علی اکبر دهخدا. [ ع َ اَ ب َ رِ دِ خ ُ ] ( اِخ ) ( 1258 - 1334 هَ. ش. ) مؤلف لغت نامه حاضر. برای اطلاع از شرح حال کامل مؤلف ، رجوع به مقدمه همین لغت نامه شود.
علی اکبر دهخدا
لغت نامه دهخدا
دانشنامه عمومی
فرهنگ نویس بزرگ ایرانی وصاحب لغت نامه
علی اکبر دهخدا (زاده ۱۲۵۷ تهران – درگذشته ۷ اسفند ۱۳۳۴ تهران)، ادیب، لغت شناس، سیاست مدار و شاعر ایرانی است. او مؤلف و بنیان گذار لغت نامه دهخدا نیز بوده است.نبو
علی اکبر دهخدا در سال ۱۲۵۷ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. اگرچه اصلیت او قزوینی بود، اما پدرش خان باباخان که از ملاکان متوسط قزوین بود، پیش از زاده شدن وی از قزوین خارج شده و در تهران اقامت گزیده بود. هنگامی که او نه ساله بود پدرش در بروجرد فوت کرد. در آن زمان غلامحسین بروجردی که از دوستان خانوادگی آن ها بود کار تدریس دهخدا را آغاز کرد و دهخدا تحصیلات قدیمی را نزد او آموخت.
در زمان گشایش مدرسه علوم سیاسی وابسته به وزارت امور خارجه در سال ۱۲۷۸ شمسی، دهخدا در آزمون ورودی مدرسه شرکت کرد و در آن جا مشغول تحصیل شد و چهار سال بعد جزء اولین فارغ التحصیلان مدرسه سیاسی بود. طی این دوره با مبانی علوم جدید و زبان فرانسوی آشنا شد. معلم ادبیات فارسی آن مدرسه محمدحسین فروغی بود و گاه تدریس ادبیات کلاس را به عهده دهخدا می گذاشت. چون منزل پدری دهخدا در جوار منزل حاج شیخ هادی نجم آبادی بود، دهخدا از این موقعیت استفاده می کرد و از محضر او بهره می گرفت.
پس از اتمام دوره مدرسه علوم سیاسی، دهخدا که اکنون میرزا علی اکبر خان قزوینی نامیده می شد، به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و در سال ۱۲۸۱ هنگامی که معاون الدوله غفاری به عنوان سفیر ایران در کشورهای بالکان منصوب شده بود، دهخدا به عنوان منشی سفیر با او همراه شد. اقامت آن ها در اروپا بیش از دو سال در شهر وین بود. دهخدا از این دوره برای آشنایی بیشتر با زبان فرانسوی و دانش های جدید استفاده کرد. او در سال ۱۲۸۴ به ایران بازگشت.
علی اکبر دهخدا در سال ۱۲۵۷ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. اگرچه اصلیت او قزوینی بود، اما پدرش خان باباخان که از ملاکان متوسط قزوین بود، پیش از زاده شدن وی از قزوین خارج شده و در تهران اقامت گزیده بود. هنگامی که او نه ساله بود پدرش در بروجرد فوت کرد. در آن زمان غلامحسین بروجردی که از دوستان خانوادگی آن ها بود کار تدریس دهخدا را آغاز کرد و دهخدا تحصیلات قدیمی را نزد او آموخت.
در زمان گشایش مدرسه علوم سیاسی وابسته به وزارت امور خارجه در سال ۱۲۷۸ شمسی، دهخدا در آزمون ورودی مدرسه شرکت کرد و در آن جا مشغول تحصیل شد و چهار سال بعد جزء اولین فارغ التحصیلان مدرسه سیاسی بود. طی این دوره با مبانی علوم جدید و زبان فرانسوی آشنا شد. معلم ادبیات فارسی آن مدرسه محمدحسین فروغی بود و گاه تدریس ادبیات کلاس را به عهده دهخدا می گذاشت. چون منزل پدری دهخدا در جوار منزل حاج شیخ هادی نجم آبادی بود، دهخدا از این موقعیت استفاده می کرد و از محضر او بهره می گرفت.
پس از اتمام دوره مدرسه علوم سیاسی، دهخدا که اکنون میرزا علی اکبر خان قزوینی نامیده می شد، به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و در سال ۱۲۸۱ هنگامی که معاون الدوله غفاری به عنوان سفیر ایران در کشورهای بالکان منصوب شده بود، دهخدا به عنوان منشی سفیر با او همراه شد. اقامت آن ها در اروپا بیش از دو سال در شهر وین بود. دهخدا از این دوره برای آشنایی بیشتر با زبان فرانسوی و دانش های جدید استفاده کرد. او در سال ۱۲۸۴ به ایران بازگشت.
wiki: علی اکبر دهخدا
نقل قول ها
علی اکبر دهخدا (۱۸۷۹، تهران - ۹ مارس ۱۹۵۶، تهران) ادیب، روزنامه نگار طنزپرداز، نمایندهٔ مجلس ملّی، استاد دانشگاه، زبان شناس، لغتنامه نویس و شاعر ایرانی بود که برای شاهکارش لغتنامه شهرتِ فراگیر دارد.
• «ای مرغ سحر! چو این شب تار// بگذاشت ز سر، سیاه کاری// وز نفحه روح بخش اسحار// رفت از سر خفتگان خماری// بگشود گره ز زلف زرتار// محبوبه نیلگون عماری// یزدان به کمال شد پدیدار// و اهریمن زشت خو حصاری// یادآر ز شمع مرده، یادآر!»• «آری این اوستا به هر نیرنگ// ز یکی خم برآورد ده رنگ// زرد از او جوی و زعفرانی بین// سرخ از او خواه و ارغوانی بین// دهدت زین خم ار کند آهنگ// نیز بالاتر از سیاهی رنگ»• «آزادی اندیشه و قلم و زبان و مجامع و شغل و منزل و غیره موجب آبادی و عمران ممالک است.»• «از درختی که مام بالا رفت// دخت برشاخ نیز غیژد تفت// گفت و خوش گفت پیر برزیگر// این چنین دختر آن چنان مادر// سری آنسان سزای این پنجه// به چنان دیگ، لایق این کمچه»• «از گلستان جهان گفتم چه باشد سود، گفت//در بهار عمر، ز ازهار حقایق دسته ای»• «باقلا بار کردنت هوس است// پیش کن خر که کار زین سپس است»• «بزن دشمن اینک چو دانی زدن// چه ترسی که فردا چه خواهد شدن// بلرزیدش امروز دست نبرد// چو در فکر فردا فرورفت مرد»• «تا امامت کند به عامی چند// همچو خود ریش گاو، خامی چند»• «تا بری زیر سایه بازش رخت// شاخه بُر بر میار بیخ درخت// بره خواهی و کشک و روغن و شیر// میش را پشم گیر، پوست مگیر»• «تا سرانگشت تعنت به سر مهر گذاری// حالیا پرده برافکن مه انگشت نما را»• «جامی است از زهر هلاهل تن تو// وان زهر درون جام ما و من و تو// بشکستن این، خرد و هبا گشتن آن// دانی چه بود جان پدر، مردن تو»• «چو فقر از در درون آید، برون شد عشق از روزن»• «خواه ردش کنی و خواه قبول// نیست غیر از بلاغ، کار رسول»• «در مکتب درد تا ملالش ندهند// دل را به کمال دل، مجالش ندهند»• «دنیا به امید برپاست، دنیا به امید قائم است.»• «دونوبت حذر در خور جنگ نیست// یکی روز مرگ و دوم روز زیست// چو در زینهار قضا خفت تن// به شب نیز بستر به میدان فکن// زبالین و گر مرگ برداشت سر// به سر گو دگر نازبالین مخر»• «رادمردان و احرار به واسطه عدم اعشاءِ به تحصیل یا جمع مال، غالبأ فقیر و بی چیزند.»• «ریش انبوه پر از اشپش و کک// زیر او اوفتاده تحت حنک// همچو آن توبره که آکنده// بند بر کلگی درافکنده»• «غول عادات را به بیگاری// خواجه تاشان گاو عصاری// بام تا شام در مشقت راه// شب همان جا که بامداد پگاه»• «فکر پایه عقل است.»• «گفتم از فیض وصل، خواهم زد// آتش شوق را مگر آبی// گفت خوابیست خوش ولی بیند// فیل خوابی و فیلبان خوابی»• «لیک از بهر نیک سنجیدن// صد شنیدن کجا و یک دیدن»• «همه قافله پس و پیشیم. مرگ به فقیر و غنی نگاه نمی کند. مرگ شتری است که به در هر خانه می خوابد، همه چیز چاره دارد جز مرگ.»• «آیا می توان تصور کرد که تشکیل حکومت های دمکراسی به معنی این بوده است که ظلم و تعدی های سلاطین جور را مشروع کند؟»• «اگر با سرنیزه می شد سلطنتی را حفظ کرد، سلطان عبدالحمیدها، نیکلاها، فاروق ها حالا برتخت خود مستقر بودند.»• «در جهاد شرایطی هست، لکن در دفاع - زن، بچه، عبد، مولی- همه باید دفاع کنند و نهضت ضداستعمار دفاع است.»• «در حکومت های عادله، یعنی حکومت های مشروطه و جمهوری، مبنای حکومت ها بر تقواست. تقوای دینی نه، تقوای مدنی.»• «عمیق ترین افکار عامه، همواره در ایران حکمفرما بوده و خواهد بود.»• «قیام مشروطه خواهی ما، قیام آزادی خواهی (به معنی اروپائی آن) نبود، نهضت استقلال طلبی بود؛ مقالات عروةالوثقی، قانون، پرورش، حبل المتین کلکته، کتاب ابراهیم بیک و غیره و غیره همه شاهدهای زنده این دعوی می باشند.»• «ما، از شاه تا گدا مهمان های چندروزه یا چندساله این مملکتیم، تنها خداوند متعال جاویدان است. این مملکت مال اخلاف ماست، همان طور که اجداد ما به ما سپردند ما باید به اخلاف خود بسپاریم. برای کامرانی چندروزه خود نباید راضی شویم که مورد نفرت معاصرین و نفرین و لعن فرزندان خود شویم.»• «نویسندگان بزرگ فرانسه به ملت فرانسه یادآوری کردند که نوعی حکومت در یونان قدیم بوده است که آن، حکومت مردم به مردم است و مردم فرانسه که از تعدی و مالیات های گزاف پی در پی به جان آمده بودند، انقلاب کردند، انقلابی که به آن افروخته شدن مشعل دمکراسی دنیا، می توان نام داد.»• «هیچ وقت درخت پرثمر استقلال و آزادی بی آشامیدن خون، بارور و برومند نشده است و من هزاربار بیشتر ترجیح می دهم که در راه استقلال و آزادی و آسایش مردم کشته شوم تا مانند عجزه در رخت خواب بیماری جان بسپارم.»• «وقتی ضعف و انکسار ملت خود را دیدم، دانستم که ما ناگزیریم با سلاح وقت مسلح شویم و آن آموختن تمام علوم امروزی بود، وگرنه ما را جزو ملل وحشی می شمردند و برما آقائی را روا می دیدند، و آموختن آن اگر به زبان خارجی بود البته میسر نمی شد پس بایستی آن علوم و فنون را ما ترجمه کنیم و در دسترس مکاتب بگذاریم و این میسر نمی شود جز بدین که اول لغات خود را بدانیم و این کار نوشتن لغت نامه ای شامل و کافلِ تمام لغات را، لازم داشت. این بود که به فکر تدوین لغت نامه افتادم.»• «این را هیچ کس نمی تواند انکار کند که ما ملت ایران در میان بیست کرور (پانصدهزار) جمعیت، پنج کرور و سیصد و پنجاه و هفت هزار وزیر، امیر، سپه سالار، سردار، سرهنگ، سرتیب، سفیرکبیر داریم و گذشته از این ها باز ملت ایران در میان بیست کرور جمعیت (خدا برکت بدهد) شش کرور و چهارصد و پنجاه و دوهزار و ششصد و چهل و دونفر آیت الله، حجت الاسلام، مجتهد، امام جمعه، شیخ الاسلام، سید، ملا، آخوند، چهار کرور شاه زاده، آقازاده، ارباب، خان، ایل خانی، ایل بیگی داریم.»• «من همیشه پیش خودم می گفتم که ما آدم ها پادشاه لازم داریم برای این که مثلأ اگر با روسیه جنگ کنیم، هیجده شهر قفقاز را محافظت کند که روس ها نبرند. اگر اولاد داشته باشیم مدارس عمومی مجانی تهیه نماید که بچه ها بی سواد و کور بار نیایند. اگر مجلس داشته باشیم سه دفعه به قرآن قسم بخورد و عصمت مادرش را هم مزید وثیقه کند که در حفظ مجلس بکوشد.»• «همه کس این را می داند که میان ما زن را به اسم خودش صداکردن عیب است، نه همچو عیب کوچک، خیلی هم عیب بزرگ. واقعأ هم چه معنی دارد آدم اسم زنش را ببرد؟ تا زن اولاد ندارد، آدم می گوید: اُهوی! وقتی هم بچه دار شد اسم بچه اش را صدا می کند، مثلأ: ابول، فاطی، ابو، رقی و غیره. زن هم می گوید: هان! آن وقت آدم حرفش را می زند. تمام شد و رفت، وگرنه زن را به اسم صداکردن محضِ غلط است.»• «بلی، «مثل» حکمت است. «مثل» معرفت است. «مثل» کیسه های مملو از عرفان و تجربه است که پدرها برای اولاد خود به ارث می گذارند. چیزی که هست همان طور که ملت ما برگزیده خداست و خداوند تبارک و تعالی تمام کوه ها، بیابان ها، دریاها، سیارات و ثوابت و بالاخره موجودات نامتناهی را برای ما خلق فرموده است، همان طور هم کیسه های «امثال» ما از معرفت پرتر و از تجربه و حکمت مملوتر است، و از این جهت هم در اعمال و افکار ما مؤثر واقع می شوند.»• «بهتر است دولت دخالت نداشته باشد. اگر پای دولت را در این کار باز کنیم راه تازه ای برای دزدان، از خزانهٔ ملت باز می شود.»• «ملتی که خزانه اش تهی، قشونش در مرتبهٔ صفر، مکاتیب و معارفش در حکم عدم و مملکتش اردوگاه قشون دشمن است، هیچ وقت مستحق ادعای فتح نیست و بر فرض چنین ادعا بلاشک خود را مضحکه دنیا قرار داده است.»• «هنوزم زخوردی به خاطر در است// که در لانهٔ ماکیان برده دست// به منقارم آن سان به سختی گزید// که اشکم چو خون از رگ، آن دم جهید// پدر خنده بر گریه ام زد که هان// وطن داری آموز از ماکیان»• «یعنی در همین شب های سخت زمستان که کم و بیش بخاری های چینی و آهنی شما در عمارات عالیه تان می سوزد، خرقه های خز، پتوهای کرک، لحاف های ترمه و بالش های پر، در سر و بر شما کار حمام می کند، گزهای اصفهان، پشمک های یزد، بیسکوئیت های اطریش و افشره های «بردو» و «مونیخ» با برف شمران میزهای اول شب شما را زینت داده و کبک ها و تیهوها، انواع ماهی های رودخانه ای و دریایی، پلوهای ملون و خورش های رنگارنگ در همسایگی های شما هم بعضی هستند که به آن ها مادر و به آن ها هم «پدر» خطاب می کنند با چشم های پراشک دست به سر اطفالشان کشیده، می گویند: غصه نخور، ما هم فردا پلو می پزیم!»• «افتخار جمع آوری مجموعه عظیمی در امثال فارسی، به عصر و زمان ما مقدر بود، که در این زمان دانشمند معاصر علی اکبر دهخدا به تألیف کتاب جامعی در امثال و حکم فارسی توفیق یافت و امثال فارسی بسیار، با شرح و شواهد زیاد از کتب ادب و سخنان منظوم و منثور گویندگان عجم جمع فرموده و مجموعه نفیسی ساخته افزون از دوهزار صحیفه و در تهران به سال ۱۳۱۰ شمسی به طبع رسیده است.» -> علی اصغر حکمت، امثال قرآن - چاپ اول ۱۳۳۳
• «درین مدت توقف خود در پاریس با آقای میرزا علی اکبر خان دهخدا نویسندهٔ مشهور که در آن اوقات در اوایل ‹‹استبداد صغیر›› در جزو مهاجرین ملی به پاریس آمده بودند تجدید عهد مطول مفصلی نمودم. در تمام مدت اقامت معظم له در پاریس، من اغلب اوقات را در خدمت ایشان بسر می بردم، و از موانست با آن طبع الطف از ماء زلال و ارق از نسیم صباء و شمال به نهایت درجه محظوظ می شدم و فی الواقع تمتعی که من از عمر در جهان بردم یکی همان ایام بود و آرزو می کنم که باز قبل از مرگ، یک بار دیگر این سعادت نصیب من گردد.» ۱۶ربیع الثانی ۱۳۴۳ مطابق ۱۴ نوامبر۱۹۲۴ -> محمد قزوینی در شرح زندگانی خود
• «دهخدا قریب سی سال است مشغول جمع آوری مواد فرهنگ جامعی هستند برای زبان فارسی با شواهد کثیرهٔ بسیار مفصل اگر روزی انشاالله اسباب مساعدت نماید و این مواد مرتب شده و به پاکنویس مبدل گردد، بزرگ ترین و جامع ترین و نفیس ترین فرهنگی از آن عمل خواهد آمد که بعد از اسلام تا کنون برای زبان فارسی فراهم آورده شده است.» -> علامه محمد قزوینی
• «شعر دهخدا خود جلوهٔ پرفروغ دیگری است از چهره تابان او، کلامی است آهنگین با بافتی ویژه، همانند مقالات طنزآمیزش که در آن جوهر سیال خیال و اندیشه های باریک انسانی به لطافت و نرمی می تراود.» -> محمد دبیرسیاقی - مقدمه مقالات دهخدا، جلد اول ۱۳۶۲
• «لغت نامه، کار بزرگی که بعد از شاهنامهٔ فردوسی پشتوانه دیگرِ زبان فارسی است.» -> غلامرضا ستوده، استاد دانشگاه تهران و معاون مؤسسهٔ لغت نامه دهخدا
• «مرحوم دهخدا، به حافظ و سخن او اعتقادی تمام داشت و کلمات شعر او را پربهاگوهرهای کنارِ هم نشاندهٔ با معانی بلند و بدیع می دانست.» -> محمد دبیرسیاقی - مقدمه مقالات دهخدا - جلد اول ۱۳۶۲
• «ای مرغ سحر! چو این شب تار// بگذاشت ز سر، سیاه کاری// وز نفحه روح بخش اسحار// رفت از سر خفتگان خماری// بگشود گره ز زلف زرتار// محبوبه نیلگون عماری// یزدان به کمال شد پدیدار// و اهریمن زشت خو حصاری// یادآر ز شمع مرده، یادآر!»• «آری این اوستا به هر نیرنگ// ز یکی خم برآورد ده رنگ// زرد از او جوی و زعفرانی بین// سرخ از او خواه و ارغوانی بین// دهدت زین خم ار کند آهنگ// نیز بالاتر از سیاهی رنگ»• «آزادی اندیشه و قلم و زبان و مجامع و شغل و منزل و غیره موجب آبادی و عمران ممالک است.»• «از درختی که مام بالا رفت// دخت برشاخ نیز غیژد تفت// گفت و خوش گفت پیر برزیگر// این چنین دختر آن چنان مادر// سری آنسان سزای این پنجه// به چنان دیگ، لایق این کمچه»• «از گلستان جهان گفتم چه باشد سود، گفت//در بهار عمر، ز ازهار حقایق دسته ای»• «باقلا بار کردنت هوس است// پیش کن خر که کار زین سپس است»• «بزن دشمن اینک چو دانی زدن// چه ترسی که فردا چه خواهد شدن// بلرزیدش امروز دست نبرد// چو در فکر فردا فرورفت مرد»• «تا امامت کند به عامی چند// همچو خود ریش گاو، خامی چند»• «تا بری زیر سایه بازش رخت// شاخه بُر بر میار بیخ درخت// بره خواهی و کشک و روغن و شیر// میش را پشم گیر، پوست مگیر»• «تا سرانگشت تعنت به سر مهر گذاری// حالیا پرده برافکن مه انگشت نما را»• «جامی است از زهر هلاهل تن تو// وان زهر درون جام ما و من و تو// بشکستن این، خرد و هبا گشتن آن// دانی چه بود جان پدر، مردن تو»• «چو فقر از در درون آید، برون شد عشق از روزن»• «خواه ردش کنی و خواه قبول// نیست غیر از بلاغ، کار رسول»• «در مکتب درد تا ملالش ندهند// دل را به کمال دل، مجالش ندهند»• «دنیا به امید برپاست، دنیا به امید قائم است.»• «دونوبت حذر در خور جنگ نیست// یکی روز مرگ و دوم روز زیست// چو در زینهار قضا خفت تن// به شب نیز بستر به میدان فکن// زبالین و گر مرگ برداشت سر// به سر گو دگر نازبالین مخر»• «رادمردان و احرار به واسطه عدم اعشاءِ به تحصیل یا جمع مال، غالبأ فقیر و بی چیزند.»• «ریش انبوه پر از اشپش و کک// زیر او اوفتاده تحت حنک// همچو آن توبره که آکنده// بند بر کلگی درافکنده»• «غول عادات را به بیگاری// خواجه تاشان گاو عصاری// بام تا شام در مشقت راه// شب همان جا که بامداد پگاه»• «فکر پایه عقل است.»• «گفتم از فیض وصل، خواهم زد// آتش شوق را مگر آبی// گفت خوابیست خوش ولی بیند// فیل خوابی و فیلبان خوابی»• «لیک از بهر نیک سنجیدن// صد شنیدن کجا و یک دیدن»• «همه قافله پس و پیشیم. مرگ به فقیر و غنی نگاه نمی کند. مرگ شتری است که به در هر خانه می خوابد، همه چیز چاره دارد جز مرگ.»• «آیا می توان تصور کرد که تشکیل حکومت های دمکراسی به معنی این بوده است که ظلم و تعدی های سلاطین جور را مشروع کند؟»• «اگر با سرنیزه می شد سلطنتی را حفظ کرد، سلطان عبدالحمیدها، نیکلاها، فاروق ها حالا برتخت خود مستقر بودند.»• «در جهاد شرایطی هست، لکن در دفاع - زن، بچه، عبد، مولی- همه باید دفاع کنند و نهضت ضداستعمار دفاع است.»• «در حکومت های عادله، یعنی حکومت های مشروطه و جمهوری، مبنای حکومت ها بر تقواست. تقوای دینی نه، تقوای مدنی.»• «عمیق ترین افکار عامه، همواره در ایران حکمفرما بوده و خواهد بود.»• «قیام مشروطه خواهی ما، قیام آزادی خواهی (به معنی اروپائی آن) نبود، نهضت استقلال طلبی بود؛ مقالات عروةالوثقی، قانون، پرورش، حبل المتین کلکته، کتاب ابراهیم بیک و غیره و غیره همه شاهدهای زنده این دعوی می باشند.»• «ما، از شاه تا گدا مهمان های چندروزه یا چندساله این مملکتیم، تنها خداوند متعال جاویدان است. این مملکت مال اخلاف ماست، همان طور که اجداد ما به ما سپردند ما باید به اخلاف خود بسپاریم. برای کامرانی چندروزه خود نباید راضی شویم که مورد نفرت معاصرین و نفرین و لعن فرزندان خود شویم.»• «نویسندگان بزرگ فرانسه به ملت فرانسه یادآوری کردند که نوعی حکومت در یونان قدیم بوده است که آن، حکومت مردم به مردم است و مردم فرانسه که از تعدی و مالیات های گزاف پی در پی به جان آمده بودند، انقلاب کردند، انقلابی که به آن افروخته شدن مشعل دمکراسی دنیا، می توان نام داد.»• «هیچ وقت درخت پرثمر استقلال و آزادی بی آشامیدن خون، بارور و برومند نشده است و من هزاربار بیشتر ترجیح می دهم که در راه استقلال و آزادی و آسایش مردم کشته شوم تا مانند عجزه در رخت خواب بیماری جان بسپارم.»• «وقتی ضعف و انکسار ملت خود را دیدم، دانستم که ما ناگزیریم با سلاح وقت مسلح شویم و آن آموختن تمام علوم امروزی بود، وگرنه ما را جزو ملل وحشی می شمردند و برما آقائی را روا می دیدند، و آموختن آن اگر به زبان خارجی بود البته میسر نمی شد پس بایستی آن علوم و فنون را ما ترجمه کنیم و در دسترس مکاتب بگذاریم و این میسر نمی شود جز بدین که اول لغات خود را بدانیم و این کار نوشتن لغت نامه ای شامل و کافلِ تمام لغات را، لازم داشت. این بود که به فکر تدوین لغت نامه افتادم.»• «این را هیچ کس نمی تواند انکار کند که ما ملت ایران در میان بیست کرور (پانصدهزار) جمعیت، پنج کرور و سیصد و پنجاه و هفت هزار وزیر، امیر، سپه سالار، سردار، سرهنگ، سرتیب، سفیرکبیر داریم و گذشته از این ها باز ملت ایران در میان بیست کرور جمعیت (خدا برکت بدهد) شش کرور و چهارصد و پنجاه و دوهزار و ششصد و چهل و دونفر آیت الله، حجت الاسلام، مجتهد، امام جمعه، شیخ الاسلام، سید، ملا، آخوند، چهار کرور شاه زاده، آقازاده، ارباب، خان، ایل خانی، ایل بیگی داریم.»• «من همیشه پیش خودم می گفتم که ما آدم ها پادشاه لازم داریم برای این که مثلأ اگر با روسیه جنگ کنیم، هیجده شهر قفقاز را محافظت کند که روس ها نبرند. اگر اولاد داشته باشیم مدارس عمومی مجانی تهیه نماید که بچه ها بی سواد و کور بار نیایند. اگر مجلس داشته باشیم سه دفعه به قرآن قسم بخورد و عصمت مادرش را هم مزید وثیقه کند که در حفظ مجلس بکوشد.»• «همه کس این را می داند که میان ما زن را به اسم خودش صداکردن عیب است، نه همچو عیب کوچک، خیلی هم عیب بزرگ. واقعأ هم چه معنی دارد آدم اسم زنش را ببرد؟ تا زن اولاد ندارد، آدم می گوید: اُهوی! وقتی هم بچه دار شد اسم بچه اش را صدا می کند، مثلأ: ابول، فاطی، ابو، رقی و غیره. زن هم می گوید: هان! آن وقت آدم حرفش را می زند. تمام شد و رفت، وگرنه زن را به اسم صداکردن محضِ غلط است.»• «بلی، «مثل» حکمت است. «مثل» معرفت است. «مثل» کیسه های مملو از عرفان و تجربه است که پدرها برای اولاد خود به ارث می گذارند. چیزی که هست همان طور که ملت ما برگزیده خداست و خداوند تبارک و تعالی تمام کوه ها، بیابان ها، دریاها، سیارات و ثوابت و بالاخره موجودات نامتناهی را برای ما خلق فرموده است، همان طور هم کیسه های «امثال» ما از معرفت پرتر و از تجربه و حکمت مملوتر است، و از این جهت هم در اعمال و افکار ما مؤثر واقع می شوند.»• «بهتر است دولت دخالت نداشته باشد. اگر پای دولت را در این کار باز کنیم راه تازه ای برای دزدان، از خزانهٔ ملت باز می شود.»• «ملتی که خزانه اش تهی، قشونش در مرتبهٔ صفر، مکاتیب و معارفش در حکم عدم و مملکتش اردوگاه قشون دشمن است، هیچ وقت مستحق ادعای فتح نیست و بر فرض چنین ادعا بلاشک خود را مضحکه دنیا قرار داده است.»• «هنوزم زخوردی به خاطر در است// که در لانهٔ ماکیان برده دست// به منقارم آن سان به سختی گزید// که اشکم چو خون از رگ، آن دم جهید// پدر خنده بر گریه ام زد که هان// وطن داری آموز از ماکیان»• «یعنی در همین شب های سخت زمستان که کم و بیش بخاری های چینی و آهنی شما در عمارات عالیه تان می سوزد، خرقه های خز، پتوهای کرک، لحاف های ترمه و بالش های پر، در سر و بر شما کار حمام می کند، گزهای اصفهان، پشمک های یزد، بیسکوئیت های اطریش و افشره های «بردو» و «مونیخ» با برف شمران میزهای اول شب شما را زینت داده و کبک ها و تیهوها، انواع ماهی های رودخانه ای و دریایی، پلوهای ملون و خورش های رنگارنگ در همسایگی های شما هم بعضی هستند که به آن ها مادر و به آن ها هم «پدر» خطاب می کنند با چشم های پراشک دست به سر اطفالشان کشیده، می گویند: غصه نخور، ما هم فردا پلو می پزیم!»• «افتخار جمع آوری مجموعه عظیمی در امثال فارسی، به عصر و زمان ما مقدر بود، که در این زمان دانشمند معاصر علی اکبر دهخدا به تألیف کتاب جامعی در امثال و حکم فارسی توفیق یافت و امثال فارسی بسیار، با شرح و شواهد زیاد از کتب ادب و سخنان منظوم و منثور گویندگان عجم جمع فرموده و مجموعه نفیسی ساخته افزون از دوهزار صحیفه و در تهران به سال ۱۳۱۰ شمسی به طبع رسیده است.» -> علی اصغر حکمت، امثال قرآن - چاپ اول ۱۳۳۳
• «درین مدت توقف خود در پاریس با آقای میرزا علی اکبر خان دهخدا نویسندهٔ مشهور که در آن اوقات در اوایل ‹‹استبداد صغیر›› در جزو مهاجرین ملی به پاریس آمده بودند تجدید عهد مطول مفصلی نمودم. در تمام مدت اقامت معظم له در پاریس، من اغلب اوقات را در خدمت ایشان بسر می بردم، و از موانست با آن طبع الطف از ماء زلال و ارق از نسیم صباء و شمال به نهایت درجه محظوظ می شدم و فی الواقع تمتعی که من از عمر در جهان بردم یکی همان ایام بود و آرزو می کنم که باز قبل از مرگ، یک بار دیگر این سعادت نصیب من گردد.» ۱۶ربیع الثانی ۱۳۴۳ مطابق ۱۴ نوامبر۱۹۲۴ -> محمد قزوینی در شرح زندگانی خود
• «دهخدا قریب سی سال است مشغول جمع آوری مواد فرهنگ جامعی هستند برای زبان فارسی با شواهد کثیرهٔ بسیار مفصل اگر روزی انشاالله اسباب مساعدت نماید و این مواد مرتب شده و به پاکنویس مبدل گردد، بزرگ ترین و جامع ترین و نفیس ترین فرهنگی از آن عمل خواهد آمد که بعد از اسلام تا کنون برای زبان فارسی فراهم آورده شده است.» -> علامه محمد قزوینی
• «شعر دهخدا خود جلوهٔ پرفروغ دیگری است از چهره تابان او، کلامی است آهنگین با بافتی ویژه، همانند مقالات طنزآمیزش که در آن جوهر سیال خیال و اندیشه های باریک انسانی به لطافت و نرمی می تراود.» -> محمد دبیرسیاقی - مقدمه مقالات دهخدا، جلد اول ۱۳۶۲
• «لغت نامه، کار بزرگی که بعد از شاهنامهٔ فردوسی پشتوانه دیگرِ زبان فارسی است.» -> غلامرضا ستوده، استاد دانشگاه تهران و معاون مؤسسهٔ لغت نامه دهخدا
• «مرحوم دهخدا، به حافظ و سخن او اعتقادی تمام داشت و کلمات شعر او را پربهاگوهرهای کنارِ هم نشاندهٔ با معانی بلند و بدیع می دانست.» -> محمد دبیرسیاقی - مقدمه مقالات دهخدا - جلد اول ۱۳۶۲
wikiquote: علی اکبر_دهخدا
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] علی اکبر دهخدا در سال ۱۲۹۷ه. ق در تهران متولد شد، پدرش خانباباخان قزوینی از خوانین قزوین بود که بعد از فروش املاک اجدادی به تهران مهاجرت کرده بود. او در سن نه سالگی از نعمت پدر محروم شد.
دهخدا در خاطراتش می نویسد: که بعد از مرگ پدرم، پسر عمویش یوسف خان وصی او بود که بعد از دو سال او نیز فوت کرد و دامادهای او ماترک به جا مانده از پدرم را انکار کردند.
تحصیلات
مادر دهخدا از تعلیم و تربیت او باز نایستد و او را به نزد استادانی چون مرحوم "حاج شیخ هادی مجتهد نجم آبادی" و"شیخ غلامحسین بروجردی" برای کسب علم روانه کرد. او در نزد این دو استاد گرانمایه علوم قدیمه را از صرف تا کلام در مدت ده سال آموخت. دهخدا آن چه را که به دست آورده بود. مرهون بذل توجه بی دریغ مادر و این دو استاد می دانست. بعد از بازگشایی مدرسه علوم سیاسی تهران، دهخدا برای تحصیل علوم جدید اروپایی وارد مدرسه شد؛ این مدرسه به همت "میرزا حسن مشیر الملک" (مشیر الدوله بعدی) در سال ۱۳۱۷ تاسییس شده بود و دهخدای بیست ساله به مدت چهار سال دانش های نوین چون حقوق، حقوق بین الملل، جنگ و دیپلماسی، حقوق بین الملی خصوصی، تاریخ و اقتصاد را در کنار زبان فرانسه آموخت؛ وی ادبیات را به خوبی می شناخت، "محمدحسین خان فروغی" که معلم فارسی مدرسه سیاسی بود، گاه تدریس ادبیات را به عهده او می گذاشت.غالب فارغ التحصیلان مدرسه سیاسی به استخدام وزارت خارجه در می آمدند و به ماموریت های سیاسی در خارج و عضویت در سفارت خانه و کنسولگری های ایران منصوب می شدند، میرزا علی اکبر خان قزوینی هم در وزارت خارجه استخدام شد. در زمانی که "معاون الدوله غفاری" به عنوان سفیر کشور بالکان به اروپا می رفت، دهخدا نیز با او همراه شد و مدت دو سال در اروپا "وین و بخارست" زیست و دانش خویش را در زبان فرانسه تکمیل کرد و با آگاهی های فروان از مزایای زندگانی آزاد و اندوخته های ارزنده به ایران بازگشت.
روزنامه صور اسرافیل
مراجعت دهخدا به ایران مقارن نهضت مشروطه خواهی در سال "۱۳۲۳ه. ق و ۱۲۸۴ه. ش" بود. دهخدا با سمت معاونت راجعه شوسه خراسان که در مقاطعه "حاج حسین آقاامین الضرب" بود به کار مشغول شد و مترجم "مسیو دوبورک" مهندس بلژیکی شد و پس از حدود شش ماه کار در اداره راه شوسه خراسان، دهخدا با عنوان نویسنده و سردبیر و جهانگیرخان شیرازی با عنوان مدیر و میرزا قاسم خان صوراسرافیل با عنوان صاحب سرمایه به تاسیس روزنامه ای به نام "صوراسرافیل" مبادرت کردند. روزنامه صوراسرافیل نه ماه پس از آن که ایران جزء دولت های مشروطه قرار گرفت، منشر شد؛ هدف از انتشار صوراسرفیل تکمیل معنی مشروطه و حمایت از مجلس شورای ملی بود؛ صور اسرافیل بیشتر به نثر و مقاله نویسی روی آورد و ستون مقالات چرند و پرند دهخدا از پر خوانده ترین بخش های آن بود. صوراسرافیل در واقع نشریه سیاسی و انتقادی طنز بود که همراه با روزنامه ملانصرالدین و نسیم شمال در راه آزادی و مبارزه با ستم تلاش می کرد، جمعا ۳۲ شماره آن در تهران چاپ شد که با شهادت میرزا جهانگیرخان در باغ شاه کار چاپ آن در ایران پایان یافت.
← عنوان مقالات
...
دهخدا در خاطراتش می نویسد: که بعد از مرگ پدرم، پسر عمویش یوسف خان وصی او بود که بعد از دو سال او نیز فوت کرد و دامادهای او ماترک به جا مانده از پدرم را انکار کردند.
تحصیلات
مادر دهخدا از تعلیم و تربیت او باز نایستد و او را به نزد استادانی چون مرحوم "حاج شیخ هادی مجتهد نجم آبادی" و"شیخ غلامحسین بروجردی" برای کسب علم روانه کرد. او در نزد این دو استاد گرانمایه علوم قدیمه را از صرف تا کلام در مدت ده سال آموخت. دهخدا آن چه را که به دست آورده بود. مرهون بذل توجه بی دریغ مادر و این دو استاد می دانست. بعد از بازگشایی مدرسه علوم سیاسی تهران، دهخدا برای تحصیل علوم جدید اروپایی وارد مدرسه شد؛ این مدرسه به همت "میرزا حسن مشیر الملک" (مشیر الدوله بعدی) در سال ۱۳۱۷ تاسییس شده بود و دهخدای بیست ساله به مدت چهار سال دانش های نوین چون حقوق، حقوق بین الملل، جنگ و دیپلماسی، حقوق بین الملی خصوصی، تاریخ و اقتصاد را در کنار زبان فرانسه آموخت؛ وی ادبیات را به خوبی می شناخت، "محمدحسین خان فروغی" که معلم فارسی مدرسه سیاسی بود، گاه تدریس ادبیات را به عهده او می گذاشت.غالب فارغ التحصیلان مدرسه سیاسی به استخدام وزارت خارجه در می آمدند و به ماموریت های سیاسی در خارج و عضویت در سفارت خانه و کنسولگری های ایران منصوب می شدند، میرزا علی اکبر خان قزوینی هم در وزارت خارجه استخدام شد. در زمانی که "معاون الدوله غفاری" به عنوان سفیر کشور بالکان به اروپا می رفت، دهخدا نیز با او همراه شد و مدت دو سال در اروپا "وین و بخارست" زیست و دانش خویش را در زبان فرانسه تکمیل کرد و با آگاهی های فروان از مزایای زندگانی آزاد و اندوخته های ارزنده به ایران بازگشت.
روزنامه صور اسرافیل
مراجعت دهخدا به ایران مقارن نهضت مشروطه خواهی در سال "۱۳۲۳ه. ق و ۱۲۸۴ه. ش" بود. دهخدا با سمت معاونت راجعه شوسه خراسان که در مقاطعه "حاج حسین آقاامین الضرب" بود به کار مشغول شد و مترجم "مسیو دوبورک" مهندس بلژیکی شد و پس از حدود شش ماه کار در اداره راه شوسه خراسان، دهخدا با عنوان نویسنده و سردبیر و جهانگیرخان شیرازی با عنوان مدیر و میرزا قاسم خان صوراسرافیل با عنوان صاحب سرمایه به تاسیس روزنامه ای به نام "صوراسرافیل" مبادرت کردند. روزنامه صوراسرافیل نه ماه پس از آن که ایران جزء دولت های مشروطه قرار گرفت، منشر شد؛ هدف از انتشار صوراسرفیل تکمیل معنی مشروطه و حمایت از مجلس شورای ملی بود؛ صور اسرافیل بیشتر به نثر و مقاله نویسی روی آورد و ستون مقالات چرند و پرند دهخدا از پر خوانده ترین بخش های آن بود. صوراسرافیل در واقع نشریه سیاسی و انتقادی طنز بود که همراه با روزنامه ملانصرالدین و نسیم شمال در راه آزادی و مبارزه با ستم تلاش می کرد، جمعا ۳۲ شماره آن در تهران چاپ شد که با شهادت میرزا جهانگیرخان در باغ شاه کار چاپ آن در ایران پایان یافت.
← عنوان مقالات
...
wikifeqh: مادرش که به گفته دهخدا "مثل اعلای مادری بود وی را در کنف تربیت خود گرفت."
از همان زمان زبان عربی و علوم معارف اسلامی را در محضر شیخ غلام حسین بروجردی آموخت و از محضر آیتالله حاج شیخهادی نجمآبادی نیز بهره فراوان برد. او در نزد آیتالله بروجردی به مدت 14 سال علوم مختلفه صرف، نحو، معانی، بیان، فقه، اصول، حکمت و فلسفه آموخت.
بیست ساله بود که در دستهی اولین دانشجویان مدرسهی سیاسی که میرزا حسنخان مشیرالمللک بنیاد نهاده بود، پذیرفته شد. و در این مدرسه فقه، ادبیات، تاریخ قدیم و معاصر، به ویژه تاریخ انقلاب و حوادث اروپا، جغرافیا، حقوق، جنگ، دیپلماسی، اقتصاد و زبانهای عربی و فرانسوی آموخت و در تدریس به معلمان و اولیای مدرسه یاری میرساند.
فارغالتحصیلان مدرسهی سیاسی در وزارت امورخارجه استخدام میشدند، دهخدا نیز پس از استخدام با معاونالدوله غفاری که به سفارت بالکان منصوب شده بود، به عنوان منشی به اروپا رفت و مدت دو سال بیشتر در وین پایتخت اتریش و اندکی در رم و بخارست اقامت داشت و در آنجا زبان فرانسوی را تکمیل کرد و با دانشهای جدید اروپا آشنا گردید.
دهخدا یک سالی پیش از آغاز جنبش مشروطهخواهی در 1323 قمری به ایران بازگشت. و توسط حسینآقا امینالضرب مهدوی که امور راه سوشه خراسان را در مقاطعه داشت به عنوان مترجم و معاون موسیو دوبوروک، مهندس بلژیکی، استخدام شد و شش ماهی بر این کار باقی ماند. سپس به جنبش مشروطه خواهی پیوست و با دو تن از روشنفکران روزگار خویش، میرزا جهانگیر شیرازی و میرزا قاسم تبریزی روزنامهی "صور اسرافیل" را تاسیس کردند.
این روزنامه که محبوبترین و تاثیرگزارترین نشریه این دوره است، در دو بخش رسمی و طنز تقسیم میشد، دهخدا سر محرر و نویسنده اصلی صور اسرافیل بود، و هر دو قسمت رسمی و فکاهی آن را مینوشت. نخستین شماره آن در دهم خرداد 1286 در تهران در هشت صفحه منتشر شد. از صور اسرافیل در فاصله 14 ماه با تعطیل و توقیف هایی که شد، جمعا سی و دو شماره منتشر شده که آخرین شماره آن در بیستم جمادی الاول 1326 هجری قمری نشر شده است. دهخدا در آغاز هر شماره این روزنامه، مقالهای در زمینه مسایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و در پایان مقاله ای طنزآمیز با عنوان "چرند و پرند" نوشته است.
از همان زمان زبان عربی و علوم معارف اسلامی را در محضر شیخ غلام حسین بروجردی آموخت و از محضر آیتالله حاج شیخهادی نجمآبادی نیز بهره فراوان برد. او در نزد آیتالله بروجردی به مدت 14 سال علوم مختلفه صرف، نحو، معانی، بیان، فقه، اصول، حکمت و فلسفه آموخت.
بیست ساله بود که در دستهی اولین دانشجویان مدرسهی سیاسی که میرزا حسنخان مشیرالمللک بنیاد نهاده بود، پذیرفته شد. و در این مدرسه فقه، ادبیات، تاریخ قدیم و معاصر، به ویژه تاریخ انقلاب و حوادث اروپا، جغرافیا، حقوق، جنگ، دیپلماسی، اقتصاد و زبانهای عربی و فرانسوی آموخت و در تدریس به معلمان و اولیای مدرسه یاری میرساند.
فارغالتحصیلان مدرسهی سیاسی در وزارت امورخارجه استخدام میشدند، دهخدا نیز پس از استخدام با معاونالدوله غفاری که به سفارت بالکان منصوب شده بود، به عنوان منشی به اروپا رفت و مدت دو سال بیشتر در وین پایتخت اتریش و اندکی در رم و بخارست اقامت داشت و در آنجا زبان فرانسوی را تکمیل کرد و با دانشهای جدید اروپا آشنا گردید.
دهخدا یک سالی پیش از آغاز جنبش مشروطهخواهی در 1323 قمری به ایران بازگشت. و توسط حسینآقا امینالضرب مهدوی که امور راه سوشه خراسان را در مقاطعه داشت به عنوان مترجم و معاون موسیو دوبوروک، مهندس بلژیکی، استخدام شد و شش ماهی بر این کار باقی ماند. سپس به جنبش مشروطه خواهی پیوست و با دو تن از روشنفکران روزگار خویش، میرزا جهانگیر شیرازی و میرزا قاسم تبریزی روزنامهی "صور اسرافیل" را تاسیس کردند.
این روزنامه که محبوبترین و تاثیرگزارترین نشریه این دوره است، در دو بخش رسمی و طنز تقسیم میشد، دهخدا سر محرر و نویسنده اصلی صور اسرافیل بود، و هر دو قسمت رسمی و فکاهی آن را مینوشت. نخستین شماره آن در دهم خرداد 1286 در تهران در هشت صفحه منتشر شد. از صور اسرافیل در فاصله 14 ماه با تعطیل و توقیف هایی که شد، جمعا سی و دو شماره منتشر شده که آخرین شماره آن در بیستم جمادی الاول 1326 هجری قمری نشر شده است. دهخدا در آغاز هر شماره این روزنامه، مقالهای در زمینه مسایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و در پایان مقاله ای طنزآمیز با عنوان "چرند و پرند" نوشته است.
wikiahlb: علی_اکبر_دهخدا
کلمات دیگر: