کلمه جو
صفحه اصلی

یوهان ولفگانگ فون گوته

دانشنامه عمومی

یوهان ولفگانگ فون گوته (به آلمانی: Johann Wolfgang von Goethe) (زادهٔ ۲۸ اوت ۱۷۴۹ در فرانکفورت – درگذشتهٔ ۲۲ مارس ۱۸۳۲ در وایمار) شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسان شناس، فیلسوف و سیاست مدار آلمانی بود. او یکی از کلیدهای اصلی ادبیات آلمانی و جنبش وایمار کلاسیک و همچنین رمانتیسیسم به شمار می رود.وی یکی از مردان بزرگ فرهنگی قرون ۱۸ و ۱۹ اروپا و یکی از افراد برجستهٔ ادبیات جهان محسوب می شود. خانه یوهان ولفگانگ فون گوته در مجموعه سنت گرایی وایمار قرار دارد.
اگمونت - (۱۷۸۸)، ترجمه محمدباقر هوشیار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول ۱۳۳۵، چاپ چهارم ۱۳۵۷.
نغمه های رومی - (۱۷۹۰)
فاوست - (۱۸۳۲ / ۱۸۰۸)، مترجمان حسین کسمایی (بی تا)، اسدالله مبشری (۱۳۴۲)، حسن شهباز (۱۳۶۳)
خویشاوندی های اختیاری - (۱۸۰۹)، ترجمه سعید پیرمرادی، نشر چشمه ۱۳۹۶.
سفرنامه ایتالیا - (۱۸۱۷)
دیوان غربی-شرقی - (۱۸۱۹) (تقدیم به حافظ شیرازی)، شجاع الدین شفا (۱۳۲۸)
ورتر یارنج های ورتر جوان - مترجمان محمد صفارزاده (۱۳۰۳)، نصرالله فلسفی (۱۳۰۶)، عنایت الله شکیباپور (۱۳۳۳)، فریده مهدوی دامغانی (۱۳۸۱).
ایفی ژنی، ترجمه محمد سعیدی، تهران، صفی علیشاه، ۱۳۰۶.
پدر گوته، یوهان کاسپار گوته (۱۷۱۰-۱۷۸۲) همراه با خانواده اش در یک خانهٔ بزرگ در فرانکفورت زندگی می کرد، که آن زمان قسمتی از امپراتوری مقدس روم بود. مادر گوته نیز «کاترینا الیزابت گوته» (تِکستور سابق) از خانواده های سرشناس فرانکفورتی بود.
یوهان ولفگانگ در کنار پدر و معلم خصوصی اش بسیاری از معلومات را، از جمله زبان های لاتین، یونانی، فرانسوی، انگلیسی و عبری فرا گرفت.
او بین سال های ۱۷۶۵-۱۷۶۸ در لایپزیگ به تحصیل حقوق پرداخت و در آنجا به اشعار کریستین فورشتگوت گلرت علاقه پیدا کرد. پس از سال ۱۷۶۸، گوته به زادگاهش بازگشت و مدتی نیز در دارمشتات بود.

نقل قول ها

یوهان ولفگانگ گوته شاعر، نویسنده و حکیم آلمانی، زادروز: (۲۸ اوت ۱۷۴۹ میلادی) در فرانکفورت/ماین. گوته در تاریخ (۲۲ مارس ۱۸۳۲ میلادی) در وایمار درگذشت.
• «آنکه نان با غم و اندوه نخورد// یا که بیگریه شبی را به سحرگاه نبرد// نَبرَد پی به توانمندی اوج ملکوت// نکند فهم از آن نظم بلند جبروت»• (۱۷۹۵–۱۷۹۶) -> سالهای کارآموزی ویلهلم مایستر
• «ای حافظ، خود را با تو مقایسه کردن عجیب جنونی است! تو دریایی و ما در مقابل تو قطره ای بیش نیستیم.»• -> دیوان غربی-شرقی
• «ای عشق! تو افسر زندگی و بختِ بیداری.»• -> عشق ناآرام
• «بزن دل بهدریا، نظر سوی اعماق کن!// به شادی تن خویش را از غم آزادی کن!// چو آن خُردماهی که در ژرف آب// فرو شسته تن از بلا، ترک آلام کن!»• (شعر) -> حماسه ماهی گیر
• «چه بانگ شومی است بانگ سیاست؛ اَه، چه توهینی! خدای را به گاه سحر شکرگذارم که دغدغه و شور امپراتوری روم ندارم. بسی غنیمت، بسی سعادت که نه قیصرم، نه پادشاه جهانم.» -> فاوست - آوئرباخ کلر در لایپزیک
• «خدایا! چه خوشبختی بالاتر از این، هم عاشق و هم معشوق بودن.» -> سلام و خداحافظ
• «خوشبختی، جرأت می بخشد.»• -> گوتس فن برلی شینگن
• «دوست من! گذشته ها کتابی مهر و موم شده است.» -> فاوست
• «رفتار آدمی، آئینه ای است که در آن، تصویر هرکسی انعکاس می یابد.» -> خویشان منتخب
• «عمل، بیان قدرت عشق است.»• (۱۷۸۷) -> ایفیژنی در تاوریس
• «عشق و اشتیاق، بال های پرنده بلندپرواز خلاقیت است.»• (۱۷۸۷) -> افیژنی در تاوریس
• «کودکی خردسال که سوزش آتش را آزموده است، همان قدر از آن می گریزد که سالخورده ای با داغ های فراوان بر جای جای تنش.»• -> ماکسیم ها و رفلکسیون ها
• «من ندانم نام و اسمی بهر او// آنچه هست، احساس و قلبی پر ز او// مابقی هیچ است و پوچ و دود و قال// نور مطلق گم نگردد در مقال»• -> فاوست - صحنه باغ مارته نز
• «هنگامیکه صد در صد متعهد می شوم، طبیعت نیز به یاری من می آید و اتفاقاتی می افتد که معمولاً نمی افتد.»• -> نامه به اکرمن. ۴ فوریه ۱۸۲۹
• «خوشیهای من از همین زمین برمیجوشند، و همین خورشید هم بر درد و رنجهای من می تابد.»«فاوست»• «چه شادی هایی که زیر پای انسانها سرکوب شدند، زیرا بیشتر افراد به آسمان توجه دارند و آنچه را که زیر پاهایشان است نادیده می گیرند.»• «آنکه پای به اندازه لحاف دراز نکند لاجرم پایش محفوظ نخواهد ماند.»• «اگر هنر داری بیاور وگرنه هنرنمائی مکن که رسوائی به بار خواهی آورد.»• «ای دختر! سخنانم را خوب به گوش بسپار و پایت را این همه تکان نده، برای رقصیدن تنها یک جفت کفش قرمز کافی نیست.»• «برایِ کسی که چیزی می طلبد و در پیِ چیزی ست، جهان خاموش نیست. بهتر آن است که آدمی راهِ خویش را بسپرد. انسان هرچه را بشناسد می تواند به آن دست یابد.»• «بگذار که زن ها هر قدر که می خواهند نظم و نثر بسازند! ولی کار مردان نیست که مثل زنان بنویسند! این چیزی است که من هیچ خوشم نمی آید.»• «بیزاری از اظهار حق شناسی چیز نادری است، و تنها از مردان برجسته ای بروز می کند که از میان فقیرترین طبقات برخاسته اند و هر قدم مجبور بوده اند کمک هایی را قبول کنند که همیشه به زهر اهانت آلوده بوده…»• «چو کیسه تنگ بداری زمردمان ای دوست،// مدار چشم محبت زدیگران، نه نکوست// چو دست را نتوان شست، جز به دست دگر،// بگیر و ببخشای تا شوی محبوب»• «خدایا، هنر چه قدر فرازمند و عمر چه کوتاه!»• «دوستی مثل اسناد کهنه است، قدمت تاریخ، آنرا با ارزش تر می کند.»• «زمان ما به قدری بد است که شاعر، دیگر در زندگی انسان هایی که او را احاطه کرده اند جوهری از شعر که قابل استخدام باشد، نمی یابد.»• «زندگی بدون کار مردن پیش از وقت است.»• «سر پیری رادیکال بودن بالاترین حد دیوانگی است»• «علماء و معلمین در عزلت وسکوت عمر گذارند.»• «ما همیشه وقت کافی داریم به شرط آن که هم بخواهیم و هم درست از آن استفاده کنیم.»• «مرد عمل هیچ گاه وجدان ندارد. تنها تماشاگران وجدان دارند.»• «نخستین قانون، خداشناسی است. نخستین قانون را که اجرا کنی، به هیچ قانون دیگری نیاز نخواهی داشت.»• «و از میان حقایق بلندپایه، جز آنچه را که می توانید به خیر و صلاح جهان باشد نباید بر زبان آوریم. حقایق دیگر را باید در خود نگهداریم؛ همچون پرتو ملایم آفتابی که زیر ابر نهان است، این حقایق نور خود را برهمه اعمال ما می افشانند»• «هرآنچه را آغازی است، انجامی نیز خواهد بود، پس آن به که از ازل آغازی نداشت.»• «هرگاه نویسنده ای خود را با یک اثر شایسته مورد توجه قرار می دهد، مردم می کوشند او را از آفریدن یک اثر دیگر بازدارند… هنرمندی که در کار خویش فرورفته است خواه ناخواه به هیاهوی اجتماع کشیده می شود، زیرا هر کسی گمان می کند که خواهد توانست پاره ای از آن را به تصرف خود درآورد.»• «من از هرچه تنها بخواهد به من چیزی بیاموزد-بی آنکه بر شادمندی ام بیفزاید یا مرا نشاط تازه ای بخشد-نفرت دارم.»• «وجودِ مردمان غریبه بهترین آینه ایست که ما در آن وجود خودمان را می توانیم بشناسیم‏»• «ما با آنچه که عاشقش هستیم شکل می گیریم»• «موفقیت به دست آوردن چیزی است که دوست داری و خوشبختی دوست داشتن چیزی است که به دست آورده ای»• «مرد عمل وجدان ندارد، تنها مرد اندیشه است که با وجدان است»• «آنجا که نور بیشتر است، سایه های سیاه تری می توان یافت»• «روحی که زیبایی را می بیند، گاهی تنها می ماند»• «انجام کارهایی که دوست داریم زندگی را متبرک نمی کند، بلکه دوست داشتن کارهایی که باید انجام دهیم آن را متبرک می کند.»• «پنج چیز است که پنج چیز از آن نزاید: دلی که خانه ی غرور است کانون محبت نشود. یاران دوران فرومایگی، نکوخویی ندانند و تنگ نظران ره به بزرگی نبرند. حسودان بر جمال و کمال جز به چشم کین ننگرند و دروغگویان از کسی وفا و اعتماد نبینند.»• «به تازگی گفته می شود که گوته با هشتاد و دوسال عمر، زیادی زیست! یعنی در سال های پایانی عمرش، آفرینش هنری نداشت؛ ولی من حتی یکی دو سال از همان «سال های زیادی» گوته را با قرن ها طول عمر مردمان مدرن، با سرافرازی مبادله می کنم.» -> فریدریش نیچه


کلمات دیگر: