کلمه جو
صفحه اصلی

صرفه


مترادف صرفه : بهره، سود، فایده، نفع، افزونی، برتری

متضاد صرفه : زیان

برابر پارسی : سود، بهره، سودبری، بازدهی

فارسی به انگلیسی

profit, advantage, economy

فارسی به عربی

فائدة

مترادف و متضاد

۱. بهره، سود، فایده، نفع
۲. افزونی، برتری ≠ زیان


gain (اسم)
افزایش، حصول، استفاده، سود، منفعت، فایده، صرفه، نفع، بهره تقویت، غرض

advantage (اسم)
سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری

behoof (اسم)
مزیت، سود، صرفه

بهره، سود، فایده، نفع ≠ زیان


افزونی، برتری


فرهنگ فارسی

منزلی است از منازل قمر و آن یک ستاره است روشن از قدر اول بر سر در دنب اسد و آن منزل دوازدهم قمر است . صرفه پس از زبره و پیش از عوائ است . و نزد احکامیان منزلی نحس محسوب است ذنب الاسد قطب الاسد .
۱ - افزونی فضل . ۲ - سود فایده بهره . یا به صرفه شماست . به سود شماست . ۳ - بخل تنگی در خرج . ۴ - صرفه جویی . ۵ - حیله مکر .
و آن شهری فینیقی می باشد که در ساحل دریا در نزدیکی صرفند حالیه است

فرهنگ معین

(صَ فِ ) [ ع . صرفة ] (اِ. ) ۱ - افزونی . ۲ - بهره ، فایده .

لغت نامه دهخدا

( صرفة ) صرفة. [ ص َ ف َ ] ( ع اِ ) نیک بختی زمانه. ( منتهی الارب ). ناب الدهر، الذی نفتر عن البرد او عن الحرّ. ( اقرب الموارد ). || مهره ای است که بدان زنان مردان را بند کنند. ( منتهی الارب ). || فائده. سود. بهره :
خصم سگدل ز حسد نالد چون جبهت ماه
نور بی صرفه دهد وعوع عوا شنوند.
خاقانی.
عذرا رخ سنبله در آن طرف
بی صرفه نکرد دانه ای صرف.
نظامی.
گر این صرفه نگه داری همه عمر
نه دینارت زیان باشد نه درهم.
سعدی.
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما.
حافظ.
ندارد صرفه ای کشتی گرفتن با زبردستان
بود در خاک دائم هر که با گردون درآویزد.
صائب.
و در تداول با کردن و بردن و داشتن ونمودن ترکیب شود.
- باصرفه ؛ باسود. بافائده.
- بدون صرفه ، بی صرفه ؛ بی فائده. بی سود.
- به صرفه شما است ؛ به سودشما است. برای شما سود دارد.
|| بخل و تنگی در خرج. ( غیاث اللغات ). || حیله و مکر. ( غیاث اللغات ). || کمان خجک دار سیاه که تیر آن بهدف نرسد. ( منتهی الارب ). القوس فیها شامة سوداء لاتصیب سهامها اذا رمیت. ( اقرب الموارد ). || ششترة. مرقیرة . || ( اِمص ، اِ ) افزونی. || فضل. || عدل. || فرصت.( غیاث اللغات ). || ( مص ) پگاه دوشیدن ناقه را پس از آن گذاشتن آن را تا پگاه دیگر مانند آن. ( منتهی الارب ).

صرفة. [ ص َ رَ ف َ ] ( اِخ ) قریه ای است از نواحی مآب نزدیک به لقاء. گویند قبر یوشعبن نون بدان جا است. ( معجم البلدان ).
صرفه. [ ص َ ف َ / ف ِ] ( اِخ ) منزلی است از منازل قمر و آن یک ستاره است روشن پس زبرة و تسمیه آن بدین نام از آن جهت بود که با طلوع آن سرما برود. ( منتهی الارب ). ستاره ای است روشن از قدر اول بر ذنب اسد، ماه در جهت جنوب محاذی او شود و آن منزل دوازدهم قمر است. ( جهان دانش ص 119 ). منزل دوازدهم از منازل قمر پس از زبرة و پیش از عواء. منزل دوازدهم است از منازل قمر و آن از آخر زبرةاست تا چهار درجه و هفده دقیقه و هشت ثانیه از سنبله و نزد احکامیان منزلی نحس است. ذنب اسد. قطب الاسد.نام کوکبی از دب اکبر. ( نفایس الفنون ) :
همه با ساز و پرگوهر بسان چرخ با کوکب
پر از پروین پر از صرفه پر از شعری پر از کیوان.
مسعودسعد.

صرفه . [ ] (اِخ ) (خانه ٔ فال گری ) و آن شهری فینیقی می باشد که در ساحل دریا در نزدیکی صرفند حالیه که هفت میل از صیدا و چهارده میل از صور دور است و ایلیا درآنجا پناه برده با آن بیوه زن مادامی که در اراضی اسرائیل قحطی بود بسر برد. (اول پادشاه 17:8 - 24). و مسیح آن را مذکور داشته است . (لوقا 4:26). فعلاً از آن بجز خرابه هائی چند که تخمیناً به قدر یک میل به کنار دریا امتداد دارد و دارای چند قطعه ستون می باشد چیزی باقی نیست در آنجا محلی هست که آن را قدس نامند و دور نیست که همان زیارت گاهی است که صلیبیون آن را به خیال خانه ٔ بیوه زن بنا کردند و این زیارت گاه را قبری نیست ، زیرا بعضی بر آنند که ایلیا زنده است و دردنیا گردش همی کند و افسانه بر آن است که ... عیسی وقتی که بدین موضع رسید استراحت فرمود و در آنجا قدری ماند اما ده صرفند حالیه بر جانب رأس صرفند بمسافت یک میل بساحل مانده واقع است . (قاموس کتاب مقدس ).


صرفه . [ ص َ ف َ / ف ِ] (اِخ ) منزلی است از منازل قمر و آن یک ستاره است روشن پس زبرة و تسمیه ٔ آن بدین نام از آن جهت بود که با طلوع آن سرما برود. (منتهی الارب ). ستاره ای است روشن از قدر اول بر ذنب اسد، ماه در جهت جنوب محاذی او شود و آن منزل دوازدهم قمر است . (جهان دانش ص 119). منزل دوازدهم از منازل قمر پس از زبرة و پیش از عواء. منزل دوازدهم است از منازل قمر و آن از آخر زبرةاست تا چهار درجه و هفده دقیقه و هشت ثانیه از سنبله و نزد احکامیان منزلی نحس است . ذنب اسد. قطب الاسد.نام کوکبی از دب اکبر. (نفایس الفنون ) :
همه با ساز و پرگوهر بسان چرخ با کوکب
پر از پروین پر از صرفه پر از شعری پر از کیوان .

مسعودسعد.


بی صرفه در تنور کن آن زر صرف را
کو شعله ها به صرفه و عوا برافکند.

خاقانی .



صرفه . [ ص َ ف ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . 18هزارگزی شمال ساردوئیه به 12 هزارگزی باختر راه مالرو ساردوئیه به راین . سکنه 18 تن . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


صرفة. [ ص َ رَ ف َ ] (اِخ ) قریه ای است از نواحی مآب نزدیک به لقاء. گویند قبر یوشعبن نون بدان جا است . (معجم البلدان ).


صرفة. [ ص َ ف َ ] (ع اِ) نیک بختی زمانه . (منتهی الارب ). ناب الدهر، الذی نفتر عن البرد او عن الحرّ. (اقرب الموارد). || مهره ای است که بدان زنان مردان را بند کنند. (منتهی الارب ). || فائده . سود. بهره :
خصم سگدل ز حسد نالد چون جبهت ماه
نور بی صرفه دهد وعوع عوا شنوند.

خاقانی .


عذرا رخ سنبله در آن طرف
بی صرفه نکرد دانه ای صرف .

نظامی .


گر این صرفه نگه داری همه عمر
نه دینارت زیان باشد نه درهم .

سعدی .


ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما.

حافظ.


ندارد صرفه ای کشتی گرفتن با زبردستان
بود در خاک دائم هر که با گردون درآویزد.

صائب .


و در تداول با کردن و بردن و داشتن ونمودن ترکیب شود.
- باصرفه ؛ باسود. بافائده .
- بدون صرفه ، بی صرفه ؛ بی فائده . بی سود.
- به صرفه ٔ شما است ؛ به سودشما است . برای شما سود دارد.
|| بخل و تنگی در خرج . (غیاث اللغات ). || حیله و مکر. (غیاث اللغات ). || کمان خجک دار سیاه که تیر آن بهدف نرسد. (منتهی الارب ). القوس فیها شامة سوداء لاتصیب سهامها اذا رمیت . (اقرب الموارد). || ششترة. مرقیرة . || (اِمص ، اِ) افزونی . || فضل . || عدل . || فرصت .(غیاث اللغات ). || (مص ) پگاه دوشیدن ناقه را پس از آن گذاشتن آن را تا پگاه دیگر مانند آن . (منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. (نجوم ) ستاره ای روشن از قدر اول بر ذنب اسد که منزل دوازدهم ماه است: بی صرفه در تنور کن آن زر صرف را / کاو شعله ها به «صرفه» و عوا برافکند (خاقانی: ۱۳۴ ).
۲. سود، بهره، فایده.
۳. [قدیمی] مهره ای که زنان با آن مردان را افسون می کنند.
* صرفه بردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] سود بردن، بهره بردن: ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست / نان حلال شیخ ز آب حرام ما (حافظ: ۳۸ ).

۱. (نجوم) ستاره‌ای روشن از قدر اول بر ذنب اسد که منزل دوازدهم ماه است: ◻︎ بی‌صرفه در تنور کن آن زر صرف را / کاو شعله‌ها به «صرفه» و عوا برافکند (خاقانی: ۱۳۴).
۲. سود؛ بهره؛ فایده.
۳. [قدیمی] مهره‌ای که زنان با آن مردان را افسون می‌کنند.
⟨ صرفه بردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سود بردن؛ بهره بردن: ◻︎ ترسم که صرفه‌ای نبرد روز باز‌خواست / نان حلال شیخ ز آب حرام ما (حافظ: ۳۸).


دانشنامه عمومی

صرفه، روستایی است از توابع بخش راین شهرستان کرمان در استان کرمان ایران.
این روستا در دهستان حسین آباد گروه قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۴۴نفر (۱۲خانوار) بوده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صرفه، عاجز کردن مخالفان از آوردن مثل قرآن به قدرت الهی؛ نه به سبب اعجاز ذاتی قرآن است.
«صرفه» در لغت، مصدر به معنای برگردانیدن، منصرف ساختن و به تغییر عقیده واداشتن است و در اصطلاح یکی از وجوه اعجاز قرآن و به معنای باز داشتن خداوند از آوردن مانند قرآن بوسیله مخلوق (جن و انس) است؛ یعنی خداوند، معارضان قرآن را که می خواستند در برابر تحدی قرآن، مثل آن یا سوره ای را بیاورند، ناتوان کرده است.
ناتوانی بشر در تحدی قرآن
خداوند در آیات متعددی به ناتوانی بشر در آوردن کلامی چون قرآن اشاره کرده و منکران آسمانی بودن قرآن را به آوردن مانندی برای قرآن، یا آوردن ده سوره، یک سوره و حتی آوردن کلامی چون قرآن (بحدیث مثله) تحدی نموده است. پیام اجمالی آیات تحدی آن است که مردم با صرف تمام نیروی خویش و کمک گرفتن از یکدیگر در آفریدن کلامی چون قرآن ناتوان هستند.
علت ناتوانی بشر
سؤالی که از دیر باز در برابر آیات تحدی ذهن قرآن پژوهان را به خود مشغول ساخته است این است که: چرا مردم از ارائه همانند قرآن ناتوان هستند؟ با آن که قرآن به زبان عربی است و متشکل از حروف و کلماتی است که قبل از نزول قرآن در میان عرب رواج داشته؛ با این حال، چه خصوصیتی سبب این عجز و ناتوانی گردیده است؟
← جواب اول
...

گویش مازنی

سود


/sarfe/ سود

پیشنهاد کاربران

صرفه ( بهره ) ( فایده )


کلمات دیگر: