( صفت ) منسوب به دقیق آرد فروش .
علی بن عبید الله دقیقی بغدادی مشهور به دقاق .
دقیقی . [ دَ ] (اِخ ) ابومنصور محمدبن احمد. از شاعران بزرگ ایرانی در قرن چهارم هجری . مولد او را طوس ، بلخ ، سمرقند یا بخارا، و تاریخ وفاتش را در حدود سالهای 367 تا 370 هَ . ق . ضبط کرده اند. اگر از روی نسبت او بتوان قیاس کرد، ظاهراً خود او یا خانواده اش به آردفروشی اشتغال داشته اند. و خود بر دین زردشتی بود. بشهادت بعضی اشعارش ، نخست ابومظفر چغانی را مدح می گفت ، و در روزگار منصوربن نوح و نوح بن منصور سامانی شهرت یافت . او نخستین سراینده ٔ شاهنامه بود و هزار بیت درباره ٔ داستان گشتاسب و ظهور زردشت بسرود و چون در جوانی بدست غلام خود کشته شد به اتمام شاهنامه کامیاب نشد، و فردوسی این هزار بیت او را عیناً در شاهنامه ٔ خود آورده است و در مقدمه ٔ آن ابیات تصریح کرده است که دقیقی را به خواب دیده و به خواهش او ابیات منظوم او را داخل اشعار خود کرده است . دقیقی قصیده و غزل نیز میسرود، وسخن گویان بزرگی چون عنصری و فرخی سیستانی از سبک وی پیروی کرده اند. (از دایرةالمعارف فارسی ) (از فرهنگ فارسی معین ). بدیعالزمان فروزانفر (سخن و سخنوران ج 1ص 12) در مورد نام و لقب دقیقی چنین آرد: اسم او محمدبن احمد یا محمدبن محمدبن احمد یا منصوربن احمد، کنیه ٔ او چنانکه محمد عوفی نقل می کند ابومنصور است . دوروایت اول در اسم متفق و در طرد نسبت مختلفند، ولی این اختلاف چندان مهم نیست زیرا در کتب و انساب گاهی جد را بجای پدر ذکر می کنند. در روایت سوم یعنی اینکه نام دقیقی منصوربن احمد است احتمال می دهیم که منصوراز همان کلمه ٔ ابومنصور کنیه ٔ دقیقی تحریف و بجای اسم استعمال شده باشد و بنابراین اسم او به احتمال قوی ابومنصور محمدبن محمدبن احمد خواهد بود. کلمه ٔ دقیقی که لقب مسلم اوست از دقیق به معنی آرد گرفته شده و شاید خود در اوایل حال یا پدر یا یکی از اجدادش آردفروش بوده و بدین مناسبت مانند ثعالبی و فراء به دقیقی لقب یافته است . و اینکه محمد عوفی می گوید او را بسبب دقت معانی و رقت الفاظ دقیقی گفتند، از قبیل مناسبات بعدالوقوع و مستلزم تمحلات نحوی است زیرا دقیق خود صفت [ است ] و نسبت بدان بی اشکال نیست و به لغت عربی در مثل این مورد دقیق الالفاظ أو المعانی گفته میشود. و در مولدش هم تذکره نویسان خلاف کرده او را بلخی یا طوسی یا سمرقندی یا بخارائی می دانند و بعضی سمرقندی بودنش را قوی ترین احتمالات شمرده ، بقیه ٔ اقوال را تضعیف می کنند. دقیقی از شعرای بلندمرتبه و ارجمندزبان فارسی است ، قطعات متفرقی که از او بجاست نهایت قدرت طبع و قوت اسلوب این شاعر را نشان می دهد. ولی قسمت بحر تقارب یا گشتاسبنامه ٔ او که فردوسی آن را در شاهنامه نقل کرده دارای ابیات مضطرب و سست و کلمات متناقض و مصراعهای مقطوع است و با دیگر اشعار او متناسب نیست و بهمان مایه می توان تصدیق کرد که دقیقی خیال وسیع و فکر عمیق نداشته است - انتهی . دقیقی را غیر از اشعار گشتاسب نامه ، قصاید و قطعات و ابیات پراکنده ای است که چند بیت از آن برای نمونه نقل میشود:
برخیز وبرافروز هلا قبله ٔ زردشت
بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت
بس کس که ز زردشت بگردیده دگربار
ناچار کند رو بسوی قبله ٔ زردشت
من سرد نیابم که مرا زآتش هجران
آتشکده گشته ست دل و دیده چو چرخشت
گر دست به دل برنهم از سوختن دل
انگِشت شود بیشک در دست من انگشت
ای روی تو چون باغ وهمه باغ بنفشه
خواهم که بنفشه چِنَم از زلف تو یک مشت
آنکس که ترا کشت ترا کشت و مرا زاد
وآنکس که ترا زاد ترا زاد و مراکشت .
چرخ گردان نهاده دارد گوش
تا ملک مرو را چه فرماید
زحل از هیبتش نمی داند
که فلک را چگونه پیماید
صورت خشمش ار ز هیبت خویش
ذره ای را به دهر بنماید
خاک دریا شود بسوزد آب
بفسرد نار و برق بخْشاید.
و نیز رجوع به گنج بازیافته ٔ دبیرسیاقی (بخش نخست ) شود.
دقیقی . [ دَ ] (اِخ ) لقب ابوالحسن حلوانی طبری . رجوع به ابوالحسن الدقیقی شود.
دقیقی . [ دَ ] (اِخ )علی بن عبیداﷲ دقیقی بغدادی ، مشهور به دقاق . رجوع به ابوالقاسم (علی بن ...) و علی (ابن عبیداﷲ...) شود.
دقیقی . [ دَ ] (اِخ ) سلیمان بن نبین بن خلف بن عوض ، مشهور به تقی الدین .از ادیبان مصر در قرن ششم هجری است که به سال 613 هَ . ق . در قاهره درگذشت . او راست : اتفاق المبانی و افتراق المعانی ، در لغت . لباب الالباب ، در شرح الکتاب سیبویه . آلات الجهاد و ادوات الصافنات الجیاد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 183، از ارشاد الاریب و بغیة الوعاة).
دقیقی . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب است به دقیق به معنی آرد، که معامله ٔ آرد و آسیاب کردن آنرا میرساند. (از الانساب سمعانی ).