برسام
فارسی به انگلیسی
diaphragm(at)itis
فرهنگ اسم ها
اسم: برسام (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: barsām) (فارسی: بَرسام) (انگلیسی: barsam)
معنی: آتش بزرگ، بالاترین سوگند، ( اَعلام ) ) از نام های شاهنامه، ) فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید، آتش بزرگ مرکب از بر ( مخفف ابر ) + سام ( آتش )، نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی
معنی: آتش بزرگ، بالاترین سوگند، ( اَعلام ) ) از نام های شاهنامه، ) فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید، آتش بزرگ مرکب از بر ( مخفف ابر ) + سام ( آتش )، نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی
(تلفظ: barsām) از نامهای شاهنامه ؛ (در اعلام) فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید.
مترادف و متضاد
ذات الجنب، برسام، برسامه، اماس شامه ریه
فرهنگ فارسی
( اسم ) ورم حجاب حاجز
فرهنگ معین
(بَ ) ( اِ. ) درد سینه ، التهاب پردة بین قلب و کبد.
لغت نامه دهخدا
برسام. [ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) التهابی است که در پرده میان کبد وقلب عارض میشود. فارسی ، مرکب است به معنای التهاب سینه. ( از اقرب الموارد ). بیماری سینه است مورث هذیان معرب از برسام فارسی چه «بر» به معنی سینه است و سام به معنی بیماری چنانچه سرسام بیماری سر. ( منتهی الارب ). نام علتی است و آن ورمی باشد حاد که در سینه مردم به هم رسد چه بر بمعنی سینه و سام به معنی ورم بود. ( برهان ). و آنرا باصطلاح طب ذات الجنب گویند. ( ناظم الاطباء ). ابوعلی سینا گوید: برسام فارسی است مرکب از بر بمعنی سینه و سام بمعنی آماس و مرض و سرسام نیز فارسی است مرکب از سر بمعنی رأس و سام. ( قانون چ تهران ص 23 ). علتی است و آن ورمی است [ ظ: مرضی است ]حاد که در سینه از حرارت به هم رسد چه بر بمعنی سینه و سام بمعنی ورم است. ( انجمن آرای ناصری ). بلسام. ( منتهی الارب ): مَوم ؛ پیچک و برسام زده گردیدن. ( منتهی الارب ). برسام بکسر چنانکه در ینابیع گفته و بفتح چنانکه در تهذیب متعرض شده در اصطلاح پزشکان بجرسام نیز استعمال شده ورمی است که عارض میشود پرده ای را که بین کبد و معده واقع است شیخ نجیب الدین چنین گفته و نفیس الملة و الدین گفته است این قول مخالف گفتار جمهور پزشکان است زیرا که آن بیماریی است که بین کبد و قلب میباشد و اینکه برسام را بمرض عارض بر پرده حائل بین کبد و معده تعبیر کرده باشند احدی از فضلا متعرض آن نشده غیر از طبری کذا فی بحرالجواهر. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). و اگر آماس اندر غشا باشد که زندرون سینه بدان پوشیده است و سینه را همچون بطانه است یعنی آستری آنرا برسام گویند یعنی آماس سینه ، سام ، آماس است و بر، سینه. ( ذخیره خوارزمشاهی ). ورمی است که درسینه از حرارت به هم رسد و در منتخب نوشته برسام ورمی است که نزدیک پهلوی چپ پیدا میشود و صاحبش هذیان میگوید و آنرا ذات الجنب نیز گویند. ( آنندراج ) : یرقان هیبت رویش زرد کرده و برسام سیاست عقل و خرد را از وی برده. ( سندبادنامه ). سخن مجانین و اهل برسام از آن پربنیادتر بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- برسام زده ؛ کسی که به مرض برسام دچار است.
- برسام زده ؛ کسی که به مرض برسام دچار است.
فرهنگ عمید
سینه درد، ورم سینه، التهاب پردۀ بین کبد و قلب، ذات الجنب.
دانشنامه عمومی
بِرسام یا بَرسام، در شاهنامه نام پسر بیژن است که سرداری دلیر بود و به فرمان بیژن، برای یاری ماهوی به مرو تاخت تا در آنجا با یزدگرد سوم نبرد کند.
شاهنامه
میان ماهوی و برسام قرار بر این بود که در صورت پیروزی بر یزدگرد، تاج و تخت به برسام سپرده شود.
بدین ترتیب برسام با سپاه یزدگرد جنگید و بر او چیره گشت، امّا با این وجود ماهوی بر عهد و پیمان خویش استوار نماند و گنج و تخت را به برسام نسپرد.
پس برسام خشمگین شد و بر ماهوی یورش برد و او را گرفتار ساخت و سپس وی را با خود نزدِ پدرش بیژن بُرد.
شاهنامه
میان ماهوی و برسام قرار بر این بود که در صورت پیروزی بر یزدگرد، تاج و تخت به برسام سپرده شود.
بدین ترتیب برسام با سپاه یزدگرد جنگید و بر او چیره گشت، امّا با این وجود ماهوی بر عهد و پیمان خویش استوار نماند و گنج و تخت را به برسام نسپرد.
پس برسام خشمگین شد و بر ماهوی یورش برد و او را گرفتار ساخت و سپس وی را با خود نزدِ پدرش بیژن بُرد.
wiki: برسام
برسام نام فرزند و فرمانده بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید. بدو گفت برسام کای شهریار /// چو من بردم از چاچ چندان سوار بیاوردم از مرو چندان بُنه /// بشد یزدگرد از میان یک تنه
بسیار فروزان ودرخشان
قوی تر از آتش
barsam ، پسر بیژن از پهلوانان شاهنامه
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] برسام به معنای التهاب سینه است. از این عنوان در باب های جهاد، ضمان، وصیت و اقرار به مناسبت یاد شده است.
برسام، التهابی است که در پرده ی میان کبد و قلب عارض می شود و در صورت رسیدن حرارت آن به مغز، بیمار، هذیان می گوید. به فرد مبتلا به این بیماری «مبرسم» گفته می شود.
رفع تکلیف جهاد از مبرسم
برسام از جمله بیماری های سنگینی است که پیدایی آن موجب رفع تکلیف جهاد، از مبتلای به آن می شود. از شرایط اهلیت، عقل و شعور است.
عدم اهلیّت مبرسم در ادای تکلیف
بیماری برسام از آن جهت که موجب زوال شعور وآگاهی فرد می گردد، او را در مرحله ی ادا ی تکلیف، از اهلیت ساقط می سازد؛ از این رو مبرسم در محجور علیه بودن و بی اعتباری اقرارهایش و نیز آنچه به عنوان عقد یا ایقاع انشاء می کند، همچون دیوانه است.
برسام، التهابی است که در پرده ی میان کبد و قلب عارض می شود و در صورت رسیدن حرارت آن به مغز، بیمار، هذیان می گوید. به فرد مبتلا به این بیماری «مبرسم» گفته می شود.
رفع تکلیف جهاد از مبرسم
برسام از جمله بیماری های سنگینی است که پیدایی آن موجب رفع تکلیف جهاد، از مبتلای به آن می شود. از شرایط اهلیت، عقل و شعور است.
عدم اهلیّت مبرسم در ادای تکلیف
بیماری برسام از آن جهت که موجب زوال شعور وآگاهی فرد می گردد، او را در مرحله ی ادا ی تکلیف، از اهلیت ساقط می سازد؛ از این رو مبرسم در محجور علیه بودن و بی اعتباری اقرارهایش و نیز آنچه به عنوان عقد یا ایقاع انشاء می کند، همچون دیوانه است.
wikifeqh: برسام
جدول کلمات
ورم سینه
پیشنهاد کاربران
اسم اصیل ایرانی یکی از سرداران ایرانی
و در شاهنامه هم این اسم آمده است
و در شاهنامه هم این اسم آمده است
بسیار اسم شکیل و زیبای هست
مهربانی و غرور
آغوش گرم
بر به معنی آغوش است
سام به معنی گرم و آتشین
در مجموع آغوش گرم معنی مناسبی به نظر میاد
بر به معنی آغوش است
سام به معنی گرم و آتشین
در مجموع آغوش گرم معنی مناسبی به نظر میاد
برسام اسم اصیل ایرانی خیلی قشنگه باید افتخار کنیم اسم اصیل ایرانی روی فرزندامون میزاریم به ایراتی بودنم افتخار میکنم
برسام : برسام به معنای آتش بزرگ .
با افتخار اسم پسرم رو یه اسم ایرانی انتخاب کردم ، برسام یعنی آتش بزرگ، آغوش گرم
گلوله آتشین در مراسم زرتشتیان
آتش بزرگ
مرد برتر
ابرصاعقه آتشین
آتش بزرگ
مرد برتر
ابرصاعقه آتشین
من یه ایرانی پارسی زبان هستم و اصلن اهمیتی به ترجمه کلمه عربی برسام نمیدم، اسم مسرم رو با افتخار برسام گذاشتم و خیلی هم دوسش دارم
آتش بزرگ
آغوش گرم
آتش بزرگ
آغوش گرم
نام یکی از سرداران یزد گرد ساسانی
اسم قشنگیه و اسم یکی افراد مهم در تاریخ کشورمان
اسم قشنگیه و اسم یکی افراد مهم در تاریخ کشورمان
آتش بزرگ فکر کنم درست تر باشه چرا که در آن زمان برای ایرانیان آتش مقدس بود و زرتشیان آتش را وسیله ای برای عبادت خداوند یکتا می دانستند
برسام:نام علتی است و آن ورمی باشد حار که در سینه مردم بهم رسد چه بر به معنی سینه و سام به معنی ورم است
منبع:برهان قاطع
منبع:برهان قاطع
آغوش گرم
برسام به معنی آتش بزرگ است و همچنین بسیار فروزان و درخسنده یکی از بهترین اسم های اصیل ایرانی است
من اسم پسرم برسام . یعنی اغوش گرم
اون کاربری که به لغتنامه دهخدا توهین کرده خیلی بی فرهنگه بهتره در مورد صحت و سقم معنی برسام بیشتر تحقیق کنند و بعد اظهارنظرکنند. فحش دادن کار زشتیه یک ایرانی اصیل فحش نمیده، با منژق جواب میده
ابر آتش
در آغوش خوشبختی. . . بر به معنی آغوش و سام مخفف سامان و خوشبختی
بسیار درخشان و فروزان
مبارز
پهلوان آتشین
از اسامی زیبای شاهنامه و نام یکی از سرداران دلیر ایرانی در دووره یزدگرد سوم ساسانی که در برابر لشکر اعراب جنگید
و معنی تحت الفظی بمعنی آتش بزرگ بر مخفف ابر . و سام بمعنی آتش
و معنی تحت الفظی بمعنی آتش بزرگ بر مخفف ابر . و سام بمعنی آتش
فرهنگ معین وفرهنگ عمید به اسم این فرهنگ نگاه کنید متوجه میشید عربی هستن چطور این فرهنگ نامه ها می خواهند گویای زبان اصیل پارسی باشند همچنین لغت نامه دهخدا هم متاثر از اسلام و طب اسلامی است پس نتیجه می گیریم کسانی که اسم برسام و برای فرزندان خود انتخاب می کنند ایرانی های اصیلی هستن و شاهنامه فردوسی که باعث زنده شدن زبان پارسی شده توجه داشتند نه این کتاب های چرت وپرت
برسام یکی از اصیل ترین اسم ها است که در کتاب شاهنامه ام اومده. و در کتابی عربی بد ترجمه شده. اما معنی واقعی بسیار درخشان. بر ب معنای بزرگ و سام آتش. آتش بزرگ. اینم معنی جز به جزش
برسام اسم اصیل ایرانی از سردارهای دلیر یزدگرد ساسانی بوده در شاهنامه فردوسی هم این سردار دلیر هست این اسم به معنای آتش بزرگ بر یعنی ابر، سام هم یعنی آتش
اسم برسام اصیل ایرانی است که ریشه اش در زبان گیلکی میباشد بر به معنای ابر بزرگ و سام به معنای صاعقه یا درخشان که به معنای زبان گیلکی ابر درخشنده یا همان باران پایه بهاری همراه با طوفان و رعدوبرق را برسام میگویند و دیگر معناهایی که دوستان هم گفتند ریشه در قدرت طوفان ر رعدوبرق دارد فروزان درخشنده آتش ابر و نام یکی از سرداران بزرگ ایران، و آغوش گرم. ای کلمه از زبان گیلک میآید
پسربیژن
برسام در شاهنامه نام پسر بیژن که سردار دلیری بود ، یا به معنای آغوش گرم ، ابر اتش
برسام همان التهاب سینه است، که در اصل برسم است که به معنی دچار درد سینه شد.
این اسم خیلی شکیل وزیباست
منکه خیلی دوسش دارم اسم اصیل ایرانی
برسام=آغوش گرم، آتش بزرگ
منکه خیلی دوسش دارم اسم اصیل ایرانی
برسام=آغوش گرم، آتش بزرگ
خیلی با اصل ونسب هست
منکه عاشقشم
شکیل وزیبا
دلنشین وگرم
منکه عاشقشم
شکیل وزیبا
دلنشین وگرم
ریشه این اسم، پارسی و ایرانی اصیله
برخلاف نظر برخی، به هیچ عنوان ریشه گیلانی نداره
بَرسام از سرداران شاهنامه فردوسی است نام پسر بیژن هست
تو ویکی پدیا ببینید دقیقا متوجه میشین
این ترجمه کلمه عربی بِرسام است، نه اسم پارسی بَرسام.
دنبال معنی فارسی باشین ، نه ترجمه عربی
برخلاف نظر برخی، به هیچ عنوان ریشه گیلانی نداره
بَرسام از سرداران شاهنامه فردوسی است نام پسر بیژن هست
تو ویکی پدیا ببینید دقیقا متوجه میشین
این ترجمه کلمه عربی بِرسام است، نه اسم پارسی بَرسام.
دنبال معنی فارسی باشین ، نه ترجمه عربی
من این اسم شیک و اصیل ایرانی رو برای پسر عزیزم انتخاب کردم و عاشقشم💖💖💖
من یه ایرانی هستم وترجمه ی عربی این کلمه هیچ اهمیتی نداره
برسام : در آغوش خوشبختی , نام پسر بیژن سردار بزرگ ساسانی
زنده باد ایران پارسی👍👍👍
من یه ایرانی هستم وترجمه ی عربی این کلمه هیچ اهمیتی نداره
برسام : در آغوش خوشبختی , نام پسر بیژن سردار بزرگ ساسانی
زنده باد ایران پارسی👍👍👍
من از همین الان این اسم کاملا ایرانی و اصیل را برای پسر آیندم انتخاب کردم و به نظرم خیلی شکیل و زیباست. وقتی یک کلمه کاملا ریشه فارسی داره پس باید معنی اون را هم از نظر فارسی بررسی کرد و نه از زبان های دیگه. خیلی اسم هایی هست که عرب ها روی فرزندانشون میزارن که اصلا برای ما جالب و قابل درک هم نیست. هرکسی باید به ریشه ی خودش نگاه کنه و برای بچش اسم انتخاب کنه. یک ایرانی اصیل هرجایی که بره باید اصالتش حتی از اسمش هم مشخص باشه.
بر یعنی بزرگ سام هم یعنی اتش ک در زمانی اتش نشانه عبادت و سوگند بوده معنی کلی برسام یعنی بالاترین سوگند 😍
من پزشک هستم ، اینکه فرهنگ معین یا دهخدا و. . . چی گفته ، دلیل نمیشه که به معنی این اصطلاح تاریخ مصرف گذشته در پزشکی که ظاهرا عربی هم هست بعنوان معنی اسم برسام توجه بشه ، این تعابیر در فرهنگ ها برای ترجمه نسخ زیر خاکی هست ، ما که در پزشکی امروز چیزی بعنوان برسام به معنی بیماری نداریم
برسام یعنی آغوش گرم واتشین. . . . اسم قشنگیه خوشم اومد یه پهلوان بود انتخابش کردم
برسام یعنی بالاترین سوگند، اسم پسر بیژن
یه اسم خیلی خیلی شیک و اصیل ایرانی هست . منم با افتخار اسم پسرمو برسام گذاشتم
یه اسم خیلی خیلی شیک و اصیل ایرانی هست . منم با افتخار اسم پسرمو برسام گذاشتم
برسام از سردارن یزدگرد شاهنشاه ساسانی ، آتش بزرگ
بر ، ابر : بزرگ
سام : آتش
سام نام فرزند حضرت نوح است که به پیامبری رسید.
( در عبری ) سام به معنی 'اسم' است و آن نام فرزند ارشد نوح نبی ( ع ) می باشد -
سام : آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال و جهان پهلوان شاهنامه در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی .
سام : آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال و جهان پهلوان شاهنامه در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی .
این اسم بسیار زیبا واسم اصیل ایرانی است واسم عربی نیست که عربی معنا بشه برسام سردار ساسانی و پسر بیژن بوده واز سرداران دلیر ایران زمین به معنای اغوش گرم و پر محبت میباشد
بَرسام، اَبَرسام - نام پسرانه -
واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک )
نام درست و بُوَنده ( کامل ) آن:
" اَبَرسام" بوده که در پی گذشت زمان بَرسام خوانده شده است!
بَر: کوتاه شده اَبَر مانند: اَبَر ستاره، اَبَر نیرو ( قدرت ) -
آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، فراز، فرا، فوق -
بزرگ، سَروَر، والا، شامخ، بلندپایه
سام: نام پهلوان اسطوره ای ایران، پسر نریمان، پدر زال، پدربزرگ رستم، از تبار گرشاسپ -
جنگجو، مبارز، جنگاوَر، شجاع، نترس، دلیر،
دلاور، پهلوان، یَل، گُرد، سالار، قهرمان
معنی: جنگجوی بزرگ، جنگاور بلندپایه، بزرگ مرد دلیر، سرور جنگجویان، سردمدار دلیران، پهلوان پهلوانان، مرد مردان، فرا پهلوان، اَبَر قهرمان ( سوپر من )
( ( برخی از پژوهشگران آن را با تَنسَر یا توسَر اشتباه می گیرند ولی باید بدانند که:
تَنسَر یا توسَر: هیربد ( سرپرست آتشکده ) اردشیر یکم
برسام یا اَبَرسام: وُزُرگ فَرمَذار ( وزیر بزرگ ) اردشیر یکم هست! ) )
نام وزیر بزرگ، کنکاشگر ( مشاور ) ، پرده دار اردشیر بابکان
فرنام ( لقب ) : وُزُرگ فَرمَذار >>> وزیر بزرگ و فرهمند
( ( اردشیر یکم نام پسر خشایارشا و ششمین پادشاه هخامنشی است >>> پس بهتر است به اردشیر پاپکان همان اردشیر گفته شود! ) )
اردشیر ( اردشیر بابکان ) خیزش ( قیام ) خود را از اردشیرخوره ( فیروزآباد کنونی ) آغاز کرد و پس از گشودن و گرفتن شهر استخر ( اصطخر، مرودشت فارس ) ، برسام را در آنجا نهاد و خود به سوی فارس روانه شد تا با اردوان پنجم به جنگ بپردازد
برسام هم به عنوان گمارده پادشاه، سرپرستی شکست دادن پادشاه اهواز را بر دوش کشید
پس از آن که خبر پیروزی برسام به گوش اردشیر رسید
اردشیر امیدوار گشت و پس از پیروزی در جنگ های فارس، اصفهان، خوزستان و. . . توانست دودمان ساسانیان را بنیانگذاری کند
( ( ساسان: نام پدر بزرگ اردشیر بابکان
بابک: نام پدر اردشیر بابکان ) )
داستان مردونگی ( جوانمردی، رادمردی ) برسام:
اردشیر بابکان پس از این که آگاه شد تبارِ زنش ( مورُد، میرُد ) به خاندان اشکانی می رسد او را از کاخش به بیرون راند و به برسام فرمان داد که جان زن پا به ماهش ( حامله اش ) را بگیرد، سپس خودش با خواهرش ( دینک بابکان ) در کاخ زندگی کرد
( ( گرچه برخی دینَک بابکان را به عنوان همسر دوم اردشیر می شناسند ولی باید توجه کرد که او تا پایان عمر بچه دار نشد و خواهر اردشیر بود!
آن را با شهبانو دینَگ همسر یزدگرد دوم اشتباه نگیرید!
که فرنام ( لقب ) : بانبیشبان بانیش"شهبانوی بانوان" را داشت!
در دین مَزدَیَسنا و اوستا ازدواج با خویشان و نزدیکان را بسیار ناپسند می داند!
خُوَیدوده: دودمان خویش را ارزشمند دانستن!
هخامنشیان پیوند زناشویی خانوداگی داشتند یعنی خانواده شهریاران ( سلطنتی ) با هم و مردمان باهم ازدواج می کردند و بیشتر از دودمان ( قوم ) خود همسر خود را بر می گزیدند
زیرا می خواستند که دودمان ( قبیله ) خود را بزرگتر و نیرومندتر کنند!
در زمان ساسانیان خُوَیدوده را جور دیگری معنا کردند که در بخشی از نَسک ها مانند: دینکرد، ارداویراف نامه، هیربدستان و. . . دیده می شود و کار موبدان و تاریخ نویسان آن زمان بوده است! ) )
ولی برسام دلش نیامد جان زنی آبستن ( باردار ) را بگیرد
برای همین از او به گونه ای پنهانی نگهداری کرد تا شاپور یکم ( فرزند اردشیر بابکان ) به دنیا بیاید
برسام برای پایستن ( اثبات ) شرافتش ( مردونگیش ) :
آلت خود را برید ( اخته کرد ) و در حُقّه ای ( جعبه کوچک ) سر به مهر گذاشت و به اردشیر داد و از او خواست که در گنج خانه ( گنجینه، خزانه ) شاهی بِنَهد ( قرار دهد ) تا در آینده به اردشیر بفهماند که نژادپرست نباشد و همه نژادهای ایرانی با هم برابرند!
برسام با همه دشواری هایی که داشت شاپور را بزرگ کرد و خودش را پدر راستین به شاپور شناساند
شاپور هم بی آنکه بداند پسر اردشیر هست سال ها برای اردشیر سربازی کرد و یکی از برترین فرماندهان او گشت و برای ایران، پیروزهای شگرفی بدست آورد!
( شایسته است داستان نبردهای پیروزی بخش اردشیر بابکان و پسرش شاپور یکم را بخوانید! )
چندین سال از این پیشامد گذشت تا درست، هنگامی که زمان جانشینی اردشیر پیش کشیده شده بود و بزرگان ساسانی درگیر چالش جانشینی اردشیر بابکان بودند، برسام این پُرسمان ( موضوع ) را بر همگان فاش کرد!
( ( شگفت اینجاست که اردشیر از بانوانش در آن زمان پسری نداشت!
بانوان اردشیر:
1. مورُد، میرُد >>> فرزندان: شاپور یکم، پیروز، نرسه
2. اَنوشَک ( اَنوشه ) >>> فرزند: روددُخت ( شاهدُخت ) ) )
سپس شاپور یکم پادشاه گردید و اردشیر و شاپور از این کارِ برسام شگفت زده شدند و از او برای این رادمردی قدردانی کردند و نام او پرآوازه گشت!
نام بَرسام ( اَبَرسام ) در سنگ نوشته ( کتیبه ) شاپور در کعبه زرتشت آمده است:
او در فهرست هموندان ( یاران ) اردشیر بابکان در رده پانزدهم جای گرفته است
تنها کسی که فرنام ( لقب ) شکوهمند اردشیر ( ارتخشیر فره ) را گرفته است!
گرچه پس از او نام یکی از سرداران یزدگرد سوم شد که به فرنود ( دلیل ) پیمان شکنی ( خیانت ) ماهوی با یزدگرد به نبرد پرداخت و فردید ( منظور ) شاهنامه فردوسی هم همان برسام یزدگرد سوم هست!
واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک )
نام درست و بُوَنده ( کامل ) آن:
" اَبَرسام" بوده که در پی گذشت زمان بَرسام خوانده شده است!
بَر: کوتاه شده اَبَر مانند: اَبَر ستاره، اَبَر نیرو ( قدرت ) -
آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، فراز، فرا، فوق -
بزرگ، سَروَر، والا، شامخ، بلندپایه
سام: نام پهلوان اسطوره ای ایران، پسر نریمان، پدر زال، پدربزرگ رستم، از تبار گرشاسپ -
جنگجو، مبارز، جنگاوَر، شجاع، نترس، دلیر،
دلاور، پهلوان، یَل، گُرد، سالار، قهرمان
معنی: جنگجوی بزرگ، جنگاور بلندپایه، بزرگ مرد دلیر، سرور جنگجویان، سردمدار دلیران، پهلوان پهلوانان، مرد مردان، فرا پهلوان، اَبَر قهرمان ( سوپر من )
( ( برخی از پژوهشگران آن را با تَنسَر یا توسَر اشتباه می گیرند ولی باید بدانند که:
تَنسَر یا توسَر: هیربد ( سرپرست آتشکده ) اردشیر یکم
برسام یا اَبَرسام: وُزُرگ فَرمَذار ( وزیر بزرگ ) اردشیر یکم هست! ) )
نام وزیر بزرگ، کنکاشگر ( مشاور ) ، پرده دار اردشیر بابکان
فرنام ( لقب ) : وُزُرگ فَرمَذار >>> وزیر بزرگ و فرهمند
( ( اردشیر یکم نام پسر خشایارشا و ششمین پادشاه هخامنشی است >>> پس بهتر است به اردشیر پاپکان همان اردشیر گفته شود! ) )
اردشیر ( اردشیر بابکان ) خیزش ( قیام ) خود را از اردشیرخوره ( فیروزآباد کنونی ) آغاز کرد و پس از گشودن و گرفتن شهر استخر ( اصطخر، مرودشت فارس ) ، برسام را در آنجا نهاد و خود به سوی فارس روانه شد تا با اردوان پنجم به جنگ بپردازد
برسام هم به عنوان گمارده پادشاه، سرپرستی شکست دادن پادشاه اهواز را بر دوش کشید
پس از آن که خبر پیروزی برسام به گوش اردشیر رسید
اردشیر امیدوار گشت و پس از پیروزی در جنگ های فارس، اصفهان، خوزستان و. . . توانست دودمان ساسانیان را بنیانگذاری کند
( ( ساسان: نام پدر بزرگ اردشیر بابکان
بابک: نام پدر اردشیر بابکان ) )
داستان مردونگی ( جوانمردی، رادمردی ) برسام:
اردشیر بابکان پس از این که آگاه شد تبارِ زنش ( مورُد، میرُد ) به خاندان اشکانی می رسد او را از کاخش به بیرون راند و به برسام فرمان داد که جان زن پا به ماهش ( حامله اش ) را بگیرد، سپس خودش با خواهرش ( دینک بابکان ) در کاخ زندگی کرد
( ( گرچه برخی دینَک بابکان را به عنوان همسر دوم اردشیر می شناسند ولی باید توجه کرد که او تا پایان عمر بچه دار نشد و خواهر اردشیر بود!
آن را با شهبانو دینَگ همسر یزدگرد دوم اشتباه نگیرید!
که فرنام ( لقب ) : بانبیشبان بانیش"شهبانوی بانوان" را داشت!
در دین مَزدَیَسنا و اوستا ازدواج با خویشان و نزدیکان را بسیار ناپسند می داند!
خُوَیدوده: دودمان خویش را ارزشمند دانستن!
هخامنشیان پیوند زناشویی خانوداگی داشتند یعنی خانواده شهریاران ( سلطنتی ) با هم و مردمان باهم ازدواج می کردند و بیشتر از دودمان ( قوم ) خود همسر خود را بر می گزیدند
زیرا می خواستند که دودمان ( قبیله ) خود را بزرگتر و نیرومندتر کنند!
در زمان ساسانیان خُوَیدوده را جور دیگری معنا کردند که در بخشی از نَسک ها مانند: دینکرد، ارداویراف نامه، هیربدستان و. . . دیده می شود و کار موبدان و تاریخ نویسان آن زمان بوده است! ) )
ولی برسام دلش نیامد جان زنی آبستن ( باردار ) را بگیرد
برای همین از او به گونه ای پنهانی نگهداری کرد تا شاپور یکم ( فرزند اردشیر بابکان ) به دنیا بیاید
برسام برای پایستن ( اثبات ) شرافتش ( مردونگیش ) :
آلت خود را برید ( اخته کرد ) و در حُقّه ای ( جعبه کوچک ) سر به مهر گذاشت و به اردشیر داد و از او خواست که در گنج خانه ( گنجینه، خزانه ) شاهی بِنَهد ( قرار دهد ) تا در آینده به اردشیر بفهماند که نژادپرست نباشد و همه نژادهای ایرانی با هم برابرند!
برسام با همه دشواری هایی که داشت شاپور را بزرگ کرد و خودش را پدر راستین به شاپور شناساند
شاپور هم بی آنکه بداند پسر اردشیر هست سال ها برای اردشیر سربازی کرد و یکی از برترین فرماندهان او گشت و برای ایران، پیروزهای شگرفی بدست آورد!
( شایسته است داستان نبردهای پیروزی بخش اردشیر بابکان و پسرش شاپور یکم را بخوانید! )
چندین سال از این پیشامد گذشت تا درست، هنگامی که زمان جانشینی اردشیر پیش کشیده شده بود و بزرگان ساسانی درگیر چالش جانشینی اردشیر بابکان بودند، برسام این پُرسمان ( موضوع ) را بر همگان فاش کرد!
( ( شگفت اینجاست که اردشیر از بانوانش در آن زمان پسری نداشت!
بانوان اردشیر:
1. مورُد، میرُد >>> فرزندان: شاپور یکم، پیروز، نرسه
2. اَنوشَک ( اَنوشه ) >>> فرزند: روددُخت ( شاهدُخت ) ) )
سپس شاپور یکم پادشاه گردید و اردشیر و شاپور از این کارِ برسام شگفت زده شدند و از او برای این رادمردی قدردانی کردند و نام او پرآوازه گشت!
نام بَرسام ( اَبَرسام ) در سنگ نوشته ( کتیبه ) شاپور در کعبه زرتشت آمده است:
او در فهرست هموندان ( یاران ) اردشیر بابکان در رده پانزدهم جای گرفته است
تنها کسی که فرنام ( لقب ) شکوهمند اردشیر ( ارتخشیر فره ) را گرفته است!
گرچه پس از او نام یکی از سرداران یزدگرد سوم شد که به فرنود ( دلیل ) پیمان شکنی ( خیانت ) ماهوی با یزدگرد به نبرد پرداخت و فردید ( منظور ) شاهنامه فردوسی هم همان برسام یزدگرد سوم هست!
برسام :
بِرسام یا بَرسام در شاهنامه نام پسر بیژن است که سرداری دلیر بود و به فرمان بیژن، برای یاری ماهوی به مرو تاخت تا در آنجا با یزدگرد سوم نبرد کند. پیمان میان ماهوی و برسام بر این بود که در صورت پیروزی برسام بر یزدگردسوم، غنائم نفیس چون تاج و تخت کیانی به برسام هدیه شود.
هنگامی که یزگردسوم در نبرد قادسیه باخت با خدم و حشم بسیار از طریق ری راهی خراسان شد تا مگر سپاهی از آن دیار گردآورد دوبار با قوای اسلام مقابله نماید. اما سرنوشت برای او رقم دیگری زده او باید تک و تنها در داخل آسیابی به خاطر لباس ذی قیمت و تاج و شمشیر مرصع پهلویش شکافته می شد و جسدش در گرداب زرق انداخته می شد.
فرخ زاد هرمز در معیت شاه ایران تا خراسان آمد و در طوس شاه و دودمان سلطنتی را به ماهوی کنارنگ آنجا سپرد و خود برگشت. ولی ماهوی خائن شده طمع به اموال یامفت او را وسوسه کرد، بدین ترتیب برسام را برانگیخت با یزدگرد بجنگد. در جنگ متأسفانه گارد یزدگرد هم شاه را همراهی نکرد و زمانی شاه در میدان خود را تک و تنها یافت به همین سبب با همان لباس شاهانه گریخت شبانگاه به آسیابی دور افتاده پناه برد. سحرگاهان آسیابان وقتی داخل شد نوری که از زرق و برق البسه شاه ساطع می شد خیره ماند. از سوی دیگر ماهوی سخت در تعقیب شاه بود که آسیابان خبر مسرت بخشی به او داد. و سرنوشت واپسین روزهای آخرین پادشاه ساسانی اینگونه رقم خورد.
میان ماهوی و برسام پیمان بر این بود که در صورت پیروزی او بر یزدگرد، تاج و تخت شاه ایران به برسام سپرده شود ولی چنین اتفاقی نیفتادپس برسام خشمگین شد و بر ماهوی یورش برد و او را گرفتار ساخت و سپس وی را نزد پدرش بیژن بُرد. حکیم فردوسی در فرازی از شاهنامه از برسام چنین یاد می کند:
به برسام فرمای تا با سپاه به یاری شود سوی آن رزمگاه
. . .
به برسام فرمود تا ده هزار نبرده سواران خنجر گزار
به مرو اندورن ساز جنگ آورد مگر گنج ایران به چنگ آورد
سپاه از بخارا چو پرّان تذرو بیامد به یک هفته تا شهر مرو
بِرسام یا بَرسام در شاهنامه نام پسر بیژن است که سرداری دلیر بود و به فرمان بیژن، برای یاری ماهوی به مرو تاخت تا در آنجا با یزدگرد سوم نبرد کند. پیمان میان ماهوی و برسام بر این بود که در صورت پیروزی برسام بر یزدگردسوم، غنائم نفیس چون تاج و تخت کیانی به برسام هدیه شود.
هنگامی که یزگردسوم در نبرد قادسیه باخت با خدم و حشم بسیار از طریق ری راهی خراسان شد تا مگر سپاهی از آن دیار گردآورد دوبار با قوای اسلام مقابله نماید. اما سرنوشت برای او رقم دیگری زده او باید تک و تنها در داخل آسیابی به خاطر لباس ذی قیمت و تاج و شمشیر مرصع پهلویش شکافته می شد و جسدش در گرداب زرق انداخته می شد.
فرخ زاد هرمز در معیت شاه ایران تا خراسان آمد و در طوس شاه و دودمان سلطنتی را به ماهوی کنارنگ آنجا سپرد و خود برگشت. ولی ماهوی خائن شده طمع به اموال یامفت او را وسوسه کرد، بدین ترتیب برسام را برانگیخت با یزدگرد بجنگد. در جنگ متأسفانه گارد یزدگرد هم شاه را همراهی نکرد و زمانی شاه در میدان خود را تک و تنها یافت به همین سبب با همان لباس شاهانه گریخت شبانگاه به آسیابی دور افتاده پناه برد. سحرگاهان آسیابان وقتی داخل شد نوری که از زرق و برق البسه شاه ساطع می شد خیره ماند. از سوی دیگر ماهوی سخت در تعقیب شاه بود که آسیابان خبر مسرت بخشی به او داد. و سرنوشت واپسین روزهای آخرین پادشاه ساسانی اینگونه رقم خورد.
میان ماهوی و برسام پیمان بر این بود که در صورت پیروزی او بر یزدگرد، تاج و تخت شاه ایران به برسام سپرده شود ولی چنین اتفاقی نیفتادپس برسام خشمگین شد و بر ماهوی یورش برد و او را گرفتار ساخت و سپس وی را نزد پدرش بیژن بُرد. حکیم فردوسی در فرازی از شاهنامه از برسام چنین یاد می کند:
به برسام فرمای تا با سپاه به یاری شود سوی آن رزمگاه
. . .
به برسام فرمود تا ده هزار نبرده سواران خنجر گزار
به مرو اندورن ساز جنگ آورد مگر گنج ایران به چنگ آورد
سپاه از بخارا چو پرّان تذرو بیامد به یک هفته تا شهر مرو
یعنی نفس یعنی جان پدر
آتش بزرگ
فرزند پدر
آتش بزرگ
فرزند پدر
برسام از دو کلمه بر بمعنای ابر و و سام بمعنای آتش است که کنایه از ابر آتشین یا همان غروب آفتاب در میان ابرهای سرخ و زرد هم میباشد.
اسم بسیار زیبا به معنی در آغوش خوشبختی
روزگار عجیبیه تاخت و تاز در فرهنگ و اعتقادات رو جدی نمیگیریم. انحراف در هر زمینه ای ممکنه.
کلمات دیگر: