کلمه جو
صفحه اصلی

خرقان

فارسی به انگلیسی

kharaqan

فرهنگ فارسی

نام شهری بوده است بنزدیکی تبریز به آذربایجان و اصل آن ده نخیرجان بوده منسوب به نخیرجان صاحب بیت المال کسری .

لغت نامه دهخدا

خرقان . [ خ َرْ رَ ] (اِخ ) نام قریتی بوده از قرای همدان که بعدها از مضافات قزوین شده است . (از معجم البلدان ). ظاهراً این همان خرقان نزدیک قزوین است که دارای سه بلوک خرقان افشار و خرقان بکشلو و خرقان قتلو میباشد. رجوع به خرقان مزبور شود.


خرقان . [ خ َرَ ] (اِخ ) شهری است بعمان . (یادداشت بخط مؤلف ).


خرقان. [ خ َ رَ ] ( اِخ ) نام ناحیتی است محدود به این حدود: مشرق : بلوک زهرا؛ مغرب : خمسه ؛ شمال : قزوین ؛ جنوب : همدان. خرقان دارای سه بلوک است : خرقان افشار،خرقان بکشلو، خرقان قتلو. در کوههای خرقان ایلات شاهسون معروف ببغدادی که عده آنها پنجهزار نفر است به ییلاق میروند. قسمتی از اراضی خرقان از رودهای خررود و کلنجین و آوه و رودک و قسمت عمده بوسیله چشمه سارهای متعدد مشروب میشود ازجمله چشمه علی که دارای آب فراوان و در جوار کلنجین و مصرآباد واقع شده در صورتی که چشمه مزبور از اراضی این دو قریه بیرون می آید بهیچوجه از آب آن استفاده نمیکنند و اراضی دههای زیردست از قبیل سراب بادقین و سکمس آباد را مشروب می نماید. در این بلوک معدن نمک ممتازیست و همچنین در کنار جاده شوسه قزوین - همدان که از این بلوک میگذرد چشمه آب گوگردی است که اهالی و مسافرین در آن استحمام می کنند. ( از جغرافیای سیاسی کیهان صص 374 - 375 ).

خرقان. [ خ َ رَ ] ( اِخ ) نام قریتی از قراء بسطام بر راه استرآباد است. در آنجا قبر ابوالحسن علی بن احمد است که صاحب کشف و کرامات بوده و بعاشوراء 425 هَ.ق. درگذشته است. سمعانی میگوید خرقان نام قریتی بوده که او آنرا دیده است ، این قریه در دامنه کوه قرار داشته و آنرا درختان با میوه نکو بوده است. حازمی آنرابا تشدید «راء» یعنی خرّقان ضبط کرده. ( از معجم البلدان ). در منتهی الارب آمده : نام این قریه بدون تحریک «راء» صحیح است یعنی خَرْقان . لسترنج محل آنرا بدین شرح معین میکند: در چهارفرسخی بسطام سر راه استراباد شهر خرقانست که در قرون هفتم و هشتم هجری محلی بااهمیت بوده. حمداﷲ مستوفی گوید خرقان دیهی است از توابع بسطام هوای خوش و آب فراوان دارد و از مزار اکابر تربت شیخ ابوالحسن خرقانی در آن موضع است. ( از سرزمینهای خلافت شرقی ص 391 ).

خرقان. [ خ َ ] ( اِخ ) نام قریتی بوده از قراء سمرقند بر هشت فرسنگی آنجا. به این قریه ادیب ابوالفتح احمدبن حسین بن عبدالرزاق عیسی شاشی خرقانی فرابی منسوب است. ( از معجم البلدان ).

خرقان. [ خ َرَ ] ( اِخ ) شهری است بعمان. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خرقان. [ خ َرْ رَ ] ( اِخ ) نام قریتی بوده از قرای همدان که بعدها از مضافات قزوین شده است. ( از معجم البلدان ). ظاهراً این همان خرقان نزدیک قزوین است که دارای سه بلوک خرقان افشار و خرقان بکشلو و خرقان قتلو میباشد. رجوع به خرقان مزبور شود.

خرقان . [ خ َ ] (اِخ ) نام قریتی بوده از قراء سمرقند بر هشت فرسنگی آنجا. به این قریه ادیب ابوالفتح احمدبن حسین بن عبدالرزاق عیسی شاشی خرقانی فرابی منسوب است . (از معجم البلدان ).


خرقان . [ خ َ رَ ] (اِخ ) نام قریتی از قراء بسطام بر راه استرآباد است . در آنجا قبر ابوالحسن علی بن احمد است که صاحب کشف و کرامات بوده و بعاشوراء 425 هَ .ق . درگذشته است . سمعانی میگوید خرقان نام قریتی بوده که او آنرا دیده است ، این قریه در دامنه ٔ کوه قرار داشته و آنرا درختان با میوه ٔ نکو بوده است . حازمی آنرابا تشدید «راء» یعنی خرّقان ضبط کرده . (از معجم البلدان ). در منتهی الارب آمده : نام این قریه بدون تحریک «راء» صحیح است یعنی خَرْقان . لسترنج محل آنرا بدین شرح معین میکند: در چهارفرسخی بسطام سر راه استراباد شهر خرقانست که در قرون هفتم و هشتم هجری محلی بااهمیت بوده . حمداﷲ مستوفی گوید خرقان دیهی است از توابع بسطام هوای خوش و آب فراوان دارد و از مزار اکابر تربت شیخ ابوالحسن خرقانی در آن موضع است . (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 391).


خرقان . [ خ َ رَ ] (اِخ ) نام ناحیتی است محدود به این حدود: مشرق : بلوک زهرا؛ مغرب : خمسه ؛ شمال : قزوین ؛ جنوب : همدان . خرقان دارای سه بلوک است : خرقان افشار،خرقان بکشلو، خرقان قتلو. در کوههای خرقان ایلات شاهسون معروف ببغدادی که عده ٔ آنها پنجهزار نفر است به ییلاق میروند. قسمتی از اراضی خرقان از رودهای خررود و کلنجین و آوه و رودک و قسمت عمده بوسیله ٔ چشمه سارهای متعدد مشروب میشود ازجمله چشمه ٔ علی که دارای آب فراوان و در جوار کلنجین و مصرآباد واقع شده در صورتی که چشمه ٔ مزبور از اراضی این دو قریه بیرون می آید بهیچوجه از آب آن استفاده نمیکنند و اراضی دههای زیردست از قبیل سراب بادقین و سکمس آباد را مشروب می نماید. در این بلوک معدن نمک ممتازیست و همچنین در کنار جاده ٔ شوسه ٔ قزوین - همدان که از این بلوک میگذرد چشمه ٔ آب گوگردی است که اهالی و مسافرین در آن استحمام می کنند. (از جغرافیای سیاسی کیهان صص 374 - 375).


خرقان . [ خ َرْ رَ ] (اِخ ) نام شهری بوده است بنزدیکی تبریز به آذربایجان و اصل آن ده نخیرجان بوده منسوب به نخیرجان صاحب بیت المال کسری . (از معجم البلدان ).


دانشنامه عمومی

خرقان (قزوین) نام ناحیه ای است محدود به این حدود:مشرق: بوئین زهرا؛ مغرب: خمسه؛ شمال: قزوین؛ جنوب: رزن. خرقان دارای سه بلوک است: خرقان افشار، خرقان بکشلو، خرقان قتلو. در کوه های خرقان ایلات شاهسون معروف به بغدادی که عده آن ها پنج هزار نفر بود به ییلاق می رفتند. قسمتی از اراضی خرقان از رودهای خررود و کلنجین و آوه و رودک و قسمت عمده به وسیله چشمه سارهای متعدد مشروب می شود از جمله چشمه علی که دارای آب فراوان و در جوار کلنجین و مصرآباد واقع شده است در صورتی که چشمه مزبور از اراضی این دو قریه بیرون می آمد به هیچ وجه از آب آن استفاده نمی کردند و اراضی ده های زیردست از قبیل سراب بادقین و سکمس آباد را مشروب می نمود. در این بلوک معدن نمک ممتازی بود و هم چنین در کنار جاده شوسه قزوین - همدان که از این بلوک می گذشت چشمه آب گوگردی بود که اهالی و مسافرین در آن استحمام می کردند. که به شهر آبگرم مشهور است.
ایل شاهسون بغدادی
خلیفه لو
ییلاق
خرقانین ولایتی است چهل پاره دیه است و از اقلیم چهارم ، هوایش بسردی مایل است و آبش از آن چشمه ها که از آن کوه ها برمی خیزد و در او غله و میوه باشد و پنبه کمتر باشد مواضع آبه (آوج) و اردان (اروان) و الیشار (علیشار) و کلنجین و طبشکری (طبلشکین) و ترک و الویر و سیف آباد از معظمات قرای آن ، و حقوق دیوانی آن نه هزار و پانصد دینار است.
«قارا قان» و «خرقان» کلماتی ترکی به معانی زیر هستند:
1.    نوعی از درخت و یا بوته، اقاقی (به ترکی همچنین آغ سالخیم آغاجی نامیده می شود)، گل ابریشم. بنا به کاشغری نوعی درخت کوهستانی، بوته بیشه. فرمهای گوناگون آن به صورتهای قاراقان (قاراخانی، ترکی میانه، ترکمنی، خلجی)، قاراقانا (ترکی میانه)، کاراگان (قیرقیزی، آلتایی)، قاراغان (قزاقی، باشقوردی، شور)، خاراغان (خاقاسی، تووا-توفالار) آمده است.

دانشنامه آزاد فارسی

خَرَقان
(یا: خَرَّقان) ۱. ناحیه ای تاریخی در غرب ایران. منطقه ای کوهستانی است که در گذشته جزو ایالت جبال بوده و در تقسیمات جغرافیایی جدید تابع استان های قزوین و همدان شده است. از آثار تاریخی آن دو برج آجری از دوره سلجوقی و کاروان سرای هجیب است. ۲. دهستانی قدیمی در بخش بسطام شهرستان شاهرود در استان سمنان. آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی، از مشایخ صوفیه، از آثار قدیمی این آبادی و متعلق به دورۀ ایلخانان (۶۵۴-۷۵۰ق) است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خرقان (ابهام زدایی ). خرقان ممکن اسم برای مکان های ذیل باشد: • خرقان (قریه)، خَرَقان (یا خَرِقان)، دهستان و قریه ای قدیمی در بخش بسطام شهرستان شاهرود در استان سمنان• خرقان (برج)، دو برج آرامگاهی از دوره سلجوقیان در خرقانِ قزوین
...

پیشنهاد کاربران

در ریشه یابی نام شهرها و روستا ها و دیگر بخشهای ایران ، بر پایه ریخت کنونی و خواندن یک و یا دو کتاب با رویکردهای قومی و نژادی نمی تواند معنای درست را نشان دهد و این کار نیازمند بررسی های دانشپایه است . از اینرو واژه " خرقان " را نه تنها برپایه ریخت بلکه بر پایه کتاب های کهن ، یافته های باستانی و نوشته های استوار می توان معنا کرد .
دز زبان پهلوی "خره " در اردشیرخره به معنای شکوه است که در پارسی " فره " و "فر" گردیده و به معنای شکوه یا شکوه ایزدی است که به باور مزدیسنان از سوی اهورا به آفردیگان ویژه داده می شود ، از آنجا که شهرها و روستا های یاد شده به پیش از آمدن ترکان آلتایی و مغولان به ایران ساخته و نام گذاری شده و همچنین با آمدن تازیان در 1400 سال پیش بسیاری از نام های ایرانی ریخت تازی پیداکرده ، می توان به روشنی دریافت که " خرقان " تازی شده " فرگان " پارسی به معنای سرزمین و جای شکوهمند است که از " فره " با افزودن پسوند " ان" و دگرگونی واج " ه " به " گ " ساخته شده ، مانند : زنده به زندگان ، پوینده به پوندگان و . . . .
در دگرکونی " گان به قان" نیز می توان این نمونه ها را یاد کرد: برزگان به ورزقان ، جوشگان به جوشقان ، دیلمگان به دیلمقان و . . . .
بن مایه ها : کتاب " ایران در زمان ساسانیان " نوشته کریستین سن ، کتاب : نام شهرها و دیه های ایران "نوشته احمد کسروی تبریزی


خرنق ( خر نق ) خر مثل خرچنگ ( حیوانی که یکه چنگه لری وار ) خرپول. خروار. خردل. خرگوش. . . . خردر تورکی یعنی بزرگ. مثل خرقان ( باغ بزرگ. قانالیق=باغ انگور. . . . قان=باغ )


کلمات دیگر: