مترادف چلو : برنج پخته
چلو
مترادف چلو : برنج پخته
فارسی به انگلیسی
rice
plain boiled rice
مترادف و متضاد
برنج پخته
فرهنگ فارسی
( اسم ) غذایی که از برنج با روغن یا کره پزند و با خورش خورند .
دهی از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
چلو. [ چ ِ ل ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوَشک بخش بافت شهرستان سیرجان که در 85 هزارگزی جنوب خاور بافت بر سر راه فرعی بافت به اسفندقه واقع است و8 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
چلو. [ چ ِ ل ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهر کرد که در 30 هزارگزی شمال باختر اردل واقع است . کوهستانی و معتدل و دارای جنگل است و 455 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه . محصولش غلات آبی و دیمی ، انگور، گردو و گوجه . شغل اهالی زراعت و زغال سوزی ، صنایع دستی بافتن قالی و گلیم و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
چلو. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از قلاع بجنورد است که درکنار رودخانه ٔ سیم بار واقع شده و زراعتش از آب این رودخانه مشروب میشود. این آبادی هوایی گرمسیری و شصت خانوار سکنه دارد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 256).
چلو. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اندیکا بخش قلعه زراس شهرستان اهواز که در 42 هزارگزی خاور قلعه زراس واقع است . جلگه و گرمسیر است و 350 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش گندم ، جو و برنج . شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
چلو. [ چ ِ / چ ُ ل َ / لُو ] (اِ) چلاو. (ناظم الاطباء). خشکه برنج . غذایی که از برنج سازند و با خورشها خورند. در تداول عامه ، خوراکی است که از برنج خالص با روغن یاکره پزند و آن را با کباب یا خورش دیگر خورند. مطبوخ برنج بدون آنکه با چیزهایی از قبیل ماش و عدس و رشته و نظایر اینها مخلوط باشد. و رجوع به چلاو و چلوکباب و چلوکبابی و چلوی شود.
چلو. [ ] ( اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از قلاع بجنورد است که درکنار رودخانه سیم بار واقع شده و زراعتش از آب این رودخانه مشروب میشود. این آبادی هوایی گرمسیری و شصت خانوار سکنه دارد». ( از مرآت البلدان ج 4 ص 256 ).
چلو. [ چ ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان اندیکا بخش قلعه زراس شهرستان اهواز که در 42 هزارگزی خاور قلعه زراس واقع است. جلگه و گرمسیر است و 350 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش گندم ، جو و برنج. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
چلو. [ چ ِ ل ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان دهو بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 12 هزارگزی باختر میناب و 4 هزارگزی باختر راه مالرو سیریک به میناب واقع است. جلگه و گرمسیر است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش خرما. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
چلو. [ چ ِ ل ُ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوَشک بخش بافت شهرستان سیرجان که در 85 هزارگزی جنوب خاور بافت بر سر راه فرعی بافت به اسفندقه واقع است و8 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
چلو. [ چ ِ ل ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهر کرد که در 30 هزارگزی شمال باختر اردل واقع است. کوهستانی و معتدل و دارای جنگل است و 455 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه. محصولش غلات آبی و دیمی ، انگور، گردو و گوجه. شغل اهالی زراعت و زغال سوزی ، صنایع دستی بافتن قالی و گلیم و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
چلو. [ چ ِ ل ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دهو بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 12 هزارگزی باختر میناب و 4 هزارگزی باختر راه مالرو سیریک به میناب واقع است . جلگه و گرمسیر است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه . محصولش خرما. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
چِلُّو گرفتن در لهجه دزفولى به معناى آویزان شدن به یا از چیزى است.
نام یکی از بخش های گردشگر پذیر شهرستان اندیکا، در مرز چهارمحال و خوزستان.
به گزارش پولاک، پزشک ناصرالدین شاه، پخت چلوی ایرانی بسیار سخت است. خصوصیات یک چلو مرغوب به قرار ذیل است. برنج به هیچ وجه نباید به هم بچسبد بلکه باید دانه دانه و جدا از هم باشد. دیگر آنکه باید کاملا سفید و چنان نرم و با انعطاف باشد که پس از وارد آوردن یک فشار مختصر بر آن باز به حال نخستین بازگردد.
چلو در حالت پخت
چلو یا برنج آبکش ساده با ته دیگ نان
پیشه بیشتر اهالی این روستا دامپروری و کشاورزی است. خرما، تنباکو، ذرت، جو، سیر و پیاز، حبوبات و سایر محصولات جالیزی در این روستا کشت می شود.سد مخزنی چَلو در هفت کیلومتری غرب این روستا بر روی رودخانه فصلی گهره احداث و موجب آبادی بیشتر این منطقه شده است. این سد از نوع خاکی با هسته رسی و سرریز بنونی و طول تاج ۴۹۰ و عرض آن در پی ۱۳۰ و در تاج ۷ متر بوده و با ۲۹ متر ارتفاع گنجایش ذخیره ده میلیون متر مکعب آب را دارد. چشمه ها و قناتهای آب در فین و حومه آن بعد از آبگیری کامل این سد در سال ۱۳۸۷ بسیار پرآب شده است.
جمعیت این روستا ۲۹۶ نفر (در حدود ۸۲ خانوار) می باشند (سرشماری سال ۱۳۹۰). روستای (چَلو گهره) هرچنداز خشکسالی آسیب زیادی دیده اما هنوز هم از جمله آبادترین مناطق گهره است.همچنین روستایی به همین نام در نزدیکی میناب قرار دارد که به نام روستای چَلو گاومیشی معروف است.
دانشنامه آزاد فارسی
از مشهورترین غذاهای ایرانی (← آشپزی_ایرانی،_مکتب). برنجی ساده است که به خلاف کَتۀ آب کِش شده با روغن پخته می شود و دَم آمدۀ آن را، به ویژه با کباب و خورِش، صرف می کنند. چلو از اجزای اصلی چلوکباب (← چلوکبابی) است. تزیین سفره یا بشقاب چلو با قشر نازک سرخ شدۀ ته دیگ، اصطلاحاً تهْ دیگ، از آداب ویژۀ سفرۀ ایرانی است. گاه برای خواستنی ترکردن تهْ دیگ چند برش سیب زمینی حلقه حلقه یا چند پَر کاهو یا لایه ای تخم مرغ یا چند تکه نان لواش در کف دیگ می گذارند و برنج آب کش شده را روی آن می ریزند. به چلویی که قدری شُل و آب دارتر برداشته باشند، «تَرچلو» می گویند. ترچلو را با کره می پزند.
گویش مازنی
چاله ی پرآب – چاه آببا ادوات و چرخ آب کشی
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
مناطق ( چلو. برچلو. شلال. دشت گل. سوسن سرخاب. کمفه. شیرین بهار*شیم بار* در شهر اندیکا
شهرستان مسجدسلیمان
چلو ( چال چل او. چل آبیان. چلبیان ) چهل رود
محل سکونت ایل کر منجزی بهداروند *بهادروند *. طایفه ابوالحسنی منجزی. طایفه خلیلی بیگیوندپلنگ منجزی. طایفه لو خرده *خورشید وند *منجزی. طایفه ملکشاه وند لملمی منجزی. طایفه شیخ محمد خالی*شمخال. شیخ عالی *منجزی. طایفه چهاربنیچه منجزی *بیچهار*. طایفه نیم بنیچه *لیموچی *منجزی. طایفه مال احمدی منجزی. طایفه بردگپ*میرگپ*منجزی. طایفه براهیم عالی. عالی جمالی. تردی. احمد بلد. تکی منجزی. کیارسی. شاکی *شقاقی*. حسنکی.
طایفه سهراب
. طایفه گندایی . طایفه للر . از ایل بزرگ بختیاروند
و
تیره کریم وند موری دورکی. طایفه گمار بابادی
قوم لر*لهراسب کیانی*از نسل خورشید
( جمشید کیانی )