کلمه جو
صفحه اصلی

منافق


مترادف منافق : دورو، ریاکار، مزور ، غماز، کافر

متضاد منافق : صادق

برابر پارسی : دورو، دوبهمزن، دروغگو

فارسی به انگلیسی

hypocritical, seditious, [n.] mischief, maker, hypocrite


dissenter, recreant, infighter


عربی به فارسی

رياکار , متظاهر , دورو , باريا


با ريا , ادم رياکار , ادم دو رو , زرق فروش , سالوس , متصنع


مترادف و متضاد

hypocrite (اسم)
ادم ریاکار، مزور، سالوس، منافق، زرق فروش، متصنع، عابد ریاکار، خشکه مقدس

صفت ≠ صادق


دورو، ریاکار، مزور ≠ غماز


۱. دورو، ریاکار، مزور ≠ صادق
۲. غماز
۳. کافر


فرهنگ فارسی

دورو، کسی که ظاهرش خلاف باطنش باشد، کسی که اظهاردوستی کندودرباطن دشمن باشد
( اسم ) ۱ - آنکه ظاهرش مخالف باطنش باشد دو رو : [ در خرقه ازین بیش منافق نتوان بود بنیاد ازین شیوه رندانه نهادیم . ] ( حافظ .۲ ) ۲۵۶ - آنکه در ظاهر مسلمان و در باطن کافر باشد : [ این درشان منافقان است و قومی از مشرکان مکه .. ] ( کشف الاسرار ۵٠۳:۲ ) جمع : منافقین .

فرهنگ معین

(مُ فِ ) [ ع . ] (اِفا. ) دورو، ریاکار.

لغت نامه دهخدا

منافق. [ م ُ ف ِ ] ( ع ص ) آنکه کفر پنهان دارد. ( مهذب الاسماء ). کسی که در آشکار دعوی مسلمانی کند و در نهان کفر ورزد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). دارای نفاق و دورویی در دین یعنی پنهان کردن کفر و آشکار نمودن ایمان. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). آنکه به زبان اظهار ایمان کند و کفر را در قلب خود نهان دارد. ( از اقرب الموارد ). آنکه اعتقاداً کفررا پنهان دارد و قولاً ایمان را آشکار سازد. ( از تعریفات جرجانی ). کسی که اسلام را ظاهر کرده و در باطن کافر است ، و نفاق در اصل مخالفت ظاهر با باطن است. ( فرهنگ علوم نقلی سجادی ) : یا أیها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم. ( قرآن 73/9 ).
ای منافق یا مسلمان باش یا کافر به دل
چند باید با خداوند این دو الک باختن.
ناصرخسرو.
با آل او روم سوی او نیست هیچ باک
برگیرم از منافق ناکس شناعتش.
ناصرخسرو.
عقل تو ایدر ز بهر طاعت و علم است
پس تو چرایی بد و منافق و طرار.
ناصرخسرو.
توحید منافقان به زبان است و توحید عام به اعتقاد. ( کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 801 ). به زبان لااله الااﷲ بگوید و به دل اعتقاد ندارد و این توحید منافق است. ( کیمیای سعادت ایضاً صص 799 - 800 ). اول توحید منافق است و آن پوست پوست است. ( کیمیای سعادت ایضاً ص 800 ).
پیش کان پیر منافق بانگ قامت دردهد
غارت عقل و دل جان را هلا آواز ده.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 531 ).
عالم پیر منافق تا مرقعپوش گشت
خرقه پوشان الهی زیر یکتایی شدند.
سنائی ( دیوان ایضاً 89 ).
در دل من ساختی جای خود و چونین سزد
زآنکه در دوزخ بود جای منافق ساخته.
جمال الدین عبدالرزاق ( دیوان چ وحید دستگردی ص 319 ).
از عقل پرس راه که پیری موحد است
مسپر پی خیال که دزدی منافق است.
کمال الدین اسماعیل.
یا چون منافقانی پر بند و پیچ پیچ
«خشب مسنَّده » ز برای تو منزل است.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 315 ).
روی جهان را چون دلهای منافقان سیاه کرده بود. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 124 ).
مؤمنان را برد باشد عاقبت
بر منافق مات اندر آخرت.
مولوی.
در نماز و روزه و حج و زکات
با منافق مؤمنان در برد و مات.

منافق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) آنکه کفر پنهان دارد. (مهذب الاسماء). کسی که در آشکار دعوی مسلمانی کند و در نهان کفر ورزد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). دارای نفاق و دورویی در دین یعنی پنهان کردن کفر و آشکار نمودن ایمان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). آنکه به زبان اظهار ایمان کند و کفر را در قلب خود نهان دارد. (از اقرب الموارد). آنکه اعتقاداً کفررا پنهان دارد و قولاً ایمان را آشکار سازد. (از تعریفات جرجانی ). کسی که اسلام را ظاهر کرده و در باطن کافر است ، و نفاق در اصل مخالفت ظاهر با باطن است . (فرهنگ علوم نقلی سجادی ) : یا أیها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم . (قرآن 73/9).
ای منافق یا مسلمان باش یا کافر به دل
چند باید با خداوند این دو الک باختن .

ناصرخسرو.


با آل او روم سوی او نیست هیچ باک
برگیرم از منافق ناکس شناعتش .

ناصرخسرو.


عقل تو ایدر ز بهر طاعت و علم است
پس تو چرایی بد و منافق و طرار.

ناصرخسرو.


توحید منافقان به زبان است و توحید عام به اعتقاد. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 801). به زبان لااله الااﷲ بگوید و به دل اعتقاد ندارد و این توحید منافق است . (کیمیای سعادت ایضاً صص 799 - 800). اول توحید منافق است و آن پوست پوست است . (کیمیای سعادت ایضاً ص 800).
پیش کان پیر منافق بانگ قامت دردهد
غارت عقل و دل جان را هلا آواز ده .

سنائی (دیوان چ مصفا ص 531).


عالم پیر منافق تا مرقعپوش گشت
خرقه پوشان الهی زیر یکتایی شدند.

سنائی (دیوان ایضاً 89).


در دل من ساختی جای خود و چونین سزد
زآنکه در دوزخ بود جای منافق ساخته .
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 319).
از عقل پرس راه که پیری موحد است
مسپر پی خیال که دزدی منافق است .

کمال الدین اسماعیل .


یا چون منافقانی پر بند و پیچ پیچ
«خشب مسنَّده » ز برای تو منزل است .
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 315).
روی جهان را چون دلهای منافقان سیاه کرده بود. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 124).
مؤمنان را برد باشد عاقبت
بر منافق مات اندر آخرت .

مولوی .


در نماز و روزه و حج و زکات
با منافق مؤمنان در برد و مات .

مولوی .


آن منافق با موافق در نماز
از پی استیزه آید نی نیاز.

مولوی .


دلی معلق متردد میان کفر و ایمان و آن دل منافق است . (مصباح الهدایه چ همایی ص 99). نور عمل بر دوگونه است : ذاتی ... و عارضی و آن منافقان راست . (مصباح الهدایه ایضاً ص 285). پس این خطاب نازل گشت و موافق از منافق ممیز شد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 224). || دورو. دورنگ . ریاکار و مکار. (از ناظم الاطباء). دوزبان . دودل . دورو. ذوالوجهین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
هر کو نه چنین بود منافق باشد
مردم نبود هرکه نه عاشق باشد.

(از قابوسنامه ).


ازفعل منافقی و بی باک
وز قول حکیمی و خردمند.

ناصرخسرو.


هر چند هست بدسار، از مرد بدتر نیست
با فعل بد منافق جز مار کور و کر نیست .

ناصرخسرو.


منافق است جهان گر بناگزیر حکیم
بجویدش به دل و جان از او حذر دارد.

ناصرخسرو.


اگر منافق بود گوید ندانم . (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 874).
هرکه در راه عشق صادق نیست
جز مرائی و جز منافق نیست .

سنائی (دیوان چ مصفا ص 400).


یاران موافق را شربت ده و پرپر ده
پیران منافق را ضربت زن ودم دم زن .

سنائی (ایضاً ص 257).


گر نگویی تو صادقی باشی
ور بگویی منافقی باشی .
سنائی (حدیقةالحقیقة چ مدرس رضوی ص 115)
ذباب وار به هر در نرفتم و نروم
وگر روم ز در تو منافقم چو ذباب .

سوزنی .


منافق توانی بدن ورنه پس
به یک دل دو دل چون نگه داشتی .
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید ص 429).
در کار هیچ دوست منافق نبوده ام
بر مرگ هیچ خصم شماتت نکرده ام .

خاقانی .


استرضای جوانب از موءالف و مجانب و اقارب و اباعد... و منافق و مناصح ... تمام به اتمام رسانید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 172). ابواب خوف و طمع بر منافق و موافق گشاده و اسباب بیم و اومید موالی و معادی را ساخته باشیم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 201).
چون مار خاک می خورم ایرا که همچو موش
پرحیلت و منافق و طرار نیستم .
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 197).
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه ٔ رندانه نهادیم .

حافظ.


ز دوستان منافق چنان رمیده دلم
که پیش روی ز الماس می کنم دیوار.

عرفی شیرازی .


- منافق پیشه ؛ آنکه پیشه و رفتار منافقان دارد. آنکه چون منافقان دوروی باشد. آنکه باطن برخلاف ظاهر دارد :
در ریای خود منافق پیشه ای
در نفاق خود ز حد بگذشته ای .

عطار.


- منافق سار ؛ منافق نهاد. دوروی : از دام دورنگی این گرگ نهاد یوسف خوار و راکع پست منافق سار... که به شب هزار میخی در گردن افگند و بامداد گریبان مجروح کند، هیچ وجد و حالت نی . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 93).
- منافق وار ؛ مانند منافق . همچون منافقان . منافقانه : منافق وار به زبان اضطرار تضرع و زاری پیش آورد. (سندبادنامه ص 133).
یامنافق وار عذر آری که من
مانده ام در نفقه ٔ فرزند و زن .

مولوی .


رجوع به منافقانه شود.
|| عطارد را منجمان منافق نامند بدان جهت که به زعم آنان با سعد سعد است و با نحس نحس ... و رجوع به حاشیه ٔ کتاب حیاةالحیوان کمال الدین دمیری چ مصر ج 1 ص 35 و دیوان مختاری چ همائی حاشیه ٔ صص 705 - 706 شود.

فرهنگ عمید

۱. کسی که ظاهرش خلاف باطنش باشد، دورو.
۲. کسی که در باطن کافر باشد و به زبان اظهار دین داری کند.
۳. کسی که اظهار دوستی کند و در باطن دشمن باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

مُنافِق
در اصطلاح قرآنی ـ کلامی کسی که در ظاهر مؤمن است، ولی در باطن کافر است و به خدا ایمان ندارد، به تعبیر دقیق تر نه از مؤمنان است نه از کافران، بلکه «مُذَبْذَب» و شکاک است؛ ولی چون شک او صادقانه نیست، در شک خود منفعت اندیش است، لذا هیچ گونه معصومیتی ندارد (نساء: ۱۴۳). این واژه ۳۲بار در قرآن آمده است و خداوند در سورۀ بقره منافقان را کسانی توصیف می کند که ادعای ایمان به خدا و روز قیامت می کنند، اما در حقیقت درپی نیرنگ زدن به خدا و مؤمنین اند و ایمان ندارند. (بقره، ۹۸) سورۀ شصت وسوم قرآن نیز به نام «منافقون» است و بعضی صفاتِ آنان را توصیف می کند. خداوند آن ها را به شدید ترین لحن نکوهش می کند و عذابی دردناک به آنان وعده می دهد (نساء، ۱۳۸) و جایگاهشان را در طبقۀ زیرین جهنم (نساء، ۱۴۵) در کنار کافران (نساء، ۱۴۰) دانسته است. به پیامبر (ص) دستور کارزار با منافقان و کفار، و نیز سخت گیری کردن بر آنان یکسان داده شده است. (توبه، ۷۳۰). پیامبر (ص) چهار صفت برای منافق قائل شده اند: ۱. امانت دار نیست؛ ۲. دروغ می گوید؛ ۳. پیمان شکنی می کند؛ ۴. به هنگام دشمنی مرتکب هر گناهی می شود. در قرآن گاهی نیز از آنان به تعبیر «الّذین نافقوا» (کسانی که نفاق ورزند) (آل عمران، ۱۶۷؛ حشر، ۱۱) یا «الّذین فی قلوبهم مرضٌ» (کسانی که در دلشان بیماری ای هست/بیمار دل اند) (بقره، ۱۰؛ انفال، ۴۹؛ توبه، ۱۲۵؛ سورۀ «محمد(ص)»، ۲۰، ۲۹) یاد شده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بحث نفاق یکی از مباحثی است که در قرآن بسیار به آن پرداخته شده است تا جایی که سوره ای به نام «سوره منافقون» بر پیامبر ص نازل شده است.
«منافق» واژه ای است قرآنی که از ماده «نفق» و «نفاق» گرفته شده و در لغت به معنی خارج شدن و تمام شدن است و در اصطلاح کسی است که در باطن کافر و در ظاهر مسلمان است:
وجه تسمیه
وجه تسمیه منافق از «نفق» به معنی نقب است که از راهی به دین وارد و از راه دیگری خارج می شود. در قرآن کریم آیات فراوانی به موضوع منافقین می پردازد تا آنجا که سوره ای مستقل نیز در شرح حال آنها به نام سوره منافقون نازل شده و این مطلب بیان کننده اهمیت موضوع است.
سرچشمه نفاق
مساله نفاق و منافقان در اسلام از زمانی مطرح شد که پیامبر ص به مدینه هجرت فرمود و پایه های اسلام قوی و پیروزی آن آشکار شد، وگرنه در مکه تقریبا منافقی وجود نداشت، زیرا مخالفان قدرتمند هر چه می خواستند آشکارا بر ضد اسلام می گفتند و انجام می دادند و از کسی پروا نداشتند و نیازی به کارهای منافقانه نبود، لذا دشمنان شکست خورده، برای ادامه برنامه های تخریبی خود تغییر چهره داده، ظاهرا به صفوف مسلمانان پیوستند، ولی در خفا به اعمال خود ادامه می دادند.
اوصاف عمومی و جامع منافقان
...

واژه نامه بختیاریکا

پسی پیشی

جدول کلمات

دورو

پیشنهاد کاربران

دوچهره، دوزبان، تضادشخصیتی، حزب باد، حزب منافع، ضدیت شدیدباخدا، درباطن پلید و در ظاهر خوب، تزلزل شخصیتی، کودن و کوچیک فکر کردن،

( منافق ) به معنای دو رو از ریشه نفق به معنای سوراخ گرفته شده و این عمل را به به موش صحرایی نسبت داده اند چون موش صحرایی معمولا 2 تا سوراخ حفر میکند که سوراخ اول جهت ورود و خروج و سوراخ دوم را هم در زبان عربی نافقاء می گویند جهت فرار مواقعی که دشمن حمله می کند . پس دلیل نامیدن منافق به این اسم به این دلیل است چون انسان منافق هم دارای دو سوراخ است ظاهرش بااسلام و باطن را با کفر تطبیق داده است. مثل این می ماند که صورتش به سمتی و بدن و پا هایش به سمت دیگر در حال و قصد رفتن باشد

مسلمان نما

دورو، ریاکار، مزور، غماز، کافر

کسی که در ظاهر مسلمان است ولی در باطن ، در کارهایش ، در دلش ، اصلا مسلمانی نمی کند

معنی اصلی کلمه منافق از همون � نفق � اومده که دوست مون درباره موش صحرایی توضیح داد
در تکمیل صحبت های ایشان، : موش صحرا دوتا لونه مجزا میسازه ، از وسط این دوتا بهم یک راه متصل می کنه ، وقتی دشمن بهش حمله کرد از ر وسط وارد اون یک سوراخ و خارج میشه

منافق هم همینطور یک خونه از ایمان یک خونه از کفر برای خودش می سازه
هروقت با مومنین باشه از راه وسط از خونه کفر وارد خونه ایمان میشه
و بالعکس. . .

منافق یعنی کسی که به درجه ومقامی نزد پروردگار ندارد وفتوای میدهد وکتاب مینویسد بدون اینکه به او الهام یاوحی شوداینان کسانی هستن که علم پاک ندارن وعده ای که بیسوادهستن انهاراشکارمیکنن تا بیسوادها ازآنها پیروی کنن


کلمات دیگر: