کلمه جو
صفحه اصلی

عقیقه

فرهنگ اسم ها

اسم: عقیقه (دختر) (عربی) (تلفظ: aqiqe) (فارسی: عقيقه) (انگلیسی: aghighe)
معنی: مونث عقیق

(تلفظ: aqiqe) (عربی) (مؤنث عقیق) ، ← عقیق .


فرهنگ فارسی

موی طفل نوزاد، وگوسفندیکه روزهفتم تولدطفل هنگام تراشیدن موی سراوقربان کنند
( اسم ) ۱ - موی شکم نوزاد ( انسان یا بهایم ) . ۲ - گوسفند و جز آن که در هفتمین روز ولادت به هنگام تراشیدن موی سر وی قربان کنند .

لغت نامه دهخدا

عقیقة. [ ع َ ق َ ] (ع اِ) یکی عقیق . واحد عقیق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقیق شود. || موی شکمی بچه ٔ مردم و بهائم . (منتهی الارب ). موی نوزادمردم و بهائم که در هنگام تولد بر اوست . (از اقرب الموارد). موی سر کودک که بزاید. (دهار). || موی بزغاله . (منتهی الارب ). پشم «جذع ». (از اقرب الموارد). || گوسپند و جز آن که در هفته ٔ نخست مولود قربان کنند جهت آن مولود. (منتهی الارب ). مهمانی موی سرباز کردن کودک . (دهار). ضیافت نام نهادن و موی ستردن طفل به روز هفتم از ولادت . (غیاث اللغات ). گوسپندی که در هفته ٔ نخستین تولد کودک برای وی قربانی می کنند. (ناظم الاطباء). در حدیث است «الغلام مرتهن بعقیقته »؛ یعنی شفاعت پدرش تحریم میشود هرگاه برای او عقیقه نکرده باشد، و آن سنتی است و برخی آن را واجب دانند و برخی مستحب . برای نوزاد پسر دو گوسفند و برای نوزاد دختر یک گوسفند ذبح کنند، و مالک عقیده دارد برای هر کدام یک گوسفند باید ذبح نمود. (از منتهی الارب ). ج ، عَقائق . (دهار). || برق که در میان ابر درخشد و بدان تیغها را تشبیه دهند. (منتهی الارب ). برقی که به درازا در عرض ابر ظاهر شود، و غالباً آن را برای شمشیر استعاره کنند تا آنجا که نام شمشیر را عقیقة گذارده اند. (از اقرب الموارد). || توشه دان . (منتهی الارب ). مزادة. (اقرب الموارد). || جوی آب . (منتهی الارب ). نهر. (اقرب الموارد). || عصابة؛ وقتی که از جامه بشکافند وجدا کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || غلاف سر نره ٔ کودک . || خسته ٔ خرمای نرم . (منتهی الارب ). هسته ای است نرم و آسان در جویدن ، که شتران «عُقُق » آن را میجوند به جهت لطیف بودن . (از اقرب الموارد). || تیر که به سوی آسمان پرتاب کنند، و از عادت عرب جاهلیت بود که تیر را به هوا پرتاب میکردند اگر خون آلود باز می گشت جز به قصاص رضایت نمیدادند، و اگر پاکیزه بازمیگشت دست بر محاسن خود میکشیدند و بر دیه مصالحه میکردند، و دست کشیدن بر ریش علامت صلح بود. و طبیعی است که تیر پیوسته پاکیزه باز میگشت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


( عقیقة ) عقیقة. [ ع َ ق َ ] ( ع اِ ) یکی عقیق. واحد عقیق. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به عقیق شود. || موی شکمی بچه مردم و بهائم. ( منتهی الارب ). موی نوزادمردم و بهائم که در هنگام تولد بر اوست. ( از اقرب الموارد ). موی سر کودک که بزاید. ( دهار ). || موی بزغاله. ( منتهی الارب ). پشم «جذع ». ( از اقرب الموارد ). || گوسپند و جز آن که در هفته نخست مولود قربان کنند جهت آن مولود. ( منتهی الارب ). مهمانی موی سرباز کردن کودک. ( دهار ). ضیافت نام نهادن و موی ستردن طفل به روز هفتم از ولادت. ( غیاث اللغات ). گوسپندی که در هفته نخستین تولد کودک برای وی قربانی می کنند. ( ناظم الاطباء ). در حدیث است «الغلام مرتهن بعقیقته »؛ یعنی شفاعت پدرش تحریم میشود هرگاه برای او عقیقه نکرده باشد، و آن سنتی است و برخی آن را واجب دانند و برخی مستحب. برای نوزاد پسر دو گوسفند و برای نوزاد دختر یک گوسفند ذبح کنند، و مالک عقیده دارد برای هر کدام یک گوسفند باید ذبح نمود. ( از منتهی الارب ). ج ، عَقائق. ( دهار ). || برق که در میان ابر درخشد و بدان تیغها را تشبیه دهند. ( منتهی الارب ). برقی که به درازا در عرض ابر ظاهر شود، و غالباً آن را برای شمشیر استعاره کنند تا آنجا که نام شمشیر را عقیقة گذارده اند. ( از اقرب الموارد ). || توشه دان. ( منتهی الارب ). مزادة. ( اقرب الموارد ). || جوی آب. ( منتهی الارب ). نهر. ( اقرب الموارد ). || عصابة؛ وقتی که از جامه بشکافند وجدا کنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || غلاف سر نره کودک. || خسته خرمای نرم. ( منتهی الارب ). هسته ای است نرم و آسان در جویدن ، که شتران «عُقُق » آن را میجوند به جهت لطیف بودن. ( از اقرب الموارد ). || تیر که به سوی آسمان پرتاب کنند، و از عادت عرب جاهلیت بود که تیر را به هوا پرتاب میکردند اگر خون آلود باز می گشت جز به قصاص رضایت نمیدادند، و اگر پاکیزه بازمیگشت دست بر محاسن خود میکشیدند و بر دیه مصالحه میکردند، و دست کشیدن بر ریش علامت صلح بود. و طبیعی است که تیر پیوسته پاکیزه باز میگشت. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. موی نوزاد.
۲. گوسفندی که روز هفتم تولد نوزاد و هنگام تراشیدن موی سر او قربانی می کنند.

دانشنامه عمومی

عقیقه از سنن اسلامی است که هفت روز پس از تولد فرزند ، به جهت حفظ او از بلاها، حیوانی را قربانی می کنند. احادیث بسیاری در مورد قربانی کردن در روز هفتم تولد حسن و حسین توسط پیامبر اسلام وجود دارد. براساس این سنت، نمی توان پول حیوان قربانی را صدقه داد و اگر حیوان در دسترس نبود باید صبر کرد.
موسوی، سید جعفر (۱۳۸۵). «احکام و آداب عقیقه». مبلغان (۸۴): ۱۱۲–۱۱۶. دریافت شده در ۲۰۱۴-۰۶-۱۸.

دانشنامه آزاد فارسی

عَقیقه
اصطلاحی فقهی؛ به گوسفند، گاو یا شتری گویند که در هفتمین روز تولد نوزاد قربانی می کنند. این کار مستحبّ مؤکّد است و برخی از فقیهان به وجوب آن فتوا داده اند. اگر قربانی کردن در این روز انجام نشود، استحباب آن، حتی تا بعد از مرگ نیز باقی است. مستحب است که به بیش از دَه نفر از مؤمنان را مهمان کنند. خوردن گوشت عقیقه، برای پدر و به عقیدۀ بسیاری از فقیهان برای مادر و حتی سایر عیال پدر کراهت شدید دارد. برخی فقیهان آن را برای پدر و مادر تحریم کرده اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عَقیقه به حیوانی اطلاق می شود که برای نوزاد قربانی کنند.
عقیقه در اصل به معنای پاره کردن و بریدن آمده است. از این رو، به موی سر نوزاد پس از ولادت از این جهت که تراشیده می شود عقیقه گویند و اطلاق آن به حیوانی که برای نوزاد قربانی می شود، از آن رو است که حلقوم آن شکافته و بریده می شود.
کاربرد فقهی
از احکام آن در باب نکاح سخن گفته اند.
حکم تکلیفی
بنابر قول مشهور، عقیقه کردن مستحب مؤکد است. برخی قدما قائل به وجوب آن شده اند.
← جایگزینی
...

پیشنهاد کاربران

عقیقه
۱. موی نوزاد.
۲. گوسفندی که روز هفتم تولد نوزاد و هنگام تراشیدن موی سر او قربانی می کنند.

خلاصه پرسش
فلسفه عقیقه چیست؟
پرسش
فلسفه عقیقه چیست؟
پاسخ اجمالی
عقیقه یکی از احکام مستحبی پس از تولد نوزاد است، و احکام خاص خود را دارد. [1]
استحباب عقیقه به اندازه ای است که حتی اگر در دوران کودکی عقیقه انجام نگرفته باشد، مستحب است شخص برای خودش - حتی در دوران کهولت - عقیقه انجام دهد. همان گونه پیامبر اکرم ( ص ) پس از نبوّتش، برای خویشتن گوسفندی را عقیقه کرد. [2]
این حکم، مانند دیگر احکام، حکمت هایی دارد که برخی از آنها بر ما آشکار گشته و برخی دیگر نیز از ما پوشیده است. در این مختصر با استفاده از روایات به دو مورد از این حکمت ها اشاره می کنیم.
عقیقه جهت سلامتی فرزند
امام صادق ( ع ) می فرماید: �هنگامى که عقیقه کردى، بگو: به نام خدا و به یاری خدا. پروردگارا عقیقه اى است از فلانى. گوشتش در برابر گوشت او، خونش در برابر خون او و استخوانش در برابر استخوان او�. [3]
در برخی روایات، فرزند را در رهن و گرو عقیقه دانسته اند که اشاره به تأثیر عقیقه بر سلامتی فرزند دارد.
پیامبر خدا ( ص ) : �هر پسرى ( فرزندى ) در گرو عقیقه اش است که روز هفتم، براى او ذبح می شود�. [4]
امام صادق ( ع ) : �هر نوزادى در گرو عقیقه است�. [5]
اطعام مسلمانان
برپایه برخی روایات؛ یکی از حکمت های عقیقه، پهن کردن سفره غذا برای مسلمانان است. البته واضح است که این رفتار نیک نیز بر آینده کودک تأثیرگذار بوده و همچنین نوعی شکرگزاری از خداوند نیز در این عمل نهفته است.
امام صادق ( ع ) فرمودند: �در روز هفتم ولادت، برای فرزند عقیقه کن . . . عقیقه را بدون این که استخوان هایش بشکند، تکه تکه کن و پس از پختن، گروهی از مسلمانان را دعوت کن ( تا از غذای تهیه شده بخورند ) �. [6]
�. . . یک چهارم آن ( عقیقه ) ، به قابله ( ماما ) داده شود و اگر قابله نداشت، مادر فرزند، به هر شخصی که خواست، آن را بدهد و ده نفر از مسلمانان را نیز برای غذا دعوت کند و اگر بیشتر شدند، چه بهتر!�. [7]
عبدالله بن بکیر می گوید: نزد امام صادق ( ع ) نشسته بودیم که فرستاده ای از طرف عموی ایشان آمده و گفت: عموی شما پرسیده: برای فرزندمان دنبال عقیقه گشتیم ولی چیزی نیافتیم. حال چه کنیم؛ آیا پولش را صدقه بدهیم؟ امام فرمود: �نه؛ خداوند ریخته شدن خون برای تولد فرزند و نیز دعوت دیگران به غذا را دوست دارد�. [8]

[1]. ر. ک: 23297؛ عقیقه، شرایط و مستحبات
[2]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 84، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1403ق؛ مقدسی، محمد بن عبدالواحد، الأحادیث المختارة أو المستخرج من الأحادیث المختارة مما لم یخرجه البخاری و مسلم فی صحیحیهما، محقق، عبدالملک بن عبدالله بن دهیش، ج 5، ص 205، بیروت، دار خضر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ سوم، 1420ق.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 6، ص 30، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. أبوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، شعب الإیمان، محقق، عبدالحمید حامد، عبدالعلی، ج 11، ص 113، ریاض، هند، مکتبة الرشد، الدارالسلفیة، چاپ اول، 1423ق؛ شیبانی، أحمد بن محمد بن حنبل، مسند احمد، تحقیق، الأرنؤوط، شعیب و دیگران، ج 33، ص 271، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق.
[5]. ابن حیون مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، محقق، مصحح، فیضی، آصف، ‏ ج 2، ص 187، قم، مؤسسة آل البیت ( ع ) ، چاپ دوم، 1385ق.
[6]. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، محقق، مصحح، موسوی خرسان، حسن، ج 7، ص 442، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[7]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 3، ص 486، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.
[8]. کافی، ج ‏6، ص 25.


کلمات دیگر: