( صف اسم ) ۱- تانیث ثنوی . ۲- گروهی که بدو مبدائ قائلند. ۳- مانویه .
ثنویه
فرهنگ فارسی
( صف اسم ) ۱- تانیث ثنوی . ۲- گروهی که بدو مبدائ قائلند. ۳- مانویه .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ثنویة. [ ث َ ن َ وی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث ثَنَوی . قول به دو اصل . || (مص جعلی ، اِ) شرک . || گروهی که به دو خدا قائلند. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: فرقه ای از کفار هستند که به دو آفریدگار قائل شده اند. میگویند ما در این جهان نیکیها و بدیهای بسیاری مشاهده میکنیم . و بالضروره ذات واحدی نمیتواند هم نیک باشد و هم بد. پس باید هر یک از خیر و شر را فاعلی علی حده باشد. و البته این سخن در برابر دلائلی که بر وحدانیت حق موجود است باطل خواهد بود و [ کذا ] قولهم الواحد لا یکون خیرا شریرا بمعنی انّه یوجد خیراً کثیراً و شراً کثیراً. فرقه ٔ مانویّه و دیصانیه از ثنویّه قائل شده اند بر اینکه فاعل خیر نور و فاعل شر ظلمت است . و تباهی این گفتار نیز بسی روشن است . زیرا نور و ظلمت هر دو از اعراض میباشند. و از این رو قدم جسم لازم آید. و در آن صورت آفریدگار بایستی نیازمند به جسم باشد. و گویا این فرقه در این گفتار معنی دیگری اراده کرده اند که غیر از معنی متعارف است . چه آنها میگویند نور زنده و دانا و توانا و شنونده و بیننده است . گروه مجوس از این طایفه گویند فاعل خیر یزدان و فاعل شر اهریمن است . و از اهریمن شیطان مقصودشان باشد. چنانکه در شرح مواقف بیان شد در مبحث توحید. و در انسان کامل در باب سر ادیان گوید طایفه ای بسوی پرستش نور و ظلمت رفته اند و گفته اند که ما اختصاص دادن پرستش را به هر چه که منسوب به نور باشد معقول تر می یابیم و از این رو بپرستش مطلق نور پرداختند و نام نور را یزدان نهاده و به اهریمن نام ظلمت دادند. و این جماعت را ثنویّه گفتند. وآنان خدای تعالی را من حیث هو هو میپرستند. زیرا اوتعالی و تقدّس بنفسه جمع اضداد نموده و شمول مراتب حقیت و خلقیت را جهة خود احراز فرموده است . و در دو وصف بدو حکم و در دو جهان بدو صفت خود را ظاهر ساخته پس آنچه که منسوب بحقیقت الوهیت است حق عزّ اسمه خود را در انوار بظهور رساند و آنچه که منسوب بخلقیت است ، آن ظلمت باشد. پس بدین جهت نور را پرستیدند برای این راز خدائی که جامع دو وصف و شامل دو ضدّ است . طائفه ای هم بجانب آتش گرائیدند و آن را پرستیدند. زیرا که میگویند زندگانی بر اساس حرارت غریزیّه قائم است . و این حرارت غریزیّه معنی است و صورت وجودی آن آتش باشد پس اصل وجود آتش است و بس . و اینان مجوس و گبران باشند که خدای تعالی را از نظر یکی بودن میپرستند. پس همچنانکه احدیّت در جمیع مراتب اسماء و صفات تعبیه شده ، آتش نیز همچنان باشد چه او نیرومندترین عناصر و اسطقسات و بالاترین آنهاست . و هیچ طبیعتی نزدیک بآتش نشود جز آنکه خود آتش گردد. بواسطه ٔ نیروئی که در آتش یافت میگردد. و این است لطیفه ٔ آتش پرستی .
فرهنگ عمید
گروهی که قائل به دو مبدٲ خیر و شر هستند؛ معتقدان به ثنویت. Δ بعضی از نویسندگان اسلامی مانویه و مزدکیه را از این گروه دانسته و آنها را اصحاب اثنین هم خواندهاند.
دانشنامه اسلامی
این اصطلاح در قرآن کریم و سنت نیست، اما با توجه به گزارش ابن ندیم از ردیه هایی که بر ثنویه نوشته شده، اصطلاح ثنویه از اوایل سدۀ ۳ق/۹م رایج بوده است به نظر می رسد این اصطلاح برساختۀ مسلمانان برای فرقه های غیر اسلامی و ادیانی است که به توحید قائل نبودند و در برخی مبانی با هم تشابه و اشتراک داشتند.در منابع، مانویه (پیروان مانی)، دیصانیه (پیروان ابن دیصان) و مرقیونیه (پیروان مرقیون) مهم ترین فرقه ها و ادیان ذیل ثنویه ذکر شده اند. این ۳ گروه، با توجه به اختلاف هایی که در مبانی اعتقادات خود دارند، در منابع اسلامی همیشه با هم و ذیل یک گروه ذکر شده اند.چنین دسته بندی ریشه ای تاریخی دارد و به ردیه های مسیحیان پیش از اسلام باز می گردد.با توجه به منابع موجود، نخستین بار افرائیم ۲ (یا افرم، ۳۰۶-۳۷۳م) اهل ادسا، و ماروتا۳ (پیش از ۴۲۰م) اهل میافارقین کسانی بودند که این ۳ گروه را در یک ردیف قرار داده، و به رد آراء آن ها پرداخته اند.به احتمال زیاد گزارش های مسلمانان از این ۳ گروه، به منابع سریانی و دو فرد یاد شده باز می گردد.مانویه در فرهنگ اسلامی و در میان اعراب قدمت بیشتری داشت و شناخته تر بود؛ و هرچند منابع اسلامی در بررسی این گروه ها آن ها را از هم جدا می کنند، مانویه در میان آن ها مرکزیت دارد.در صدر اسلام نیز اعرابِ مانوی سخت با پیامبر (ص) مخالف بودند و با وی مناظره می کردند. مانویان را زنادقه نیز می گفتند و در منابع گاهی زنادقه را مترادف ثنویه، یا فرقه ای از ثنویه برشمرده اند از دیگر فرق ثنویه به ماهانیه (شاخه ای از مرقیونیه )، مقلاصیه (شاخه ای از مانویه) و گاهی مزدکیه و صیامیه اشاره شده است. مجوس ( زردشتیان یا مزداییان ) نیز در برخی منابع از ثنویه به شمار آمده اند، اما بیش تر منابع آن ها را جدا از ثنویه طبقه بندی کرده اند و ذیل ثنویه به آن ها نپرداخته اند شاید این امر نخست به این دلیل باشد که برخلاف فرقه های یاد شده، زردشتی دین رسمی امپراتوری ساسانی بود و در سرزمین وسیعی رسمیت داشت، و دیگر آنکه، از دیدگاه کلامی، گزارش های متعددی از آن ها در دورۀ اسلامی موجود بود که توحید کیهان شناختی را تأیید می کرد.
وجه تسمیه
دربارۀ علت نامیدن این گروه ها به ثنویه و بررسی عقاید آن ها از دیدگاه متکلمان، می بایست این اصطلاح را در تقابل با توحید ــ که کلام و الٰهیات اسلامی بر آن استوار بود ــ در نظر گرفت.متکلمان و عالمان مسلمان در برخورد با عقاید این گروه ها، به ویژه مانویت ــ که بر نظام اسطـوره ای بنا بـود ــ معمـولاً آن را عجیب و جنون آمیز می یافتند که نه شامل فلسفه بود ونه مسائل کلامی، و همچنین چندان ربط و نسبتی هم با اسلام نداشت. اما آنچه در این میان، نظر آن ها را در مقام موحد جلب می کرد، ثنویت و دوگانه انگاری آن ها بود.از این رو، در بیش تر منابع کلامی آنچه دربارۀ این گروه ها مورد نقد و بررسی قرار گرفته است، ثنویت آن ها بوده است؛ چندان که در طبقه بندی و بازشناسی آن ها نسبت به گروه های دیگر ذیل ثنویه آن ها را چنین تعریف کرده اند: کسانی که به دو اصل ازلی و متباین نور و ظلمت قائل اند و معتقدند که از امتزاج و اختلاط آن ها عالم پدید آمده است، و این که خیری که در عالم است از نور است و شری که در عالم است از ظلمت.
از دیدگاه مسلمانان
در واقع، در میان مسلمانان ، ثنویه کسانی بودند که هم قائل به ثنویت کیهان شناختی بودند و هم به ثنویت وجود شناختی.به لحاظ کیهان شناختـی معتقـد بودند که دو جوهر قدیم و ازلی، پیش از عالم بوده و آن دو منشأ عالم اند.در این که نور و ظلمت دو جوهر هستند یا دو خدا و دو صانع، در منابع اسلامی هر دو دیدگاه یافت می شود.متکلمان مسلمان حتی آن جا که به دو جوهر بودن آن ها تصریح کرده اند، به نقد فاعلیت و خالقیت آن ها نیز پرداخته، و آن را در تقدیر گرفته اند. چنین برداشتی از نور و ظلمت در مقام دو خدا، پیش از اسلام شکل گرفته بود و نخستین کسی که مدعی شد مانویه، دیصانیه و مرقیونیه، نور و ظلمت را دو خدای خالق می دانند، ماروتا اهل میافارقین بود.
نسبت با مجوس و قدریه
...