کلمه جو
صفحه اصلی

صفی الدین اردبیلی

فرهنگ فارسی

جد سلاطین صفویه است

لغت نامه دهخدا

صفی الدین اردبیلی . [ ص َ یُدْ دی ن ِ اَ دَ ] (اِخ ) جد سلاطین صفویه است . حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده آرد: وی مردی صاحب وقت بود و قبولی عظیم داشت . (تاریخ گزیده ص 793). هدایت در ریاض العارفین نویسد: شیخ العارفین و برهان الواصلین القطب الاصفیاء فی الاَّفاق صفی الدین اسحاق ،نسبت آن جناب بحضرت امام همام موسی الکاظم می پیوندد و اجداد عظامش هادیان راه یقین و احفاد گرامش حامیان دین مبین ، آن جناب را در مبادی سلوک اشتیاق صحبت اولیا و اصفیای معاصرین بود و بشوق خدمت ایشان مراحل بسیار پیمود. در شیراز با مشایخ صحبت داشت و به رهنمائی آنها طالب شیخ زاهد گیلانی شد. در ماه صیام بصومعه ٔ شیخ رسید، پس از ملاقات ارادت او را گزید و بشرف مصاهرت نیز ممتاز گردید. گویند نسبت ارادت جناب زاهد به دو واسطه به رکن الدین سجاسی میرسد. کرامات و مقامات آن جناب فزون از عهده ٔ حوصله ٔ این کتاب است و حاجت به تحریر ندارد و میرزا محمد تقی کرمانی در بحرالاسرار بچند واسطه نقل کرده که حضرت مولوی معنوی بظهور شیخ خبر داده است . به هر صورت زیاده بر سی سال بهدایت و ارشاد طالبان اشتغال داشتند و زیاده از صدهزار کس تربیت فرمودند در سنه ٔ 735 وفات یافتند. اگر چه سخن او منظوم نیست در تذکره ٔ واله این بیت بنام اوست :
آه از این ذکر فسرده چند از این فکر دراز
آه های آتشین و چهره های زرد تو.

(ریاض العارفین ص 101).


براون در تاریخ ادبیات نویسد: اسم او صفی الدین بود. وفاتش در گیلان به سال 1334 م . و در سن هشتاد و پنج سالگی اتفاق افتاد. این شخص مدعی بود که به بیست پشت به امام هفتم موسی کاظم میرسد . با توجه به آنچه مورخ و سیاسی بزرگ رشیدالدین فضل اﷲ در رسائل خود نسبت به او نوشته و با مطالعه ٔ کتاب بزرگی که بنام صفوةالصفا کمی پس از وفاتش مبتنی بر قول فرزندش صدرالدین تحریر یافته است در اهمیت و معروفیت او شکی باقی نمی ماند... من هیچ مدرکی نیافتم که شیخ صفی نیز مانند اخلاف خود به این شدت پیرو عقاید شیعه بوده باشد تنها سند ضعیفی هم که قابل اعتناء است عکس این را ثابت میکند زیرا که رؤسای ازبکیه در مکتوبی که به طهماسب ولد شاه اسماعیل نوشته اند میگویند شنیده ایم شیخ صفی سنی ثابت العقیده بوده است و اظهار تعجب میکنند از اینکه شاه طهماسب نه از حضرت مرتضی علی پیروی می کند و نه از جد اعلای خود متابعت دارد. (تاریخ ادبیات برون ج 4 ص 14). تاریخ ثابت می کند که شیخ صفی الدین عزلت گزین بزرگوار اردبیل که سلاطین صفویه نام و نسب خود را از او گرفته اند فی الحقیقة در زمان خود شخصی متنفذ و صاحب قدرت بوده است . وزیر بزرگ رشیدالدین فضل اﷲ به ادعیه و شفاعات او توجه داشته و این معنی از مجموعه ٔ رسائل او و از دو رقعه ای که یکی به شیخ نوشته و در دیگری توصیه ای درباره ٔ شیخ کرده است معلوم میشود. در رقعه ٔ اخیر که به پسر خود میراحمد حاکم اردبیل نوشته است وصیت می کند که از رعایت عموم اهالی غفلت نکنی و مخصوصاً نوعی سازی که جناب قطب فلک حقیقت و سباح بحار شریعت ، مساح مضمار طریقت ، شیخ الاسلام والمسلمین ، برهان الواصلین قدوه ٔ صفه ٔ صفا، گلبن دوحه ٔ وفا، شیخ صفی الملة و الدین ادام اﷲ تعالی برکات انفاسه الشریفه از تو راضی و شاکر باشد. (ایضاً صص 25-26). در زندگانی ظاهری شیخ صفی خاصه بعد از آنکه دست ارادت به شیخ زاهد داد و در اردبیل ساکن شد حوادث و وقایعی رخ نداد. در کودکی موقر و عزلت گزین و محترز از بازی بود. در همان روزگار کودکی توجه خاصی به امور مذهبی نشان داد و بمشاهده ٔ ظهورات غیبیه و عوالم غیرمرئیه توفیق یافت . چون در اردبیل مرشدی صاحب حال نمیدید و آوازه ٔ شیخ نجیب الدین بزغش شیرازی را شنیده بود میل بزیارت او کرد و بالاخره مادر را راضی نمود به شیراز رفت ولی شیخ رحلت کرده بود. درویشان و مشایخ آن دیار خاصه شیخ سعدی شاعر معروف را ملاقات کردو معاشرت او پسند خاطرش نیفتاد و ظاهراً با شیخ سعدی درست معامله نکرد و نسخه ٔ اشعار او را که بخط خود تقدیمش نمود نپذیرفت . عاقبت پسر و جانشین بزغش موسوم به ظهیرالدین شیخ صفی را گفت امروز کسی که رفع حجاب نموده ترا بمقصد رهنمون گردد فقط شیخ زاهد گیلانی است که در گیلان قرب ولایت شما، بر لب دریا خلوتی دارد، و حلیه ٔ جمال شیخ زاهد را به او وصف کرد. شیخ پس از چهار سال بخدمت شیخ زاهد رسید و از او پذیرائی کامل دید. در این وقت شیخ زاهد شصت سال داشت . بیست و دو سال بقیه ٔ عمر او را شیخ صفی در خدمتش بسر برد. شیخ زاهد صبیه ٔ خود بی بی فاطمه را بشیخ صفی داد و از او سه پسر بوجود آمد که یکی صدرالدین است که بعدها رتبه ٔ ارشاد یافت . شیخ بنقل مؤلف سلسلةالنسب در 735 درگذشت ، و پسر وی شیخ صدرالدین جانشین او گشت . شیخ صفی ابیاتی بزبان گیلانی و فارسی سروده است . هر چند یکی از رباعیاتش دلالت بر دوستی علی علیه السلام دارد لکن معذلک برای من ثابت نیست که او هم مثل اخلاف خود در مذهب شیعه دارای عقیده ٔ راسخه بوده باشد. شیخ صفی الدین بی اندازه بتوسعه ٔ سلسله ٔ تابعه ٔ خود کمک نمود و یکی از ادله ٔ ما بر قوت نفوذ او قول مولانا شمس الدین برنیقی اردبیلی است که در سلسلةالنسب منقول است و گوید: «از راه مراغه و تبریز شمار طالبان و مشتاقان نمودم ، در سه ماه سیزده هزار طالب به این یک راه بحضرت شیخ آمدند و شرف حضور مبارک شیخ دریافته و توبه کردند و از باقی اطراف به این قیاس » اگر نگوئیم همه ٔ این مریدان از آسیای صغیر می آمده اند لااقل باید گفت که بسیاری از ساکنین ولایت مذکوره بوده ، و هم از این ایام پیروان شیخ صفی در آن ولایت مسکن گزیده و بقسمی استقرار یافتند که بعدها بزرگترین اسباب تشویش خاطر سلاطین عثمانی شدند. (از تاریخ ادبیات برون ج 4 ص 34). برای تفصیل احوال شیخ رجوع شود به صفوة الصفا تألیف ابن بزاز.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صفی الدین ابوالفتح اسحاق، ملقب به «شمس الدین» و معروف به «شیخ صفی»، عارف و شاعر قرن هشتم هجری قمری است.
نسب او را با نوزده واسطه به امام موسی کاظم (علیه السّلام)، امام هفتم شیعیان دوازده امامی، رسانده اند. در ریحانة الادب، صفاتی چون «برهان الاصفیاء»، «قطب الاقطاب» و «شیخ العارفین» برای او ذکر شده است. او فرزند مردی زارع بود و در روستای کلخوران، واقع در شمال غربی اردبیل، زاده شد. به جز مدتی که به فارس و گیلان سفر کرد، تا پایان عمر در همان روستا ساکن بود. شیخ صفی در کودکی توجه خاصی به امور مذهبی نشان می داد. در جوانی قرآن را حفظ کرد و ضمن تحصیل علوم مقدماتی به زهد و ریاضت پرداخت و به مشاهده ظهورات غیبیه و عوالم غیرمرئیه توفیق یافت. گاهی در مزار شیخ فرج اردبیلی و گاهی در مرقد شیخ ابوسعید اردبیلی به عبادت مشغول می شد.
عارف نامی
شیخ صفی از عارفان نامی عهد اولجایتو و پسرش، ابوسعید بهادرخان ایلخانی، بود که با مریدان خود در آن ایام در کلخوران، در اطراف مقبره پدر خود، می زیست. شیخ صفی، به سبب مقام بلند عرفانی خود، همواره از توجه ایلخانان مغول برخوردار بود. وی در دستگاه غازان خان به اعتبار مُراد مقتدر خود، شیخ زاهد، قرب و منزلتی داشت. خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی وزیر به او احترام می گذاشت و هر ساله برای مخارج خانوار او نقد و جنس فراوان می فرستاد. خواجه رشیدالدین در مکتوبی به پسر خود، امیراحمد حاکم اردبیل، توصیه کرده است که در معامله خود با مردم اردبیل چنان کند که شیخ صفی الدین از او راضی و شاکر باشد. اردبیلی، ابن بزاز، در کتاب خود، در شرح احوال و سخنان و کرامات شیخ صفی نوشته است:«صفی الدین در جوانی از بابت زیبایی و حسن صورت چنان بود که او را «یوسف ثانی» لقب داده بودند و به سن بلوغ نارسیده زنان در عشق او دست ها می بریدند، ولی دلِ مبارک او از ایشان می رمید و این حسن صورت در دوران بلوغ به حدی بود که اولیاءاللّه وی را پیر تُرک خواندندی و در جماعت طالبان او را زرین محاسن می گفتند.
اساتید
حمدالله مستوفی نیز در تاریخ گزیده او را مردی صاحب وقت خطاب کرده است. نوشته اند وی نخست در اردبیل دانش آموخت. چون از دانشمندان آن شهر بی نیاز شد، در پی پیری می گشت که او را ارشاد کند و چون شنید که شیخ نجیب الدّین بُزغُش شیرازی در شیراز حلقه تصوف دارد، آهنگ شیراز کرد. چون به آن جا رسید، شیخ نجیب الدین زندگی را بدرود گفته بود. وی با سعدی شیرازی در شیراز ملاقات کرد.شیخ صفی چندی در حلقه مریدان مشایخ معروف آن دوران، شیخ رکن الدین بیضاوی و امیرعبدالله، درآمد و امیرعبدالله او را به شیخ تاج الدین ابراهیم، معروف به دیدار با «شیخ زاهد گیلانی»، عارف مشهور آن زمان که در گیلان می زیست، تشویق کرد و شیخ صفی چهار سال در پی شیخ زاهد می گشت تا این که در روستایی، در منطقه گیلان، به او رسید و تا زمان مرگ شیخ زاهد، مدت ۲۵ سال، در حلقه مریدان او بود و از او اخذ انابت و فنون طریقت کرد و دست ارادت بدو داد و داماد او شد و پس از مرگ او، در همان طریقت، جانشین وی شد. شیخ صفی در این زمان گاهی در لاهیجان و گاهی در اردبیل زندگی می کرد. او همچنین معاصر شیخ علاءالدوله سمنانی بود و منابع از ارتباط معنوی ایشان سخن گفته اند.
مریدان
...


کلمات دیگر: