کلمه جو
صفحه اصلی

ضرورت فلسفه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دانش فلسفه، مانند هر دانش دیگری، غریزه کنجکاوی انسان را در زمینه سوالات و پرسش های مختلف ارضاء می کند. با کمی تامل می بینیم زیست بدون گزاره های فلسفی سخت و در حد محال بوده، در این علم کلی نگری و ژرف نگری و جهان بینی و... و قضاوت بی طرفانه و قبول نکردن بدون دلیل ارائه می شود.
خورشید تازه سر از بستر آب های سبز دریا برداشته و اشعه زرفام خود را بر چهره های خواب آلوده سرنشینان کشتی تابانده است سرنشینانی که به تازگی از خواب دوشین بیدار شده اند و با خیال راحت و بی خبر از همه جا به خوردن و آشامیدن و انواع سرگرمی ها پرداخته اند و کشتی همچنان در اقیانوس کران ناپیدا پیش می رود. در این میان یک نفر که هشیارتر بنظر می رسد اندکی به فکر فرو می رود و آنگاه رو به همنشینان کرده می پرسد ما به کجا می رویم دیگری که گویی از خواب پریده است حیرت زده همین سؤال را از دیگران می کند و... بعضی آن چنان سرمست شادی و سرگرمی هستند که وقعی به آن نمی نهند و بدون اینکه به پاسخ آن بیندیشند به کار خود ادامه می دهند ولی این سؤال اندک اندک گسترش می یابد و به ملوانان و ناخدا هم می رسد آنها هم بدون اینکه پاسخی داشته باشند سؤال را تکرار می کنند و سرانجام علامت سؤالی بر فضای کشتی نقش می بندد و دلهره عجیب و پریشانی فراگیری پدید می آید. آیا این صحنه تخیلی داستان مردم جهان نیست که بر سفینه عظیم زمین سوارند و در حالی که در فضای کیهانی بدور خود می چرخند اقیانوس بی کران زمان را درمی نوردند و آیا مثل ایشان مثل چارپایان سر در آخور نیست چنانکه قرآن کریم می فرماید: «یتمتعون و یاکلون کما تاکل الانعام؛
محمد/سوره۴۷، آیه۱۲.
سرگردانی و حیرتی که دامن گیر انسان عصر فضا شده در مسائل فردی و شخصی محدود و محصور نگشته و مسائل اجتماعی را نیز در بر گرفته و در مکتب ها و سیستم های سیاسی اقتصادی مختلفی متبلور شده است و با اینکه این نظام های دست بافت بشر بارها امتحان نارسایی و ناشایستگی خود را داده اند هنوز هم جوامع سرگردان بشری دست از آنها برنداشته اند و کسانی هم که از آنها سرخورده شده اند در همان مسیر های انحرافی گام برمی دارند و به دنبال دست بافت های جدیدی از همان قماش ها می گردند و هر بار که ایسم تاز های در صحنه ایدئولوژی ها ظاهر می شود گروهی گمراه را به سوی خود جذب می کند و جنجال و غوغائی به راه می اندازد و طولی نمی کشد که ناکام و شکست خورده سقوط می نماید تا چه وقت با نام و رنگ و بوی دیگری ظاهر شود و عد های دیگر را بفریبد. گویی این گمراهان نگون بخت سوگند یاد کرده اند که هرگز به ندای حق، گوش فرا ندهند و سخن رهبران الهی را نشنوند و بر ایشان همی خرده گیرند که چرا دست شما از زر و سیم و زرق و برق جهان تهی است و اگر راست می گویید چرا کاخ های سفید و سرخ جهان در اختیار شما نیست. آری، اینان دنباله رو کسانی هستند که قرآن کریم داستانهایشان را پی درپی در گوش جهانیان فرو خوانده و همگان را به عبرت گرفتن از سرنوشت شوم آنان دعوت کرده است اما گوش شنوا کجا است. باری از باب دعوت با شیوه حکمت می بایست گفت نظام های اجتماعی می بایستی بر اساس آگاهی از ساخت فطری انسان و همه ابعاد وجودی وی و با توجه به هدف آفرینش و شناخت عواملی که او را در رسیدن به هدف نهائی کمک می کند تنظیم شود و یافتن چنین فرمول پیچید های در توان مغز های انسان های عادی نیست و آنچه از اندیشه ما می توان انتظار داشت شناختن مسائل بنیادی و شالوده های کلی این نظام ها است که می بایست هر چه محکمتر و استوارتر پی ریزی گردد یعنی شناخت آفریننده جهان و انسان و شناخت هدف داری زندگی بشر و شناخت راهی که آفریننده حکیم برای سیر و حرکت به سوی هدف نهائی فراروی بشر گشوده است آنگاه نوبت دل به او سپردن است و سر در راه آوردن و از راهنمایی های الهی پیروی کردن و گام استوار برداشتن و بدون هیچ تردید و تزلزلی راه پیمودن و شتاب گرفتن. اما اگر کسانی از نعمت خدادادی عقل بهره نگرفتند و به آغاز و انجام هستی نیندیشیدند و مسائل بنیادی زندگی را حل نکردند و به دلخواه خود راهی برگزیدند و نظامی پدید آوردند و نیرو های خود و دیگران را بر سر آن گذاشتند چنین کسانی باید به پی آمد های خودخواهی ها و نابخردی ها و هوی پرستی ها و کژاندیشی ها و کجروی های خودشان هم ملتزم شوند و سرانجام نباید کسی را بر ناکامی ها و بدبختی های جاودانه شان سرزنش کنند. آری! یافتن ایدئولوژی صحیح در گرو داشتن جهان بینی صحیح است و تا پایه های جهان بینی استوار نگردد و مسائل بنیادی آن به صورت درست حل نشود و وسوسه های مخالف دفع نگردد نمی توان به یافتن ایدئولوژی مطلوب و کارساز و راهگشایی امید بست و تا هست ها را نشناسیم نمی توانیم بایدها را بشناسیم. و مسائل بنیادی جهان بینی همان پرسش های سه گانه ایست که وجدان بیدار و فطرت آگاه انسان پاسخ های قطعی و قانع کنند های برای آنها می جوید و بی جهت نیست که دانشمندان اسلامی آنها را اصول دین نامیده اند خدا شناسی در پاسخ آغاز کدام است معاد شناسی در پاسخ انجام کدام است و وحی و نبوت شناسی در پاسخ راه کدام است و راهنما کیست. و ناگفته پیدا است که حل صحیح و قطعی آنها مرهون اندیشه های عقلی و فلسفی است و بدین ترتیب از راه دیگری به اهمیت و ضرورت مسائل فلسفی و پیشاپیش آنها شناخت شناسی و هستی شناسی پی می بریم.
راز انسانیت
راه سومی برای شناختن اهمیت و ضرورت فلسفه وجود دارد که می تواند انسان های والاهمت و تعالی جو را برانگیزاند و آن این است که اساسا انسانیت حقیقی انسان در گرو دستاورد های فلسفه است و بیانش این است همه حیوانات با این ویژگی شناخته می شوند که افعال خود را با شعور و اراده برخاسته از غرایز انجام می دهند و موجودی که هیچ نحو شعوری ندارد از صف حیوانات خارج است در میان حیوانات نوع ممتازی وجود دارد که نه درک او منحصر به درک حسی است و نه اراده وی تابع غرایز طبیعی بلکه نیروی درک کننده دیگری به نام عقل دارد که اراده اش در پرتو راهنمایی آن شکل می گیرد و به دیگر سخن امتیاز انسان به نوع بینش و گرایش اوست پس اگر فردی تنها به ادراکات حسی قناعت ورزد و نیروی عقل خود را درست بکار نگیرد و انگیزه حرکات و سکناتش هم همان غرایز حیوانی باشد در واقع حیوانی بیش نیست بلکه به تعبیر قرآن کریم از چهارپایان هم گمراهتر است. بنابراین انسان حقیقی کسی است که عقل خود را در راه مهمترین مسائل سرنوشت ساز به کار گیرد و بر اساس آنها راه کلی زیستن را بشناسد و سپس با جدیت به پیمودن آن بپردازد و از بیانات گذشته معلوم شد که ریشه ای ترین مسائلی که برای هر انسان آگاه مطرح است و در سرنوشت فردی و اجتماعی بشر نقش حیاتی را ایفاء می نماید همان مسائل بنیادی جهان بینی است مسائلی که حل قطعی و نهائی آنها مرهون تلاش های فلسفی است. حاصل آنکه بدون بهره گیری از دستاورد های فلسفه نه سعادت فردی میسر است و نه سعادت اجتماعی و نه رسیدن به کمال حقیقی انسانی.
جواب چند شبهه
...


کلمات دیگر: