کلمه جو
صفحه اصلی

دفن


مترادف دفن : تدفین، خاک سپاری، پنهان سازی

برابر پارسی : خاکسپاری، در خاک کردن، گوراندن

فارسی به انگلیسی

burial, interment

burial


فارسی به عربی

دفن , مشرحة

عربی به فارسی

دفن , بخاک سپاري , تدفدين , ايين تدفين , تدفين


مترادف و متضاد

۱. تدفین، خاکسپاری
۲. پنهانسازی


sepulcher (اسم)
مقبره، مزار، دفن، قبر، مرقد، گور، قبر ساختن

sepulchre (اسم)
مزار، دفن، قبر، مرقد، گور

burial (اسم)
دفن، تدفین، بخاک سپاری

interment (اسم)
دفن، تدفین، بخاک سپاری، ایین تدفین

mortuary (اسم)
دفن، مرده شوی خانه

sepulture (اسم)
مقبره، دفن، بخاک سپاری

inhumation (اسم)
دفن، بخاک سپاری، در قبر گذاری

تدفین، خاک‌سپاری


پنهان‌سازی


فرهنگ فارسی

پنهان کردن، چیزی رازیرخاک کردن، بخاک سپردن مرده
( مصدر ) ۱ - چیزی را زیر خاک کردن . ۲ - بخاک سپردن مرده بگور کردن میت . ۳ - پنهان کردن .

فرهنگ معین

(دَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - به خاک سپردن مرده . ۲ - پنهان کردن .

لغت نامه دهخدا

دفن . [ دُ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ دِفان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دفان شود. || ج ِ دَفین .(از ذیل اقرب الموارد از تاج ). رجوع به دفین شود.


دفن . [ دَ ] (ع ص ) گمنام بیقدر: رجل دفن ؛ مرد گمنام و بی قدر. (منتهی الارب ). خامل و گمنام . (از اقرب الموارد). || مدفون و دفن شده . ج ، أدفان . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || آبشخور و منهل دفن شده و انباشته شده . (از ذیل اقرب الموارد از تاج و لسان ). || زمین دفن شده و انباشته شده . (از ذیل اقرب الموارد از تاج و لسان ).
- دفن المروءة ؛ بدون مروت و جوانمردی . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دفین المروءة. و رجوع به دفین شود.


دفن . [ دَ ] (ع مص ) پوشیده و پنهان کردن در خاک ، یا عام است . (از منتهی الارب ). در زیر خاک نهادن . (المصادر زوزنی ). در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). زیر زمین نهان کردن . (غیاث ). مستور و مخفی کردن ، چون دفن میت . (از اقرب الموارد). || آکندن . بخاک سپردن . خاک کردن . چال کردن . در گور کردن . بزیر خاک نهادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). بگور کردن میت را. و رجوع به دفن کردن شود: اقبار؛ فرمان دادن به دفن کسی . (دهار). || در اصطلاح شرعی ، پنهان کردن و در خاک کردن میت است ، روی بطرف قبله بر جنب راست به نحو خاص ، یعنی باید میت را رو به قبله بر دست راست قرار دهند بطوری که سر آن به طرف مغرب باشد و پاهایش به طرف مشرق ، و این امر یعنی دفن میت از واجبات کفائی است . (فرهنگ علوم عقلی ، از شرح لمعه ص 37 و عروة الوثقی ص 155).
- دفن البنات ؛ به گور کردن دختران (که برحسب مشهور، عادت بعضی از اعراب در دوره ٔ جاهلیت بود) :
اگر نخواندی نعم الختن ، برو برخوان
وگر ندیدی دفن البنات ، شو بنگر.

خاقانی .


- دفن و کفن ، کفن و دفن ؛ کفن کردن و دفن کردن .
|| پنهان داشتن سخن و حدیث . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || رمیدن شتران . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بر سر خود رفتن ورمیدن شتران . (از ناظم الاطباء). || میان شتران گردیدن بر آبخور. (از منتهی الارب ). «دفون » بودن ناقه . (از اقرب الموارد). و رجوع به دفون شود. || انباشته شدن چاه و حوض و آبشخور و مانند آن . (ناظم الاطباء).

دفن . [ دَ ف ِ ] (ع ص ) داء دفن ؛ به معنی دِفن است . (از اقرب الموارد). رجوع به دِفن شود.


دفن . [ دِ ] (ع ص ) داء دفن ؛ بیماریی که معلوم نگردد مگر بعد از انتشار فساد و بدی آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَفِن . و رجوع به دَفِن شود.


دفن. [ دَ ] ( ع مص ) پوشیده و پنهان کردن در خاک ، یا عام است. ( از منتهی الارب ). در زیر خاک نهادن. ( المصادر زوزنی ). در زیر خاک کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). زیر زمین نهان کردن. ( غیاث ). مستور و مخفی کردن ، چون دفن میت. ( از اقرب الموارد ). || آکندن. بخاک سپردن. خاک کردن. چال کردن. در گور کردن. بزیر خاک نهادن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). بگور کردن میت را. و رجوع به دفن کردن شود: اقبار؛ فرمان دادن به دفن کسی. ( دهار ). || در اصطلاح شرعی ، پنهان کردن و در خاک کردن میت است ، روی بطرف قبله بر جنب راست به نحو خاص ، یعنی باید میت را رو به قبله بر دست راست قرار دهند بطوری که سر آن به طرف مغرب باشد و پاهایش به طرف مشرق ، و این امر یعنی دفن میت از واجبات کفائی است. ( فرهنگ علوم عقلی ، از شرح لمعه ص 37 و عروة الوثقی ص 155 ).
- دفن البنات ؛ به گور کردن دختران ( که برحسب مشهور، عادت بعضی از اعراب در دوره جاهلیت بود ) :
اگر نخواندی نعم الختن ، برو برخوان
وگر ندیدی دفن البنات ، شو بنگر.
خاقانی.
- دفن و کفن ، کفن و دفن ؛ کفن کردن و دفن کردن.
|| پنهان داشتن سخن و حدیث. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || رمیدن شتران. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بر سر خود رفتن ورمیدن شتران. ( از ناظم الاطباء ). || میان شتران گردیدن بر آبخور. ( از منتهی الارب ). «دفون » بودن ناقه. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به دفون شود. || انباشته شدن چاه و حوض و آبشخور و مانند آن. ( ناظم الاطباء ).

دفن. [ دَ ] ( ع ص ) گمنام بیقدر: رجل دفن ؛ مرد گمنام و بی قدر. ( منتهی الارب ). خامل و گمنام. ( از اقرب الموارد ). || مدفون و دفن شده. ج ، أدفان. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || آبشخور و منهل دفن شده و انباشته شده. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج و لسان ). || زمین دفن شده و انباشته شده. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج و لسان ).
- دفن المروءة ؛ بدون مروت و جوانمردی. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دفین المروءة. و رجوع به دفین شود.

دفن. [ دَ ف ِ ] ( ع ص ) داء دفن ؛ به معنی دِفن است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به دِفن شود.

دفن. [ دِ ] ( ع ص ) داء دفن ؛ بیماریی که معلوم نگردد مگر بعد از انتشار فساد و بدی آن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دَفِن. و رجوع به دَفِن شود.

فرهنگ عمید

۱. چیزی را زیر خاک کردن و پنهان ساختن، پنهان کردن.
۲. به خاک سپردن مرده.

فرهنگ فارسی ساره

خاکسپاری، گوراندن


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دفن در لغت به معنای به خاک سپردن مرده، پنهان کردن چیزی در زیر خاک و مانند آن است. دفن در اصطلاح عبارت است از در خاک نهادن مرده؛ بدین گونه که گودالی در زمین، حفر کرده و مرده را در آن جای دهند و رویش را بپوشانند؛ لیکن معنای لغوی آن اعم است.
جایگاه اصلی دفن به معنای نخست (به خاک سپردن مرده)، باب طهارت است، لیکن به مناسبت، در باب های دیگری نظیر جهاد و تجارت نیز آمده است.

← احکام دفن به معنای اعم
از دفن به معنای دوم در باب هایی نظیر طهارت، حج و حدود سخن گفته اند.

← احکام دفن به معنای اخص
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۴، ص۲۸۹-۲۹۰.
...

پیشنهاد کاربران

به خاک سپردن


کلمات دیگر: