کلمه جو
صفحه اصلی

پابرهنگی

لغت نامه دهخدا

پابرهنگی. [ ب ِ رَن َ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) حفوه. حفاوت. حفا. بی کفشی.

دانشنامه عمومی


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پابرهنگی، بدون پاپوش بودن و بی‏کفشی است و از آن در باب های طهارت، صلات و حج سخن رفته است.
از پابرهنگی به مناسبت در بابهای طهارت، صلات و حج و با تعبیر حافی، تحفی سخن رفته است.
موارد مستحب
پابرهنه بودن در موارد زیر مستحب است:
۱. رفتن به مصلای نماز عید فطر برای امام و نیز بنابر تصریح برخی برای مأمومین.
۲. رفتن به نماز استسقاء .
۳. صاحب عزا و کسی که میّت را در قبر می‏گذارد و به قول برخی هنگام نماز گزاردن بر میّت
۴. زمان نشستن.
۵ . هنگام دخول کعبه.
۶ . حاجی، هنگام ورود به مکّه.
۷. کسی که اوّلین بار حج می‏گزارد، بلکه به قولی همه حاجیان، هنگام ورود به سرزمین مشعر



کلمات دیگر: