در باور شیعیان دوازده امامی غیبت کبرا (به عربی: الغیبة الکبرى) دومین غیبت حجت بن الحسن بعد از غیبت اول او یعنی غیبت صغرا است که در آن بر خلاف غیبت صغرا امام شخص معینی را به نیابت نگماشته است. در این غیبت که از سال ۳۲۹ (قمری) و پس از غیبت کوچکتر آغاز شده است و تا آخر الزمان ادامه خواهد داشت، امام از نظرها پنهان است، اما موجودات از فیض وجودش بهره مندند و دعای ایشان شامل حال آنهاست. در پایان این دوران به خواست خدا ظهور کرده، برای برقراری و برپایی حکومت عدل جهانی قیام می کند و ظلم را ریشه کن می سازد و ضعیفان را از دست ظالمان نجات می دهد.نبو
پیش از غیبت کبرا و در دوران غیبت صغری که هفتاد سال قمری طول کشید حجت بن الحسن به وسیلهٔ چهار نمایندهٔ مخصوص با شیعیان در ارتباط بود تا اینکه چهارمین و آخرین نماینده او قبل از مرگش نامه ای را برای شیعیان قرائت کرد که در آن تأکید شده بود که زین پس و تا آخر دنیا حجت بن الحسن هیچ نماینده ای در میان مردم نخواهد داشت و هر کس خلاف این گفته را ادعا کند دروغگویی بیش نیست. شیخ صدوق این نامه را در کتابش با عنوان کمال الدین و تمام النعمة ثبت کرده است.
به عقیده شیعه هیچ دوره و زمانی خالی از امام نیست؛ و اثبات این حرف را به وسیلهٔ ایه ای از قرآن بیان می کنند که «زمین هیچگاه از حجت الهی خالی نمی ماند» حجت بن الحسن به دلیل خطری که زندگی اش را تهدید می کرد به امر خداوند از دیده گان امت غایب شده است و او زمانی خواهد آمد که زمین پر از ظلم گشته، نه این که همه مردم ظالم بشوند، که اگر اینطور باشد همه از ظلم خوششان می آید و نیازی به منجی ندارند، بلکه گروهی ستمگر بر همه مردم یا بیشتر آن ها ظلم خواهند کرد و مظلومان از خداوند طلب نجات خواهند کرد در نتیجه خداوند متعال بنده و حجت خویش را بسوی آن ها خواهد فرستاد تا آن ها را به وسیلهٔ خودشان و به وسیلهٔ معجزات الهی از دست ظالمان نجات دهند. مفهوم غیبت اما اول بار توسط کیسانیه مطرح شد که معتقد بودند محمد بن حنفیه نمرده است بلکه در غیبت به سر می برد. به عقیده منتقدان با ناپدید شدن هر یک از رهبران شیعه که دیگر به جمع شیعیان برنگشتند به تدریج عقیده به حجت بن الحسن در میان آن ها شکل گرفته و شاخ و برگ پیدا کرد. به نظر ویلفرد مادلونگ اما دکترین غیبت به وسیلهٔ امامان پیش از حجت بن الحسن به خوبی پیش بینی و ثبت شده است.
به عقیده صاحب نظرانی نظیر برنارد لوئیس عقیده به حجت بن الحسن به زمان کیسانیه برمی گردد که اعضای این گروه معتقد بودند محمد بن حنفیه همان مهدی غایب است. بعدها فرزند محمد بن حنفیه، ابوهاشم، که بی فرزند از دنیا رفته بود به وسیلهٔ برخی از کیسانی ها به عنوان مهدی موعود لقب گرفت. واقفیه گروه دیگری بودند که درگذشت موسی کاظم، را باور نکرده معتقد بودند که او در غیبت به سر می برد. همچنین وقتی حسن عسکری از دنیا رفت شیعیان دوباره دچار شبهه شده در مورد جانشینی اش دچار اختلاف شده به جز اقلیتی _که بنا به روایاتی که از امامان پیشین شنیده بودند به تولد حجت بن الحسن معتقد بودند_ تولد آن امام را انکار کردند. اصحاب حسن عسکری معتقد بودند که به خاطر فشار زمانه و به دلیل رواج این عقیده که او فرزندی خواهد داشت که عدالت را در جامعه برقرار خواهد کرد، تولدش شبیه تولد موسی در خفا اتفاق افتاد. مخصوصاً که خلیفهٔ عباسی، معتمد، دستور داده بود تا مراقب خانهٔ امام بوده ببینند آیا او صاحب فرزندی خواهد شد یا خیر. به عقیدهٔ مدرسی عقیده به مهدی به تدریج و مخصوصاً بعد از درگذشت حسن عسکری که امت شیعی با بحران جانشینی مواجه شد، شکل گرفت. این اعتقاد تا حد زیادی با احادیث و روایان امامان پیشین حمایت می شد.
پیش از غیبت کبرا و در دوران غیبت صغری که هفتاد سال قمری طول کشید حجت بن الحسن به وسیلهٔ چهار نمایندهٔ مخصوص با شیعیان در ارتباط بود تا اینکه چهارمین و آخرین نماینده او قبل از مرگش نامه ای را برای شیعیان قرائت کرد که در آن تأکید شده بود که زین پس و تا آخر دنیا حجت بن الحسن هیچ نماینده ای در میان مردم نخواهد داشت و هر کس خلاف این گفته را ادعا کند دروغگویی بیش نیست. شیخ صدوق این نامه را در کتابش با عنوان کمال الدین و تمام النعمة ثبت کرده است.
به عقیده شیعه هیچ دوره و زمانی خالی از امام نیست؛ و اثبات این حرف را به وسیلهٔ ایه ای از قرآن بیان می کنند که «زمین هیچگاه از حجت الهی خالی نمی ماند» حجت بن الحسن به دلیل خطری که زندگی اش را تهدید می کرد به امر خداوند از دیده گان امت غایب شده است و او زمانی خواهد آمد که زمین پر از ظلم گشته، نه این که همه مردم ظالم بشوند، که اگر اینطور باشد همه از ظلم خوششان می آید و نیازی به منجی ندارند، بلکه گروهی ستمگر بر همه مردم یا بیشتر آن ها ظلم خواهند کرد و مظلومان از خداوند طلب نجات خواهند کرد در نتیجه خداوند متعال بنده و حجت خویش را بسوی آن ها خواهد فرستاد تا آن ها را به وسیلهٔ خودشان و به وسیلهٔ معجزات الهی از دست ظالمان نجات دهند. مفهوم غیبت اما اول بار توسط کیسانیه مطرح شد که معتقد بودند محمد بن حنفیه نمرده است بلکه در غیبت به سر می برد. به عقیده منتقدان با ناپدید شدن هر یک از رهبران شیعه که دیگر به جمع شیعیان برنگشتند به تدریج عقیده به حجت بن الحسن در میان آن ها شکل گرفته و شاخ و برگ پیدا کرد. به نظر ویلفرد مادلونگ اما دکترین غیبت به وسیلهٔ امامان پیش از حجت بن الحسن به خوبی پیش بینی و ثبت شده است.
به عقیده صاحب نظرانی نظیر برنارد لوئیس عقیده به حجت بن الحسن به زمان کیسانیه برمی گردد که اعضای این گروه معتقد بودند محمد بن حنفیه همان مهدی غایب است. بعدها فرزند محمد بن حنفیه، ابوهاشم، که بی فرزند از دنیا رفته بود به وسیلهٔ برخی از کیسانی ها به عنوان مهدی موعود لقب گرفت. واقفیه گروه دیگری بودند که درگذشت موسی کاظم، را باور نکرده معتقد بودند که او در غیبت به سر می برد. همچنین وقتی حسن عسکری از دنیا رفت شیعیان دوباره دچار شبهه شده در مورد جانشینی اش دچار اختلاف شده به جز اقلیتی _که بنا به روایاتی که از امامان پیشین شنیده بودند به تولد حجت بن الحسن معتقد بودند_ تولد آن امام را انکار کردند. اصحاب حسن عسکری معتقد بودند که به خاطر فشار زمانه و به دلیل رواج این عقیده که او فرزندی خواهد داشت که عدالت را در جامعه برقرار خواهد کرد، تولدش شبیه تولد موسی در خفا اتفاق افتاد. مخصوصاً که خلیفهٔ عباسی، معتمد، دستور داده بود تا مراقب خانهٔ امام بوده ببینند آیا او صاحب فرزندی خواهد شد یا خیر. به عقیدهٔ مدرسی عقیده به مهدی به تدریج و مخصوصاً بعد از درگذشت حسن عسکری که امت شیعی با بحران جانشینی مواجه شد، شکل گرفت. این اعتقاد تا حد زیادی با احادیث و روایان امامان پیشین حمایت می شد.
wiki: غیبت کبرا