مانی
فارسی به انگلیسی
Manes
Mani, mania, mania _
فرهنگ اسم ها
معنی: اندیشمند، نام بنیانگذار آیین مانوی، مانی ( در لغت ) به معنی «اندیشمند» است، ( اَعلام ) [، میلادی] بنیان گذار آئین مانوی، وی پسر «فاتک» بود و در ایام جوانی به آموختن علوم و حکمت و غور و مطالعه در ادیان زرتشتی و عیسوی و سایر دین های زمان خویش پرداخت و در سالگی ادعای پیامبری کرد و آئین خود را آشکار ساخت، آموزه های خود را در کتابی به نام شاپورگان نوشت و به نزد شاپور اول ساسانی برد و مورد پذیرش او قرار گرفت، ولی بعداً شاپور او را تبعید کرد و مانی به هند، تبت و چین رفت، در زمان هرمز به ایران بازگشت [ میلادی] و مورد پذیرش شاه قرار گرفت و به انتشار آیین خود پرداخت، ولی بهرام اول جانشین هرمز او را دستگیر و محاکمه کرد و کشت، از کتابهای دیگر مانی ارژنگ بوده است، مانی ( در لغت ) به معنی ' اندیشمند ' است، ( در اعلام ) بنیان گذار آئین مانوی، وی پسر ' فاتک ' بود و در ایام جوانی به آموختن علوم و حکمت و غور و مطالعه در ادیان زرتشتی و عیسوی و سایر دین های زمان خویش پرداخت و در سالگی ادعای پیامبری کرد و آئین خود را آشکار ساخت
(تلفظ: māni) مانی (در لغت) به معنی ' اندیشمند ' است ؛ (در اعلام) بنیان گذار آئین مانوی ، وی پسر ' فاتک ' بود و در ایام جوانی به آموختن علوم و حکمت و غور و مطالعه در ادیان زرتشتی و عیسوی و سایر دینهای زمان خویش پرداخت و در 24 سالگی ادعای پیامبری کرد و آئین خود را آشکار ساخت .
فرهنگ فارسی
۱- ( اسم ) دیوانگی جنون . ۲- علاق. مفرط بچیزی یا عملی . توضیح احتراز از استعمال این کلم. بیگانه اولی است .
نادر بی هممتا
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مانی . (ص ) به معنی نادر باشد که از ندرت است که بی همتا و بی مثل و یکه و تنها باشد. (برهان ). صاحب برهان گفته که به معنی نادر باشد یعنی بی همتا. (انجمن آرا)(آنندراج ). نادر و بی همتا و بی مثل . (ناظم الاطباء). فقه اللغه ٔ عامیانه . در پهلوی ، مانیک (از مان (خانه ) + یک [ نسبت پهلوی ]) یعنی منسوب به خانه ، مربوط به خانه . در اوستا، نمانیه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
مانی . (ضمیر) مان . در قزوین لهجه ای است که ضمایر متکلم معالغیر و جمع مخاطب و جمع مغایب را به شکل مان -تان -شان می آورند ولی در ادبیات ظاهراً بسیار نادر و شاذ است و بیشتر در نثر فارسی این ضمیر را در متکلم معالغیر و دوم شخص جمع با یای مجهول ترکیب می کرده اند چون : کردمانی و کردتانی و این مخصوص بلعمی است و کشف المحجوب و اسرارالتوحید و تذکرةالاولیاء نیز آورده ولی در مقدمه ٔ شاهنامه و تاریخ سیستان و گردیزی و بیهقی نیست و در شعر بنظر نرسیده است ... (از سبک شناسی ج 1 ص 348). در قدیم در ماضی شرطی و استمراری گاه اول شخص جمع (متکلم معالغیر) و دوم شخص جمع (جمع مخاطب ) را به یای مجهول می پیوستند؛ کردمانی (می کردیم ). کردتانی (می کردید). (فرهنگ فارسی معین ) : من که با کالیجارم تا به وقت اسفار سبقها بخواندیمی و در پی او نماز کردیمی و تا بیرون آمدمانی هزار سوار از مشاهیر و ارباب و اصحاب عرایض بر در سرای او گرد آمده بودی ... (چهارمقاله ). اگر دست دیگر بیرون بودی نصیب وی بدادمانی . (تذکرةالاولیاء چ لیدن ص 229). کاشکی بیامدی و هر دینی که بخواستی ما موافقت او کردمانی . (تذکرةالاولیاء چ لیدن ص 269). کاشکی گوسفندی بودی تا بریان کردمانی . (تذکرةالاولیاء چ لیدن ص 324).
مانی. ( ص ) به معنی نادر باشد که از ندرت است که بی همتا و بی مثل و یکه و تنها باشد. ( برهان ). صاحب برهان گفته که به معنی نادر باشد یعنی بی همتا. ( انجمن آرا )( آنندراج ). نادر و بی همتا و بی مثل. ( ناظم الاطباء ). فقه اللغه عامیانه. در پهلوی ، مانیک ( از مان ( خانه ) + یک [ نسبت پهلوی ] ) یعنی منسوب به خانه ، مربوط به خانه. در اوستا، نمانیه . ( حاشیه برهان چ معین ).
مانی. ( اِخ ) نام نقاشی بوده مشهوردر زمان اردشیر و بعضی گویند در زمان بهرام شاه بودو بعد از عیسی علیه السلام ظاهر شد و دعوی پیغمبری کرد، و بهرام شاه بن هرمز شاه او را به قتل آورد. ( برهان ). نام نقاشی است مشهور. ولادت او به بابل در دهی موسوم به مردینو و نام اصلی او «قورنیقوس بن قاتن » و شاگرد قادرون حکیم بوده. دین زردشت و حضرت مسیح را ترکیب نموده و تصرفی در هر دو کرده چون او ظهور کرد اتباع او بسیار شدند و او ادیان سابقه را در یکدیگر آمیخت و کتابی چند تألیف کرد مثل انگلیون و شاپورگان و کنزالاحیاء و سفرالجبابره و مقالات کثیره و خلق را دعوت به خود کرد و مسافرت نمود و در علم نقاشی از نقاشان روم و چین بر سر آمده ،آخرالامر در زمان پادشاهی شاپور به ایران آمد و کتاب خود را که در آن صورتهای عجیب بود بنمود و عقاید خود باز گفت. پادشاه دانشمند بود با او به مکالمه در آمد تا سخن بدانجا کشید که روانهای پاک از آسمان نزول کرده و به تنهای تیره می پیوندند. پس از زنان دوری باید کرد و با ایشان نیامیخت تا این راه بسته شود و ارواح پاک در آسمان ها بماند. شاه گفت بدین سخنان که تو گویی گیتی خراب شود. آبادی بهتر است یا خرابی ؟ مانی گفت در خرابی تن آبادی جان است. شاه گفت اگر ترا بکشند در کشتن تو آبادی باشد یا ویرانی ! گفت ویرانی تن و آبادی روان. شاه گفت با تو، به گفت تو کار بکنیم و چنین کردند و او را بکشتند و از دروازه شهر شاپور بیاویختند ولیکن پیروان او بسیار بماندند و ایشان را مانویه گویند... و معنی این اسم به پارسی دعا گونه ای است ؛ یعنی بمان. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ولادت اوبه بابل در قریه ای به نام مردینو از نهر کوثی بوده است. او راست : شاپورگان ، کنزالاحیاء، سفرالاسفار، سفرالجبابره ، انجیل مانی و مقالات بسیار دیگر. ( آثار الباقیه ص 208، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مانی بن فتق ( فاتق )بن بابک بن ابی برزام از حسکانیه و نام مادر او «میس » یا «اوتاخیم » و یا مریم از اولاد اشکانیان بود. در زمان شاپوربن اردشیر ظهور کرد. شاپور نخست دین او بپذیرفت و سپس بازگشت و به اخراج و تبعید مانی فرمان داد و پسر شاپور، هرمز آنگاه که به سلطنت رسید مانی را بازگردانید و نوازش و مهربانی کرد. بهرام اول پسر هرمز او را بکشت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مانی از نجبای ایران بود وبنا بر روایات ، مادرش از خاندان شاهان اشکانی بوده است و پدر مانی فاتک [ پاتک ] از مردم همدان بود که به بابل مهاجرت کرد و در قریه ای در ولایت «مسن » مسکن گزید و با فرقه مغتسله که یکی از فرق گنوسی است ودر آن زمان در نواحی بین فرات و دجله ساکن بود معاشرت داشت. در اینجا مانی بسال 216 و یا 217م. متولد شد و در کودکی آیین مغتسله گرفته ولی بعد، چون از ادیان زمان خود مانند زرتشتی و مسیحی و آیینهای گنوسی مخصوصاً مسلک ابن دیصان و مرقیون مطلع گشت ، منکر مذهب مغتسله گردید. مانی چند بار مکاشفاتی یافت و فرشته ای اسرار جهان را بدو عرضه کرد. پس به دعوت پرداخت و خود را «فارقلیط» که مسیح ظهور او را خبر داده بود، معرفی کرد. مانی گوید: «در هر زمانی پیامبران ، حکمت وحقیقت را از جانب خدا بر مردم عرضه کرده اند گاهی درهندوستان بوسیله پیغامبری موسوم به بودا و زمانی در ایران بوسیله زرتشت و هنگامی در مغرب زمین بواسطه عیسی ، عاقبت من که مانی پیامبر خدای حق هستم ، مأمور نشر حقایق در سرزمین بابل شدم » و هم در سرودی که به زبان پهلوی سروده گوید: «من از بابل زمین آمده ام تا ندای دعوت در همه زمین بپراگنم ». مانی در باب مبداء خلقت گوید: «در آغاز دو اصل اصیل وجود داشته : نیک و بد، نخستین پدر عظمت یا «سروشاو» بود که گاه او را به نام زروان میخوانند، و او در پنج موجود تجلی می کند که به منزله واسطه های بین آفریدگار و آفریدگان و در حکم پنج اقنوم پدرند، این چنین : ادراک ، عقل ،فکر، تأمل ، اراده. خدای تاریکی هم پنج عنصر ظلمانی دارد که بر روی یکدگر قرار دارند، این چنین : دخان یا مه ، آتش مخرب ، باد مهلک ، آب گل آلود، ظلمات. مانی به تبع زرتشتیان گوید: قلمرو این دو آفریدگار از جانبی به هم پیوسته و از سه سوی دیگر بی نهایت است. پادشاه تاریکی چون روشنایی را دید با همه نیروی خویش بدوحمله برد. پدر عظمت برای دفاع از مملکت خود، نخستین مخلوق را بیافرید. وی ام الحیاة یا مادر زندگان را -که گاهی «رام راتوکه » نامند - بخواند، و او انسان نخستین را - که گاهی او هرمزد یا اورمزد می نامید - بطلبید ( پدر عظمت و مادر زندگان و انسان نخستین تثلیث اول را تشکیل دهند ). پس انسان نخستین پنج فرزند بیافرید که پنج عنصر نورانی دربرابر عناصر ظلمانی هستند، این چنین : اثیر صافی ، نسیم ، روشنایی ، آب و آتش تطهیرکننده که آنان را به نام پنج مهرسپند یاد کرده اند. آنگاه انسان نخستین آن پنج عنصر را چون زره بر تن راست کرد و به نبرد پادشاه ظلمات - که او نیز پنج عنصر تاریک را بر خود بسته بود - شد چون انسان نخستین دشمن را زورمند دید، عناصر نورانی خویش را بدو واگذاشت تا ببلعد. پنج عنصر نورانی با پنج عنصر ظلمانی آمیخته و این عناصر خمسه فعلی را که صفات خیر و شر در آنها آمیخته است بوجود آورد. پس از آن انسان نخستین که خسته و رنجور بود، هفت بار پدر را به یاری خود خواند. پدر برای نجات او به آفرینش دیگر پرداخت. دوست روشنایی یا نریسف پدیدار آمد و او «بان » اعظم را پدید آورد و وی نیز روح زنده را پدید ساخت ( تثلیت دوم ). روح زنده پنج فرزند بیافرید، این چنین : زینت شکوه ، پادشاه شرافت ، انسان نورانی ، پادشاه افتخار، حامل ( امفرس ) . پس به اتفاق پنج فرزند خود به طبقات ظلمت فرو رفت و فریادی چون شمشیر برنده برکشید و انسان نخستین را نجات داد. بعد روح زنده فرزندان خود را فرمان داد که ارکان دولت ظلمت را بکشند و پوست برکنند و مادر حیات از پوست آنان آسمان را بساخت و جسد ایشان را بر زمین تاریکی در سرزمین ظلمات افکند و از گوشت آنها خاک را بیافرید. کوهها از استخوان آنها ساخته شد. عالم که از اجساد پلید دیوان ساخته شده ، شامل ده فلک و هشت زمین است ، و هر فلک را دوازده دروازه است.بعد روح زنده هیآت فریبنده خود را به فرزندان ظلمات نشان داده در آنها هوسهای شهوانی برمی انگیزد. به این تدبیر قسمتی از نوری را که بلعیده اند، رها می کنند. از این ذرات نور، آفتاب و ماه و ستارگان را می آفریند. پس آنگاه هوا و آب و آتش که چرخهای سه گانه اند خلق شده ، و پادشاه افتخار آنها را بر فراز زمین وا می دارد تا نگذارند زهر ارکان ظلمت بر مساکن موجودات زنده فرو ریزد. پدر برای اینکه کاملاً وسایل محافظت فراهم آید، پیامبر را که سومین رسول نیز نامند بیافرید ( این پیامبر را گاهی خدای عالم نور [ روشن شهر یزد ]و گاه بنا بر لغت شمالی نریسه و به زبان سغدی ایزد میثره گفته اند ). با آفریدن این رسول سلسله ایزدان هفتگانه تکمیل شد. عقاید مانویان راجع به تکوین عالم و عمر عالم و وجود حکمت عملیه مفصل است. شاهپور ساسانی نسبت به مانویان مساعدت کرد و به همین جهت مانی یکی از کتب عمده خود را به نام شاهپورگان خوانده است. هرمزد اول هم مانی رابه چشم احترام می نگریسته است ، اما وهرام ( بهرام ) اول برادر هرمزد اول که پادشاهی عشرت طلب و سست عنصر بود، مانی را به دست روحانیان زرتشتی واگذاشت و به قول یعقوبی مجلس مباحثه عمومیی تشکیل شد و مانی با موبدان موبد به گفتگو پرداخت و شکی نیست که او را مجاب و محکوم کردند و به عنوان خروج از دین ، به زندان افکندند و چندان عذاب دادند تا بدرود جهان گفت. سال وفات مانی 276 یا 277م. است. مانی مخترع خط جدیدی هم بوده دارای حروف مصوته ، که کتب مانویان پارتی زبان و پارسیک زبان و سغدی زبان و غیره به آن خط که مشتق ازسریانی و ساده تر از آن است ، نوشته شده. مانی شش کتاب نوشته و منشورهای بسیار به اصحاب و پیروان خود و شاید دیگران هم فرستاده که اسامی عده ای از آنها در ضمن فهرست 76 رساله مانی و اصحاب او در کتاب الفهرست ابن الندیم به مارسیده است. پنج کتاب را به زبان آرامی شرقی ( که مانی در سرزمین آنان بزرگ شده بود ) نوشته و یک کتاب هم به نام شاهپورگان به پارسیک یعنی زبان جنوب غربی ایران نگاشته که بیشتر مندرجات آن راجع به معاد بوده است. یکی از کتب مانی معروف به سفرالجبابره است که قطعاتی از آن به زبانهای ایرانی بدست آمده و در زبان ایرانی به اسم کتاب «کَوان » خوانده می شد که جمع «کو» و مشتق از لغت اوستایی «کَوی » است که در زمان ساسانیان به معنی جبار استعمال می شده است ، دیگر کنزالاحیاء، سفرالاسرار، فرقماطیا که در مآخذ ایرانی ظاهراً «بُنگاهیک » و در لاتینی شاید همان «اپیستولا فوندامنتا» معروف است. دیگر انجیل زنده یا انجیل مانی را باید یاد کرد، این کتاب که قطعاتی از آن در آثار تورفان بدست آمده بر21 قسمت مطابق 22 حرف تهجی آرامی بنا شده بوده است ،و ظاهراً یکجلد آلبوم تصاویر که مبین و نشان دهنده ٔمطالب کتاب بوده و در یونانی «ایقون » و در زبان پارتی «اردهنگ » و در پارسیک «ارتنگ » و در قبطی «ایقونس »و در کتب مانوی چینی «تصویر دو اصل بزرگ » نامیده می شد، ضمیمه آن بوده است. ( حاشیه برهان چ معین ) : مردمان خاچو [ به چین ] دین مانی دارند. ( حدود العالم ). مردمان ساچو [ به چین ] بی آزارند و دین مانی دارند. ( حدود العالم ). و بیشترین از ایشان [ از مردم چین ] دین مانی دارند، ملک ایشان شمنی است. ( حدود العالم ). مانی را به شهر رامهر که شهرکی است [ به خوزستان ] برلب رود نهاده ، کشتند. ( حدود العالم ).
بدان چرب دستی رسیده به کام
یکی پرمنش مرد «مانی » بنام .
فردوسی .
فروماند مانی زگفتار اوی
بپژمرد شاداب بازار اوی .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2064).
فروماند مانی میان سخن
ز گفتار موبد ز دین کهن .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2063).
شاپور ذوالاکتاف است اکناف هدایت را
مانی ضلالت را بر دار کشد عدلش .
خاقانی .
شنیدم که مانی به صورتگری
ز ری سوی چین شد به پیغمبری .
نظامی .
ز نقاشی به مانی مژده داده
به رسامی در اقلیدس گشاده .
نظامی .
به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ
چنان برزد که مانی نقش ارژنگ .
نظامی .
گرچه از انگشت مانی برنیاید چون تو نقش
هردم انگشتی نهد بر نقش مانی روی تو.
سعدی .
اگر باور نمی داری رو از صورتگر چین پرس
که مانی نسخه می خواهد زنوک کلک مشکینم .
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 245).
و رجوع به کتاب مانی و دین او از تقی زاده و ایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ رشید یاسمی صص 117 - 135 و تاریخ یعقوبی ترجمه ٔ محمد ابراهیم آیتی ج 1 صص 195-197 و الفهرست ابن الندیم و مجله ٔ یغما سال چهارم شماره ٔ ششم و سبک شناسی ج 1 ص 10، 11، 12، 18، 41، 107 و الفهرست ابن الندیم و الملل و النحل شهرستانی ج 2 ص 72 شود.
- دعوت خانه ٔ مانی ؛ نگارخانه ٔ مانی :
هوا از صورت هریک چو دعوت خانه ٔ مانی
زمین از سایه ٔ هریک چو صنعت خانه ٔ آزر.
خاقانی .
- کارنامه ٔ مانی ؛ ارتنگ . ارژنگ :
نگاه کن که به نوروز چون شده است جهان
چو کارنامه ٔ مانی در آبگون قرطاس .
منوچهری .
- نامه ٔ مانی ؛ ارتنگ :
یکی چون چتر زنگاری ، دوم چون سبز عماری
سیم چون قامت حوری ، چهارم نامه ٔ مانی .
منوچهری .
و رجوع به ارتنگ شود.
دانشنامه عمومی
انجیل زنده
پیروان مانی او را با القابی چون فرستاده روشنی، بغ راستیگر، سرور نجاتبخش، بودای روشنی و فارقلیط زمان می خواندند.
مادرش، «مریم» از خاندان کمسراگان منسوب به دودمان پارتی پادشاهی اشکانیان بود؛ و پدرش «فاتک» یا «پاتیگ» نام داشت که او را از اهالی همدان دانسته اند.
به گفتهٔ بیرونی در بابل، در دهکدهٔ مردینو در نزدیکی رود کوثی زاده شد. در آبراهه ای که دو رود دجله و فرات را به یکدیگر در جنوب تیسفون پیوند می داد. تئودر بارکونای زادگاه او را ابرومیا می داند که با افرونیه عربی تطبیق داده شده است. در الفهرست نوشته شده که مانی از حوحی بود. والتر هنینگ زادگاه مانی را شهر جوخا (بت درایه) در شرق تیسفون می داند. در یکی از نوشته های پارتی مانوی، مانی «شبان جوخا» خوانده شده است. توباخ پیشنهاد می دهد که مانی در مردینو زاده شد و پدرش او را به جوخا (ابرومیا) برد و در آنجا رشد کرد.
ضمیر.
دانشنامه آزاد فارسی
از مصلحان ایران باستان به روزگار ساسانیان. مانی از اشراف پارتی بود که در سال ۲۱۵م در ماردین در کنار رود دجله در ناحیۀ سلوکیه متولد شد. پدرش فاتک (پاتک) و مادرش پوسیت یا مریم، از مردم همدان بودند. محل تولد وی را بابِل نیز نوشته اند که نباید درست باشد. مانی در ۲۴سالگی (۲۴۰م) ادعای نبوت کرد. پیروز، پسر اردشیر بابکان و برادر شاپور اول ساسانی (۲۴۰ـ۲۷۰م) به دین مانی درآمد و او را به شاپور معرفی کرد. پس از چندی، شاپور مانی را از ایران بیرون راند. پس از مرگ شاپور، مانی که سال ها در هند و تَبَّت و چین تبلیغ کرده بود به ایران بازگشت و هُرمَزد (۲۷۰ـ۲۷۳م) مانی را گرامی داشت. پس از مرگ هُرمَزد، بهرام اول (۲۷۳ـ۲۷۶م) مانی را تحت تعقیب قرار داد و به تحریک کرتیر، موبدان موبد، او را به دار آویخت. مانی برای تبلیغ دین خود شیوه های جدیدی بنیاد نهاد؛ او که نقاشی چیره دست بود کتابی مصور داشت به نام اَرژَنگ یا اَرتَنگ تا به مردم بی سواد مبانی فکری کیش خود را بیاموزد. همچنین کتاب مصور دیگری به نام شاپورگان تقدیم شاپور اول کرده بود. مهم ترین آثار او و پیروانش، در ناحیۀ تورفان (ترکستان) به دست آمده است. هنرمانویان تا سال ها پس از انقراض ساسانیان، در نگارگری ایران در دوران اسلامی تأثیر گذاشت. مانویان پس از قتل مانی به ترکستان گریختند. در قرون ۸ـ۹م مانویت دین رسمی ترکان اویغوری شد و در پایتخت ترکستان، شهر خوچو، معابد مانوی برپا شد. از غارهای خوچو نقاشی های بسیار زیبایی از قدیسان مانوی و نیز تصاویری که بیانگر اندیشه های مانوی اند کشف شده است. دین مانی آمیزه ای از ادیان زروانی، مِهری، بودایی، مَسیحی، یونانی و زَردُشتی بود که اساس آن نبرد ابدی نور و ظلمت است. برای مانی تاریکی یا ظلمت سرنوشت محتوم عالم است و ظلمت سرشتی آگاه دارد. مانی خدای اعلا را زروان می نامید. او عالم را ترکیب نور و ظلمت می پنداشت که در آن ظلمت غلبه دارد اما در آخرالزمان نور و ظلمت جدا شده و صلح ابدی فرامی رسد. مؤمن آن است که از مادیات دوری کند، گوشت و شراب و زن و ثروت را ترک گوید. از نظر مانی، جهان از دو اصل نیک و بد آغاز شد؛ نیکی پنج مظهر دارد که واسطۀ خالق و مخلوق اند: ادراک، خرد، اندیشه، تامل، و اراده. بدی نیز پنج مظهر دارد: مه، آتش مخرب، باد مهلک، آب گل آلود، و تاریکی. مانی تاریکی را سرآغاز خلقت می پنداشت؛ در آغاز تاریکی بر روشنایی تاخت و روشنایی برای دفاع از خود مادر زندگانی را آفرید. مانی، زَردُشت، بودا، و مسیح را تأیید می کرد و دربارۀ مسیح می گفت که او روح محض بود و جسم نداشت و شخص مصلوب یهودا بود.
پیشنهاد کاربران
در آمریکا: پول 💰💰
در هند: جواهر 💎💎
بعدها پیامبری ایرانی به این نام ظهور کرد که مادرش از خاندان اشکانی و پدرش مردی به نام پاتک یا فاتک از مردم همدان بوده است. وی نقاش زبردستی بوده و پیروانش را مانویان «اندیشمندان» نامیده اند.
مانی یکی از عروسک های دوقلوی باستانی ایرانیان است این جفت عروسکها که مانی و مانا نام داشته اند اولین عروسک های ایرانی هستند که قدمت آنان به مادها می رسد و ترکیبی از سفال و ریسمان داشته اند و مانی پسر با سری کروی و بدنی استوانه ای و مانا دختر با سری کروی و بدنی مخروطی بوده است که با ریسمان به عنوان گردن و دست و پاها به هم وصل بوده و در انتهای پاها نیز هر دو کفش هایی سفالین داشته اند.
مانی اسم قشنگی است.
مانی=ماندگار
اندیشیدن
مانی معنی خوبی داره
مگه تمام محمد ها یا علی ها خوب هستند ولی اسم های قشنگی هستند
در امریکا money به معنی پول است
در هند به معنی جواهر
پیامبر ایرانی نقاشی بوده
اسم خیلی راحت و قشنگی که با کلمات دیگر هم وزنی دارد. مثلrunny. bunny. funnyخوردنی و اسم امریکاییJonny
در بعضی از فامیل های ایرانی مانی هست مثل سلیمانی. رحمانی
مانی:ماندگار
ماندگار
نام یکی از پیامبران ایرانی
. . . . . . . . . . . . . . . .
جاودان
مانی به معنی پیامبر نقاش.
مانی به معنی اندیشمند
بهر حال دوقلو های مانی حقیقت دارند و هر فرد انسانی اگر اندکی در ژرفای وجود خود بنگرد و بصیرت دل و باطن اش باز شود، میتواند آن ماهیات را در ذهن خود مشاهده کند. یک مرد در پشت پرده قطور مادی و ظاهری مردانه خویش، یک ماهیت زنانه به شکل الگوی ثابت ؛ قوه و استعداد ممکنه و یا امکان بالقوه دارا می باشد که در انتظار به ظهور رسیدن و به فعلیت در آمدن و تجربه کردن زندگی و حیات خاص و ویژه خویش نشسته است. در پشت آن الگوی ثابت ، یک الگوی ثابت دیگر نهفته است که از لحاظ جنسی با همین مرد واقعی و عینی فعلی هم جنس می باشد، با این تفاوت که بدن آن ماهیت ذهنی، دیگر مادی نیست بلکه روحی. و او هم در انتظار پدیدار شدن ، به ظهور رسیدن و تجربه حیات خاص و ویژه خویش نشسته است. ظهور و حضور او در زمان و مکان ویژه خود ، دیگر در طبیعت و کیهان مادی نخواهد بود بلکه در نظم و سامان و طبیعت و کیهان روحی. در پشت آن الگوی ثابت مردانه یک الگوی زنانه دیگری قرار دارد، که او هم در انتظار به فعلیت در آمدن با بدنی روحی در طبیعت و کیهان روحی نشسته است. در پشت آن الگوی ثابت، الگوی یک دوقلوی مردانه قابل رویئت است که پس از به ظهور رسیدن در نظم و سامان روحی ، زوجیت با خود و عشق خویشتن را تجربه خواهند کرد. در پشت آن الگوی دوقلوی مردانه یک الگوی دوقلوی زنانه وجود دارد که مثل ماهیات قبلی در نوبت خاص و ویژه خویش به ظهور میرسند و زوجیت باخود و عشق خویشتن را تجربه خواهند نمود. سرانجام در پشت آن الگوی دوقلوی زنانه آخرین الگوی دوقلو در روی نمای درونی و باطنی دیوار های کاج وجود مردان آویزان است که غیر همجنس می باشند بصورت یک مرد و یک زن. در مورد کاخ وجود زنان فقط ردیف یا ترتیب الگو ها متفاوت است، و الا دقیقا شبیه هم می باشند. این الگو های ثابت را می توان با مثال ها یا ایده های ثابت و جاودانه افلاطون یکی دانست، با این تفاوت که جای آنها در عالم ایده ها و در ماوراء طبیعت نیست بلکه در عالم محسوسات و در خمیر مایه عالم مادی و بخصوص در وجود انسان. این الگو های ثابت و جاودانه که بصورت امکانات بالقوه بطور هم زمان هم در خمیر مایه وجود اصیل و بیکران واجب الوجود و هم بصورت ماهیات ذهنی در ذهن اصیل و بیکران واجب الوجود یا خداوند موجود اند، مشمول حال گذر زمان و تغییر و تحول و تکامل نبوده و دارای یک مکان معین هم نیستند، اما تجرد آنها خارج از بستر زمان و فضای سه بعدی مکان نیست بلکه در همین فضای سه بعدی کیهانی در بطن خمیر مایه واحد و یگانه وجود بهمراه نوسان تیک تاک دائمی و خستگی ناپذیر لحظه ابد یا لحظه حال ، بهمراه کل لحظه به لحظه به سمت آینده در حرکت اند و هرکدام در مرتبه وجودی خاص و ویژه خویش از طریق وقوع مه بانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات متوالی انقباض و انبساط کیهانی به نوبت به ظهور می رسند و به واقعیت عینی تبدیل می شوند و نفس ها یا خویشتن های دهگانه با بدن های مادی و روحی ( همیشه دوبار مادی و پنج بار روحی ) حیات های موقتی و گذرا بهمراه سرنوشت های جنسی و عشقی خاص و ویژه خویش را تجربه می کنند. روند حرکت کل بهمراه اجزاء دارای دو مسیر و جهت مخالف می باشد؛ یکی نزولی و دیگری صعودی. در یک چهارچوب ثابت و پایدار جهانی ، تا کلیه لایه ها یا کلیه مراتب فرعی هرکدام از مراتب اصلی هفتگانه به ظهور نرسند و از قوه به فعل تبدیل نشوند، در چنین جهان یا جهان هایی سَفَر نزول و صعود به پایان نخواهد رسید.
در پایان یک اشاره کوتاه به پاراکلید ( فارقلیط ) وعده داده شده که فقط در ایوان گلی چهارم یا انجیل یوحانِس یافت میشود ( در صورت علاقه بیشتر میتوان در همین سایت به فارقلیط مراجعه کرد ) :
از دیدگاه عصر جدید میتوان آن کلید راه گشای عالم و علم غیب وعده داده شده توسط مسیح را تئوری ها یا نظریات علمی در نظر گرفت که اندیشه انسان را با حقایق ژرف تر الاهی آشنا نموده اند که در مجموعه وسیع معارف وحیانی دینی اثری از آنها یافت نمی شود. یکی تئوری تکاملی داروین در علم زیست شناسی که در پی دست یابی به ریشه و اصل انواع ، افسانه دینی آدم و حوا را پشت سر گذاشت و به تک یاخته ها رسید و دیگری تئوری کوانتمی یا کوانتایی یا نظریه مکانیک ذرات و امواج ماده و نور در علم فیزیک، افسانه فلسفی عناصر اربعه آب و خاک و آتش و باد را کنار گذاشت و به آجر ها یا سنگ بناهای بنیادی دنیای مادی دست یافت و به اصل هم ارزی جرم و انرژی رسید. و سرانجام تئوری یا نظریه مه بانگ در علوم نجوم و کیهان شناسی از انرژی عبور کرد و به اصالت دمای محض دست یافت، البته اصل هم ارزی دما و انرژی قبلا توسط بولتزمان ( بولتزمن ) به زبان ریاضی فرمول بندی شده بود و بعد از او پلانگ اصل هم ارزی فرکانس و انرژی را کشف کرده بود. در صورت علاقه بیشتر می توان در همین سایت به بحث های هفت عالم ، بیزمانی و بیمکانی، علم نفس ، خویشتن ، ماده و روح و روان و جان، قیامت و رستاخیز و معاد و برزخ ، علت و معلول ، حضرات خمس ، نظریات ریسمان و ام و حلقه، عالم غیب، دهر ، بیگ بنگ ، مه بانگ ، تناسخ، تولد دوبار ، تشکیک وجود ، حشر و نشر ، جهان ها و یا دنیا های موازی و خیلی بحث های کوتاه دیگر مراجعه کرد. خلاصه اینکه سرودن افسانه و داستان در مورد خداوند و کار و بارش به پایان نرسیده است بلکه از دیدگاه علمی تازه تر و نوتر و حقیقی تر از افسانه ها و داستان دینی، چندی است که از نو آغاز گردیده است.
پول ( مانی ) تو نقاشی است یا بانی نقاشی، مانی بوده است ( بانی نقاشی مانی=بنیان گذار نقاشی، مانی ) پولدارترین ایرانی ارژنگ امیر فضلی است قیافه اش را نگاه نکنید یک نقاش زبردستی است چون مانی ( دقت کنید این ها تخیلات است ) حالا برای عمیق شدن یادگیری ارژنگ امیر فضلی را با تابلوها و پول و ثروتش را تصور کنید و به آن بال و پر دهید. . . .
با انکه تمام محمدها یا اسامی دیگر خوب، آدم های خوبی نبودند و افراد بدی هم بودند که این اسامی خوب را داشتند اما بعضی اسم ها ذهن را به یک شخصیت اصلی هدایت می کند که آن فرد شاخص ترین انهاست مثلا شاخص ترین شخصیتی که اسم محمد در ذهن تداعی می کند نام مبارک پیامبر اسلام است و یا شاخص ترین شخصیتی که اسم اسکندر در ذهن تداعی می کند نام اسکندر مقدونی است و اگر از فردی که این نام را دارد مثلاسوال کنند اسکندر یعنی چی قطعا خودش یا دیگران به اسم سردار یونانی اشاره می کنند و این واقعیتی است که به نظر و اندیشه می آید.
دربارۀ پدر مانی این روایت نسبتا شناخته شده وجود دارد که وی فردی از افراد مغتسله ( صابئین ) بوده است. پذیرش این مسئله که پدر مانی صابئی مندایی بوده، همان طور که بسیاری از پژوهشگران حوزۀ دین و تاریخ آن را تکرار کرده اند، پیامدهای بسیاری دارد.
دین صابئین به طور کلی دینی تباری است. در این دین، همچون ادیان زرتشتی و یهودی، کسی مندائی به شمار می رود که از پدر و مادری مندائی متولد شده باشد. بنابراین، اگر صابئی بودن پدر مانی را بپذیریم، خود به خود و بر اساس اصول دینی صابئین، مانی صابئی به حساب می آید. در نتیجه، نباید او را پیامبری برخاسته از دین زرتشت، بلکه باید پیامبری برخاسته از دین مندا به شمار آورد.
بخوانید