کلمه جو
صفحه اصلی

ابن


مترادف ابن : پسر، پور، ولد

متضاد ابن : اب

برابر پارسی : پسر، پور

فارسی به انگلیسی

son

عربی به فارسی

فرزد ذکور , پسر , ولد , زاد , مولود


مترادف و متضاد

پسر، پور، ولد ≠ اب


فرهنگ فارسی

( آبن ) طعام خشک
پسر
( اسم ) ۱ - زاد. نرینه از آدمی فرزند نرینه پسر. ۲ - یکی از اقانیم ثلاث. نصاری یکی از سه اقنوم اصل تثلیث مهتر عیسی نزد ترسایان ابن الله . جمع : ابنائ بنون بنین و در حال اضافه بنو و بنی و نسبت به آن بنوی و ابنی باشد .
جمع ابنه

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (اِ. )۱ - فرزند نرینه ، پسر. ۲ - پسر، یکی از اصول سه گانة مسیحی ، پدر، پسر، روح القدوس .

لغت نامه دهخدا

ابن . [ اَ ب ِ ] (ع ص ) غلیظ و سطبر از طعام و شراب .


( آبن ) آبن. [ ب ِ ] ( ع ص ) طعام خشک.
ابن. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) طعام خشک.

ابن. [ اَ ] ( ع مص ) متهم کردن. تهمت نهادن. || سیاه شدن خون در زخم. مردن خون.

ابن. [ اَ ب ِ ] ( ع ص ) غلیظ و سطبر از طعام و شراب.

ابن. [ اِ ] ( ع اِ ) زاده نرینه از آدمی. فرزند نرینه. پسر :
این کار وزارت که همی رانَد خواجه
نه کار فلان بن فلان بن فلانست.
منوچهری.
ای بدل ذوالیزن بوالحسن بن الحسن
فاعل فعل حسن صاحب دوکف راد.
منوچهری.
از دولت آن خواجه علی بن محمد
امروز گلابست و رحیق است در انهار.
منوچهری.
شاه جهان بوسعید ابن یمین دول
حافظ خلق خدای ناصر دین امم.
منوچهری.
علی بن عبیداﷲ عادل
رفیعالبینات صادق الظن.
منوچهری.
شنیدم که اعشی بشهر یمن شد
برِ هوذةبن علی الیمانی.
منوچهری.
رعد پنداری ، طبّال همی طبل زند
بر در بوالحسن بن علی بن موسی.
منوچهری.
|| و بعضی از کنای عرب مبدو به ابن باشد، چنانکه اب :
دهاد ایزدمرا در نظم مدحت
دل بشار و طبع ابن مقبل.
منوچهری.
با نظم ابن رومی و با نثر اصمعی
با صرف ابن جنی و با نحو سیبوی.
منوچهری.
چو ابن رومی شاعر چو ابن مقله دبیر
چو ابن معتز نحوی چو اصمعی لغوی.
منوچهری.
ابن هانی ابن رومی ابن معتز ابن فیض
دعبل و بوشیص و آن شاعر که بود اندر قَرَن.
منوچهری.
و گاه در ضرورت بِن ْ آرندبجای ابن بحذف همزه مکسوره و به کسر «ب » :
ملک پیل تن پیل دل پیل نشین
بوسعیدبن ابوالقاسم بِن ْ ناصر دین.
منوچهری.
ملک مسعود بِن ْ محمود ابن ناصرالدین آن
که رضوان زینت طوبی برد از رای و اخلاقش.
منوچهری.
علی الخصوص که دیباچه همایونش
به نام سعدِ ابوبکر سعدِ بِن ْ زنگی است.
سعدی.
ج ، ابناء، بنون ، بنین. و در حال اضافت بنو و بنی. و نسبت به ابن بنوی و ابنی باشد. || ( اِخ ) یکی از اقانیم ثلاثه نصاری. یکی از سه اقنوم اهل تثلیث. مهتر عیسی نزد ترسایان. ابن اﷲ:
درکلیسا بدلبر ترسا
گفتم ای دل بدام تو در بند
نام حق یگانه چون شاید
که اب و ابن و روح قدْس نهند

ابن . [ اَ ] (ع ص ، اِ) طعام خشک .


ابن . [ اَ ] (ع مص ) متهم کردن . تهمت نهادن . || سیاه شدن خون در زخم . مردن خون .


ابن . [ اُ ب َ ] (ع اِ) ج ِ اُبنه .


ابن . [ اِ ] (ع اِ) زاده ٔ نرینه از آدمی . فرزند نرینه . پسر :
این کار وزارت که همی رانَد خواجه
نه کار فلان بن فلان بن فلانست .

منوچهری .


ای بدل ذوالیزن بوالحسن بن الحسن
فاعل فعل حسن صاحب دوکف ّ راد.

منوچهری .


از دولت آن خواجه علی بن محمد
امروز گلابست و رحیق است در انهار.

منوچهری .


شاه جهان بوسعید ابن یمین دول
حافظ خلق خدای ناصر دین امم .

منوچهری .


علی بن عبیداﷲ عادل
رفیعالبینات صادق الظن .

منوچهری .


شنیدم که اعشی بشهر یمن شد
برِ هوذةبن علی الیمانی .

منوچهری .


رعد پنداری ، طبّال همی طبل زند
بر در بوالحسن بن علی بن موسی .

منوچهری .


|| و بعضی از کنای عرب مبدو به ابن باشد، چنانکه اب :
دهاد ایزدمرا در نظم مدحت
دل بشار و طبع ابن مقبل .

منوچهری .


با نظم ابن رومی و با نثر اصمعی
با صرف ابن جنی و با نحو سیبوی .

منوچهری .


چو ابن رومی شاعر چو ابن مقله دبیر
چو ابن معتز نحوی چو اصمعی لغوی .

منوچهری .


ابن هانی ابن رومی ابن معتز ابن فیض
دعبل و بوشیص و آن شاعر که بود اندر قَرَن .

منوچهری .


و گاه در ضرورت بِن ْ آرندبجای ابن بحذف همزه ٔ مکسوره و به کسر «ب » :
ملک پیل تن پیل دل پیل نشین
بوسعیدبن ابوالقاسم بِن ْ ناصر دین .

منوچهری .


ملک مسعود بِن ْ محمود ابن ناصرالدین آن
که رضوان زینت طوبی برد از رای و اخلاقش .

منوچهری .


علی الخصوص که دیباچه ٔ همایونش
به نام سعدِ ابوبکر سعدِ بِن ْ زنگی است .

سعدی .


ج ، ابناء، بنون ، بنین . و در حال اضافت بنو و بنی . و نسبت به ابن بنوی و ابنی باشد. || (اِخ ) یکی از اقانیم ثلاثه ٔ نصاری . یکی از سه اقنوم اهل تثلیث . مهتر عیسی نزد ترسایان . ابن اﷲ:
درکلیسا بدلبر ترسا
گفتم ای دل بدام تو در بند
نام حق یگانه چون شاید
که اب و ابن و روح قدْس نهند
لب شیرین گشاد و با من گفت
وز شکرخنده ریخت از لب قند
سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند.

هاتف .



فرهنگ عمید

فرزند ذکور، پسر.
* ابن عم: [قدیمی] پسرعمو.

فرزند ذکور؛ پسر.
⟨ ابن‌عم: [قدیمی] پسرعمو.


دانشنامه عمومی

اُبُن یا بُن (به ژاپنی: お盆) از جشن های بودایی- شرقی در یادبود نیاکان درگذشته است. اُبُن در ژاپن تعطیل رسمی نیست اما اکثر شرکت ها و دفاتر دولتی این روز را تعطیل می کنند. در تقویم فعلی زمان اُبُن تقریباً در نیمهٔ ماه اوت (۱۵-۱۳) هشتمین ماه سال است اما در قدیم در نیمهٔ هفتمین ماه سال بوده است. بعضی معتقدند که با برپایی مراسم وخیرات کردن در روزهای اُبُن روح مردگان شاد می شود. امروزه مراسم اُبُن اغلب به روش آیین بودایی برگزار می شود. کلمهٔ اُبُن کوتاه شده کلمهٔ بودایی «ئورابونه» یا همان اورابانا در زبان سانسکریت است و به معنی کسی را از شکنجه و عذاب جهنم نجات دادن است. بعضی معتقدند که بودا مادر یکی از شاگردانش را که در جهنم انداخته شده بود نجات داده است و مراسم ابن امروزی از این ماجرا منشأ گرفته است. مدت ابن به تقویم و مکان بستگی دارد یعنی زمان برگزاری در استانهای مختلف ژاپن متفاوت است.
شورو ناگاشی
بن اودوری
در دوران فرمانروایی امپراتریس کوگیوکو (امپراتریس سایمی) (زاده ۵۹۴ یا ۵۹۵، درگذشته ۶۶۱ میلادی) برای نخستین بار جشن اموات یا اُبُن برگزار شد.گفته می شود این جشنواره از یک کتاب بودایی چینی که در ژاپنی «اورابُن سوترا» (به سانسکریت اولامبانا) خوانده می شود، اتخاذ شده است. به رغم ادعای اینکه این کتاب ترجمهٔ یک اثر بودایی از سرزمین هند است، صاحب نظران هیچ مدرک و نشانه ای دال بر وجود کتاب اصلی به زبان سانسکریت پیدا نکرده اند. احتمال دارد که این کتاب ریشهٔ چینی داشته باشد. چین جایی است که تعظیم و تکریم ارواح نیاکان قرن ها بود که به صورت یک سنت جا افتادهٔ دینی وجود داشت. در هر صورت این سنت در ژاپن نیز ریشه دواند و گل کرد. ریشه های این سنت حداقل به قرن هفتم بر می گردد.
معمولاً ژاپنی ها در روز سیزدهم اوت خود را آماده استقبال از روح مردگان خود می کنند. بعضی از مردم معتقدند که روح مردگان در این روز به این دنیا بر می گردند و به خانهٔ وابستگان سر می زنند. ارواحی که به این دنیا آمده اند، در شانزدهم اوت باز به دنیای دیگر باز می گردند و به همین جهت بعضی از مردم در این روز خود را آماده به راه انداختن ارواح می کنند. در سال های اخیر به علت تغییر وضع زندگی و مشغله های زیاد مردم، بیشتر افراد نمی توانند مراسم ابن را اجرا کنند و فقط به قبر رفتگان خود می روند و برای شادی آن ها دعا می خوانند. بعضی از مردم به آمدن ارواح در روز سیزدهم اوت اعتقاد دارند، ابتدا بوتسودان (محراب بودایی) را تمیز می کنند بعد برای شادی ارواح و استقبال از آن ها در جلوی بوتسودان میز کوچکی قرار می دهند و روی آن میوه، آب، سبزی تازه فصل و غیره گذاشته و در کنار آن مجسمهٔ گاو و اسبی را که با بادمجان و خیار درست کرده اند قرار می دهند. بعضی معتقدند که برای استقبال از ارواح، گاو و اسب ضروری است چون ارواح از این دو به عنوان قایق استفاده می کنند و به این دنیا بر می گردند. بعضی معتقدند که هر روحی به منزلی بر می گردد که در زمان زندگی اش در آنجا ساکن بوده است و حال بازماندگانش در آنجا زندگی می کنند. به همین خاطر در قدیم در جلو ورودی خانه، آتش استقبال از ارواح را روشن می کردند. امروزه رسم برافروختن آتش در ورودی منازل در بیشتر نقاط ژاپن به ویژه در شهرهای بزرگ منسوخ شده است. در بعضی از استان ها در ورودی خانه به جای آتش شمع قرار می دهند و در کنار آن اسبی که از خیار درست شده و گاوی که از بادنجان درست شده می گذارند. در روز سیزدهم چون ارواح می آیند سر اسب و گاو را به سمت داخل منزل قرار می دهند و در روز شانزدهم چون ارواح بر می گردند سر اسب و گاو را به سمت بیرون منزل قرار می دهند. در ایام ابن چون بعضی از افراد به زادگاهشان برمی گردند وسایل نقلیه عمومی مانند قطار و هواپیما شلوغ می شود.
از جمله کارهایی که در مراسم ابن (اوبون) انجام می شود بن اودوری یا رقصیدن به صورت حلقه ای و دایره وار، در شب تحت نور فانوس و همراه با نواختن طبل های بزرگ است.

فرهنگ فارسی ساره

پور


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابن (= پسر، فرزند)، واژه کهن سامی می باشد و از احکام فقهی آن به مناسبت در باب های صلاة، صوم، نکاح و ارث سخن رفته است.
هنگام بحث درباره این که آیا کلمات در زبان سامی ابتدایی اصلاً از ۳ حرف تشکیل می شده اند یا دو حرف ، به شواهدی از کلمات دو حرفی نیاز می افتد که باید در همه زبان های سامی کهن (و احیاناً در زبان های متأخر و معاصر) رایج باشند. یکی از این کلمات دو حرفی - که البته خود چندان متعدد نیستند - «بن » است که در همه زبان های سامی ، به معنی پسر به کار رفته است (فنیقی ، موآبی :، BN اکدی :، binum آشوری :، binu عربی جنوبی ؛، ben عبری :، ben...) جز این که در گروه زبان های آرامی ، تحولی در آن داده و حرف «ن » در آن به «ر» تبدیل شده و در آرامی شاهی ، عبری ِ متأخر، پالمیری ، مندایی ... به شکل bar درآمده است ، اگرچه در همین زبان ها هم گاه آن را با «ن » نوشته اند.
اسرائیل ولفنسون ، تاریخ اللغات السامیة، قاهره ، ۱۹۲۹م .
در کهن ترین آثاری که از عربی و لهجه های آن باقی مانده ، حتی در بسیاری از آثاری که در همسایگی یا تحت تأثیر آرامی قرار داشته اند، بیشتر لفظ بن به کار رفته است ؛ مثلاً در بسیاری از کتیبه های عربی شمالی ، مانند ثمودی و لحیانی و صفائی همین شکل به چشم می خورد، و نیز در نخستین کتیبه هایی که می توان نام «عربی » بر آن ها اطلاق کرد، چندین بار آمده است . در کتیبة حرّان (مورَّخ ۵۸۶م ) که هم از نظر خط و هم از نظر زبان به وضوح رنگ عربی دارد، دو بار bn به کار رفته است . برعکس ، در کتیبه کهن تر زَبَد (مورَّخ ۵۱۱م ) که سخت به زبان آرامی آمیخته است ، br آمده است (تصویر و ترجمه این کتیبه ها را در کتب تاریخ ادبیات و خط و زبان می توان یافت ، از جمله به این منابع رجوع کنید
جواد علی ، المفصل فی تاریخ العرب ، ج۸، ص۱۸۱، بغداد، ۱۹۵۱- ۱۹۵۵م .
این لفظ در زبان های عربی گاه یک هجایی و گاه دو هجایی شده است : bin ibin, (با مصوت های کوتاه یا بسیار کوتاه )؛ در زبان فصیح ، به تنهایی و در حالت اضافه ib/un یا ib. nu است و در ترکیب با کلمه پیشین وا می گذارد، مانند احمدُ بْن ُ...،. (Ahma/dub/nu) در بسیاری از زبان های سامی این کلمه شکل یک هجایی خود را حفظ کرده است (قس : عبری و استعمال بسیار گسترده آن )، اما عربی فصیح ترجیح داده است آن را به کمک یک همزه کسره دار (حَمْلة صوتیه ) و حرکت اعراب ، دو هجایی سازد و ظاهراً تمایل به «ثلاثی » کردن در ایجاد این همزه بی تأثیر نبوده است (کار بسط دادن کلمه در یکی از لهجه ها به آن جا رسید که یک میم به آخر آن افزودند، برای چند نمونه شعری و اقوال دانشمندان به این منابع رجوع کنید
سیبویه ، الکتاب ، ج۲، ص۹۳، بیروت ، ۱۹۶۷م .
...

پیشنهاد کاربران

واژه ی boy در زبان انگلیسی تغییر یافته ی ابن ( فرزند، پسر ) عربی می باشد. این واژه از زبان عبری به زبان انگلیسی وارد شده و با اندکی تغییر در تلفظ، امروزه کار برد دارد.


کلمات دیگر: