کلمه جو
صفحه اصلی

میمون بن مهران

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] میمون بن مهران، رقی جزری، کنیه اش ابو ایوب، والی جزیره بوده است. وی در سال ۴۰ به دنیا آمد.
پدرش، مهران، از بردگان خاندان نصر بن معاویه بود که بعد از پیمان نامۀ آزادی، آزاد شد اما برخی معتقدند که مهران کاتب بنی نصر بن معاویه بوده و از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم حدیثی روایت کرده است. مادر میمون، ام قیس بود. میمون بن مهران گفته است که مادرم از بنی نصر بن معاویه از قیس عیلان بود و من در حالی که مادرم آزاد بود به دنیا آمدم و پدرم از ازد بود میمون بن مهران بردۀ زنی به نام ام نمیر از تیرۀ ازد، جد قبیله ثماله، بود که این زن او را آزاد کرد و میمون ساکن کوفه شد
محل سکونت
میمون تا سال ۸۰ که جنگ جماجم درگرفت، در کوفه سکونت داشت و پس از آن به جزیره رفت. وی به شغل بزازی مشغول بود، در عین حال به مشاغل سیاسی نیز می پرداخت، به طوری که از طرف محمد بن مروان، سرپرست بیت المال شهر حران شد و در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز، به سرپرستی خراج و منصب قضاوت جزیره منصوب گردید. میمون بن مهران از این که در دوران بنی امیه، نقشی در امور سیاسی داشته باشد ناخرسند بود و بارها به این نکته اشاره کرده است که هر کاری را بهتر ازاین می دانم که عهده دار منصبی در خلافت بنی امیه باشم، حتی در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز که یکی از خلفای خوشنام این دوره است. از همین رو، وی پسرش، عمرو، را نزد عمر بن عبدالعزیز فرستاد با این پیام که قضاوت و گرفتن خراج کاری دشوار است و از خلیفه خواست تا او را از این کار معاف دارد، ولی خلیفه تقاضای او را رد کرد و گرفتن خراج را امری به حق خواند و از میمون خواست تا اگر در قضاوت با مشکلی مواجه شد در حل آن از او کمک بخواهد. میمون از دوستان نزدیک عمر بن عبدالعزیز بود و عمر تربیت و تأدیب فرزندان خود را به او واگذار کرد.
پارسایی و دادگری میمون
میمون بن مهران، بر خلاف قدرتمندان و سیاستمداران دورۀ اموی، دادگر و پارسا بود و از ظلم به بردگان اجتناب می کرد. عمر بن عبدالعزیز که خلیفه ای خدا ترس و با ایمان بود، نظر مساعدی به میمون داشت و او را گزینۀ مناسبی برای جانشینی خود می دانست، به همین دلیل در هنگام مرگ گفت که اگر کار به دست من بود، میمون بن مهران را به جانشینی برمی گزیدم. میمون تا پایان خلافت عمر بن عبدالعزیز در منصب خود باقی بود و پس از مرگ او و هنگام خلافت هشام بن عبدالملک، چند ماهی در این منصب بود. در سال ۱۰۸ که سپاه اسلام، به فرماندهی معاویه بن هشام بن عبدالملک، با کشتی به شام لشکر کشید، میمون بن مهران نیز این سپاه را همراهی کرد. میمون بن مهران با اندیشۀ قدر مخالف بود و مردم را از مجالست و همصحبتی با قدریان منع می کرد. لذا، هشام بن عبدالملک از میمون خواست تا با غیلان دمشقی صحبت و او را موعظه کند تا از نظر خود برگردد. هنگامی که غیلان دمشقی از پاسخ به میمون عاجز شد، به دستور هشام به قتل رسید. از دیگر اقدامات میمون بر ضد قدریان آن بود که گواهی کفر جعد بن درهم، از رهبران این مذهب، را صادر کرد و در نتیجه، عبدالله قسری به دستور هشام، جعد را کشت. میمون بن مهران در سال ۱۱۷، به روزگار هشام بن عبدالملک، در گذشت.
روایت حدیث
...


کلمات دیگر: