<hr> معنی : عنتر <hr> معانی دیگر : نسناس افریقایی

معنی : عنتر معانی دیگر : نسناس افریقایی

Pongo

<hr> معنی : بابا، پاپا <hr> معانی دیگر : (عامیانه) پدر، مخفف: سالیانه، در سال، هر سال، پنسیلوانیا، الکترونیک : بلندگوى اجتماعات

معنی : بابا، پاپا معانی دیگر : (عامیانه) پدر، مخفف: سالیانه، در سال، هر سال، پنسیلوانیا، الکترونیک : بلندگوى اجتماعات

<hr> معنی : سرعت، تندی، شیوه، قدم، گام، قدم رو کردن، پیمودن، گام زدن، با قدم اهسته رفتن <hr> معانی دیگر : سرعت پیشرفت (یا انجام و غیره)، گام برداشتن، قدم برداشتن، قدم زدن، (معمولا با: off) با قدم اندازه گرفتن، گز کردن، درازا سنجی کردن، (آهنگ پیشرفت یا پرداخت یا فعالیت و غیره را) تنظیم کردن، جلو رفتن، پیشگام بودن، (مسافت معینی را)پیمودن، واحد سنجش طول (که دقیق نیست مانند وجب)، اندازه ی یک قدم (30 تا 40 اینچ)، سرعت گام برداری، (ورزش) سرعت توپ یا گوی، (گام برداری اسب) یرغه، سوغان، (اسب) سوغان دادن، تمرین گام برداری دادن، با گام های آهسته یا یکنواخت راه رفتن، (لاتین - ندای حاکی از عدم توافق) اختیار دارید!، اگر اجازه بفرمایید مخالفم !، خرامش، باگامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن

معنی : سرعت، تندی، شیوه، قدم، گام، قدم رو کردن، پیمودن، گام زدن، با قدم اهسته رفتن معانی دیگر : سرعت پیشرفت (یا انجام و غیره)، گام برداشتن، قدم برداشتن، قدم زدن، (معمولا با: off) با قدم اندازه گرفتن، گز کردن، درازا سنجی کردن، (آهنگ پیشرفت یا پرداخت یا فعالیت و غیره را) تنظیم کردن، جلو رفتن، پیشگام ب

pace

<hr> معنی : راهنما، پیشقدم، دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب <hr> معانی دیگر : پیشگام، پیشتاز (pacesetter هم می گویند)، (کالبد شناسی) مرکز تحریکی قلب، اندام تنظیم کننده، (عضله یا عصب یا اندام) کنش آرا، سرمشق، راهنما، پیشقدم

معنی : راهنما، پیشقدم، دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب معانی دیگر : پیشگام، پیشتاز (pacesetter هم می گویند)، (کالبد شناسی) مرکز تحریکی قلب، اندام تنظیم کننده، (عضله یا عصب یا اندام) کنش آرا، سرمشق، راهنما، پیشقدم

pacemaker

<hr> معنی : گام زننده <hr> معانی دیگر : گام بردار، گام زن، گام آرا، (اسب) یرغه رو، تمرین دیده در گام برداری، یورقه

معنی : گام زننده معانی دیگر : گام بردار، گام زن، گام آرا، (اسب) یرغه رو، تمرین دیده در گام برداری، یورقه

pacer

<hr> معنی : پاشا <hr> معانی دیگر : پاشا (pasha هم می نویسند)

معنی : پاشا معانی دیگر : پاشا (pasha هم می نویسند)

pacha

<hr> معنی : جانور پوست کلفت، ادم پوست کلفت و بیرگ <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) ستبر پوست، جانور پوست کلفت مثل کرگدن

معنی : جانور پوست کلفت، ادم پوست کلفت و بیرگ معانی دیگر : (جانورشناسی) ستبر پوست، جانور پوست کلفت مثل کرگدن

pachyderm

<hr> معنی : پوست کلفت <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) ستبر پوست، وابسته به ستبر پوستان، ستبر پوست

معنی : پوست کلفت معانی دیگر : (جانورشناسی) ستبر پوست، وابسته به ستبر پوستان، ستبر پوست

pachydermatous

<hr> معنی : ارام، صلح جو <hr> معانی دیگر : آشتی گرای، صلح آور، اقیانوس آرام (نام کامل: the pacific ocean)، باحرف بزرگ اقیانوس ساکن

معنی : ارام، صلح جو معانی دیگر : آشتی گرای، صلح آور، اقیانوس آرام (نام کامل: the pacific ocean)، باحرف بزرگ اقیانوس ساکن

pacific

<hr> معنی : تسکین دادن، خمود، ارامش <hr> معانی دیگر : آرام سازی، فرو نشانی، دلجویی، استمالت

معنی : تسکین دادن، خمود، ارامش معانی دیگر : آرام سازی، فرو نشانی، دلجویی، استمالت

pacification

<hr> معنی : تسکین دهنده <hr> معانی دیگر : تسکین دهنده

معنی : تسکین دهنده معانی دیگر : تسکین دهنده

pacificator

<hr> معنی : ارامش طلبی، صلحجویی، ایین احتراز از جنگ <hr> معانی دیگر : pacifism ارامش طلبی

معنی : ارامش طلبی، صلحجویی، ایین احتراز از جنگ معانی دیگر : pacifism ارامش طلبی

pacificism

<hr> معنی : ارامش طلب، صلح جو <hr> معانی دیگر : pacifist صلح جو

معنی : ارامش طلب، صلح جو معانی دیگر : pacifist صلح جو

pacificist

<hr> معنی : تسکین دهنده، پستان مصنوعی، پستانک <hr> معانی دیگر : آرام ساز، آرامبخش، آسودبخش، صلح آور، صلح جو

معنی : تسکین دهنده، پستان مصنوعی، پستانک معانی دیگر : آرام ساز، آرامبخش، آسودبخش، صلح آور، صلح جو

pacifier

<hr> معنی : ارامش طلبی، صلحجویی، ایین احتراز از جنگ <hr> معانی دیگر : آشتی گرایی، مخالفت با شرکت در جنگ و خونریزی، مصالحه طلبی، pacificism ارامش طلبی

معنی : ارامش طلبی، صلحجویی، ایین احتراز از جنگ معانی دیگر : آشتی گرایی، مخالفت با شرکت در جنگ و خونریزی، مصالحه طلبی، pacificism ارامش طلبی

pacifism

<hr> معنی : ارامش طلب، صلح جو <hr> معانی دیگر : pacificist صلح جو

معنی : ارامش طلب، صلح جو معانی دیگر : pacificist صلح جو

pacifist

<hr> معنی : ارام کردن، ساکت کردن، خواباندن، تسکین دادن، فرو نشاندن <hr> معانی دیگر : آرام کردن، دلجویی کردن، استمالت کردن، (به ویژه در سرزمین های اشغالی) آرامش برقرار کردن

معنی : ارام کردن، ساکت کردن، خواباندن، تسکین دادن، فرو نشاندن معانی دیگر : آرام کردن، دلجویی کردن، استمالت کردن، (به ویژه در سرزمین های اشغالی) آرامش برقرار کردن

pacify

<hr> معنی : یک بسته، گروه، دسته، کوله پشتی، بسته، ملافه، بقچه، یک دست ورق بازی، بسته کردن، بسته بندی کردن، بزور چپاندن، بردن، توده کردن، بار کردن، قرار دادن <hr> معانی دیگر : پاکت، کیسه، انبان، توبره، جعبه، گله، (انسان) گروه (به ویژه دسته ی متشکل)، جرگه، گروهک، جمع، مشت، دسته ی ورق بازی، دست (deck هم می گویند)، (در ترکیب) آنچه که برای مدتی روی بدن قرار می دهند، مجموعه، افزانه، بقچه بستن، (در لفاف و غیره) پیچیدن، (در چمدان و غیره) گذاشتن، (خوراک و غیره را) در قوطی (و بسته و غیره) ریختن، قوطی کردن، کنسرو کردن، چپاندن، مملو کردن، آکندن، هم فشردن، انباشتن، پر کردن، بار، (بر چهارپا) بار کردن، گسیل کردن، (معمولا با شتاب) فرستادن، (با خود) حمل کردن یا داشتن، (خودمانی) تحویل دادن (پیام یا ضربه یا نیرو و غیره)، وارد آوردن، حاوی بودن، (معمولا با: off) با شتاب رفتن، عزیمت کردن، مناسب برای بسته بندی، وابسته به بسته بندی، (هیئت منصفه ی دادگاه یا اعضای هیئت و غیره را) به میل خود برگزیدن، از اعوان و انصار خود انتخاب کردن، (اسکاتلند) صمیمی، (در ترکیب) یک بسته، یک گروهه، یک بسته مثل بسته سیگاروغیره، فرستادن

معنی : یک بسته، گروه، دسته، کوله پشتی، بسته، ملافه، بقچه، یک دست ورق بازی، بسته کردن، بسته بندی کردن، بزور چپاندن، بردن، توده کردن، بار کردن، قرار دادن معانی دیگر : پاکت، کیسه، انبان، توبره، جعبه، گله، (انسان) گروه (به ویژه دسته ی متشکل)، جرگه، گروهک، جمع، مشت، دسته ی ورق بازی، دست (deck هم می گویند

pack

<hr> معنی : چهارپا، حیوان باربر <hr> معانی دیگر : چهارپا، حیوان باربر

معنی : چهارپا، حیوان باربر معانی دیگر : چهارپا، حیوان باربر

pack animal

pack away

<hr> رجوع شود به: ice pack، رجوع شود به: ice pack یخ توده، یخ شناور

رجوع شود به: ice pack، رجوع شود به: ice pack یخ توده، یخ شناور

pack ice

pack off

pack out

<hr> 1- دست از عملی کشیدن، (کاری را) ول کردن، در دکان را تخته کردن 2- خراب شدن، از کار افتادن

1- دست از عملی کشیدن، (کاری را) ول کردن، در دکان را تخته کردن 2- خراب شدن، از کار افتادن

pack up

<hr> معنی : عدل، بسته، قوطی، بستهبندی کردن <hr> معانی دیگر : (در اصل) عمل بسته بندی کردن، بسته بندی، محموله، کارتن، گنجانه، جعبه، صندوق، صندوقچه، بقچه، (طرح ها یا اقلام یا اندیشه ها) گروهه، مجموعه، دسته، همبست، (معامله و غیره) یکجا، چکی، عمده، بستن، (در بقچه یا لفاف و غیره) پیچیدن، عدل بندی کردن، (کالا و غیره را برای حفظ یا جلب مشتری) بسته بندی کردن، روکش بندی کردن، مهر و انگ گذاری کردن، آکندگری کردن

معنی : عدل، بسته، قوطی، بستهبندی کردن معانی دیگر : (در اصل) عمل بسته بندی کردن، بسته بندی، محموله، کارتن، گنجانه، جعبه، صندوق، صندوقچه، بقچه، (طرح ها یا اقلام یا اندیشه ها) گروهه، مجموعه، دسته، همبست، (معامله و غیره) یکجا، چکی، عمده، بستن، (در بقچه یا لفاف و غیره) پیچیدن، عدل بندی کردن، (کالا و غیره

package

package store

<hr> معنی : بسته بندی شده، بستهای <hr> معانی دیگر : بسته ای، بسته بندی شده

معنی : بسته بندی شده، بستهای معانی دیگر : بسته ای، بسته بندی شده

packed

<hr> معنی : بستهبند، عدل بند، حلب پرکن <hr> معانی دیگر : (شخص یا دستگاه) بسته بندی کننده، قوطی پر کن، دستگاه بسته بندی، آکندگر، کنسرو ساز، صاحب کارخانه ی بسته بندی یا قوطی پر کنی

معنی : بستهبند، عدل بند، حلب پرکن معانی دیگر : (شخص یا دستگاه) بسته بندی کننده، قوطی پر کن، دستگاه بسته بندی، آکندگر، کنسرو ساز، صاحب کارخانه ی بسته بندی یا قوطی پر کنی

packer

<hr> معنی : بسته، قوطی، بسته کوچک، بسته بندی کردن <hr> معانی دیگر : بسته ی کوچک، پاکت، جعبه ی کوچک (معمولا مقوایی)، (در اصل) یک بسته نامه، رجوع شود به: a packet boat، (انگلیس - عامیانه) پول زیاد، قوطی سیگار و غیره

معنی : بسته، قوطی، بسته کوچک، بسته بندی کردن معانی دیگر : بسته ی کوچک، پاکت، جعبه ی کوچک (معمولا مقوایی)، (در اصل) یک بسته نامه، رجوع شود به: a packet boat، (انگلیس - عامیانه) پول زیاد، قوطی سیگار و غیره

packet

<hr> معنی : یابو <hr> معانی دیگر : اسب بارکش، یابو، بارگیر

معنی : یابو معانی دیگر : اسب بارکش، یابو، بارگیر

packhorse

<hr> معنی : عدل بندی، بسته بندی، بار بندی <hr> معانی دیگر : بسته بندی (به ویژه بسته بندی میوه و سبزی و گوشت و غیره به میزان تجارتی)، در قوطی ریزی، جعبه بندی، قوطی پر کنی، آکندگری، (پزشکی - دندان پزشکی) فتیله گذاری (برای جلوگیری از بسته شدن مجرا)، هر چیزی که برای بسته بندی به کار رود: مقوا، لفاف، پوشال (و غیره)

معنی : عدل بندی، بسته بندی، بار بندی معانی دیگر : بسته بندی (به ویژه بسته بندی میوه و سبزی و گوشت و غیره به میزان تجارتی)، در قوطی ریزی، جعبه بندی، قوطی پر کنی، آکندگری، (پزشکی - دندان پزشکی) فتیله گذاری (برای جلوگیری از بسته شدن مجرا)، هر چیزی که برای بسته بندی به کار رود: مقوا، لفاف، پوشال (و غیره

packing

<hr> معنی : محل بسته بندی اجناس، کارخانه کنسروسازی <hr> معانی دیگر : (به ویژه گوشت و میوه و سبزی) کارخانه ی بسته بندی، آکندگاه، packingplant محل بسته بندی اجناس، کارخانه کنسروسازی

معنی : محل بسته بندی اجناس، کارخانه کنسروسازی معانی دیگر : (به ویژه گوشت و میوه و سبزی) کارخانه ی بسته بندی، آکندگاه، packingplant محل بسته بندی اجناس، کارخانه کنسروسازی

packing house

<hr> معنی : کوله پشتی، خورجین <hr> معانی دیگر : کوله پشتی، کوله بار، خورجین

معنی : کوله پشتی، خورجین معانی دیگر : کوله پشتی، کوله بار، خورجین

packsack

<hr> معنی : پالان <hr> معانی دیگر : پالان، پالان یالان

معنی : پالان معانی دیگر : پالان، پالان یالان

packsaddle

<hr> معنی : نخ قند و قاتمه <hr> معانی دیگر : ریسمان بسته بندی، ن&nbsp; قند و قاتمه

معنی : نخ قند و قاتمه معانی دیگر : ریسمان بسته بندی، ن قند و قاتمه

packthread

<hr> معنی : پیمان، موافقت، عهد، معاهده، پیمان بستن <hr> معانی دیگر : سامه، قول و قرار، میثاق

معنی : پیمان، موافقت، عهد، معاهده، پیمان بستن معانی دیگر : سامه، قول و قرار، میثاق

pact

<hr> معنی : لایی، لایه، تشک، دفترچه یادداشت، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن، پشتی، چنبره، جاده، چنگ، قدم زدن، لایی گذاشتن، پیاده سفر کردن، زیر پالگد کردن، بالسشتک زخم بندی، با آب و تاب گفتن، با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن <hr> معانی دیگر : (واژه ی آوایی) صدای پا، تپ، تلپ، (هر چیزی که صندلی و غیره را نرم و راحت می کند یا جلو اصطکاک را می گیرد) تودوزی، نرم رویه، نرم پوش، نرم لایه، (پزشکی - پوشش نرمی که روی زخم می گذارند) نرم پوش، بالشتک، تامپون، پد، دفتر، دفترچه، کتابچه، (خودمانی) آپارتمان، اتاق، محل زندگی، (مبل و صندلی و غیره) تودوزی کردن، لایی گذاری کردن، لایی دار کردن، نرم لایه دار کردن، نرم رویه دار کردن، (نطق یا نگارش) شاخ و برگ دادن، از حشو و زواید پر کردن، (صورت هزینه یا رسید و غیره) دستکاری کردن و افزودن (بر مبلغ)، زین نرم و تودوزی شده، (بخش نرم پنجه ی حیواناتی مانند سگ و گربه و گرگ) پا نرمه، نرم پنجه، (برخی گیاهان آبزی) برگ شناور، رجوع شود به: launch pad، استامپ (ink pad و stamp pad هم می گویند)، (خودمانی) بستر، تختخواب، رهنوردی کردن، پای پیاده رفتن، (انگلیس) راه باریک، کوره راه، معبر، بااب و تاب گفتن، لفاف کردن

معنی : لایی، لایه، تشک، دفترچه یادداشت، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن، پشتی، چنبره، جاده، چنگ، قدم زدن، لایی گذاشتن، پیاده سفر کردن، زیر پالگد کردن، بالسشتک زخم بندی، با آب و تاب گفتن، با لایه نرم یا بالشتک پوشاندن معانی دیگر : (واژه ی آوایی) صدای پا، تپ، تلپ، (ه

<hr> معنی : لفاف، لایه، بالشتک، لایه گذاری، له سازی، لگد مالی <hr> معانی دیگر : لایی، نرم پوش، نرم لایه، نرم رویه، (آنچه با آن تودوزی یا نرم پوشی یا بسته بندی ایمنی می کنند) پوشال، درونه ی لحاف یا تشک و غیره، (سخن یا نوشته) حشو و زوائد، جزئیات نامربوط، لایی گذاری، نرم پوش گذاری، نرم لایه گذاری، نرم رویه گذاری

معنی : لفاف، لایه، بالشتک، لایه گذاری، له سازی، لگد مالی معانی دیگر : لایی، نرم پوش، نرم لایه، نرم رویه، (آنچه با آن تودوزی یا نرم پوشی یا بسته بندی ایمنی می کنند) پوشال، درونه ی لحاف یا تشک و غیره، (سخن یا نوشته) حشو و زوائد، جزئیات نامربوط، لایی گذاری، نرم پوش گذاری، نرم لایه گذاری، نرم رویه گذاری

padding

<hr> معنی : پارو، پره، بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، ور رفتن، پارو زدن، دست و پا زدن، با دست نوازش کردن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن <hr> معانی دیگر : پارو (برای قایقرانی - به پاروی برف روبی می گویند: snow shovel) پاروی کوتاه (به پاروی معمولی قایق رانی می گویند: oar)، تخته ای که (برای تنبیه) به ما تحت بچه می کوفتند، (با تخته) کتک زدن، (با پارو) پیش راندن، (هر چیز پارو مانند) پاروچه برای هم زدن آهن مذاب یا گل و غیره، چمبه، چوب رنگرزی، چوب سر پهن (که هنگام شستشو بر پارچه و فرش و غیره می کوبند)، پهن چوب، چوبدستی گازری، کوتنگ، کدنگ، (پینگ پنگ) راکت، (چرخ کشتی رودخانه پیما یا چرخ آسیاب یا بادزن برقی) پره، رجوع شود به: paddle wheel، (با پهنچوب) همزدن، چلاندن، کوفتن، (در آب) شلپ شلوپ کردن، (پا برهنه) در آب دویدن، شلنگ تخته انداختن، (مثل کودک) راه رفتن، تاتی کردن، با چوب پهن کتک زدن <hr> paddle(wheel) چر&nbsp;پره دار

معنی : پارو، پره، بیلچه، پاروی پهن قایقرانی، ور رفتن، پارو زدن، دست و پا زدن، با دست نوازش کردن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن معانی دیگر : پارو (برای قایقرانی - به پاروی برف روبی می گویند: snow shovel) پاروی کوتاه (به پاروی معمولی قایق رانی می گویند: oar)، تخته ای که (برای تنبیه) به ما 

paddle

<hr> معنی : سرباز پیاده

paddle foot

<hr> معنی : چرخ پره دار متحرک کشتی بخار <hr> معانی دیگر : چرخ پره دار (برای پیش راندن کشتی)، پروانه ی چرخی، چر&nbsp; پره دار متحرک کشتی بخار

معنی : چرخ پره دار متحرک کشتی بخار معانی دیگر : چرخ پره دار (برای پیش راندن کشتی)، پروانه ی چرخی، چر پره دار متحرک کشتی بخار

paddle wheel

<hr> معنی : حصار، چرا گاه، در حصار قراردادن <hr> معانی دیگر : (قدیمی - اسکاتلند) قورباغه، میدان تمرین اسب های اسبدوانی، (در میدان اسبدوانی) جایگاه زین کردن اسب ها، میدان تمرین اسب دوانی واتومبیل های کورسی، غوک

معنی : حصار، چرا گاه، در حصار قراردادن معانی دیگر : (قدیمی - اسکاتلند) قورباغه، میدان تمرین اسب های اسبدوانی، (در میدان اسبدوانی) جایگاه زین کردن اسب ها، میدان تمرین اسب دوانی واتومبیل های کورسی، غوک

paddock

<hr> معنی : ایرلندی، مزرعه شالیکاری، برنج اسیاب نکرده <hr> معانی دیگر : برنج آسیاب نکرده، برنج نکوبیده، شلتوک، شالی، شالیزار، مزرعه ی برنج، شلتوک زار، پالیز برنج، کرت برنج (rice paddy هم می گویند)، (زننده) ایرلندی

معنی : ایرلندی، مزرعه شالیکاری، برنج اسیاب نکرده معانی دیگر : برنج آسیاب نکرده، برنج نکوبیده، شلتوک، شالی، شالیزار، مزرعه ی برنج، شلتوک زار، پالیز برنج، کرت برنج (rice paddy هم می گویند)، (زننده) ایرلندی

paddy

<hr> معنی : مزرعه شالیکاری

paddy field

paddy wagon

<hr> معنی : انسداد، قفل، بستن، قفل کردن <hr> معانی دیگر : قفل (قابل حمل، نه قفلی که کار گذاشته اند)

معنی : انسداد، قفل، بستن، قفل کردن معانی دیگر : قفل (قابل حمل، نه قفلی که کار گذاشته اند)

padlock

<hr> معنی : پدر روحانی، کشیش، قاضی عسکر <hr> معانی دیگر : (ایتالیا و اسپانیا و پرتغال) پدر روحانی

معنی : پدر روحانی، کشیش، قاضی عسکر معانی دیگر : (ایتالیا و اسپانیا و پرتغال) پدر روحانی

padre

<hr> معنی : مدیر، ارباب، آقا، صاحب <hr> معانی دیگر : (ایتالیا) ناخدای کشتی بازرگانی، (ایتالیا)مسافرخانه دار، لاتین اقا

معنی : مدیر، ارباب، آقا، صاحب معانی دیگر : (ایتالیا) ناخدای کشتی بازرگانی، (ایتالیا)مسافرخانه دار، لاتین اقا

واژه های حرف "p" - مترادف و متضاد