کلمه جو
صفحه اصلی

گفتگوهای شب عاشورا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در شب عاشورا گفت و گوهایی بین بعضی از اصحاب امام حسین (علیه السّلام) با سپاهیان دشمن رخ داده که در اینجا به بخشی از آنها پرداخته شده است.
ضخاک بن عبدالله مشرقی (در ادامه، در حوادث روز عاشورا خواهیم گفت که ضخاک، از شهود عینی حادثهٔ کربلا بود. او در روز عاشورا تا لحظات آخر، در کنار امام حسین (علیه السّلام) بود و آنگاه با اجازه امام صحنه را ترک کرد و خود را نجات داد. او گوشه هایی از حوادث کربلا را گزارش کرده که ارزشمند است و هر کدام در جای خود ذکر خواهد شد.) گوید: امام و یارانش تمام آن شب را بیدار ماندند و مشغول نماز و دعا و استغفار و زاری بودند. (فلما امسی حسین واصحابه قاموا اللیل کله یصلون ویستغفرون ویدعون ویتضرعون) از سویی هم عمر بن سعد، سوارانی به فرماندهی عزرة بن قیس احمسی مامور نگهبانی از ما کرده بود. در لحظه ای که امام حسین (علیه السّلام) مشغول خواندن این آیه بود. «ولایحسبن آلذین کفروا انما نملی لهم خیرلانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثماً و لهم عذاب مهین• ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما انتم علیه ختی یمیز الخبیث من الطیب؛ کسانی که کافر شدند، هرگز نپندارند مهلتی که به آنان می دهیم به سودشان است. تنها از آن رو به آنها مهلت می دهیم تا بر گناهانشان بیفزایند. آنها عذاب خفت باری خواهند داشت. خدا مؤمنان را به حالی که شما دارید، رها نمی کند، تا اینکه پلید را از پاک جدا کند.» گذر این سواران بر خیمه ها افتاد و یکی از آنان گفت: سوگند به پروردگار کعبه، ما از پاکان هستیم که از شما جدا و تصفیه شده ایم. ضخاک گوید من آن شخص را شناختم و به بربر گفتم: آیا میدانی او کیست؟ گفت: نه. گفتم: ابوحرب عبدالله بن شهر سبیعی است، مردی بذله گو، هرزه و خونریز، اما در عین حال سرشناس و شجاع است و زمانی سعید بن قیس او را به سبب جنایتی حبس کرده بود. (ضخاک بن عبدالله از قبیله همدان، و سبیع از تیره های همدان است. به همین دلیل ضخاک، ابوحرب را شناخت. سعید بن قیس نیز از همان قبیله بوده و ریاست آنان را به عهده داشته است.) بریر به او گفت: ای فاسق، مگر خداوند تو را از پاکان قرار می دهد؟ گفت: تو که هستی؟ گفت: بریر بن خضیر هستم. گفت: انالله، متاسفم که بدبختی تو را می بینم. بریر گفت: ای ابا حرب، به خدا قسم که ما از پاکانیم و شما از پلیدها؛ آیا حاضری از گناهان بزرگ خود توبه کنی و به سوی خدا برگردی؟ (ابوحرب از حرف خود برگشت یا به تمسخر) گفت: من هم به این مطلب گواهی میدهم. گفتم: وای بر تو، پس چرا این معرفت، تو را سودی نمی دهد؟ (به طعنه گفت:) فدایت شوم، پس چه کسی همراه و همنشین یزید بن غذره عنزی که اکنون همراه من است، باشد؟ بریر گفت: تو نادان و بی خردی و افکاری زشت داری.
← گزارش ضخاک
بریر بن خضیر همدانی، که از پارسایان شب زنده دار و روزه دار بود به امام گفت: ای فرزند رسول خدا، اجازه بده نزد ابن سعد فاسق بروم و او را پند دهم، شاید پند پذیرد و از کاری که میخواهد انجام دهد منصرف شود. امام حسین (علیه السّلام) فرمود: اختیار با توست. پس بریر نزد عمر بن سعد رفت و داخل خیمه او شد و بدون آنکه سلام کند، نشست. عمر عصبانی شد و گفت: مرد همدانی، چرا سلام نکردی؟ آیا من مسلمان و عارف به خدا و پیامبرش نیستم و شهادتین نمی گویم؟ بریر گفت: اگر تو خدا و پیامبر را آنچنان که می گویی می شناختی، هیچ گاه برای کشتن عترت پیامبر راه نمی افتادی؛ علاوه بر این، آب فرات را که همانند شکم مارها موج میزند و سگان و خوکان از آن می آشامند، بر حسین فرزند علی و برادران و خاندانش که از شدت تشنگی در حال مرگ هستند بستی؛ با این حال گمان می کنی تو خدا و پیامبر را می شناسی؟! عمر بن سعد لختی سر به زیر انداخت، آن گاه سر بلند کرد و گفت: به خدا سوگند ای بریر، یقین دارم که هر کس با اینان بجنگد و حقشان را غصب کند در جهنم است. لیکن آیا به من پیشنهاد میکنی که حکمرانی ری را ترک کنم تا نصیب دیگری شود؟ به خدا سوگند، دلم به این امر راضی نمی شود. سپس این اشعار را زمزمه نمود: دعانی عبیدالله من دون قومه ••••• الی خطة فیها خرجت لحینیفوا الله لا ادری و انی ••••• لحائر افکر فی آمری علی خطرینااترک مُلک الری والری منیتی ••••• ام ارجم ماثوماً بقتل حسینوفی قتله النار التی لیس ••••• دونها حجاب وملک الری قره عین «عبیدالله از میان تمامی افراد برای نقشه ای (جنگی) از من دعوت کرد، که هم اکنون برای انجام آن خارج شده ام. به خدا قسم نمی دانم و متحیرم و در این کاری که برای من پیش آمده، در انتخاب یکی از دو امر مهم مردد مانده ام: آیا حکومت ری را رها کنم در حالی که آرزوی من است؛ یا گناه جنگ با حسین را به دوش کشم؟ در حالی که در کشتن او آتشی است که هیچ چیز مانع آن نمی شود، اما حکمرانی ری نور چشم من است». بریر (با شنیدن این سخنان، از هدایت شدن ابن سعد نومید شد و) به سوی امام حسین (علیه السّلام) بازگشت و عرض کرد: یابن رسول الله، عمربن سعد حاضر شده که تو را بکشد، تا در عوض، حکومت ری را به او بدهند.
← تحلیل گزارش
۱. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامام و الملوک، ج۵، ص۴۲۱.
...


کلمات دیگر: