<hr> معنی : کرجی بادی یا بخاری مخصوص تفرج <hr> معانی دیگر : کشتی خصوصی، قایق تفریحی

معنی : کرجی بادی یا بخاری مخصوص تفرج معانی دیگر : کشتی خصوصی، قایق تفریحی

yacht

<hr> معنی : قایق رانی، مسافرت با قایق تفریحی <hr> معانی دیگر : دریانوردی با کشتی خصوصی (یا قایق تفریحی)

معنی : قایق رانی، مسافرت با قایق تفریحی معانی دیگر : دریانوردی با کشتی خصوصی (یا قایق تفریحی)

yachting

<hr> معنی : علاقمند به دریانوردی، صاحب کشتی تفریحی <hr> معانی دیگر : صاحب کشتی خصوصی، ناخدای کشتی خصوصی

معنی : علاقمند به دریانوردی، صاحب کشتی تفریحی معانی دیگر : صاحب کشتی خصوصی، ناخدای کشتی خصوصی

yachtsman

<hr> معنی : خنده بلند، روده درازی، گاومیش دم کلفت، گاو نر و کوهان دار، بطور مداوم حرف زدن، وراجی کردن <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) غژگاو، یاک (bos grunniens - گاو تنومند و موبلند - بومی تبت)، (امریکا - خودمانی)، حرف مفت، چرت و پرت، یاوه، خنده ی بلند، قهقهه، (برنامه های فکاهی) شوخی خنده آور، vt : بطور مداوم حرف زدن

معنی : خنده بلند، روده درازی، گاومیش دم کلفت، گاو نر و کوهان دار، بطور مداوم حرف زدن، وراجی کردن معانی دیگر : (جانورشناسی) غژگاو، یاک (bos grunniens - گاو تنومند و موبلند - بومی تبت)، (امریکا - خودمانی)، حرف مفت، چرت و پرت، یاوه، خنده ی بلند، قهقهه، (برنامه های فکاهی) شوخی خنده آور، vt : بطور مداوم 

<hr> معنی : سیب زمینی شیرین، سیب زمینی هندی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) سیب زمینی هندی، یام، تیره تمیس (ریشه ی گیاه بالا رو از تیره ی dioscoreaceae و راسته ی liliales - بومی نواحی حاره و خوراک اصلی برخی مردم استوایی)، (اسکاتلند - قدیمی) سیب زمینی، ش سیب زمینی هندی

معنی : سیب زمینی شیرین، سیب زمینی هندی معانی دیگر : (گیاه شناسی) سیب زمینی هندی، یام، تیره تمیس (ریشه ی گیاه بالا رو از تیره ی dioscoreaceae و راسته ی liliales - بومی نواحی حاره و خوراک اصلی برخی مردم استوایی)، (اسکاتلند - قدیمی) سیب زمینی، ش سیب زمینی هندی

<hr> معنی : ضجه، شیون و زاری، شیون و زاری پی در پی کردن <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، نالیدن، شکوه کردن، داد و فریاد کردن، جنجال به پا کردن، بلند بلند حرف زدن، وراجی کردن

معنی : ضجه، شیون و زاری، شیون و زاری پی در پی کردن معانی دیگر : (عامیانه)، نالیدن، شکوه کردن، داد و فریاد کردن، جنجال به پا کردن، بلند بلند حرف زدن، وراجی کردن

yammer

<hr> معنی : امریکایی، تشنج، ضربهناگهانی و شدید، تکان شدید و سخت، سرباز شمالی امریکا، زود کشیدن، تکان تند دادن <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، ناگهان کشیدن، وازدن، لاندن، کندیدن، رجوع شود به: yankee، yankee ضربه ناگهانی و شدید

معنی : امریکایی، تشنج، ضربهناگهانی و شدید، تکان شدید و سخت، سرباز شمالی امریکا، زود کشیدن، تکان تند دادن معانی دیگر : (عامیانه)، ناگهان کشیدن، وازدن، لاندن، کندیدن، رجوع شود به: yankee، yankee ضربه ناگهانی و شدید

yank

<hr> معنی : سرباز شمالی امریکا، امریکایی <hr> معانی دیگر : اهل شمال خاوری ایالات متحده (به ویژه از نظر مردم ایالات جنوبی)، (جنگ های داخلی امریکا) سرباز دولت فدرال، سرباز شمالی، (کمی زننده) امریکایی، شهروند ایالات متحده، یانکی، yank ضربه ناگهانی و شدید، تکان شدیدوسخت، تشنج، زودکشیدن، تکان تنددادن

معنی : سرباز شمالی امریکا، امریکایی معانی دیگر : اهل شمال خاوری ایالات متحده (به ویژه از نظر مردم ایالات جنوبی)، (جنگ های داخلی امریکا) سرباز دولت فدرال، سرباز شمالی، (کمی زننده) امریکایی، شهروند ایالات متحده، یانکی، yank ضربه ناگهانی و شدید، تکان شدیدوسخت، تشنج، زودکشیدن، تکان تنددادن

yankee

<hr> معنی : حرف، سگ بد اصل، زوزه، صدای تند و تیز، عوعو کردن، زوزه کشیدن <hr> معانی دیگر : واق واق کردن، واق زدن، زر زدن، وراجی کردن، (مانند صدای توله سگ) واق، یاپ، چرت و پرت، یاوه سرایی، زر زر، (خودمانی) آدم رذل، ش سگ زوزه کش، سخن

معنی : حرف، سگ بد اصل، زوزه، صدای تند و تیز، عوعو کردن، زوزه کشیدن معانی دیگر : واق واق کردن، واق زدن، زر زدن، وراجی کردن، (مانند صدای توله سگ) واق، یاپ، چرت و پرت، یاوه سرایی، زر زر، (خودمانی) آدم رذل، ش سگ زوزه کش، سخن

<hr> معنی : حیاط، یارد، محوطه یا میدان، انبار کردن <hr> معانی دیگر : (واحد سنجش درازا برابر با 36 اینچ یا 0/9144 متر) یارد (مخفف: yd یا y)، یارد مکعب (برابر با 0/7646 متر مکعب)، (کشتی) تیرچه ی افقی، میله ی افقی، تیر نگهدار بادبان، بازوی دکل، (امریکا - قدیمی) صد دلار، هزار دلار، حیاط خلوت، محوطه، چهار دیواری، حصار، پرهونه، دیوار بست، پروست، کارگاه، فروشگاه، تعمیرگاه، چمن دور خانه (یا هر ساختمان)، طویله، آغل، یارد 63 اینچ یا 3 فوت، محصورکردن، انبار کردن در حیاط، واحد مقیاس طول انگلیسی معادل 4419/0 متر

معنی : حیاط، یارد، محوطه یا میدان، انبار کردن معانی دیگر : (واحد سنجش درازا برابر با 36 اینچ یا 0/9144 متر) یارد (مخفف: yd یا y)، یارد مکعب (برابر با 0/7646 متر مکعب)، (کشتی) تیرچه ی افقی، میله ی افقی، تیر نگهدار بادبان، بازوی دکل، (امریکا - قدیمی) صد دلار، هزار دلار، حیاط خلوت، محوطه، چهار دیواری، 

yard

yard goods

<hr> حراج اثاثیه ی مستعمل یا ناخواسته

حراج اثاثیه ی مستعمل یا ناخواسته

yard sale

<hr> معنی : میزان و مقدار چیزی بحسب یارد <hr> معانی دیگر : درازا برحسب یارد، هزینه ی نگهداری احشام در حصار (مثلا محوطه ی کشتارگاه)، مجموعه

معنی : میزان و مقدار چیزی بحسب یارد معانی دیگر : درازا برحسب یارد، هزینه ی نگهداری احشام در حصار (مثلا محوطه ی کشتارگاه)، مجموعه

yardage

<hr> معنی : مهتر گاو، متصدی محوطه <hr> معانی دیگر : کارگر کارگاه، کارگر محوطه، (به ویژه) کارگر تعمیرگاه راه آهن، کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود، مهترگاو، متصدی محوطه

معنی : مهتر گاو، متصدی محوطه معانی دیگر : کارگر کارگاه، کارگر محوطه، (به ویژه) کارگر تعمیرگاه راه آهن، کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود، مهترگاو، متصدی محوطه

yardman

<hr> معنی : رئیس محوطه بارانداز راه اهن <hr> معانی دیگر : سرپرست تعمیرگاه راه آهن

معنی : رئیس محوطه بارانداز راه اهن معانی دیگر : سرپرست تعمیرگاه راه آهن

yardmaster

<hr> معنی : پیمانه، معیار، مقیاس، چوب ذرع <hr> معانی دیگر : نوار یا چوب مدرج به طول یک یارد، میزان

معنی : پیمانه، معیار، مقیاس، چوب ذرع معانی دیگر : نوار یا چوب مدرج به طول یک یارد، میزان

yardstick

<hr> معنی : خیط، غزل، نخ تابیده، الیاف، نخ بافندگی، داستان افسانه امیز، افسانه پردازی کردن <hr> معانی دیگر : لیف (الیاف)، تار، ریسه، رشته، کنبه، نخ، ریسمان، (عامیانه) قصه، حکایت، داستان (به ویژه داستان من درآوردی یا اغراق آمیز)، (قدیمی) داستان پردازی کردن، دادسخن دادن، قصه اختراع کردن، قصه گفتن، تعریف کردن، ن&nbsp; تابیده، ن&nbsp; با فندگی

معنی : خیط، غزل، نخ تابیده، الیاف، نخ بافندگی، داستان افسانه امیز، افسانه پردازی کردن معانی دیگر : لیف (الیاف)، تار، ریسه، رشته، کنبه، نخ، ریسمان، (عامیانه) قصه، حکایت، داستان (به ویژه داستان من درآوردی یا اغراق آمیز)، (قدیمی) داستان پردازی کردن، دادسخن دادن، قصه اختراع کردن، قصه گفتن، تعریف کردن، ن

yarn

<hr> معنی : بومادران هزار برگ، بومادران <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) بومادران (جنس achillea از خانواده ی composite به ویژه achillea millefolium)

معنی : بومادران هزار برگ، بومادران معانی دیگر : (گیاه شناسی) بومادران (جنس achillea از خانواده ی composite به ویژه achillea millefolium)

yarrow

<hr> معنی : زوزه، وراجی کردن، خمیازه کشیدن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: yawp، yawp خمیازه کشیدن، جیغ زدن

معنی : زوزه، وراجی کردن، خمیازه کشیدن معانی دیگر : رجوع شود به: yawp، yawp خمیازه کشیدن، جیغ زدن

yaup

<hr> معنی : انحراف، تجاوز از حدود، انحراف کشتی از مسیر خود، از مسیر خود منحرف شدن <hr> معانی دیگر : (مانند کشتی در دریای طوفانی) به چپ و راست خم شدن، نوسان کردن، شکرفیدن، (هواپیما و غیره) یک بال را پایین و دیگری را بالا بردن (مثلا هنگام چرخش)، یک وری شدن، نویدن، (به یک سو) خم شدن (هواپیما و کشتی و غیره)، نوانش، چپ راست روی

معنی : انحراف، تجاوز از حدود، انحراف کشتی از مسیر خود، از مسیر خود منحرف شدن معانی دیگر : (مانند کشتی در دریای طوفانی) به چپ و راست خم شدن، نوسان کردن، شکرفیدن، (هواپیما و غیره) یک بال را پایین و دیگری را بالا بردن (مثلا هنگام چرخش)، یک وری شدن، نویدن، (به یک سو) خم شدن (هواپیما و کشتی و غیره)، نوان

<hr> معنی : ضجه <hr> معانی دیگر : (در اصل) کشتی، ناو، قایق، (انگلیس) رجوع شود به: yowl، قایق چهار پارویی یا شش پارویی حمل شده در کشتی

معنی : ضجه معانی دیگر : (در اصل) کشتی، ناو، قایق، (انگلیس) رجوع شود به: yowl، قایق چهار پارویی یا شش پارویی حمل شده در کشتی

yawl

<hr> معنی : خمیازه، دهن دره، دهن دره کردن، با حال خمیازه سخن گفتن، خمیازه کشیدن <hr> معانی دیگر : دهان دره، پاسک، فاژه، فاژیدن، دهان دره کردن، دهان گشودن، فراخ شدن، پهناور شدن، فراخنا، شکاف، دهانه، کام

معنی : خمیازه، دهن دره، دهن دره کردن، با حال خمیازه سخن گفتن، خمیازه کشیدن معانی دیگر : دهان دره، پاسک، فاژه، فاژیدن، دهان دره کردن، دهان گشودن، فراخ شدن، پهناور شدن، فراخنا، شکاف، دهانه، کام

yawn

yawning

<hr> معنی : زوزه، جیغ زدن، وراجی کردن، خمیازه کشیدن <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، قات قات کردن، قار قار کردن، صدای ناهنجار ایجاد کردن، یاوه گفتن، دری وری گفتن، (با صدای بلند) دهان دره کردن، دهان دره (با صدای بلند)، yaup خمیازه کشیدن

معنی : زوزه، جیغ زدن، وراجی کردن، خمیازه کشیدن معانی دیگر : (عامیانه)، قات قات کردن، قار قار کردن، صدای ناهنجار ایجاد کردن، یاوه گفتن، دری وری گفتن، (با صدای بلند) دهان دره کردن، دهان دره (با صدای بلند)، yaup خمیازه کشیدن

yawp

<hr> معنی : نامیده، موسوم <hr> معانی دیگر : ycleped نامیده، مصطلح، مقلب

معنی : نامیده، موسوم معانی دیگر : ycleped نامیده، مصطلح، مقلب

yclept

<hr> معنی : موافقت کردن، در حقیقت، بله، اری، رای مثبت، بلی <hr> معانی دیگر : (قدیمی) بلکه، نه حتی، حتی، (به ویژه هنگام رای دادن شفاهی) آری، موافق، آره، رای موافق (در برابر: رای مخالف nay)، به درستی (که)، واقعا، رای موافق دهنده، آری گوی، بلکه

معنی : موافقت کردن، در حقیقت، بله، اری، رای مثبت، بلی معانی دیگر : (قدیمی) بلکه، نه حتی، حتی، (به ویژه هنگام رای دادن شفاهی) آری، موافق، آره، رای موافق (در برابر: رای مخالف nay)، به درستی (که)، واقعا، رای موافق دهنده، آری گوی، بلکه

<hr> معنی : بچه آوردن، بره زاییدن <hr> معانی دیگر : (گوسفند و بز) بچه زاییدن، بچه اوردن بزو گوسفند

معنی : بچه آوردن، بره زاییدن معانی دیگر : (گوسفند و بز) بچه زاییدن، بچه اوردن بزو گوسفند

yean

<hr> معنی : بزغاله، نوزاده بره <hr> معانی دیگر : بچه گوسفند، بره

معنی : بزغاله، نوزاده بره معانی دیگر : بچه گوسفند، بره

yeanling

<hr> معنی : سنه، سال <hr> معانی دیگر : (دوران معمولا کمتر از یک سال) سال، دوره ی سالیانه، زمان، مدت (به ویژه مدت طولانی)، زمان گردش هر سیاره به دور خورشید، سال نجومی

معنی : سنه، سال معانی دیگر : (دوران معمولا کمتر از یک سال) سال، دوره ی سالیانه، زمان، مدت (به ویژه مدت طولانی)، زمان گردش هر سیاره به دور خورشید، سال نجومی

year

<hr> معنی : کارکننده در تمام سال <hr> معانی دیگر : در تمام مدت سال، همه ی سال

معنی : کارکننده در تمام سال معانی دیگر : در تمام مدت سال، همه ی سال

year round

<hr> معنی : سالنامه، گزارشات سالانه <hr> معانی دیگر : سالکتاب، سال نما (کتابی که هرسال چاپ می شود و حاوی آمار و غیره ی مربوط به سال پیش است)، سالنامه

معنی : سالنامه، گزارشات سالانه معانی دیگر : سالکتاب، سال نما (کتابی که هرسال چاپ می شود و حاوی آمار و غیره ی مربوط به سال پیش است)، سالنامه

yearbook

<hr> معنی : گیاه یک ساله، ادم یکساله <hr> معانی دیگر : (جانور - به ویژه دام) یک ساله، (اسب دوانی) اسب یک ساله، اسب جوان

معنی : گیاه یک ساله، ادم یکساله معانی دیگر : (جانور - به ویژه دام) یک ساله، (اسب دوانی) اسب یک ساله، اسب جوان

yearling

<hr> معنی : یک ساله، یکسال تمام <hr> معانی دیگر : یک سال، به مدت یک سال

معنی : یک ساله، یکسال تمام معانی دیگر : یک سال، به مدت یک سال

yearlong

<hr> معنی : سالیانه، همه سال، سال بسال، سالیانه <hr> معانی دیگر : سالانه، سالی یکبار، هرسال یک دفعه، هرساله

معنی : سالیانه، همه سال، سال بسال، سالیانه معانی دیگر : سالانه، سالی یکبار، هرسال یک دفعه، هرساله

yearly

<hr> معنی : ارزو کردن، اشتیاق داشتن، مشتاق بودن <hr> معانی دیگر : (از ته دل) خواستن، (دل) غنج زدن، حسرت خوردن، آرزو کردن، (سخت) همدردی کردن، محبت کردن، مهربانی نشان دادن

معنی : ارزو کردن، اشتیاق داشتن، مشتاق بودن معانی دیگر : (از ته دل) خواستن، (دل) غنج زدن، حسرت خوردن، آرزو کردن، (سخت) همدردی کردن، محبت کردن، مهربانی نشان دادن

yearn

<hr> معنی : مایل <hr> معانی دیگر : آرزو، حسرت، ویار، ویار a deep yearning for freedom آرزوی ژرف برای آزادی

معنی : مایل معانی دیگر : آرزو، حسرت، ویار، ویار a deep yearning for freedom آرزوی ژرف برای آزادی

yearning

<hr> معنی : مایه، پودر خمیرمایه، مخمر، خمیر ترش، خمیرمایه، خمیر مایه دار، تخمیر شدن <hr> معانی دیگر : بوزه، بوزک، خازا، خازنده، رجوع شود به: brewer's yeast، کف، کپک

معنی : مایه، پودر خمیرمایه، مخمر، خمیر ترش، خمیرمایه، خمیر مایه دار، تخمیر شدن معانی دیگر : بوزه، بوزک، خازا، خازنده، رجوع شود به: brewer's yeast، کف، کپک

yeast

<hr> معنی : خمیری، مخمر مانند، دارای ماده تخمیری، خمیردار <hr> معانی دیگر : وابسته به یا دارای مخمر، بوزکی، خازه ای، کف دار، سبک، سطحی، خمیر مایه دار

معنی : خمیری، مخمر مانند، دارای ماده تخمیری، خمیردار معانی دیگر : وابسته به یا دارای مخمر، بوزکی، خازه ای، کف دار، سبک، سطحی، خمیر مایه دار

yeasty

<hr> معنی : صدا، ضجه، هلهله، نعره، نعره کشیدن، مثل خوک فریادکردن، فریاد زدن، جیغ زدن <hr> معانی دیگر : فریاد، هوار، داد، نعره زدن، هوار کشیدن، داد زدن، با فریاد گفتن

معنی : صدا، ضجه، هلهله، نعره، نعره کشیدن، مثل خوک فریادکردن، فریاد زدن، جیغ زدن معانی دیگر : فریاد، هوار، داد، نعره زدن، هوار کشیدن، داد زدن، با فریاد گفتن

yell

<hr> معنی : زردی، زرده تخم مرغ، ترسو، زرد، عسلی، اصفر <hr> معانی دیگر : زرگون، طلایی، رنگ و رو رفته، (در اثر کهنگی و غیره) زرد شده، زردپوست، نژاد زرد، (امریکا - عامیانه) ترسو، بزدل، رنگیزه ی زرد، رنگ زرد، زرد شدن یا کردن، (تخم مرغ) زرده (yolk بیشتر به کار می رود)، (جمع - انواع آفت های گیاهی که موجب زردی برگ ها می شوند) زردی، زرد انگل، (جمع - به ویژه در دام ها) یرقان

معنی : زردی، زرده تخم مرغ، ترسو، زرد، عسلی، اصفر معانی دیگر : زرگون، طلایی، رنگ و رو رفته، (در اثر کهنگی و غیره) زرد شده، زردپوست، نژاد زرد، (امریکا - عامیانه) ترسو، بزدل، رنگیزه ی زرد، رنگ زرد، زرد شدن یا کردن، (تخم مرغ) زرده (yolk بیشتر به کار می رود)، (جمع - انواع آفت های گیاهی که موجب زردی برگ ه

yellow

<hr> معنی : سودا، صفرا <hr> معانی دیگر : ماده ء زردی که در قدیم میگفتند از کبدترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد

معنی : سودا، صفرا معانی دیگر : ماده ء زردی که در قدیم میگفتند از کبدترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد

yellow bile

<hr> (استفاده از روش های ناروا مانند اغراق گویی و پرآب و تاب سازی گزارش ها و غیره برای جلب خواننده) روزنامه نگاری زرد

(استفاده از روش های ناروا مانند اغراق گویی و پرآب و تاب سازی گزارش ها و غیره برای جلب خواننده) روزنامه نگاری زرد

yellow journalism

<hr> معنی : گل اخری، اخری زرد، رنگ اخری <hr> معانی دیگر : (رنگیزه ای که از آن رنگ می سازند) اخرای زرد

معنی : گل اخری، اخری زرد، رنگ اخری معانی دیگر : (رنگیزه ای که از آن رنگ می سازند) اخرای زرد

yellow ocher

<hr> (امریکا) بخش آگهی های دفتر تلفن (که از کاغذ زرد است) (yellow pages هم می نویسند)

(امریکا) بخش آگهی های دفتر تلفن (که از کاغذ زرد است) (yellow pages هم می نویسند)

yellow pages

<hr> ترسویی، بزدلی، نداشتن دل و جرات

ترسویی، بزدلی، نداشتن دل و جرات

yellow streak

<hr> معنی : سهره اروپایی، سهره امریکایی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) سهره ی اروپایی (emberiza citrinella)، سهره اروپایی citrinella emberiza

معنی : سهره اروپایی، سهره امریکایی معانی دیگر : (جانورشناسی) سهره ی اروپایی (emberiza citrinella)، سهره اروپایی citrinella emberiza

yellowhammer

<hr> معنی : یلوه بزرگ زرد رنگ <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) زردپا (هریک از این دو نوع یلوه: tringa melanoleuca و tringa flavipes - بومی امریکا)

معنی : یلوه بزرگ زرد رنگ معانی دیگر : (جانورشناسی) زردپا (هریک از این دو نوع یلوه: tringa melanoleuca و tringa flavipes - بومی امریکا)

yellowlegs

<hr> معنی : واغ واغ، لاف زدن، جیغ زدن، واغ واغ کردن <hr> معانی دیگر : (یک باره) واق زدن (مانند سگی که لگد بخورد)، نوفیدن، واغی زدن، (از شدت درد و غیره) داد زدن، بانگ برآوردن، آخ گفتن، (همراه با داد و فریاد) گفتن، با آخ و واخ گفتن، واق، واه واه کردن، بالیدن

معنی : واغ واغ، لاف زدن، جیغ زدن، واغ واغ کردن معانی دیگر : (یک باره) واق زدن (مانند سگی که لگد بخورد)، نوفیدن، واغی زدن، (از شدت درد و غیره) داد زدن، بانگ برآوردن، آخ گفتن، (همراه با داد و فریاد) گفتن، با آخ و واخ گفتن، واق، واه واه کردن، بالیدن

واژه های حرف "y" - مترادف و متضاد