مترادف ریح : باد، دم، نسیم، نفخ، بو، رایحه، تیز
ریح
مترادف ریح : باد، دم، نسیم، نفخ، بو، رایحه، تیز
فارسی به انگلیسی
wind, odour, breath, flatulency
عربی به فارسی
باد , نفخ , بادخورده کردن , درمعرض بادگذاردن , ازنفس انداختن , نفس , خسته کردن ياشدن , ازنفس افتادن , پيچاندن , پيچيدن , پيچ دان , کوک کردن(ساعت و غيره) , انحناء , انحنايافتن , حلقه زدن , چرخاندن
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - باد . ۲ - نسیم . ۳ - دردی که در شکم یا پیوندگاه انسان بروز کند جمع ریاح .
لقب احمد بن محمد بن علوجه سیستانی مکنی به ابوالعباس و معروف به جراب الدوله .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
- ذفرالریح ؛ تیزبوی. تندبوی. ( از مفردات ابن البیطار ). رجوع به بوی شود.
|| گاهی به معنی بخار به کار برند. ( یادداشت مؤلف ): فینفع من وجع الظهر و... و من الریاح المستکنة فیها. ( مفردات ابن البیطار ). || چیز پاکیزه و خوش.( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بادی که در شکم پدید آید. ( از غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). || دردی که درپیوندگاه اندامها بروز کند. ( ناظم الاطباء ). بادی که به خلل آن در جای پیوند اندامها درد پیدا می شود. ( غیاث اللغات ).
- ریح الشوکة ؛ ریح شوکه. نزد پزشکان ماده ای است حاره که در استخوان جریان یابد و باعث شکستن استخوان و تباهی آن شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- ریح الصبیان ؛ نزد اطباء باد غلیظی است که عارض اندرون سرشود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). ماده حاره ای است که در استخوان پیدا آید و آن را بشکند و سد کند. ( طب قدیم ).
- ریح بواسیر ؛ در عرف پزشکان بادی است غلیظ که خارج شدن آن سخت باشد و دردی را مانند درد قولنج عارض شود که گاه در پشت و گاه در شراسیف و اطراف کلیه بروز کند و گاه باشد که در خصیتین و شرم و حوالی نشیمنگاه عارض گردد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- ریح رحم ؛ ماده نفاخه در رحم بسبب اجتماع رطوبات لزجه. ( یادداشت مؤلف ).
- ریح غلیظ ؛ نزد اطباء بادی است که مدت درنگ آن در پاره ای از تجاویف بدن به درازا کشد و غلیظ گردد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
|| ( اِمص ) چیرگی و توانایی ، قوله تعالی : و تذهب ریحکم . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). چیرگی و توانایی. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || مهربانی و یاری گری. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || دولت و توانگری. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) آنندراج ). دولت. ( ترجمان القرآن جرجانی ).
ریح. ( ع مص ) سخت باد گردیدن روز. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) || رسیدن باد چیزی را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || یافتن درخت باد را و برگ آوردن گرفتن آن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) || باد رسیده شدن چاه : ریح القدیر ( مجهولاً ). ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || در باد آمدن گروه و یا رسیدن باد ایشان را و هلاک کردن و از بیخ برکندن ایشان را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || در باد آمدن گروه. ( از اقرب الموارد ). || بوی یافتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ).
ریح . (اِخ ) لقب احمدبن محمدبن علوجه ٔ (یا علویه ) سیستانی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به جراب الدوله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به احمدبن محمد... شود.
ریح . (ع اِ) باد. ج ، اَرواح ، اَریاح ، رُیاح ، ریَح .جج ، اَراویح ، اَراییح . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). باد. (ترجمان القرآن جرجانی ). بادی که می وزد. (ناظم الاطباء). || بوی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (از اقرب الموارد). بوی خواه خوش باشد و خواه ناخوش . (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء).
- ذفرالریح ؛ تیزبوی . تندبوی . (از مفردات ابن البیطار). رجوع به بوی شود.
|| گاهی به معنی بخار به کار برند. (یادداشت مؤلف ): فینفع من وجع الظهر و... و من الریاح المستکنة فیها. (مفردات ابن البیطار). || چیز پاکیزه و خوش .(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بادی که در شکم پدید آید. (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || دردی که درپیوندگاه اندامها بروز کند. (ناظم الاطباء). بادی که به خلل آن در جای پیوند اندامها درد پیدا می شود. (غیاث اللغات ).
- ریح الشوکة ؛ ریح شوکه . نزد پزشکان ماده ای است حاره که در استخوان جریان یابد و باعث شکستن استخوان و تباهی آن شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- ریح الصبیان ؛ نزد اطباء باد غلیظی است که عارض اندرون سرشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). ماده ٔ حاره ای است که در استخوان پیدا آید و آن را بشکند و سد کند. (طب قدیم ).
- ریح بواسیر ؛ در عرف پزشکان بادی است غلیظ که خارج شدن آن سخت باشد و دردی را مانند درد قولنج عارض شود که گاه در پشت و گاه در شراسیف و اطراف کلیه بروز کند و گاه باشد که در خصیتین و شرم و حوالی نشیمنگاه عارض گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- ریح رحم ؛ ماده ٔ نفاخه در رحم بسبب اجتماع رطوبات لزجه . (یادداشت مؤلف ).
- ریح غلیظ ؛ نزد اطباء بادی است که مدت درنگ آن در پاره ای از تجاویف بدن به درازا کشد و غلیظ گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
|| (اِمص ) چیرگی و توانایی ، قوله تعالی : و تذهب ریحکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیرگی و توانایی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مهربانی و یاری گری . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || دولت و توانگری . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) آنندراج ). دولت . (ترجمان القرآن جرجانی ).
ریح . [ رَی ْ ی ِ ] (ع ص ) یوم ریح ؛ روز پاکیزه و خوش باد، و کذا مکان ریح و شی ٔ ریح ؛ یعنی چیزی خوشبوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). روزی خوش . (مهذب الاسماء).
ریح . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ ریح . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ریح شود.
ریح . (ع مص ) سخت باد گردیدن روز. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) || رسیدن باد چیزی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || یافتن درخت باد را و برگ آوردن گرفتن آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) || باد رسیده شدن چاه : ریح القدیر (مجهولاً). (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در باد آمدن گروه و یا رسیدن باد ایشان را و هلاک کردن و از بیخ برکندن ایشان را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || در باد آمدن گروه . (از اقرب الموارد). || بوی یافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
واژه باد را معادل واژه «ریح» در زبان عربی دانسته اند. واژه «ریح» از ریشه «ر ـ و ـ ح» است که در معنای رایحه و بو و شکوه و قدرت نیز به کار رفته است.
کلیدواژه های ریح در قرآن
کلیدواژه هایی را که در قرآن به مفهوم باد اشاره دارد با توجه به معنای واژه می توان به سه دسته تقسیم کرد:
← مطلق ریح
عموم آیاتی که در آن ها از واژه «ریاح» استفاده شده است آثار باد را در جای گاه نعمت و رحمت خداوند بیان می کند.
بیشتر آیات متضمن واژه ریح و آیاتی که در آن ها واژه های «حاصب» و «اعصار» به کار رفته است، کارکرد باد را در عذاب کافران توضیح می دهد.
در دسته آیاتی که از واژه «ریح» استفاده شده است سه آیه فرمان روایی سلیمان (علیه السلام) را بر باد بازگو می کند. از مجموع آیات در ۷ آیه از باد در مقام تمثیل استفاده شده است و در آیات متضمن واژه های ذاریات، حاملات، جاریات، مقسّمات، مرسلات، عاصفات، ناشرات، فارقات و ملقیات به باد سوگند یاد شده است.
کارکرد دوگانه ریح در قرآن
...
باد. بو. اصل آن روح است واو به یاء بدل شده (اقرب) . اگر بخواهد باد را ساکن میکند آنها در پشت دریا از جریان میافتن ریح در آیه به معنی بو است یعنی چون کاروان از مصر جدا شد پدرشان گفت بوی یوسف را استشمام میکنم. در آیه . مراد از ریح قدرت و نیرو است که در ریح توأم با نیروست راغب آن را استعاره از غلبه گفته است. یعنی منازعه نکنید و گرنه زبون میشوید و نیرو و قدرتتان از بین میرود. جمع ریح در قرآن ریاح به کار رفته . ریح در قرآن هم در باد عذاب رفته است گر چه در اوّلی بیشتر است مثل . که درباره باد عذاب است که در باد رحمت است ولی ریاح همواره در بادهای رحمت به کار رفته مگر در . که اعمّ است در اینجا به چند مطلب اشاره میشود: باد در طاعت سلیمان بود از مطالبیکه قرآن مجید درباره باد تذکر میدهد یکی آنکه باد به اذن خداوند به حضرت سلیمان مسخّر بود اینک آیات آن را نقل کرده سپس توجیهی که در نظر داریم بیان میکنیم. این آیه صریح است در اینکه باد در حال طوفان و شدّتش مطیع سلیمان بود و به امر او تغییر جهت میداد و به طرف زمین مبارک (ظاهراً زمین فلسطین) میوزید و جاری میشد . یعنی باد را به سلیمان رام کردیم سیر آن از صبح تا ظهر به اندازه مسیر یک ماه و از ظهر تا شب به قدر یک ماه بود یعنی در یک روز به اندازهدو ماه سیر میکرد. در صافی و المیزان از تفسیر قمی نقل است که باد تخت سلیمان را حمل کرده در صبح به قدر یک ماه و در بعد از ظهر یک ماه راه میبرد. رخو نرمی و آرامی است یعنی باد را به سلیمان رام کردیم به دستور او هر کجا که میخواست به آسانی و آرامی جاری میشد. از سه آیه فوق روی هم روشن میشود که باد هم در حال طوفان و هم در حال عادی مطیع سلیمان بود. توضیح این مطلب به نظر نگارنده چنین است که خداوند اراده بسیار قوی و نیرومند به حضرت سلیمان عطا کرده بود که چون اراده خویش را بر باد تحمیل میکرد باد تغییر مسیر داده و در جهتی که سلیمان میخواست میورزید چنانکه وزیر سلیمان آصف بن برخیا چنان ارادهئ قوی داشت که آنرا بر تخت ملکه سباء تحمیل کرده و آن را از فاصله دور در یک چشم به هم زدن پیش سلیمان حاضر کرد و در «سلم» انشاءاللّه خواهد آمد. این عمل یکی از صفات خداست که به حضرت سلیمان و آصف مقداری از آن را داده بود و نظیر این قضیّه است کرامت حضرت امام جواد «علیه السلام» که آن شخص را از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از مدینه به مکّه برد و بعد از ادای مناسک حج به شام آورد و سال بعد این عمل را تکرار فرمود که در کتب تواریخ و غیره مشهور است. آقای مهندس بازرگان در کتاب ذرّه بی انتها ص 51 مینویسد: در بعضی از بیمارستانهای غرب شخص هیپنونیسم کننده اراده خویش را بر شخص بیمار تحمیل میکند و او را بدون داروی بیهوشی عمل میکنند و کمترین دردی احساس نمیکند. نگارنده مشروح آن را در کتاب معاد از نظر قرآن و علم، در فصل کار بدون ابزار آوردهام آری این آثار عجیب اراده بشری است علی هذا راجع برام شدن باد در دست سلیمان میتوانیم سر نخ را بدست آوریم. بادی که قوم عاد را از بین برد میدانیم قوم عاد که پیامبرشان حضرت هود بود بوسیله باد از بین رفتند آیا آن باد طوفانی شکننده بود که نابودشان کرد یا صفت دیگری داشت؟ ابتدا آیات آن را نقل و سپس به توضیح آن میپردازیم: 1- . در این دو آیه خبری از طوفان نیست فقط باد با «عقیم» که به معنی نازا است توصیف شده و آن باد خیری نمیزایید هر چه داشت شرّ بود و نیز در صفت آن گفته شده: به هر چه میرسید آن را مانند استخوان پوسیده میکرد. 2- . . . در آیه دیگری آمده . اوصافی که در این آیات برای باد ذکر شده یکی «صَر صَر» است که آن را باد بسیار سرد و باد پر صدا معنی کردهاند. در مجمع از فرّاء نقل شده: آن باد سردی است که مثل آتش میسوزاند . در مجمع آن را باد بسیار سرد گفته و گوید: ممکن است صرّ صدای باد بسیار سرد باشد. راغب نیز صرصر را باد بسیار سرد گفته است. و از امام باقر «علیه السلام» در صافی باد سرد نقل شده صفت دیگر آن باد «عاتیه» است که به معنی طغیان کننده و فزون از حدّ میباشد و آن ممکن است در شدّت وزیدن و یا در شدّت سردی باشد. صفت دیگر آن «تُدَّمیر به معنی هلاک کردن و فنا ساختن است. روی هم رفته بدست میآید که باد طوفان شکننده نبود که دیارشان را زیر و رو کند و از «فَاَصْبَحُوا الا یُری اِلَّا مَساکِنُهُمْ» بر میآید که منازلشان از بین نرفته بود. علی هذا آن باد، بادی سرد و سوزان بوده و قوم هود را منجمد کرده و از بین برده است. بادهائی که از قطبین به طرف استوا میوزند بسیار سرد و سوزاناند اگر بادهای گرهی که از اقیانوسها بر میخیزند آنها را معتدل آورد. آن باد به تصریح قرآن هفت شب و هشت روز پی در پی سرزمین قوم عاد را مورد حمله قرار داده و در تخسیر خود گرفته است و طبق آیه 24 احقاف تکّه ابر همراه داشته است. البته آن باد سرد باد عاتی و خارج از جریان معمولی بود و خدا خواسته بود که از نواحی قطبی بدون برخورد با مانعی به سرزمین آنها را به صورت ریشههای پراکنده خرما در آورد. بادهای آبستن کننده . در این شکی نیست که عوامل تلقیح میوهها و گلها و غیره یکی حشرات و یکی بادها است ولی آیه فوق در این زمینه نیست زیرا پس از لواقع فرموده «فَاَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» و گرنه میفرمود «فَاَخْرَجْنا مِنَ الثَّمَراتِ» پس این تقلیح چیست؟ که نتیجهاش نزول باران است مراد از آن تلقیح سوزنهای یخ و برگههای برف است که در طبقات بالای جوّ هستند بادهای گرم خود را به آنها میزنند و آنها را تلقیح و ذوب میکنند تا به صورت باران به زمین بیایند اگر این بادها آن برگهها را باردار و ذوب نکنند هرگز آنها به صورت باران به زمیک نخواهند آمد مشروح این مطلب در «برد» ذیل آیه «وَ یَنَزِّلُ مِنَ السَّمَّاءِ مِنْ جِبالٍ فیها مِنْ بَرْدٍ» گذشت به آنجا رجوع شود.