کلمه جو
صفحه اصلی

مراتب توحید

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] توحید به معنای پرستش خدای یگانه و یکتا پرستی می باشد و درجات و مراتب دارد، همچنان که شرک نیز که مقابل توحید است مراتب و درجات دارد. تا انسان همه مراحل توحید را طی نکند، موحد واقعی نیست.
توحید ذاتی یعنی شناختن ذات حق به وحدت و یگانگی. اولین شناختی که هر کس از ذات حق دارد، غنا و بی نیازی اوست؛ یعنی ذاتی است که در هیچ جهتی به هیچ موجودی نیازمند نیست و به تعبیر قرآن «غنی» است؛ همه چیز به او نیازمند است و از او مدد می گیرد و او از همه غنی است «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی» . و به تعبیر حکما واجب الوجود است. و دیگر «اولیت» یعنی مبدئیت و منشئیت و آفرینندگی اوست. او مبدا و خالق موجودات دیگر است؛ موجودات همه «از او» هستند و او از چیزی نیست و به تعبیر حکما «علت اولی» است.این اولین شناخت و اولین تصوری است که هر کس از خداوند دارد. یعنی هر کس در مورد خداوند می اندیشد و به اثبات یا نفی، و تصدیق یا انکار می پردازد، چنین معنی و مفهومی در ذهن خود دارد که آیا حقیقتی وجود دارد که وابسته به حقیقتی دیگر نیست، همه ی حقیقت ها به او وابسته اند و از اراده ی او پدید آمده اند و او از اصل دیگری پدید نیامده است؟توحید ذاتی یعنی این حقیقت «دوئی» بردار و تعدد پذیر نیست؛ مثل و مانند ندارد «لیس کمثله شی ء» ؛ در مرتبه ی وجود او موجودی نیست «و لم یکن له کفوا احد». اینکه موجودی فرد یک نوع شمرده می شود، مثلا حسن فردی از نوع انسان است (و قهرا برای انسان افراد دیگری قابل فرض است) از مختصات مخلوقات و ممکنات است؛ ذات واجب الوجود از این معانی منزه و مبراست.
رابطه خدا و جهان
و چون ذات واجب الوجود یگانه است، پس جهان از نظر مبدا و منشا و از نظر مرجع و منتهی یگانه است. جهان نه از اصل های متعدد پدید آمده و نه به اصل های متعدد باز می گردد؛ از یک اصل و از یک حقیقت پدید آمده «قل الله خالق کل شیء» . و به همان اصل و همان حقیقت باز می گردد «الا الی الله تصیر الامور» . و به تعبیر دیگر، جهان هستی، یک قطبی و یک کانونی و تک محوری است.رابطه ی خدا و جهان، رابطه ی خالق با مخلوق یعنی رابطه ی علت (علت ایجاد) با معلول است، نه رابطه ی روشنایی با چراغ یا رابطه ی شعور انسانی با انسان. درست است که خدا از جهان جدا نیست، «لیس عن الاشیاء بخارج ولا فیها بوالج» او با همه ی اشیاء است و اشیاء با او نیستند «هو معکم این ما کنتم» . اما لازمه ی جدا نبودن خدا از جهان، این نیست که پس خدا برای جهان مانند روشنایی برای چراغ و شعور برای اندام است. اگر این چنین باشد خدا معلول جهان می شود و نه جهان معلول خدا؛ چون روشنایی معلول چراغ است نه چراغ معلول روشنایی. و همچنین لازمه ی جدا نبودن خدا از جهان و انسان این نیست که خدا، جهان و انسان همه یک جهت دارند و همه با یک اراده و یک روح حرکت و حیات دارند. همه ی اینها صفات مخلوق و ممکن است، خداوند از صفات مخلوقین منزه است «سبحان ربک رب العزة عما یصفون». .
توحید صفاتی
توحید صفاتی یعنی درک و شناسایی ذات حق به یگانگی عینی با صفات و یگانگی صفات با یکدیگر. توحید ذاتی به معنی نفی ثانی داشتن و نفی مثل و مانند داشتن است و توحید صفاتی به معنی نفی هرگونه کثرت و ترکیب از خود ذات است. ذات خداوند در عین اینکه به اوصاف کمالیه ی جمال و جلال متصف است، دارای جنبه های مختلف عینی نیست. اختلاف ذات با صفات و اختلاف صفات یا یکدیگر لازمه ی محدودیت وجود است. برای وجود لایتناهی همچنان که دومی قابل تصور نیست، کثرت و ترکیب و اختلاف ذات و صفات نیز متصور نیست. توحید صفاتی مانند توحید ذاتی از اصول معارف اسلامی و از عالی ترین و پر اوج ترین اندیشه های بشری است که به خصوص در مکتب شیعی تبلور یافته است. در اینجا فقط به بخشی از یک خطبه ی نهج البلاغه که هم تاییدی بر مدعاست و هم توضیحی برای این بخش است، اشاره می کنیم. در اولین خطبه نهج البلاغه چنین آمده است:سپاس ذات خدا را، آن که ستایش کنندگان نتوانند به ستایش او برسند و شمار کنندگان نتوانند نعمت های او را برشمارند و کوشندگان نتوانند حق بندگی او را ادا نمایند، آن که همت ها هر چه دور پروازی کنند کنه او را نیابند و زیرکی های هر اندازه در قعر دریاهای فطانت فرو روند به او نرسند، آن که صفت او را حد و نهایتی و تغیر و تبدلی نیست...در این جمله ها (چنان که می بینیم) از صفات نامحدود خداوند یاد شده است. بعد از چند جمله می فرماید: اخلاص کامل، نفی صفات از پروردگار است، زیرا موصوف گواهی می دهد که ذاتش غیر از صفت است و صفت گواهی می دهد که او چیزی است غیر از موصوف، و هر کس خداوند را به صفتی توصیف کند، ذات او را مقارن چیز دیگر قرار داده و هر کس خدا را مقارن چیزی قرار دهد... الی آخر.در این جمله ها، هم برای خداوند اثبات صفت شده است (الذی لیس لصفته حد محدود) و هم از او نفی صفت شده است (لشهادة کل صفة انها...) از خود این جمله ها معلوم است که صفتی که خداوند موصوف به آن صفت است صفت نامحدود به نامحدودیت ذات است که عین ذات است، و صفتی که خداوند مبرا و منزه از اوست صفت محدود است که غیر ذات و غیر از صفت دیگر است. پس توحید صفاتی یعنی درک و شناختن یگانگی ذات و صفات حق.
توحید افعالی
...


کلمات دیگر: