کلمه جو
صفحه اصلی

قرعه


مترادف قرعه : پشک، سهم، قسمت، نصیب

برابر پارسی : بخت

فارسی به انگلیسی

ballot

lot, ballot,


lot


فارسی به عربی

قطعة , نعمة , یانصیب

عربی به فارسی

کدو , کدوي قليايي , گرداب , کدو تنبل , ادم کله خشک


مترادف و متضاد

lot (اسم)
سهم، محوطه، قسمت، کالا، تکه، قطعه، بخش، پارچه، توده انبوه، قواره، سرنوشت، قرعه، بهره، قطعه زمین، چندین، جنس عرضه شده برای فروش

grace (اسم)
ظرافت، خوش اندامی، تایید، بخشش، زیبایی، بخشندگی، افسون گری، اقبال، خوش نیتی، جذابیت، منت، ملاحت، قرعه، دعای فیض و برکت

lottery (اسم)
قرعه کشی، قرعه، بخت آزمایی، لاطاری، امر شانسی، کار الله بختی

پشک، سهم، قسمت، نصیب


فرهنگ فارسی

یکبارکوفتن، یکبارزدن، سهم ونصیب، پشک، تکه کاغذیاچیزی که توسط آن سهم ونصیب کسی معین شود
( اسم ) ۱ - نصیب بهره سهم ۲ - قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک .
یکی قرع یا داغی است که بر ساق شتر کنند .

فرهنگ معین

(قُ عِ ) [ ع . قرعة ] (اِ. ) آنچه که با آن فال بزنند.

لغت نامه دهخدا

( قرعة ) قرعة. [ ق َ رَ ع َ ] ( ع اِمص ) بی موشدگی. ( منتهی الارب ). کَلی. ( بحر الجواهر ). || ( اِ ) جای بی موی از سر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سپر. || جراب کوچک ، و گویند وسیعالاسفل که در آن طعام نهند. ( اقرب الموارد ).

قرعة. [ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) یکی قرع. رجوع به قرع شود. || داغی است که بر ساق شتر کنند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قرعة. [ ق ُ ع َ ] ( ع اِ ) داغی است که بر وسط بینی شتر کنند. || گزین مال. || آنچه به فال زنند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). پشک :
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند.
حافظ.

قرعة. [ ق َ رَ ع َ ] (ع اِمص ) بی موشدگی . (منتهی الارب ). کَلی . (بحر الجواهر). || (اِ) جای بی موی از سر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سپر. || جراب کوچک ، و گویند وسیعالاسفل که در آن طعام نهند. (اقرب الموارد).


قرعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) یکی قرع . رجوع به قرع شود. || داغی است که بر ساق شتر کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


قرعة. [ ق ُ ع َ ] (ع اِ) داغی است که بر وسط بینی شتر کنند. || گزین مال . || آنچه به فال زنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پشک :
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ٔ فال به نام من دیوانه زدند.

حافظ.



فرهنگ عمید

۱. سهم، نصیب.
۲. تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که به وسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین می کنند، پشک.
* قرعه انداختن: (مصدر لازم ) [قدیمی] انتخاب تصادفی از طریق قرعه.
* قرعه زدن: = * قرعه انداختن
* قرعه کشیدن: = * قرعه انداختن

۱. سهم؛ نصیب.
۲. تکۀ کاغذ یا هر چیز دیگر دارای شماره یا نشانه که به‌وسیلۀ انتخاب تصادفی آن، سهم و نصیب کسی را معین می‌کنند؛ پشک.
⟨ قرعه انداختن: (مصدر لازم) [قدیمی] انتخاب تصادفی از طریق قرعه.
⟨ قرعه زدن: = ⟨ قرعه انداختن
⟨ قرعه کشیدن: = ⟨ قرعه انداختن


دانشنامه عمومی

قرعة (دهستان). قرعه (در عربی: القرعة )دهستانی بزرگی است در عزلهٔ (بنی حسن)، در ناحیه عبس، از توابع استان رَیمه، در کشور یمن در شبه جزیره عربستان.
روستای: بَنی حسَن
روستای: القزعة
روستای: العساکر
روستای: بلاد الطعام
روستای: بلاد الشرق
روستای: حَجُور
روستای: القرع
روستای: قریة بنی مالک
روستای: قریة خمر
روستای: القامل
روستای: بنو العامی
جمعیت این دهستان در حدود ( ۳۷۸۹ نفر و (۱۳ خانوار ) می باشد.
روستاهای توابع این دهستان عبارتند از:

دانشنامه آزاد فارسی

قُرعه
اصطلاحی در علم فقه، شیوه ای برای رفع مبهمات. برای قرعه زدن از قطعه ای کاغذ یا چوب یا هر آنچه مانند آن ها استفاده کرده و با تفأل به آن، قسمت و نصیب کسی را تعیین می کنند. برخی فقیهان این روش را براساس دو آیۀ قرآن، قاعده ای فقهیدانسته اند؛ در آیۀ ۴۴ سورۀ آل عمران در مورد مریم (ع) و پذیرفتن سرپرستی ایشان و نیز در آیۀ ۱۴۱ سوره صافّات در مورد یونس (ع) که به قید قرعه او را به دریا افکندند. پس از آن عبدالمطلب بود که میان فرزندش عبدالله و شتران قرعه زد. و گفته اند «القرعة لِکُلِّ اَمرٍ مُشکل» (قرعه برای هر کاری که سردرگم و بلاتکلیف باشد، جایز است).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قرعه، حاصل مصدر از ریشۀ قَرَعَ و به معنای نصیب است.
در اصطلاح فقهی به معنای انجام کاری جهت تعیین مطلوب و معلوم شدن امر شرعی مشتبهی می باشد و این کار را قرعه می گویند، چون موجب تشخیص نصیب شخصی که در قرعه پیروز شده است می باشد.
از شرائط قرعه
این عمل در تمامی اموری که مجهول هستند و ما طریقی به شناخت واقعیت آن نداریم، جاری می شود البته فقط در مواردی که مختص به شبهات موضوعیه است جاری می شود چون بنای عقلاء مختص به این دسته از مشکوکات است و در شبهات حکیمه جاری نمی شود. این قاعده یکی از قواعدی است که در اکثر ابواب فقه جریان دارد و مورد عمل فقهاست و هر کجا که موضوعات مشتبه هستند، این قاعده پیاده می شود.ظاهراٌ قرعه، کیفیت و طریق خاصی ندارد و به روشهای مختلفی قابل اجراست و اختلاف روایات در نحوه انجام قرعه، حاکی از این است که قرعه کشی، کیفیت مخصوصی ندارد. در میان فقها، اختلافی در مشروعیت اصل قرعه وجود ندارد و فقط در موارد جواز آن اختلاف وجود دارد. عده ای، در مطلق مواردی که دلیل قطعی یا ظنی معتبر بر یکی از طرفین وجود ندارد، اجرای این قاعده را مشروع می دانند و در مقابل عده ای، فقط در مواردی که نص بر جواز آن داریم آنرا مشروع دانسته اند. ==مستندات قاعده قرعه=====مستندات قرآنی=======قصه حضرت یونس و انداختن ایشان به دریا====«فَساهم فَکان مِن المُدحضین» «...قرعه کشی نمودند(تا معلوم شود چه کسی باید در دریا انداخته شود) و او مغلوب شد». ====قصه تخاصم عده ای با حضرت یحیی ع بر سر تکفل حضرت مریم====«...زمانی که قلم های خود را (جهت قرعه کشی) انداختند تا معلوم شود چه کسی متکفل جضرت مریم «سلام الله علیها» شود. جواب به اشکالات دلایل قرآنیممکن است گفته شود: این آیات، صرفاٌ درصدد حکایت قضیه ای در زمان قبل از اسلام است. و حکایت اعم از مشروعیت است. در جواب می توان گفت:اولاٌ: روایاتی داریم که به واسطه این آیه، بر جواز قرعه استناد نموده اند.ثانیاٌ: این آیات، نشان می دهند که حضرت یحیی و حضرت یونس «علیهما السلام» قرعه کشی را قبول داشته و آنرا مشروع می دانستند و اگر مشروعیت آن در ادیان سابق معلوم شود، با استصحاب احکام شرایع سابق، مشروعیت آن در دین ما هم ثابت می شود.
← اخبار
۱. ↑ المعجم الوسیط، ص۷۲۸
...

واژه نامه بختیاریکا

پشک

پیشنهاد کاربران

در پهلوی " ویزگ " برابر نسک فرهنگ کوچک پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.



کلمات دیگر: