کلمه جو
صفحه اصلی

تجمل


مترادف تجمل : تشریفات، تکلف، جاه وجلال، دبدبه، دستگاه، شکوه، طمطراق، طنطنه، آراستن، زینت یافتن

برابر پارسی : آراستن، زیوری، فرنمایی

فارسی به انگلیسی

luxury, splendour, frill, articles of luxury, articles de luxe

luxury, articles of luxury, articles de luxe


frill, luxury


فارسی به عربی

رتوش

مترادف و متضاد

frill (اسم)
لذت، تزئینات، چین، حاشیه چین دار، پیرایه، افراط، زوائد، تجمل، چیز بیخود یا غیر ضروری

pomp (اسم)
شکوه، جاه، طمطراق، تجمل، فرهی، فره، حشمت، غرور و تظاهر

luxe (اسم)
تجمل

تشریفات، تکلف، جاه‌وجلال، دبدبه، دستگاه، شکوه، طمطراق، طنطنه


آراستن، زینت یافتن


۱. تشریفات، تکلف، جاهوجلال، دبدبه، دستگاه، شکوه، طمطراق، طنطنه
۲. آراستن، زینت یافتن


فرهنگ فارسی

آراسته شدن، زینت یافتن، خودرازینت دادن، خود آرا
۱- ( مصدر ) زیور بستن آذین کردن . خود آراستن . ۲- مال و اثاث. گرانبها داشتن ۳- ( اسم ) خود آرایی . ۴- ( اسم ) جاه و جلال خدم و حشم سامان بزرگی . جمع : تجملات .

فرهنگ معین

(تَ جَ مُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - زینت یافتن . ۲ - اسباب و اثاثة گرانبها داشتن .

لغت نامه دهخدا

تجمل. [ ت َ ج َم ْ م ُ ] ( ع مص ) نکوحالی نمودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). آراسته شدن و جمال و نیکویی روی رابر خود بستن. ( شرح قاموس ). خود را زینت دادن و آراسته شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شأن و شکوه و جمال و آرایش خود نمودن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آراستن و نیک ساختن خود را. ( از اقرب الموارد ). خود را زیبا نمایاندن به آراستن و تکلف در گفتار. ( قطر المحیط ). آرایش نمودن. ( فرهنگ نظام ). || ( اِ ) آنچه آراستن را بکار آید. وسایل زینت و آرایش. آنچه موجب نشان دادن شکوه و خودنمایی باشد :
پار از ده اندرآمد چون مفلسی غریب
بی فرش و بی تجمل و بی رنگ و بی نگار.
فرخی.
صواب چنان نمود ما را که فرزند امیر سعید را با تو بفرستیم ، ساخته با تجملی بسزا. ( تاریخ بیهقی ). آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهند از غلام و تجمل و آلت... ما را فرمود. ( تاریخ بیهقی ). بی اندازه مال... بیش از حد و از هر چیزی که از زینت و تجمل پادشاهی بود. ( تاریخ بیهقی ).
چونکه نیندیشی از سرایی کآنجا
با تو نیاید سرای و مال و تجمل.
ناصرخسرو.
نامه ای فرمود نوشتن به والی بلخ تا برمک را به دمشق فرستد و اگر صد هزار دینار در برگ راه و تجمل او را بکار آید بدهد. ( تاریخ بخارا ). به اختیاربه قلعه غزنه رفت و به حبس رضا داد و اسباب تجمل تفصیل کرد و به سلطان فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 360 ). سلطان از جهت رفع درجت و اعلای مرتبت پسر، هرات به او داد با اموال بسیار و تجمل فراوان وزینت و ساز پادشاهانه. ( ایضاً ص 396 ). || ( مص ) خود را مسکین و مستمند نشان ندادن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ): و اذا تصبک خصاصة فتجمل. ( اقرب الموارد ). || پیه گداخته را خوردن. ( شرح قاموس ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): تجملی و تعففی ؛ یعنی پیه گداخته بخور و مانده شیر را که از پستانست بیاشام. ( اقرب الموارد ). || به اشتر نشستن. شترسواری :
لک التسع من الثمن و بالکل تحکمت
تجملت تبغلت و ان عشت تفیلت.
صقر البصری در حق عائشه ( از منتهی الاَّمال ص 171 ).

تجمل. [ ت َ ج َم ْ م ُ ] ( اِخ ) حکیم سیدعظیم الدین حسین. از مردم لکهنوست ، فکرش بلند و طبعش نیکو. از وطن مألوف رخت به شهر مدرس کشید و در آنجا به کسب علوم از بحرالعلوم ملک العلماء شیخ عبدالعلی لکهنوی کوشید و از طرف سرکار انگریزی بعهده افتای دائر و سائر شهر ترچناپلی مضاف به ملک مدرس مأمور گردید. در علم طب مهارت کامل داشت و در 1220 هَ. ق. جهان گذران را گذاشت.

تجمل . [ ت َ ج َم ْ م ُ ] (ع مص ) نکوحالی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). آراسته شدن و جمال و نیکویی روی رابر خود بستن . (شرح قاموس ). خود را زینت دادن و آراسته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شأن و شکوه و جمال و آرایش خود نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آراستن و نیک ساختن خود را. (از اقرب الموارد). خود را زیبا نمایاندن به آراستن و تکلف در گفتار. (قطر المحیط). آرایش نمودن . (فرهنگ نظام ). || (اِ) آنچه آراستن را بکار آید. وسایل زینت و آرایش . آنچه موجب نشان دادن شکوه و خودنمایی باشد :
پار از ده اندرآمد چون مفلسی غریب
بی فرش و بی تجمل و بی رنگ و بی نگار.

فرخی .


صواب چنان نمود ما را که فرزند امیر سعید را با تو بفرستیم ، ساخته با تجملی بسزا. (تاریخ بیهقی ). آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهند از غلام و تجمل و آلت ... ما را فرمود. (تاریخ بیهقی ). بی اندازه مال ... بیش از حد و از هر چیزی که از زینت و تجمل پادشاهی بود. (تاریخ بیهقی ).
چونکه نیندیشی از سرایی کآنجا
با تو نیاید سرای و مال و تجمل .

ناصرخسرو.


نامه ای فرمود نوشتن به والی بلخ تا برمک را به دمشق فرستد و اگر صد هزار دینار در برگ راه و تجمل او را بکار آید بدهد. (تاریخ بخارا). به اختیاربه قلعه ٔ غزنه رفت و به حبس رضا داد و اسباب تجمل تفصیل کرد و به سلطان فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 360). سلطان از جهت رفع درجت و اعلای مرتبت پسر، هرات به او داد با اموال بسیار و تجمل فراوان وزینت و ساز پادشاهانه . (ایضاً ص 396). || (مص ) خود را مسکین و مستمند نشان ندادن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط): و اذا تصبک خصاصة فتجمل . (اقرب الموارد). || پیه گداخته را خوردن . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)(آنندراج ) (ناظم الاطباء): تجملی و تعففی ؛ یعنی پیه گداخته بخور و مانده ٔ شیر را که از پستانست بیاشام . (اقرب الموارد). || به اشتر نشستن . شترسواری :
لک التسع من الثمن و بالکل تحکمت
تجملت تبغلت و ان عشت تفیلت .
صقر البصری در حق عائشه (از منتهی الاَّمال ص 171).

تجمل . [ ت َ ج َم ْ م ُ ] (اِخ ) حکیم سیدعظیم الدین حسین . از مردم لکهنوست ، فکرش بلند و طبعش نیکو. از وطن مألوف رخت به شهر مدرس کشید و در آنجا به کسب علوم از بحرالعلوم ملک العلماء شیخ عبدالعلی لکهنوی کوشید و از طرف سرکار انگریزی بعهده ٔ افتای دائر و سائر شهر ترچناپلی مضاف به ملک مدرس مأمور گردید. در علم طب مهارت کامل داشت و در 1220 هَ . ق . جهان گذران را گذاشت .
بسکه لبریز اناالحق بود اندیشه ٔ ما
خون منصورتراود ز رگ و ریشه ٔ ما.
جلوه گه سهی قدان محشر فتنه ها شود
چون تو به جلوه آوری قامت فتنه زای را.

(صبح گلشن ).


و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

فرهنگ عمید

۱. آنچه برای افزودن بر شکوه یا زیبایی به کار می رود.
۲. خودآرایی.

دانشنامه عمومی

چیزی که زیبایی دارد،خیلی زیبا


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تجمّل، مبحثی در فقه و حدیث به معنای زینت دادن است.
تجمل در لغت به معنای خود را زینت دادن و آراستن است، و به صورت اسمی به معنای وسایل آرایش و آنچه موجب نشان دادن شأن و شکوه باشد.
تجمل در قرآن
این واژه در قرآن کریم نیامده، اما از واژه های هم ریشه با آن یک بار جمال و هفت بار جمیل آمده است.بعلاوه، در قرآن به بلامانع بودن استفاده از زینت تصریح و به زینت کردن هنگام عبادت توصیه شده است، کما اینکه به جلال و شکوه تجمل آمیز و آراستگی برخی پیامبران نیز اشاره شده است.
تجمل در سیره اهل بیت علیهم السلام
سیره پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام نیز مؤید این است که تجمل به خودی خود ناپسند نیست و حتی ممدوح است.درباره پیامبر اکرم نقل کرده اند که همیشه عطر می زد، به طوری که از بوی خوشش شناخته می شد و در سفر ، شانه و آیینه و روغن برای موی سر و مسواک و سرمه به همراه داشت، انگشتر نقره به دست می کرد و عبای خز و لباسهای نقشدار و زیبا می پوشید. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که خداوند تجمل را و این که انسان خود را زیبا نشان دهد، دوست دارد و زندگی نکبت بار و آشفته را دشمن می دارد، زیرا خداوند وقتی به بنده اش نعمتی عطا می کند، دوست دارد که اثر آن را در زندگی او ببیند.امام صادق درباره چگونگی تجمل، به لباس پاکیزه و بوی خوش و خانه زیبا و تمیز اشاره کرده اند. همچنین وقتی شخصی از ایشان درباره کسی پرسید که لباسهای فاخر زیادی دارد و خود را با آن ها می آراید (یتجمّلُ بِها)، حضرت او را مسرف ندانست و آیه ۷ سوره طلاق را تلاوت فرمود. ائمه علیهم السلام در هنگام عبادت زینت می کرده اند و لباسهای خوب می پوشیده اند.
← توصیه های ائمه به تجمل
...

پیشنهاد کاربران

تشریفات


در پارسی " زیبش" برابر نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
زیبش گرایی = تجمل گرایی

اگر واژه تجمل را از جمل به معنای شتر بگیریم ، معنای تجمل میشه شتر سواری

تجمل یعنی شکوه و رنگ تجمل طلایی است

خود ارایی

دنگ و فنگ

نکوحالی ( در برخی باره ها )

نمونه:
میانگین هزینه خوراک یک خانواده چهارنفری در منطقه های خوش نشین به واسطه شیوه زندگی و برخی نکوحالی ها ( تجملات ) به سه میلیون تومان در ماه می رسد.

برگرفته از پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ١٨ آذر ماه ١٣٩١

https://www. behzadbozorgmehr. com/2012/12/blog - post_7878. html



کلمات دیگر: