خرقان
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خرقان . [ خ َرَ ] (اِخ ) شهری است بعمان . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرقان. [ خ َ رَ ] ( اِخ ) نام قریتی از قراء بسطام بر راه استرآباد است. در آنجا قبر ابوالحسن علی بن احمد است که صاحب کشف و کرامات بوده و بعاشوراء 425 هَ.ق. درگذشته است. سمعانی میگوید خرقان نام قریتی بوده که او آنرا دیده است ، این قریه در دامنه کوه قرار داشته و آنرا درختان با میوه نکو بوده است. حازمی آنرابا تشدید «راء» یعنی خرّقان ضبط کرده. ( از معجم البلدان ). در منتهی الارب آمده : نام این قریه بدون تحریک «راء» صحیح است یعنی خَرْقان . لسترنج محل آنرا بدین شرح معین میکند: در چهارفرسخی بسطام سر راه استراباد شهر خرقانست که در قرون هفتم و هشتم هجری محلی بااهمیت بوده. حمداﷲ مستوفی گوید خرقان دیهی است از توابع بسطام هوای خوش و آب فراوان دارد و از مزار اکابر تربت شیخ ابوالحسن خرقانی در آن موضع است. ( از سرزمینهای خلافت شرقی ص 391 ).
خرقان. [ خ َ ] ( اِخ ) نام قریتی بوده از قراء سمرقند بر هشت فرسنگی آنجا. به این قریه ادیب ابوالفتح احمدبن حسین بن عبدالرزاق عیسی شاشی خرقانی فرابی منسوب است. ( از معجم البلدان ).
خرقان. [ خ َرَ ] ( اِخ ) شهری است بعمان. ( یادداشت بخط مؤلف ).
خرقان. [ خ َرْ رَ ] ( اِخ ) نام قریتی بوده از قرای همدان که بعدها از مضافات قزوین شده است. ( از معجم البلدان ). ظاهراً این همان خرقان نزدیک قزوین است که دارای سه بلوک خرقان افشار و خرقان بکشلو و خرقان قتلو میباشد. رجوع به خرقان مزبور شود.
خرقان . [ خ َ ] (اِخ ) نام قریتی بوده از قراء سمرقند بر هشت فرسنگی آنجا. به این قریه ادیب ابوالفتح احمدبن حسین بن عبدالرزاق عیسی شاشی خرقانی فرابی منسوب است . (از معجم البلدان ).
خرقان . [ خ َ رَ ] (اِخ ) نام قریتی از قراء بسطام بر راه استرآباد است . در آنجا قبر ابوالحسن علی بن احمد است که صاحب کشف و کرامات بوده و بعاشوراء 425 هَ .ق . درگذشته است . سمعانی میگوید خرقان نام قریتی بوده که او آنرا دیده است ، این قریه در دامنه ٔ کوه قرار داشته و آنرا درختان با میوه ٔ نکو بوده است . حازمی آنرابا تشدید «راء» یعنی خرّقان ضبط کرده . (از معجم البلدان ). در منتهی الارب آمده : نام این قریه بدون تحریک «راء» صحیح است یعنی خَرْقان . لسترنج محل آنرا بدین شرح معین میکند: در چهارفرسخی بسطام سر راه استراباد شهر خرقانست که در قرون هفتم و هشتم هجری محلی بااهمیت بوده . حمداﷲ مستوفی گوید خرقان دیهی است از توابع بسطام هوای خوش و آب فراوان دارد و از مزار اکابر تربت شیخ ابوالحسن خرقانی در آن موضع است . (از سرزمینهای خلافت شرقی ص 391).
خرقان . [ خ َ رَ ] (اِخ ) نام ناحیتی است محدود به این حدود: مشرق : بلوک زهرا؛ مغرب : خمسه ؛ شمال : قزوین ؛ جنوب : همدان . خرقان دارای سه بلوک است : خرقان افشار،خرقان بکشلو، خرقان قتلو. در کوههای خرقان ایلات شاهسون معروف ببغدادی که عده ٔ آنها پنجهزار نفر است به ییلاق میروند. قسمتی از اراضی خرقان از رودهای خررود و کلنجین و آوه و رودک و قسمت عمده بوسیله ٔ چشمه سارهای متعدد مشروب میشود ازجمله چشمه ٔ علی که دارای آب فراوان و در جوار کلنجین و مصرآباد واقع شده در صورتی که چشمه ٔ مزبور از اراضی این دو قریه بیرون می آید بهیچوجه از آب آن استفاده نمیکنند و اراضی دههای زیردست از قبیل سراب بادقین و سکمس آباد را مشروب می نماید. در این بلوک معدن نمک ممتازیست و همچنین در کنار جاده ٔ شوسه ٔ قزوین - همدان که از این بلوک میگذرد چشمه ٔ آب گوگردی است که اهالی و مسافرین در آن استحمام می کنند. (از جغرافیای سیاسی کیهان صص 374 - 375).
خرقان . [ خ َرْ رَ ] (اِخ ) نام شهری بوده است بنزدیکی تبریز به آذربایجان و اصل آن ده نخیرجان بوده منسوب به نخیرجان صاحب بیت المال کسری . (از معجم البلدان ).
دانشنامه عمومی
ایل شاهسون بغدادی
خلیفه لو
ییلاق
خرقانین ولایتی است چهل پاره دیه است و از اقلیم چهارم ، هوایش بسردی مایل است و آبش از آن چشمه ها که از آن کوه ها برمی خیزد و در او غله و میوه باشد و پنبه کمتر باشد مواضع آبه (آوج) و اردان (اروان) و الیشار (علیشار) و کلنجین و طبشکری (طبلشکین) و ترک و الویر و سیف آباد از معظمات قرای آن ، و حقوق دیوانی آن نه هزار و پانصد دینار است.
«قارا قان» و «خرقان» کلماتی ترکی به معانی زیر هستند:
1. نوعی از درخت و یا بوته، اقاقی (به ترکی همچنین آغ سالخیم آغاجی نامیده می شود)، گل ابریشم. بنا به کاشغری نوعی درخت کوهستانی، بوته بیشه. فرمهای گوناگون آن به صورتهای قاراقان (قاراخانی، ترکی میانه، ترکمنی، خلجی)، قاراقانا (ترکی میانه)، کاراگان (قیرقیزی، آلتایی)، قاراغان (قزاقی، باشقوردی، شور)، خاراغان (خاقاسی، تووا-توفالار) آمده است.
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: خَرَّقان) ۱. ناحیه ای تاریخی در غرب ایران. منطقه ای کوهستانی است که در گذشته جزو ایالت جبال بوده و در تقسیمات جغرافیایی جدید تابع استان های قزوین و همدان شده است. از آثار تاریخی آن دو برج آجری از دوره سلجوقی و کاروان سرای هجیب است. ۲. دهستانی قدیمی در بخش بسطام شهرستان شاهرود در استان سمنان. آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی، از مشایخ صوفیه، از آثار قدیمی این آبادی و متعلق به دورۀ ایلخانان (۶۵۴-۷۵۰ق) است.
دانشنامه اسلامی
...
برج جدید
...
دهستان خرقان به مرکزیت آبادی قلعه نوخرقان در شمال شرقی شهرستان شاهرود قرار دارد. قسمتی از رشته کوه البرز شرقی در این دهستان ممتد است. رود فصلی اَبْرسَج، ریزابه کال سیاه از حوضه آبریز دشت کویر، به طول حدود ۲۲ کیلومتر در آن جریان دارد. راه اصلی شاهرود ـ بسطام به شهرهای گنبدکاووس و مینودشت در استان گلستان از این دهستان می گذرد. طوایف مستقل اَبرسَج و میغان در این دهستان قشلاق دارند. جمعیت آن در سرشماری ۱۳۸۵ش، ۱۵۹۳۶ تن بوده است.
خرقان در تقسیمات کشوری
از لحاظ تقسیمات کشوری، در حدود ۱۳۲۳ش آبادی قلعه نوخرقان و آبادی های محدوده این دهستان، جزو دهستان بسطام و تابع شهرستان شاهرود از استان دوم (مازندران) بودند. در بهمن ۱۳۶۵ بسطام به بخش تبدیل و دهستان خرقان، به مرکزیت آبادی قلعه نوخرقان، در آن تشکیل شد.
آثار قدیمی
از آثار قدیمی خرقان اینهاست: زیارتگاهی در آبادی قُهِـج علیا/ قُهِـج بالا، در پانزده کیلومتری شمال شرقی شهر بسطام؛ مسجد سُرخان متعلق به سده نهم هجری در آبادی اَبرسَج در پانزده کیلومتری شمال غربی شهر بسطام و نیز زیارتگاه و قلعه ای در آبادی قلعه نوخرقان.قلعه نوخرقان یا آبادی نوخرقان در ارتفاع ۱۴۶۰ متری، در ۲۲ کیلومتری شمال شرقی بسطام و ۲ کیلومتری مغرب راه اصلی بسطام ـ گنبدکاووس، در دشت قرار دارد.جمعیت آن در سرشماری ۱۳۸۵ش، ۱۹۳۷ تن بوده است. آرامگاه صوفی بزرگ شیخ ابوالحسن خرقانی از آثار قدیمی این آبادی و متعلق به دوره ایلخانان (۶۵۴ـ ح۷۵۰)، در شمال آبادی واقع است. در گذشته، مسجدی با گنبد مخروطی شکل و مزیّن به کاشی های زیبا داشته که تنها محراب آن باقی است؛ سازمان میراث فرهنگی در اطراف محراب، مسجدی احداث کرده است. به گفته اعتمادالسلطنه، قبه آرامگاه خرقانی در زمان محمدشاه قاجار (۱۲۵۰ـ۱۲۶۴) ساخته شد. این آبادی قلعه ای قدیمی نیز داشته که تنها آثاری از آن باقی است.
خرقان در منابع اسلامی
...
پیشنهاد کاربران
دز زبان پهلوی "خره " در اردشیرخره به معنای شکوه است که در پارسی " فره " و "فر" گردیده و به معنای شکوه یا شکوه ایزدی است که به باور مزدیسنان از سوی اهورا به آفردیگان ویژه داده می شود ، از آنجا که شهرها و روستا های یاد شده به پیش از آمدن ترکان آلتایی و مغولان به ایران ساخته و نام گذاری شده و همچنین با آمدن تازیان در 1400 سال پیش بسیاری از نام های ایرانی ریخت تازی پیداکرده ، می توان به روشنی دریافت که " خرقان " تازی شده " فرگان " پارسی به معنای سرزمین و جای شکوهمند است که از " فره " با افزودن پسوند " ان" و دگرگونی واج " ه " به " گ " ساخته شده ، مانند : زنده به زندگان ، پوینده به پوندگان و . . . .
در دگرکونی " گان به قان" نیز می توان این نمونه ها را یاد کرد: برزگان به ورزقان ، جوشگان به جوشقان ، دیلمگان به دیلمقان و . . . .
بن مایه ها : کتاب " ایران در زمان ساسانیان " نوشته کریستین سن ، کتاب : نام شهرها و دیه های ایران "نوشته احمد کسروی تبریزی