr> معانی دیگر : (نظامی) فرنج، (از ریشه ی عربی)، پوشش برونی، پوشنه، رو پوش، رویه، روی گیر، پوشینه، روکش کتاب (dust jacket هم می گویند)، جلد صفحه ی گرامافون، (فشنگ) غلاف (که پس از تیر اندازی می شود: پوکه)، پوسته، (روکش و عایق لوله ی آب گرم و دیگ بخار) لوله پوش، دیگ پوش، (سیب زمینی و غیره) پوست، پاکت بزرگ، جلد پرونده، با کت پوشاندن، کت به تن کردن، (با عایق یا پوشنه و غیره) پوشاندن، پوشش دار کردن، روکش دار کردن

معنی : جلد، کتاب، کت، ژاکت، نیمتنه، پوشه، در پوشه گذاردن، پوشاندن، جلد کردن معانی دیگر : (نظامی) فرنج، (از ریشه ی عربی)، پوشش برونی، پوشنه، رو پوش، رویه، روی گیر، پوشینه، روکش کتاب (dust jacket هم می گویند)، جلد صفحه ی گرامافون، (فشنگ) غلاف (که پس از تیر اندازی می شود: پوکه)، پوسته، (روکش و عایق لول

jacket

<hr> معنی : بازو بسته شونده، چاقوی بزرگ جیبی، بدنبال، تا شو، قلمتراش، با چاقو بریدن، شیرجه رفتن <hr> معانی دیگر : چاقوی جیبی، گزلیک، گزلک، (این نوع شیرجه در آب: زانوها را راست نگاه می دارند و دست ها با نوک پاها تماس دارند و درست پیش از رسیدن به آب بدن صاف می شود و چاقو وار آب را می شکافد) شیرجه ی دشنه ای، شیرجه ی خم راست، با چاقوی جیبی بریدن، چاقوی بزرگ جیبی

معنی : بازو بسته شونده، چاقوی بزرگ جیبی، بدنبال، تا شو، قلمتراش، با چاقو بریدن، شیرجه رفتن معانی دیگر : چاقوی جیبی، گزلیک، گزلک، (این نوع شیرجه در آب: زانوها را راست نگاه می دارند و دست ها با نوک پاها تماس دارند و درست پیش از رسیدن به آب بدن صاف می شود و چاقو وار آب را می شکافد) شیرجه ی دشنه ای، شیر

jackknife

<hr> معنی : تازه کار، خام دست، موقتی، ناشی، نا درست <hr> معانی دیگر : بی عرضه، رجوع شود به: makeshift، دم دست

معنی : تازه کار، خام دست، موقتی، ناشی، نا درست معانی دیگر : بی عرضه، رجوع شود به: makeshift، دم دست

jackleg

<hr> معنی : برنده تمام پولها، جوایز رویهم انباشته <hr> معانی دیگر : (پوکر و غیره) بانک، کاسه، (در ماشین های قمار و غیره) جایزه ی بزرگ، پول انباشته شده، برد کلان، جک پات، دربازی پوکر پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن، میسازد

معنی : برنده تمام پولها، جوایز رویهم انباشته معانی دیگر : (پوکر و غیره) بانک، کاسه، (در ماشین های قمار و غیره) جایزه ی بزرگ، پول انباشته شده، برد کلان، جک پات، دربازی پوکر پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن، میسازد

jackpot

<hr> معنی : جک پیچی <hr> معانی دیگر : (مکانیک) جک پیچی (ابزاری که با پیچاندن میله ی پیچ مانندی اشیای سنگین را به فاصله ی کمی بلند می کند)

معنی : جک پیچی معانی دیگر : (مکانیک) جک پیچی (ابزاری که با پیچاندن میله ی پیچ مانندی اشیای سنگین را به فاصله ی کمی بلند می کند)

jackscrew

<hr> معنی : بادبان بند، بند تیر <hr> معانی دیگر : (طناب یا میله ای که بادبان کشتی را به آن می بندند) بادبان بند

معنی : بادبان بند، بند تیر معانی دیگر : (طناب یا میله ای که بادبان کشتی را به آن می بندند) بادبان بند

jackstay

<hr> معنی : ادم پوشالی یا کاهی، ادم بی عرضه <hr> معانی دیگر : (مهجور) آدم پوشالی

معنی : ادم پوشالی یا کاهی، ادم بی عرضه معانی دیگر : (مهجور) آدم پوشالی

jackstraw

<hr> معنی : یعقوب نبی قوم یهود <hr> معانی دیگر : اسم خاص مذکر (مخفف آن: jake و jack)

معنی : یعقوب نبی قوم یهود معانی دیگر : اسم خاص مذکر (مخفف آن: jake و jack)

jacob

<hr> معنی : راهب فرقه دومی نیکن، عضو فرقه مذهبی مخالف دولت <hr> معانی دیگر : راهب دومینیکن فرانسوی، (فرانسه: انقلاب 1789) عضو گروه دموکرات های رادیکال، راهب فرقه دومی نیکن dominican

معنی : راهب فرقه دومی نیکن، عضو فرقه مذهبی مخالف دولت معانی دیگر : راهب دومینیکن فرانسوی، (فرانسه: انقلاب 1789) عضو گروه دموکرات های رادیکال، راهب فرقه دومی نیکن dominican

jacobin

<hr> معنی : ایین جاکوبینها <hr> معانی دیگر : ایین جاکوبین ها

معنی : ایین جاکوبینها معانی دیگر : ایین جاکوبین ها

jacobinism

<hr> معنی : عضو فرقه راهبان دومی نیکن، عضو کلیسای قدم سوریه و عراق <hr> معانی دیگر : هوا خواه جیمز دوم پادشاه مستعفی انگلیس و بازماندگان او، طرفدار سلطنت جیمز اول پادشاه مخلوع انگلیس

معنی : عضو فرقه راهبان دومی نیکن، عضو کلیسای قدم سوریه و عراق معانی دیگر : هوا خواه جیمز دوم پادشاه مستعفی انگلیس و بازماندگان او، طرفدار سلطنت جیمز اول پادشاه مخلوع انگلیس

jacobite

<hr> معنی : ململ <hr> معانی دیگر : (پارچه ی نازک و پنبه ای که روی زخم می پیچند) تنزیب، پارچه نخی نازک هندی شبیه موسلین

معنی : ململ معانی دیگر : (پارچه ی نازک و پنبه ای که روی زخم می پیچند) تنزیب، پارچه نخی نازک هندی شبیه موسلین

jaconet

<hr> معنی : شورش و قیام روستاییان، طبقه روستایی <hr> معانی دیگر : شورش روستاییان فرانسه در 1358 میلادی، دهاتیان

معنی : شورش و قیام روستاییان، طبقه روستایی معانی دیگر : شورش روستاییان فرانسه در 1358 میلادی، دهاتیان

jacquerie

<hr> معنی : لاف، خود ستایی، لافزنی، دعوی دروغ، ادعای پوچ <hr> معانی دیگر : (نادر) لافزنی، jactitation لاف، دعوی دروه

معنی : لاف، خود ستایی، لافزنی، دعوی دروغ، ادعای پوچ معانی دیگر : (نادر) لافزنی، jactitation لاف، دعوی دروه

jactation

<hr> معنی : لاف، لافزنی، دعوی دروغ، ادعای پوچ <hr> معانی دیگر : (حقوق: لاف و گزاف یا دروغی که به دیگران آسیب وارد آورد) ادعای دروغ، تهمت، دعوی دروه

معنی : لاف، لافزنی، دعوی دروغ، ادعای پوچ معانی دیگر : (حقوق: لاف و گزاف یا دروغی که به دیگران آسیب وارد آورد) ادعای دروغ، تهمت، دعوی دروه

jactitation

<hr> معنی : انداختن، پرت کردن، پرتاب کردن <hr> معانی دیگر : پرتاب کردن، انداختن، پرت کردن

معنی : انداختن، پرت کردن، پرتاب کردن معانی دیگر : پرتاب کردن، انداختن، پرت کردن

jaculate

<hr> معنی : پرتاب <hr> معانی دیگر : پرتاب

معنی : پرتاب معانی دیگر : پرتاب

jaculation

<hr> معنی : اسب پیر، یشم، زنکه، مرد بی معنی، دختر لاسی، پشم سبز، زن هرزه، از کار انداختن، خسته کردن <hr> معانی دیگر : ساخته شده از یشم، اسب وامانده و بی ارزش، یابو، زن بد نام، (نادر) سلیطه، زن جوان و بی ادب، ژاد، یابو یا اسب خسته، ازکار انداختن در اثر زیاده روی

معنی : اسب پیر، یشم، زنکه، مرد بی معنی، دختر لاسی، پشم سبز، زن هرزه، از کار انداختن، خسته کردن معانی دیگر : ساخته شده از یشم، اسب وامانده و بی ارزش، یابو، زن بد نام، (نادر) سلیطه، زن جوان و بی ادب، ژاد، یابو یا اسب خسته، ازکار انداختن در اثر زیاده روی

jade

<hr> معنی : خسته، یابو یا اسب خسته، بی اشتها <hr> معانی دیگر : سیر، زده، دلزده (در اثر زیاده روی در خوراک یا لذت و غیره)، وامانده

معنی : خسته، یابو یا اسب خسته، بی اشتها معانی دیگر : سیر، زده، دلزده (در اثر زیاده روی در خوراک یا لذت و غیره)، وامانده

jaded

<hr> معنی : یشم سبز، یشم اعلی که در برمه یافت میشود <hr> معانی دیگر : (گوهر شناسی) یشم اعلی (که در میانمار یا برمه یافت می شود: na(al,fe)si2o6 از دسته ی پیروکسین ها)

معنی : یشم سبز، یشم اعلی که در برمه یافت میشود معانی دیگر : (گوهر شناسی) یشم اعلی (که در میانمار یا برمه یافت می شود: na(al,fe)si2o6 از دسته ی پیروکسین ها)

jadeite

<hr> معنی : فاسد، خسته، بی اشتها <hr> معانی دیگر : jaded خسته

معنی : فاسد، خسته، بی اشتها معانی دیگر : jaded خسته

jadish

<hr> معنی : شکارچی، علاقمند به شکار، مرد شکارچی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغ قاپو (جنس stercorarius از تیره ی stercorariidae - از پرندگان کرانه زی که کارشان قاپیدن طعمه ی دیگر پرندگان است)

معنی : شکارچی، علاقمند به شکار، مرد شکارچی معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغ قاپو (جنس stercorarius از تیره ی stercorariidae - از پرندگان کرانه زی که کارشان قاپیدن طعمه ی دیگر پرندگان است)

jaeger

<hr> معنی : خار، نوک، دندانه، کنگره، بریدگی، برامدگی تیز، سیخونک، کنگره دار کردن، چاک زدن، ناهموار بریدن، دندانه دار کردن <hr> معانی دیگر : مخفف: قاضی عسکر کل، (به طور ناصاف یا گوشه دار بریدن مثلا پارچه یا چوب را) ناصاف بریدن، کج و کوله بریدن، مضرس کردن، گوشه دار بریدن، (هر برآمدگی تیز و دندان مانند) تیزی، تیز گوشه، (قدیمی) بریدگی اره مانند (مثلا بریدگی گوشه دار پارچه)، دوران فعالیت شدید، عمل شدید و بلا اراده، (محلی - به ویژه در مورد هیزم یا کاه و غیره) بار کوچک، بارچه، مقدار کم، (خودمانی) مستی، کیفوری، نشئه، مشروبخوری مفرط، سیخ‹ک

معنی : خار، نوک، دندانه، کنگره، بریدگی، برامدگی تیز، سیخونک، کنگره دار کردن، چاک زدن، ناهموار بریدن، دندانه دار کردن معانی دیگر : مخفف: قاضی عسکر کل، (به طور ناصاف یا گوشه دار بریدن مثلا پارچه یا چوب را) ناصاف بریدن، کج و کوله بریدن، مضرس کردن، گوشه دار بریدن، (هر برآمدگی تیز و دندان مانند) تیزی، تی

<hr> معنی : نا هموار، دندانه دار، مضرس <hr> معانی دیگر : (دارای بریدگی های تیز مانند شیشه ی شکسته یا سنگ پر دندانه) پر دندانه، تیز گوشه دار، بریده بریده، اره ای، ناصاف

معنی : نا هموار، دندانه دار، مضرس معانی دیگر : (دارای بریدگی های تیز مانند شیشه ی شکسته یا سنگ پر دندانه) پر دندانه، تیز گوشه دار، بریده بریده، اره ای، ناصاف

jagged

<hr> معنی : شکر زرد، شکر گور <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی سانسکریت) شکر گور

معنی : شکر زرد، شکر گور معانی دیگر : (از ریشه ی سانسکریت) شکر گور

jaggery

<hr> معنی : پلنگ خالدار امریکایی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) جگوار (panthera onca - درشت اندام ترین درنده ی اقلیم امریکا و شبیه یوزپلنگ)، ش پلنگ خالدار امریکایی once felis

معنی : پلنگ خالدار امریکایی معانی دیگر : (جانور شناسی) جگوار (panthera onca - درشت اندام ترین درنده ی اقلیم امریکا و شبیه یوزپلنگ)، ش پلنگ خالدار امریکایی once felis

jaguar

<hr> معنی : یهوه، یهو خدای یهود <hr> معانی دیگر : یهو خدای یهود

معنی : یهوه، یهو خدای یهود معانی دیگر : یهو خدای یهود

jahweh

<hr> معنی : حبس، زندان، محبس، محبوس کردن، حبس کردن <hr> معانی دیگر : (دوران) زندانی، زندانی بودن، زندان کردن، هلفدان (در انگلیس gaol هم می گویند) (jailhouse هم می گویند)، بندیخانه

معنی : حبس، زندان، محبس، محبوس کردن، حبس کردن معانی دیگر : (دوران) زندانی، زندانی بودن، زندان کردن، هلفدان (در انگلیس gaol هم می گویند) (jailhouse هم می گویند)، بندیخانه

jail

<hr> معنی : محکوم، محبوس، جنایت کار، زندانی <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، زندانی سابق

معنی : محکوم، محبوس، جنایت کار، زندانی معانی دیگر : (عامیانه)، زندانی سابق

jailbird

<hr> معنی : فرار از زندان، گریختن از محبس <hr> معانی دیگر : زندان گریزی، زندان شکنی، گریختن از محبس بازور

معنی : فرار از زندان، گریختن از محبس معانی دیگر : زندان گریزی، زندان شکنی، گریختن از محبس بازور

jailbreak

<hr> معنی : فراری از قانون

jailbreaker

<hr> معنی : زندانیان <hr> معانی دیگر : jailor زندانیان

معنی : زندانیان معانی دیگر : jailor زندانیان

jailer

<hr> معنی : زندانیان <hr> معانی دیگر : jailer زندانیان

معنی : زندانیان معانی دیگر : jailer زندانیان

jailor

<hr> معنی : اشغال، کثافت، ترشح مدفوع <hr> معانی دیگر : (محلی) مستراح بیرون از ساختمان، درهم ریخته

معنی : اشغال، کثافت، ترشح مدفوع معانی دیگر : (محلی) مستراح بیرون از ساختمان، درهم ریخته

واژه های حرف "j" - مترادف و متضاد