کلمه جو
صفحه اصلی

مکاشفه


مترادف مکاشفه : دل آگاهی، اشراق، الهام، درک، کشف، تفکر

فارسی به انگلیسی

revelation, divine presence, spiritual contemplation


revelation, spiritual contemplation, divine presence

revelation


فارسی به عربی

دمار کامل

مترادف و متضاد

دل‌آگاهی


اشراق، الهام، درک، کشف


تفکر


۱. دلآگاهی
۲. اشراق، الهام، درک، کشف
۳. تفکر


فرهنگ فارسی

مکاشفت: کشف کردن، آشکارکردن، امری راظاهرکردن
۱ - ( مصدر ) کشف کردن آشکار ساختن . ۲ - در یافتن روح عارف است حقایق عوالم مجرد را . بعضی گویند مکاشفه عبارتست از حضور دل در شواهد مشاهدات و علامت مکاشفه تحیر در کنه عظمت خداوند است . برخی گویند مکاشفه عبارت از حصول علم است برای نفس بفکر یا حدس و یا سانحه ای خاص . برخی گویند مکاشفه عبارتست از بلوغ بماورائ حجاب وجودا ( فرم .سج. ۳۸۴ ) : [ یکی از صاحبدلان سر بجیب مراقبت فرو برده و در بحر مکاشفه مستغرق شده . ] ( گلستان . چا. فروغی . ۶ ) توضیح آنچه را که در خواب عارف را دست دهد رویای صادقه گویند و آنچه در بیداری دست دهد مکاشفه نامند ( از مقدمه مصباح الهدایه . ۳ ) ۹۲ - با کسی آشکارا عداوت کردن : [ چون قطران با وی بود گفتم نباید که در میدان مکاشفه و مجادله افتد . ] ( سمک عیار ۴ ) ۱۸۲:۱ - ( اسم ) کشف جمع : مکاشفات .
دشمنی کردن . با کسی آشکارا جنگ و دشمنی کردن .

فرهنگ معین

(مُ شَ فَ یا ش فِ ) [ ع . مکاشفة ] ۱ - (مص ل . ) آشکار شدن اسرار و امور غیبی در دل عارف . ۲ - (مص م . ) کشف کردن ، آشکار ساختن . ۳ - (اِمص . ) کشف . ج . مکاشفات .

لغت نامه دهخدا

مکاشفة. [ م ُ ش َ ف َ ] (ع مص ) دشمنی کردن . (دهار).با کسی آشکارا جنگ و دشمنی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دشمنی پیدا کردن و با کسی آشکارا جنگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دشمنی را ظاهر و هویدا کردن و با کسی آشکارا جنگ کردن . (ناظم الاطباء). آشکار و ظاهرکردن عداوت . (از اقرب الموارد). || برهنه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آشکار کردن آنچه در دل است . بر کسی و آگاه ساختن او رابه آن . (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاشفه شود.


مکاشفه. [ م ُ ش َ ف َ / ش ِ ف ِ ] ( از ع ، مص ) دشمنی آشکارا کردن و جنگ برملا کردن. ( غیاث ). مکاشفة. مکاشفت : چون قطران با وی بود گفتم نباید که در میدان مکاشفه و مجادله افتد. ( سمک عیار، ج 1 ص 182 ). و رجوع به مکاشفت و مکاشفة شود. || ( اصطلاح تصوف ) ظاهر شدن اسرار امور غیبی در دل ولی اﷲ. ( غیاث ). دراصطلاح متصوفه مکاشفه آن را گویند که آشکارا شود ناسوت و ملکوت و جبروت و لاهوت یعنی از نفس و دل و روح وسر واقف حال شود و هر واقعه و هر حادثه که در دنیا صادر شود اول حق تعالی مر دوستان خود را علم می رساندبعده در دنیا صادر شود. ( آنندراج ). ظاهر و هویدا شدن اسرار و امور غیبی در دل کسی و الهام. ( ناظم الاطباء ). حضوری است که در بیان نگنجد. ( ازتعریفات جرجانی ). مکاشفه و مشاهده از لحاظ معنی متفاوتند با این تفاوت که کشف اتم از شهود است. بعضی گویند مکاشفت عبارت از تفرد روح است به مطالعه مغیبات در حال تجرد او از غواشی بدن. ( مصباح الهدایه ص 134 ). بعضی گویند. مکاشفت عبارت از حضور دل در شواهد مشاهدات است و علامت مکاشفه دوام تحیر در کنه عظمت خداوند است. در محاضره عارف در افعال متفکر بود و در مکاشفه در جلال. بعضی گویند مکاشفه شهود تجلی صفاست. ( مصباح الهدایه ص 100 ). در حکمة الاشراق است که مکاشفه ظهور شی است برای قلب به استیلای ذکر آن بدون بقای ریب و یا حصول امر عقلی است به الهام بطور «دفعةً واحدة» بدان فکر و طلب یا بین نوم و بیداری و یا ارتفاع حجاب است تا آنکه واضح شود احوالات جلی در امور متعلق به آخرت. بعضی گویند مکاشفه عبارت از حصول علم است برای نفس به فکر یاحدس و یا سانحه خاص. بعضی گویند مکاشفه عبارت از بلوغ به ماورای حجاب است وجوداً. و گفته شده است که مکاشفه اطلاع یکی از متحابین متصافین است صاحبش را بر باطن و سر و امر خود. ( شرح منازل ص 190 ). و گفته شده است که ثمره علم وراثت مکاشفه است که به اشارت آید نه باعبارت. ( از فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی جعفر سجادی ). آنچه در خواب باشد رؤیای صادقه گویند و آنچه در بیداری دست دهد مکاشفه نامند و آنچه مابین نوم ویقظه و به اصطلاح در حالت غیبت واقع شود خلسه گویند.( مقدمه مصباح الهدایه چ همایی ص 92 ) : این خود مکاشفه دل است و چنانکه دل را مکاشفه است جان را معاینه است ، مکاشفه برخاستن عوایق است میان دل و میان حق. ( کشف الاسرار ج 1 ص 59 ). سوم صفت عارفان است ایشان را دیده مکاشفه دهند تا هر حجاب که بود میان دل ایشان و میان حق برداشته شود. ( کشف الاسرار ج 1 ص 612 ). از پس او مکاشفه بود و آن حاضر آمدن بود به صفت بیان اندر حال بی سبب تأمل دلیل و راه جستن. ( ترجمه ٔرساله قشریه چ فروزانفر ص 118 ). از آن جمله محاضره و مکاشفه و مشاهده است. محاضره ابتدا بود و مکاشفت واز پس او بود واز پس این هر دو مشاهده بود. ( ترجمه ٔرساله قشیریه ،ایضاً ص 117 ). یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت برده و در بحر مکاشفه مستغرق شده. ( گلستان چ فروغی ص 6 ). صاحب این حال گاه در مکاشفه صفات قدیمه غرق فنای صفات خود بود. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 427 ). || ( اِمص ) برهنگی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. کشف کردن.
۲. آشکار کردن، امری را ظاهر کردن.
۳. (تصوف ) آشکار شدن اسرار بر سالک بدون تفکر و اندیشه.

دانشنامه عمومی

مکاشفه از تجلیات ویژه روحی در حال خلسه و حالتی است بین خواب و بیداری که در آن شخص از امور متافیزیکی که مربوط به حواس ظاهری نیستند، با ادراکات روحی و معنوی آگاه می شود.
مکاشفه دانشنامه رشد
همان گونه که انسان وقتی خوابی می بیند، این دیدن و شنیدن در خواب، با چشم و گوش ظاهری نیست. فرقی که مکاشفه با خواب دارد این است که، شخص خواب، حواس ظاهری اش چیزی را درک نمی کنند؛ اما در مکاشفه، ضمن این که روح مشغول درک حقایق است، در همان زمان گوش ظاهری، صداهای اطراف را هم می شنود.
حال اگر روح با قدرت و تمرکز بیشتری عمل کند و در هنگام ادراک مطالب، چشم انسان نیز باز باشد این حالت را مشاهده می نامند.این حالات غالباً نشان دهنده آن است که، شخص نسبت به چیزی که در مکاشفه یا مشاهده دیده است علاقه زیادی دارد و به خاطر انقطاع از دیگران و اطراف خود، چنین حالتی را به طور موقت یا دائم بدست آورده است.
کشف و مکاشفه دو اصطلاح عرفانی است؛ قیصری می گوید: کشف در لغت رفع حجاب است و در اصطلاح عرفا به معنی اطلاع بر ماوراء حجاب از معانی غیبی و امور خفیه می باشد.کشف یا معنوی است یا صوری، مراد از کشف صوری اموری است که در عالم مثال است و به دو طریق مشاهده یا شنیدن صور ارواح و انوار روحانیه مکاشف می گردد؛ و کشف معنوی کشفی است که عبارت است از حقایق و عبارت است از ظهور معانی غیبی و حقایق عینی است.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:کشف (عرفان)

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کشف به معنای اطلاع بر ماورای حجاب می باشد و اگر معنای غیبی یعنی اسماء و صفات حق، و امور حقیقی یعنی عالم جبروت و ملکوت، به قلب سالک طلوع کند و این نورانیت، سالک را به مقام حق الیقین، وجوداً، و عین الیقین، شهوداً، برساند، حالت مکاشفه پدید آمده است.
نخستین مساله ای که در این مقام مطرح می شود، تعریف است. در این زمینه مطالب مبسوطی در آثار عارفان به چشم می خورد که قهراً باید دست به گزینش زد.
← ابونصر سراج طوسی
عرفا و نیز حضرت امام رحمه الله کشف را به گونه های مختلف، دارای درجات و مراتبی دانسته اند. بر این اساس، کشف، امر واحدی است که دارای طیف وسیعی از مراتب می شود:
← لوایح و لوامع و طوالع
علم کشفی دست انسان را در دست جهان غیب می گذارد و حجاب و غطا را از پیش چشمان قلب آدمی بر می دارد. حالت شهود، وقتی حاصل می شود که تجلّی حق بر قلب عارف تابش کند و نور آن، سراپای جان آدمی را فراگیرد. علم لدنّی از یک سو قلب سالک را روشن و منوّر می کند؛ و از سوی دیگر، حجاب از چهره حقایق غیبی بر می دارد. این حجاب، در واقع قلب انسان را فراگرفته است و با کاهش و یا رفع آن، علم الوراثه از سرچشمه جان آدمی می جوشد و ظاهر می گردد. چنان که در کلمات صوفیه دیدیم، ماهیت کشف، جز با ملاقات باطنی و از ورای حجاب، حاصل نمی شود. مکاشفه آن است که سرّ عارف، حجاب های ظلمانی و نورانی را در نوردد و با دیده بصیرت به ورای حجب نایل آید و از اسرار غیبی بهره گیرد. مشاهده، سقوط حجاب است و بعد از ریاضات، مجاهدات و رفع رسوم و تعیّنات حاصل می شود. علوم حقیقی و معارف باطنی، بعد از صفای قلب و ارتفاع حجاب از آن و توجه کلی به حضرت رحمانی حاصل می شود. آیات قرآنی کاملاً این امر را تایید می کنند: « افَرَایْتَ مَنِ اتَّخَذَ الٰهَهُ هَوَاهُ وَ اضَلَّهُ الله ُ عَلَی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ الله ِ افَلاَ تَذکَّروُنَ ». خداوند در خطاب به نبیّ اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: آیا این طایفه را نمی بینی که معبود خود را هوای خویش قرار داده اند؛ تنها از آن پیروی می کنند و از دستورات الهی سرباز می زنند؟ خداوند در عین حال که آن ها عالمند، آن ها را در مسیر ضلالتشان تایید می کند؛ بدین نحو که لطف و فضل خاص خویش را از آنان دریغ می ورزد. اضلال الهی نتیجه ای جز حجاب، ختم و غشاوه بر مشاعر آنان ندارد و قلب محجوب، از شهود آیات حق محروم است. در نتیجه حجاب، قلب را از دست یابی به علوم حقیقی و رؤیت های باطنی باز می دارد. آیه دیگری که به حجب غلیظ قلبی اشارتی گویا دارد این است که: « کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبوُنَ ».
← مراتب حجاب
...


کلمات دیگر: