کلمه جو
صفحه اصلی

حنوط

فارسی به انگلیسی

embalmment

مترادف و متضاد

embalmment (اسم)
حنوط

فرهنگ فارسی

(اسم ) داروی معطر مانند کافور که پس از غسل میت بجسد او زنند تا دیری بماند و متلاشی نگردد .

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (اِ. ) دارویی معطر مانند کافور که پس از غسل میت به جسد می زنند تا دیرتر متلاشی شود.

لغت نامه دهخدا

حنوط. [ ح َ ] ( ع اِ ) بوی مردگان. ( مهذب الاسماء ). ج ، حنط. ( مهذب الاسماء ). بوی خوش برای مردگان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). عطر مردگان. بوی خوش و هر ادویه ای که از فساد جلوگیری کند، از قبیل : ذریره و مشک و عنبر و کافور و جز آن از قصب هندی و صندل که جسد میت را پس ازخشک شدن با آنها پر کنند تا از پوسیدن آن تا زمان درازی جلوگیری نماید. ( از اقرب الموارد ) :
از دانه انگور بسازید حنوطم
وز برگ رز سبز ردا و کفن من.
منوچهری.
هر دو میگفتند کز خوف سقوط
جان سپردن به از این بوی حنوط.
مولوی.

حنوط. [ ح ُ ] ( ع مص ) خداوند وقت درو شدن گشتن. ( منتهی الارب ). وقت درو شدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). هنگام درو شدن. ( محیط المحیط ). || سپید گردیدن گیاه رمث و پخته شدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( محیط المحیط ). || حَنوط پاشیدن بر میت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). حنوط پاشیدن برمرده. || ( اِ ) داروهای خوشبویی مانند کافور که پس از شستن مرده بر آن می پاشند و این از عربی گرفته شده است. ( ناظم الاطباء ). رجوع به حَنوط شود.

حنوط. [ ح ُ ] (ع مص ) خداوند وقت درو شدن گشتن . (منتهی الارب ). وقت درو شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). هنگام درو شدن . (محیط المحیط). || سپید گردیدن گیاه رمث و پخته شدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (محیط المحیط). || حَنوط پاشیدن بر میت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حنوط پاشیدن برمرده . || (اِ) داروهای خوشبویی مانند کافور که پس از شستن مرده بر آن می پاشند و این از عربی گرفته شده است . (ناظم الاطباء). رجوع به حَنوط شود.


حنوط. [ ح َ ] (ع اِ) بوی مردگان . (مهذب الاسماء). ج ، حنط. (مهذب الاسماء). بوی خوش برای مردگان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عطر مردگان . بوی خوش و هر ادویه ای که از فساد جلوگیری کند، از قبیل : ذریره و مشک و عنبر و کافور و جز آن از قصب هندی و صندل که جسد میت را پس ازخشک شدن با آنها پر کنند تا از پوسیدن آن تا زمان درازی جلوگیری نماید. (از اقرب الموارد) :
از دانه ٔ انگور بسازید حنوطم
وز برگ رز سبز ردا و کفن من .

منوچهری .


هر دو میگفتند کز خوف سقوط
جان سپردن به از این بوی حنوط.

مولوی .



فرهنگ عمید

۱. ماده ای خوش بو و مانند کافور که پس از غسل دادن مرده به جسد او می زنند.
۲. (اسم مصدر ) مالیدن این ماده به جسد مرده.

دانشنامه آزاد فارسی

حُنوط
مالیدن کافور ساییده و تازه بر اعضای سجدۀ (پیشانی، دو کف دستِ، دو سَرِ زانو، دو انگشت بزرگ پا) میّت مسلمان، پس از غسل دادن. جز شهید و مُحرِم، انجام دادن این کار برای هر متوفای دیگر واجب است؛ اما اگر کافور یافت نشود وجوبش ساقط می شود. نبش قبر برای حنوط کردن، در صورت فراموشی، پیش از فساد بدن، واجب است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کافور، که به بدن میت مالیده می شود. از آن در باب طهارت سخن گفته اند.
حنوط در لغت به هر مادّه خوش بویی گفته می شود که بدن یا کفن میت را بدان معطر کنند، لیکن در کلمات فقها تنها درباره کافور به کار رفته که به مواضعی از بدن میت مالیده می شود.مالیدن کافور به بدن میت را «تحنیط» گویند.
حکم حنوط
مالیدن کافور به بدن میت مسلمان واجب است، جز میت محرم که- به جهت حرمت موادّ خوش بو بر محرم- جایز نیست. البتّه زن در عده وفات و معتکف به رغم حرمت بوی خوش بر آنان، در این حکم ملحق به محرم نیستند و تحنیط آنان واجب است. در اینکه تحنیط قبل از کفن کردن میت انجام می شود یا بعد از کفن کردن وی یا پس از پوشاندن لنگ و قبل از پوشاندن پیراهن و یا همه صورتهای فوق جایز است، هر چند بهتر آن است که تحنیط قبل از تکفین باشد، اختلاف است. اگر کافور یافت نشود، میت بدون تحنیط دفن می گردد؛ هرچند خوش بو کردن بدن وی با ذریره جایز است؛ لیکن حنوط به شمار نمی رود. در کراهت یا حرمت خوش بو کردن میت به غیر ذریره و کافور اختلاف است. مخلوط کردن کافور با ذریره در حنوط جایز است. در صورت کم بودن کافور و دوران امر بین استفاده آن در غسل میت یا تحنیط، غسل مقدّم است، و بین تحنیط پیشانی و سایر مواضع، پیشانی مقدّم است.
کیفیت تحنیط
در اینکه واجب، مالیدن کافور به مواضعی از بدن میت است یا صرف نهادن و تماس آن با مواضع واجب، و مسح (مالیدن) مستحب می باشد، اختلاف است.
مواضع حنوط
...


کلمات دیگر: