کلمه جو
صفحه اصلی

باقلا


برابر پارسی : کالوسَک، باسمر، کالوسک

فارسی به انگلیسی

bean, (broad) been

broadbean


فارسی به عربی

فاصولیة

مترادف و متضاد

bean (اسم)
دانه، لوبیا، باقلا، حبوبات، حبه، چیز کم ارزش و جزئی

broad bean (اسم)
باقلا

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی از تیر. پروانه واران جزو دست. پیچی ها که یکساله است و ارتفاعش گاهی تا یک متر میرسد. برگهایش مرکب شانه یی میباشد . گلهایش بنفش یا سفید با یک لک. سیاه روی هر یک از بالها میباشد .
قریه ایست در کرمان شاه

فرهنگ معین

( اِ. ) = باقالی : گیاه علفی یک ساله از تیرة پروانه داران که دانة آن شبیه لوبیا ولی بزرگتر و در شمار حبوبات است .

لغت نامه دهخدا

باقلا. [ ] (اِخ ) قریه ای است به هرسین کرمانشاه و رود گاماسب و قره سو در غربی این قریه بهم پیوندد و نام دوآب گیرد. (یادداشت مؤلف ).


باقلا. [ق ِ ] (اِ) باقلاء. باقلی (در تداول عامه ). از بقولات معروف است . مأخوذ از تازی ، گیاهی از طایفه ٔ بقلیه که دانه های آن مانند لوبیادر غلاف میباشد و باسمر و کالوسک و کوسک و فول نیز گویند. (ناظم الاطباء). در تقسیم بندی گیاهی جزء پروانه واران است پروانه واران به چهار دسته تقسیم میشوند که یک دسته از آنها پیچی ها هستند، برگهای این دسته همه مرکب و در انتهای آنها یکی از برگچه ها متبدل به پیچی شد، که میتواند بدور نباتات دیگر بپیچد، انواع مهم این دسته نخود و عدس و ماش و خلر و باقلاست که دانه های آنها «بن شن » نامیده میشود. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 219). خوردن آن مولد ریاح و خوابهای پریشان و مورث ثقل دماغ و حزن و فساد ذهن و اخلاط غلیظ است و نافعسرفه و مسمن بدن و چون اصلاح آن کنند حافظ صحت باشد و تازه ٔ آن با زنجبیل نهایت مقوی باه . (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (آنندراج ). و صاحب مخزن الادویه آرد: به لغت قبطی و مصری فول و به عراق جرجر معرب گرگر و سریانی و کوفی کرانیس و قوابادس و به لغت سجزی کالوسک وبه بستی کوسک نامند. از حبوب معروف است و در غلاف طولانی میباشد و سر غلاف آن اندک کج و باریک و در هر غلافی دو یا سه یا چهار و تا هفت دانه نیز میباشد و هر دانه قریب به بند انگشت کوچکی و بعضی ریزه تر و بعضی درشت تر و مابین هر دانه اندک پرده ای فاصله و دانه ها در غلافی و بر سر آن چیزی سیاه رنگ شبیه به ناخن چیده هلالی شکل و مغز آن دو فلق یعنی دو حصه بهم پیوسته و پوست آنرا و همچنین پوست لوبیا و مانند آنرا غدقه و شمرد گویند. (از مخزن الادویه ص 130). و در اختیارات بدیعی آمده است : [ باقلا را ] جرجروفول خوانند و طبیعت آن نزدیک است به اعتدال و گویند سرد است در اول و خشک است در دویم و در وی رطوبتی فصلی هست خاصه تر وی و بهترین وی آن است که فربه و بزرگ و خشک بود و تر بد بود و کلف را زایل کند و بقراط گوید: که غذا نیکو دهد و صحت را نگاه دارد و چون مقشر کنند و بدو نیمه کنند و بر زخم که خون آید بنهند بازدارد. و از خواص وی آن است که چون با مرغ بیاویزند مرغ از خایه بازایستد و چون بکوبند و بر زهار کودکان ببندند موی رستن بازدارد و همچنین اگر مکرر کنند بر موضعی که موی سترده باشند همین عمل کند و بهق را زایل کند خاصه باپوست ،و باقلا سینه و سرفه و نفث دم را نافع بود اما بغایت نفاخ بود و دشخوار هضم شود لیکن ضماد کردن بر ورمهاورم انثیین و پستان که شیر در وی بسته بود بغایت نافع آید و قطع ادرار بول کند چون با آرد حلبه و عسل بیامیزند محلل دمامیل بود و ورمهای بن گوش و ورمهای شیب چشم و اگر با شب یمانی و زیت و عقیق بر خنازیر ضماد کنند تحلیل یابد و چون با سرکه و آب بپزند و باپوست بخورند اسهال که از قرحه ٔ امعاء بود و اسهال مزمن قطع کند و اولی آن بود که چون یک و دو جوش زند آن آب بریزند و آب دیگر باز جای کنند نفخ آن کمتر بود و باقلاء کهن نفع کمتر دارد که تازه و گوشت بدن زیاده کند و آرد وی چون دقیق پزند و روغن بادام و قند اضافه کنند و بیاشامند سرفه و خشونت سینه و حلق را سودمندبود و آنچه با پوست پزند نفخ کند و زیاده بود و خارش بدن پدید کند و مصلح وی آن است که مقشر کنند و بپزند و در روغن مطنجن کنند و با نمک و سعتر و زیره و دارچینی و فلفل و انجدان و فودنج بخورند و بعد از آن با زنجبیل پرورده و با بعضی از جوارشها نافع بود.
- باقلا آب و باقلی آب ؛ ابوریاح . (مهذب الاسماء).
- باقلا (باقلی ) بچندمن ؛ نام بازیی است .
- پاچ باقلا ؛ نوعی از باقلا که دانه ٔ آن کوچکتر از باقلای معمولی است و در مازندران فراوان روید و بدین نام در آن جا خوانده شود.
- امثال :
خر بیار و باقلا بارکن .


باقلا. [ق ِ ] ( اِ ) باقلاء. باقلی ( در تداول عامه ). از بقولات معروف است. مأخوذ از تازی ، گیاهی از طایفه بقلیه که دانه های آن مانند لوبیادر غلاف میباشد و باسمر و کالوسک و کوسک و فول نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). در تقسیم بندی گیاهی جزء پروانه واران است پروانه واران به چهار دسته تقسیم میشوند که یک دسته از آنها پیچی ها هستند، برگهای این دسته همه مرکب و در انتهای آنها یکی از برگچه ها متبدل به پیچی شد، که میتواند بدور نباتات دیگر بپیچد، انواع مهم این دسته نخود و عدس و ماش و خلر و باقلاست که دانه های آنها «بن شن » نامیده میشود. ( از گیاه شناسی گل گلاب ص 219 ). خوردن آن مولد ریاح و خوابهای پریشان و مورث ثقل دماغ و حزن و فساد ذهن و اخلاط غلیظ است و نافعسرفه و مسمن بدن و چون اصلاح آن کنند حافظ صحت باشد و تازه آن با زنجبیل نهایت مقوی باه. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) ( آنندراج ). و صاحب مخزن الادویه آرد: به لغت قبطی و مصری فول و به عراق جرجر معرب گرگر و سریانی و کوفی کرانیس و قوابادس و به لغت سجزی کالوسک وبه بستی کوسک نامند. از حبوب معروف است و در غلاف طولانی میباشد و سر غلاف آن اندک کج و باریک و در هر غلافی دو یا سه یا چهار و تا هفت دانه نیز میباشد و هر دانه قریب به بند انگشت کوچکی و بعضی ریزه تر و بعضی درشت تر و مابین هر دانه اندک پرده ای فاصله و دانه ها در غلافی و بر سر آن چیزی سیاه رنگ شبیه به ناخن چیده هلالی شکل و مغز آن دو فلق یعنی دو حصه بهم پیوسته و پوست آنرا و همچنین پوست لوبیا و مانند آنرا غدقه و شمرد گویند. ( از مخزن الادویه ص 130 ). و در اختیارات بدیعی آمده است : [ باقلا را ] جرجروفول خوانند و طبیعت آن نزدیک است به اعتدال و گویند سرد است در اول و خشک است در دویم و در وی رطوبتی فصلی هست خاصه تر وی و بهترین وی آن است که فربه و بزرگ و خشک بود و تر بد بود و کلف را زایل کند و بقراط گوید: که غذا نیکو دهد و صحت را نگاه دارد و چون مقشر کنند و بدو نیمه کنند و بر زخم که خون آید بنهند بازدارد. و از خواص وی آن است که چون با مرغ بیاویزند مرغ از خایه بازایستد و چون بکوبند و بر زهار کودکان ببندند موی رستن بازدارد و همچنین اگر مکرر کنند بر موضعی که موی سترده باشند همین عمل کند و بهق را زایل کند خاصه باپوست ،و باقلا سینه و سرفه و نفث دم را نافع بود اما بغایت نفاخ بود و دشخوار هضم شود لیکن ضماد کردن بر ورمهاورم انثیین و پستان که شیر در وی بسته بود بغایت نافع آید و قطع ادرار بول کند چون با آرد حلبه و عسل بیامیزند محلل دمامیل بود و ورمهای بن گوش و ورمهای شیب چشم و اگر با شب یمانی و زیت و عقیق بر خنازیر ضماد کنند تحلیل یابد و چون با سرکه و آب بپزند و باپوست بخورند اسهال که از قرحه امعاء بود و اسهال مزمن قطع کند و اولی آن بود که چون یک و دو جوش زند آن آب بریزند و آب دیگر باز جای کنند نفخ آن کمتر بود و باقلاء کهن نفع کمتر دارد که تازه و گوشت بدن زیاده کند و آرد وی چون دقیق پزند و روغن بادام و قند اضافه کنند و بیاشامند سرفه و خشونت سینه و حلق را سودمندبود و آنچه با پوست پزند نفخ کند و زیاده بود و خارش بدن پدید کند و مصلح وی آن است که مقشر کنند و بپزند و در روغن مطنجن کنند و با نمک و سعتر و زیره و دارچینی و فلفل و انجدان و فودنج بخورند و بعد از آن با زنجبیل پرورده و با بعضی از جوارشها نافع بود.

فرهنگ عمید

دانه ای خوراکی و کمی بزرگ تر از لوبیا که درون غلاف سبزی جا دارد، باقلی، کوسک، کالوسک.
* باقلای مصری: (زیست شناسی ) = ترمس

دانه‌ای خوراکی و کمی بزرگ‌تر از لوبیا که درون غلاف سبزی جا دارد؛ باقلی، کوسک؛ کالوسک.
⟨ باقلای ‌مصری: (زیست‌شناسی) = ترمس


دانشنامه عمومی

باقالا (که باقلا یا باقالی یا باقله یا "باقلی" هم گفته می شود) گیاهی است یک ساله . دارای برگ های تخم مرغ شکل و میوه غلاف مانند است. به میوه و دانه آن نیز باقله گفته می شود.
فابیسم (بیماری باقله ای)
ماده ای که از گیاه باقلا به دست می آید می تواند برای تعیین گروه خونی افراد استفاده شود.
این گیاه سابقه کشت زیادی دارد. در مصر باستان، یونان باستان و روم باستان از این گیاه استفاده می شده است. و در ۲۸۰۰ سال قبل از میلاد مسیح به چین رسیده است.
باقالی منبع تأمین فیبر مناسبی است. همچنین به دلیل بالا بودن میزان پروتئین، می تواند همراه با برنج (باقله پلو) به یک غذای کامل تبدیل شود. کلسیم و پتاسیم موجود در باقله می تواند از بروز پوکی استخوان جلوگیری نموده و به کنترل فشارخون بالا کمک می کند.

دانشنامه آزاد فارسی

گیاهی علفی با نام علمی Faba vulgaris از تیرۀ پروانه آسایان. از دانۀ خوراکی آن استفاده می شود. دانۀ باقلا دیرهضم است و مصرف تازۀ آن در بهار در برخی اشخاص موجب بروز نوعی مسمومیّت یا حسّاسیت با نام Fabism می شود و ممکن است در اطفال باعث مرگ شود. گل های درشت و سفیدرنگ باقلا اثر مُدِر و ضدّ تشنّج دارد. باقلا در اغلب نواحی ایران، به ویژه شمال پرورش می یابد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باقلا، گیاهی از تیره پروانه واران، دارای دانه های خوراکی است.
باقلا، گیاهی از تیره پروانه واران، دارای ] خوراکی، به نام علمی ویکیا فابا. فابا (لاتینی، در ایتالیایی، فاوا) خود به معنی باقلاست. همین واژه است که مترجم و شارح صیدنه ابوریحان بیرونی به آن اشاره کرده می گوید که باقلا را «به لغت رومی فافا هم گویند». کلمه باقلا در متنهای عربی به صورت باقِلّی' و باقِلاّء نیز آمده است. این واژه، به گفته ابن بِکلارِش در المُستَعینی فی الطّب، نَبَطی الاصل است. برخی دیگر از نامهای قدیم و جدید آن چنین است: در عربی، فول «إسمه المشهور فی المُدن الفول»؛ «جَرْجَرْ» : «معرّب گرگر... و لیث گوید اهل عراق جرجر را فول گویند»)؛ جُمّی' در گویشهای ایرانی: سَجْزی کالوسک، بُستی کَوِسْک در تلفظ رایج کنونیِ تهران، باقالی در مازندرانیِ کنونی، با کِلِه.کشت باقلا، به دلیل ارزش غذایی دانه هایش، که کمبود غلاّت بویژه گندم را مثلاً در ایام قحط جبران می کند، و نیز تا اندازه ای برای خواصّ درمانی واقعی یا موهوم آن، از روزگاران پیش از تاریخ معمول بوده و اکنون نیز، هر جا که آب و هوا مساعد باشد، از جمله در سراسر خاورمیانه و شمال افریقا، و به مقدار نسبتاً زیاد در ایران، بویژه در نواحی ساحلی دریای خزر و نیز در جنوب و جنوب غربی کشور، کاشته می شود. یونانیان و رومیان باستان و، پیش از ایشان، عبرانیان و مصریانِ روزگار فراعنه باقلا را می شناخته و می کاشته اند. نمونه هایی از باقلا در گورهای قدیم مصریان پیدا شده است ، و در منابع عبرانی قدیم (با نام عبری pol؛ بسنجید با فولِ عربی) اشاراتی به آن رفته است.
انواع باغلا
یکی از قدیمترین توضیحات درباره انواع باقلا ـ مصری و نَبَطی و هندی ـ در مآخذ دوره اسلامی در کتاب دوّم قانون ابن سینا آمده است؛ ولی تفاوتهایی که او برای این گونه ها ذکر کرده فقط راجع به طبع و برخی از قوای آنهاست. قاسم ابونصری هروی (قرن دهم)، هرچند کشت باقلا را در خطّه هرات در ارشاد الزراعه شرح می دهد، درباره انواع آن فقط دوگونه «رسمی و میرزایی مشهور به بغدادی» را بدون توضیح نام می برد. امروزه در ایران دو گونه عمده باقلا کاشته می شود: یکی باقلای معمولی، که بسیار رایجتر است، به نام مطلقِ «باقلا» (یا گاهی با صفت «مازندرانی»)، که خام هم خورده می شود و بیماری «فاویسم» ناشی از خوردن خام آن است؛ دیگری گونه ای لوبیا مانند، معروف به «پاچِ باقْلا» (اصطلاح گیلکی)، دارای دانه های ریزتر و لطیفتر، که خام خورده نمی شود و مصرف عمده آن در خوراک محلی مشهور گیلانی «باقْلا قاتُق» است.
قدیمترین اشاره در دوره اسلامی به فواید باقلا
ظاهراً قدیمترین اشاره در دوره اسلامی به فواید باقلا منسوب به امام جعفرصادق علیه السّلام است که احمدبن محمد برقی، متوفی ۲۷۴ یا ۲۸۰، از آن حضرت چنین روایت کرده است : «خوردن باقلا ساق را پُر مغز و دِماغ را زیاد و تولید خونِ تازه می کند. باقلا را با پوست بخورید که معده را ] می کند».
خواص باقلا
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: boqole
طاری: bâqâli
طامه ای: bâqâlâ
طرقی: bâqâli
کشه ای: bâqâli
نطنزی: bâqâli


جدول کلمات

کوسک,کالوسک

پیشنهاد کاربران

Fava beans
Broad brans

بَقل ( عربی ) :سبزی
باقلا :نوعی سبزی که به ان باقلی هم می گویند.
بقالی: در اصل به معنای سبزی فروش اما امروز به مغازه خواربارفروشی یا سوپری کوچک گفته می شود.

وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسی لَن نَّصْبِرَ علی طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا. . . . . ( بقره٦١ )
ﻭ [ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻴﺪ : ﺍﻱ ﻣﻮﺳﻲ ! ﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮ ﻳﻚ ﻧﻮﻉ ﻏﺬﺍ ﺻﺒﺮ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻴﻢ ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻰ ﺭﻭﻳﺎﻧﺪ ﺍﺯ ﺳﺒﺰﻱ ﻭ ﺧﻴﺎﺭ ﻭ ﺳﻴﺮ ﻭ ﻋﺪﺱ ﻭ ﭘﻴﺎﺯﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﻨﺪ. . .
برای یادسپاری بهتر می توان با شنیدن بَقل یاد باقلا کرد که نوعی سبزی است و بنابراین بقل را سبزی در نظر گرفت.


کلمات دیگر: