گز
فارسی به انگلیسی
tamarisk or manna - tree, kind of confectionery made from manna
metre, ell
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( اسم ) گزنده : بدو گفت کای بدتر از مار گز بمیدان که پوشد زره زیر خز ?
دهی در شهرستان بیرجند
سردهای از گزیان درختی یا درختچهای همیشهسبز یا خزاندار با حدود 50 تا 60 گونه که بومی نواحی خشک اوراسیا یا افریقا هستند و معمولاً در خاکهای شور میرویند و میتوانند شرایط قلیایی را نیز تحمل کنند؛ برگهای آنها فلسمانند است و در طول ساقه با هم همپوشانی دارند و معمولاً از نمک پوشیده شدهاند و گلهایشان از سفید تا صورتی است که در سنبلههای متراکم قرار دارند
فرهنگ معین
( ~ . ) (اِ. ) ۱ - درختچه ای زینتی از تیرة گزها با برگ های ریز و به هم فشرده که دارای گل های منظم و صورتی یا سفید رنگ است . از ساقة آن ماده ای شیرین و مطبوع به نام گزانگبین خارج می شود. ۲ - نوعی شیرینی که آن را با شیرابة گیاه گز درست می کنند.
( ~ . ) (اِ. ) نوعی تیر بی پر.
( ~ . ) (ص . ) گس .
(گَ یا گِ ) (اِ. ) = گاز: دندان ، سن .
(گَ ) (اِ. ) واحد طول که در قدیم معادل ۲۴ انگشت بود. ، ~نکرده پاره کردن کنایه از: کاری را نسنجیده و از روی بی فکر کردن .
( ~ .) (اِ.) نوعی پارچه .
( ~ .) (اِ.) نوعی تیر بی پر.
( ~ .) (ص .) گس .
(گَ یا گِ) (اِ.) = گاز: دندان ، سن .
(گَ) (اِ.) واحد طول که در قدیم معادل 24 انگشت بود. ؛ ~نکرده پاره کردن کنایه از: کاری را نسنجیده و از روی بی فکر کردن .
( ~ .) (اِ.) 1 - درختچه ای زینتی از تیرة گزها با برگ های ریز و به هم فشرده که دارای گل های منظم و صورتی یا سفید رنگ است . از ساقة آن ماده ای شیرین و مطبوع به نام گزانگبین خارج می شود. 2 - نوعی شیرینی که آن را با شیرابة گیاه گز درست می کنند.
لغت نامه دهخدا
گز را ز جمله ٔ حلویات از چه رو
چشم تمام مجلسیان برشکست اوست .
میرزا اشتها.
خواهش و رویش : درخت گز در زمینهای خیلی خشک و شور و درزمینهای ماندابی کنار دریا و مجاور رودخانه ها میروید. خیلی خوب جست میدهد. روشنایی پسند است و مقاومت آن در برابر کم آبی بسیار میباشد. مصرف : چوب گز شاهی در ساختمان مصرف میشود. گونه های دیگر گز به مصرف سوخت میرسد. این درخت برای جنگلکاری جنوب ایران شایان توجه است زیرا هم در برابر خشکی مقاومت میکند و هم قلمه ٔ آن خوب میگیرد. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 صص 198 - 200) :
چو ببرید رستم بن شاخ گز
بیامد ز دریا به ایوان و دز.
فردوسی .
قوت مرغ جان به بال دل است
قیمت شاخ گز به زال زر است .
خاقانی .
چیست هستی حسها مبدل شدن
چوب گز اندر نظر صندل شدن .
مولوی .
اگر بد کنی چشم نیکی مدار
که هرگز نیارد گز انگور بار.
سعدی (بوستان ).
و در آن موضع درختان گز بسیار بود و احتیاج بتبر شد. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی مؤلف ص 32).
چو گز به چوب درآید به معرض کرباس
قیاس کار ز استاد گیر یا مزدور.
نظام قاری (دیوان ص 33).
فکنده تیر خصومت در آن میانه گزی
به دست کرده کتکها ز کاستر اکثر.
نظام قاری (دیوان ص 17).
هزار دل شده در هر گزی بیندازد
کسی نخاست چو آن سرو در گزاندازی .
سیفی (از آنندراج ).
- امثال :
به یک گز دو فاخته زدن .
گز. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان سیرک بخش میناب شهرستان بندرعباس ، واقع در 120000گزی جنوب میناب ، سر را مالرو جاسک به میناب . هوای آن گرم و دارای 250 تن سکنه است . آب آنجا از چاه تأمین میشود و محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
گز. [ گ َ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان انزان ، بخش بندرگز شهرستان گرگان ، واقع در 3500گزی جنوب بندرگز سر سه راهی بندر گز و گرگان و بهشهر. هوای آن معتدل مرطوب و دارای 3860 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه سار محلی تأمین میشود. محصول آن برنج ، غلات ، توتون ، سیگار، کنجد، صیفی . شغل اهالی زراعت و کسب است و100 باب دکان و دبستان دارد. قسمتی از مزرعه شاه پسند جزء این قصبه است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
چند پختی تلخ و شور و تیز و گز
هم یکی بار امتحان شیرین بپز.
مولوی .
بدو گفت کای بدتر از مار گز
بمیدان که پوشد زره زیر خز.
فردوسی .
من شسته بنظاره و انگشت همی گز
و آب مژه بگشاده و غلطان شده چون گوز.
سوزنی .
گز. [ گ ِ / گ َ ] (اِ) دندان که به عربی سن میگویند. (برهان ). مخفف گاز است که دندان باشد. (آنندراج ). بخاطر میرسد که بفتح باشد مخفف «گاز». (رشیدی ).
و آن یکی کز ترک بد گفت ای گزم
من نمی خواهم عنب خواهم اوزم .
مولوی .
خواهش و رویش : درخت گز در زمینهای خیلی خشک و شور و درزمینهای ماندابی کنار دریا و مجاور رودخانه ها میروید. خیلی خوب جست میدهد. روشنایی پسند است و مقاومت آن در برابر کم آبی بسیار میباشد. مصرف : چوب گز شاهی در ساختمان مصرف میشود. گونه های دیگر گز به مصرف سوخت میرسد. این درخت برای جنگلکاری جنوب ایران شایان توجه است زیرا هم در برابر خشکی مقاومت میکند و هم قلمه آن خوب میگیرد. ( جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 صص 198 - 200 ) :
چو ببرید رستم بن شاخ گز
بیامد ز دریا به ایوان و دز.
قیمت شاخ گز به زال زر است.
چوب گز اندر نظر صندل شدن.
که هرگز نیارد گز انگور بار.
گز. [ گ َ ] ( اِ ) ظاهراً نام پارچه ای است و از اشعار زیر چنین استنباط میشود :
چو گز به چوب درآید به معرض کرباس
رست او بدان رکو و نرستم من
بر سر نهاده هیجده گز شار.
ناصرخسرو.
موسی چهل گز بود و عصاء وی چهل گز بود و چهل گز برجست . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). و طول چهار دیوار این گنبد تا زیر قبه ٔ آن هفتاد و پنج گز است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 138). و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 126).
بیک گز مقنعه تا چند کوشم
سلیح مردمی تا چند پوشم .
نظامی .
گر ز گور خودش خبر بودی
یک به دست از سه گز نیفزودی .
نظامی .
و اشل ده باب بوده و بابی عبارت از شش گز و گزی عبارت از شش قبضه و قبضه عبارت از چهار انگشت پس یک گز عبارت از بیست و چهار انگشت باشد. (تاریخ قم ص 109).
|| ذراع . (منتهی الارب ).
- امثال :
خیابان گز میکند ؛ کسی که درخیابانها بیهوده قدم زند. آدم بیکار.
گز نکرده پاره میکند .
مردی که نان ندارد یک گز زبان ندارد .
هر گزی و بازاری .
یک گز مطبخ به از صد گز طویله . (جامع التمثیل ).
گز. [ گ َ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 50 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند.هوای آن معتدل و دارای 276 تن سکنه است . آب آنجا ازقنات تأمین میشود و محصول آن غلات و میوه و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . و راه آن مالرو و صعب العبور است . مزارع روی گدار گرایه ، محمدآباد خورافان جزء این ده است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
فرهنگ عمید
۲. نوعی شیرینی که با شیرۀ گز، شکر و سفیدۀ تخم مرغ درست می کنند و لای آن مغز پسته یا بادام می گذارند.
واحد اندازه گیری طول برابر با ۱۶ گره.
* گز کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] اندازه کردن پارچه یا زمین با گز، ذرع کردن.
گس، زمخت: چند پختی تلخ و تیز و شور گز / این یکی بار امتحان شیرین بپز (مولوی: ۷۵۹ ).
۱. = گَزیدن
۲. گزنده (در ترکیب با کلمه دیگر ): غریب گز.
واحد اندازهگیری طول برابر با ۱۶ گره.
〈 گز کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] اندازه کردن پارچه یا زمین با گز؛ ذرع کردن.
گس؛ زمخت: ◻︎ چند پختی تلخ و تیز و شور گز / این یکیبار امتحان شیرین بپز (مولوی: ۷۵۹).
۱. = گَزیدن
۲. گزنده (در ترکیب با کلمه دیگر): غریبگز.
۱. (زیستشناسی) درختی کوتاه و بوتهمانند با خوشههای گل سفید یا سرخرنگ و برگهای ریز که از ساقۀ آن گزانگبین گرفته میشود و چوب آن برای سوختن استفاده میشود.
۲. نوعی شیرینی که با شیرۀ گز، شکر و سفیدۀ تخممرغ درست میکنند و لای آن مغز پسته یا بادام میگذارند.
دانشنامه عمومی
گز (شیرینی) نام گونه ای شیرینی
گز (درخت) نام گونه ای درخت
گز (یکا) از واحدهای قدیمی طول
گز نوعی تیر بی پر و پیکان
قبل از اینکه در ایران سیستم استاندارد بین المللی متریک رایج شود از گز برای محاسبه طول و عرض استفاده می شد. گز استاندارد یکسانی نداشت و ممکن بود از شهری به شهر دیگر تفاوت کند همانطور که من واحد سنجش ایران در مقابل کیلو استاندارد یکسانی نداشت من تبریز با من مشهد و تهران متفاوت بود.
گردو
(زل زدن) شبیه کلمه انگلیسی gaze
دانشنامه آزاد فارسی
گَز
گَز
گَز
گَز
گَز
گَز
گَز
نوعی شیرینی سنتی ایران. از درختچه ای به نام گزانگبین، با نام علمی تاماریکس مانیفِرا فرآوری می شود. گزانگبین در نواحی مرکزی ایران، به ویژه اطراف خوانسار و اصفهان می روید. شیرۀ این گیاه براثر نیش حشره ای از گونۀ کوکوس مانیپاروس از شاخه های آن تراوش می کند و طعم شیرین دارد. از این شیره، نوعی شیرینی به نام گز درست می کنند. گز را معمولاً به شکل قرص هایی که با گلاب و مغز پسته آمیخته است، می سازند و لابه لای قرص ها آرد می پاشند تا از چسبیدن آن ها به یکدیگر جلوگیری شود. در چند دهۀ اخیر گز را به شکل های دیگر هم می سازند. گز اصفهان در ایران به مرغوبیت شهرت دارد.
واقع در استان اصفهان، شهرستان برخوارومیمه، بخش برخوار. با ارتفاع ۱,۵۸۰ متر، در دشتی در ۴کیلومتری شرق جنوبی شاهین شهر، در ۷ کیلومتری غرب دولت آباد قرار دارد. ارتفاع آن ۱۵۸۰ متر و اقلیم این شهر معتدل و خشک است. جمعیت آن ۲۰,۴۳۲ نفر است (۱۳۸۵).
گَز
گروهی از درختان کوچک یا درختچه های مناطق گرم، شور، و بیابانی اروپا و آسیا، از جنس Tamarix، تیرۀ گز. این گیاهان در جایی یافت می شوند که گیاه دیگری نمی روید. گز معمولی یا گزانگبین، با نام علمی T. gallica، در نواحی ساحلی اروپا و خاورمیانه می روید، برگ های کوچک فلس مانندی دارد که روی شاخه های پَرمانند آن قرار می گیرند. این درخت خوشه های گل صورتی و کوچک می آورد. شهدی حاصل از گزانگبین بر اثر نیش حشره ای با نام Eriococus mannifer ترشح می شود. به شهد این درخت معمولاً انگبین می گویند. گزها در ایران دارای گونه های متعددی اند و اغلب آن ها در نواحی استپی و شوره زارها می رویند.
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
گز بندرگز از دهکده های بزرگ انزان شامل محلاتی قدیمی به نام ...
سوزش ناشی از سوختن دردهای عصبی
واحد قدیمی طول به درازای یکصد و چهارسانتی متر
دو روستا به نام های گز شرقی و گز غربی در جنوب بندرگز
ور رفتن
واژه نامه بختیاریکا
( گَز ) ( فا ) ؛ از گونه های درختان گرمسیری
واحدیست حدود یک متر؛ به اندازه از روی دماغ تا انتهای شست دستی که موازی شانه و عمود بر بدن راست شده باشد.
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
واحد طول معادل فاصله نوک بینی تا نوک انگشتان در حالت
کشیدگی دست
gaz
درخت خاردار
gaz
گاز. گم .
gaz
گز : سوغات شیرین ومنحصر بفرد اصفهان. . . .
فرهنگ سخن ( حسن انوری )
گز gaz : واحد قدیمی طول به درازای ۱۰۴ سانتی متر
فرهنگ واژگان تبری
زیر نظر: جهانگیر نصری اشرفی