کلمه جو
صفحه اصلی

خرافات


مترادف خرافات : اباطیل، افسانه ها، اوهام، موهومات

متضاد خرافات : حقایق

برابر پارسی : یاوه ها

فارسی به انگلیسی

extravagant talks, ridiculous stories, superstitions

فارسی به عربی

خرافة , وثن

مترادف و متضاد

mumbo jumbo (اسم)
ورد، طلسم، خرافات، سخنان نامفهوم

idle talks (اسم)
خرافات، مهملات

superstitions (اسم)
خرافات

cock-and-bull stories (اسم)
خرافات

اباطیل، افسانه‌ها، اوهام، موهومات ≠ حقایق


فرهنگ فارسی

جمع خرافه
( اسم ) جمع خرافت ( خرافه ) . ۱ - سخنان بیهوده . ۲ - افسانه ها .

فرهنگ معین

(خُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ خرافت . ۱ - سخنان بی اصل . ۲ - افسانه ها.

لغت نامه دهخدا

خرافات. [ خ ُ ] ( ع اِ ) حکایتهای شب. ( منتهی الارب ). ج ِ خُرافَه. ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از قاموس ). در تداول فارسی ، سخنان پریشان و نامربوط. ( برهان قاطع ). سخنان بیهوده و پریشان که خوش آینده باشند. ( از غیاث اللغات ). سخنان خوش پریشان. ( از شرفنامه منیری ). تُرَّهات. ( مهذب الاسماء ).موهومات. انیاب اغوال. ( یادداشت مؤلف ) :
از او مشنو سخنهای خرافات
کز آن آید ترا در آخر آفات.
ناصرخسرو.
پرهیز کن بجان ز خرافات ناکسان
هرچند با خسان کنی آنجا نشست و خاست.
ناصرخسرو.
سحر حلال من چو خرافات خود نهند
آری یکی است بولهب و بوترابشان.
خاقانی.
اهل هند بخرافات و اکاذیب خویش نسبت آن مبانی بدویست تا سیصدهزار سال کرده. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
در کوی خرابات خرافات فتادم
وآنگاه نشینم بمئی دامن تر من.
عطار.
اما آنچه گفته است که پیش او قیامت یزید و ابن زیاد و خوارج را زنده کنند و بکشند اصلی ندارد و از جمله خرافات و تُرَّهات باشد. بلکه قیامت زنده شوند و جزای اعمال بد خود بستانند. ( کتاب النقض ص 306 ).
خیز تا خرقه صوفی بخرابات بریم
شطح و طامات ببازار خرافات بریم.
حافظ.

فرهنگ عمید

مجموع اعتقادات یا اعمال ناشی از نادانی، ترس از ناشناخته ها، اعتقاد به جادو و بخت، درک نادرست برخی علت و معلول ها، و مانند آن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خرافه به معنای دروغ بانمک است.
خُرافات، جمع خُرافه و در عربی به معنای سخن دروغ اما با نمک (مُسْتَملَح) آمده است. ظاهرآ خرافه نام مردی از قبیله عُذْرَه بود که بنابر روایات، جنّیان (رجوع کنید به جن ) او را ربودند و او پس از بازگشت به قبیله خود، حکایاتی شگفت انگیز از مصاحبتِ خود با جنّیان نقل می کرد. از آن جا که مردمان سخنان او را باور کردنی نمی یافتند، به تدریج، هر سخن عجیب و ناپذیرفتنی را «حدیث خرافه» نامیدند. منشأ این روایات در منابع اسلامی، دو حدیث است که از طریق عایشه، از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم، نقل شده و در آنها، وجود فردی به این نام، ملاقات او با پیامبر و ماجراهایی که میان او و جنّیان رخ داده، تأیید شده است با این حال، در منابع، نام خرافه در شمار صحابه پیامبر اکرم ذکر نشده است. این روایات چنان مشهور بوده که از قرن سوم، «حدیث خرافه» در شمار امثال سایره عرب در آمده و مثل «اَمْحَل من حدیثِ خُرافة»، در بیش تر مجموعه های امثال عربی ذکر شده است. در عین حال، مفضل بن سلمه، شرحی مفصّل از ماجرای خرافه آورده که بدون شک از ملحقات و برساخته های قرن سوم است و در منابع دیگر، چنان تفصیلی وجود نداشته است.
جایگزین فارسی واژه خرافه
واژه خرافات از حدود قرن چهارم، معادل و ترجمه واژه فارسیِ افسانه محسوب شده است، چنان که گفته اند هزار و یک شب عربی، مجموعه خرافاتی مقتبس از هزار افسانه ایرانی است و خرافه را به فارسی، افسانه گویند. ، فصلی از الفهرست را به «اخبار المُسامِرین و المُخَرِّفین و اسماءالکتب المصنَّفة فی الأسمار و الخرافات» اختصاص داده و گفته است که ایرانیان اولین ملتی بودند که در زمینه خرافات کتاب نوشتند. او آثاری چون کلیله و دمنه، سندبادنامه، بلوهر و یوداسف و به طور کلی، افسانه ها و داستانهای سنّتی و کهن ایرانی، هندی، رومی و جز آن ها را ذیل عنوان اَسمار و خرافات دسته بندی کرده است. به این ترتیب، خرافات، در معنای افسانه های سنّتی ملل، جزو معارفی تلقی می شد که فرهنگ شناسان و کیهان نگاران، در کنار شعر، اغانی، اخبار، احادیث، انساب و لغت و نحو، بدان می پرداختند. به گفته ابن ندیم، در دوران عباسی (حک: ۱۳۲ـ۶۵۶) و به ویژه دوره مقتدر، مردم به اَسمار و خرافات علاقه بسیار داشتند. در کنار پیوند واژه اسمار با خرافات، در ادبیات معاصر عرب هم گاه خرافه در معنای روایات غیرمستند، افسانه و حکایات پریان به کار می رود و هنگامی که صفتِ خرافیه را به واژه ای چون قصه یا أُقْصُوصَه (داستان کوتاه) می افزایند، حکایت یا قصه تَخیلی و اغراق آمیز را اراده می کنند. گاه واژه خَرّاف به معنای قصه گو نیز به کار می رود، چنان که در منابع متقدم تر عربی نیز خرافات، به قُصّاص نسبت داده شده است.
خاستگاه واژه خرافه
واژه خرافات، اصولا ساخته و پرداخته جهان بینی انتقادی و نسبتآ دیرباور و ذهنیت نخبگان/ فرهیختگان/ خواص بوده است و ازاین رو در دایره واژگان عوام (رجوع کنید به خاصه و عامه) که صاحب جهان بینی متفاوتی بوده اند، جایی نداشته است. با بررسی چگونگی توصیف و تبیین خاصه از باورها و رفتارهای عامه و تحلیل واژه ها و اصطلاحاتی که به این منظور در ذهن و زبان خواص شکل گرفته و به کار رفته است، معلوم می شود که واژه خرافات در کنار مجموعه ای از واژه ها استفاده می شد که جملگی محتوایی تخفیف آمیز و انتقادی داشته اند، مانند طامات، ژاژ، هَزْل و شَطْح، هذیان، مُحال، مُحالات و محال ممتنع، فحش ، بدعت، زرق، فساوس (حماقتها)، تُرَّهات و بَسابس (دروغها) و احلام و خیال . در این گفتمان، خرافات با خرف شدگی و نقصان در عقل، دیوانگی، مستی، پستی و فرومایگی و ذوق اندیشی و افسانه گرایی مناسبت دارد و سخن کودکان و پیرزنان است و چه بسا کودکان هم از پذیرفتن آن امتناع می کنند. ازاین رو، این واژه غالبآ همراه با صفاتی تحقیر آمیز چون پریشان، فاسده و خنده ناک، مصنوع و موضوع، مزخرف، باطل و دروغ و مستحیل وصف شده است. پیدایی و گسترش آن را نیز ناشی از گمراهی و جهل دانسته اند و طبیعی است که نپذیرفتن خرافات و محالات توصیه شود، چنان که «خداوندانِ عقل بدان سخنان ننگرند»، و باید زبان از خرافات در بَست و آیینه دل را از زنگار خرافات زدود.
خرافه در نگاه خواص
...

پیشنهاد کاربران

در پارسی" چرندی ها "
چرند = خرافه
چرندگرایی = خرافاتی، خرافه گرایی

واژه اوستایی میتخت و یا یاوه و یا چرند بسیار زیبا و زیبنده برای واژه تازی خرافه هست

چرت و پرت/مزخرف

این واژه اربی و جمع خرافه است و پارسی آن اینهاست:
نیرالان nirãl - ãn، نیرالاس nirãl - ãs
نیسپران nispar - ãn، نیسپراس nipar - ãs

Superstitious

Superstition=خرافه، مسائلی که مورد تایید عقل و علم نیست
Superstitious=انسان خرافاتی

Johann Wolfgang von Goethe در باره یاوه که به آلمانی Aberglaube می شود چنین می گوید:// یاوه چامه زندگی است , به این یاد ویر چامه سرا زیانی از آن نمی بیند که یاوه سرا باشد. \\ همچنین فرزانه ( Philosopher ) و رمان نویس فرانسوی Honore de Balzac می گوید:\\ انگیزه و چرایی از یاوه سرایی همانا ناتوان بودن و سستی روان ( نیروی خرد ) است. // برای روشنگری بهتر نمونه ایی از آنچه در گذشته پیش آمده می نویسم که آن یورش اسکندر مقدونی به سرزمین ماست. چنانچه در نسکهای اروپایی آمده. اسکندر در مقدونیه و شهر پرلا Perla به جهان دیده گشود و آموزگار او ارسطو به لاتین Aristotle بود. او تمام فندها از جنگ تا کشور گشایی و کشور داری را به او آموخت. بیست و دو سال داشت که به سرزمین پارس یورش بود و داریوش سوم پادشاه هخامنشی را شکست داد. نخستین جنگ او با داریوش در Issos بود. پس از شکست داریوش به شهر پرسپولیس رفت و در آنجا نیروهای ارتشی سدو پنجاه هزار تنه گرد آورد ولی همه آنها نتوانستند جلوی نیروهای اسکندر را که با شتاب پیش روی می کرد بگیرند. داریوش سوم ارتش خود را رها کرد و به کوهها گریخت و پس از آن بدست دو سرباز ایرانی به گناه و لغزش اینکه سربازان ایرانی را تنها گذاشته و در اندیشه جان خود بوده کشته شد. آنچه بر سر ایران آنزمان و داریوش سوم آمد آیا بخت و سرنوشت بود یا سر چشمه دانشی داشت؟ به گمان آدمهای یاوه سرا بخت و سرنوشت بود چون در سال 333 پیش از زایش مسیح درست آنشبی که اسکندر به ایران یورش می برد ماه گرفتگی بود و این که خود یک پدیده فیزیکی است هیچگونه پیوندی با آنچه پیش آمده بود نداشت. آدمهای یاوه اندیش بر این گمانند که ماه گرفتگی نشانه شومی است ولی آنچه شکست نیروهای ایرانی را پدید آورد تنها چرایی دانشی داشت و بس که آن با دانش فیزیک پیوند می خورد. نیروهای اسکندر که در پیش یورش می بردنند نیزه های هفت متری تیز دو سری داشتند که در نیمکرانی به دوری هفت متر همه چیز را نابود می کرد و دیگر اینکه سپاهیان اسکندر شتاب بسیار زیادی داشتند که برای ایندو که نوشتم دست کم شش ماه تمرین کرده بودنند. ایرانیان ناتوانی در آن هنگام داشتند و آن این بود که در جاههای تنگ نمی توانستند خوب بجنگند ولی در دشت آری و ابزار جنگی آنها هم در برابر آنچه اسکندر داشت کهنه بود!

یاوه ، افسانه

خرافات

خرافات = خر ، آفت
خرافات = در آفت خرگری افتادن.
خرافات = پیرو بودن و باج پرداختن
هر پیرو خرافاتی است و میباشد.
آدمی جوینده میباشد.
دانش بی انتها است.
هستی بی پهنا است.
بودنی ها گوناگون و رنگارنگ و بی اندازه و بی شمار اند.
پس باید خود بود و جوینده نیک بود.

مباش پیرو هر رسم و رواج
تا ندهی ناخود آگاه به فرومایگان باج

جوینده باشید
Be a seeker

شرط نخست خرافاتی بودن پیروی است.
بهانه مهم نیست بلکه سرتمبگی بر خرافاتی بودن میباشد.


کلمات دیگر: