آنست که صفات را عین ذات بدانی .
توحید صفاتی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] توحید و یگانگی خدای متعال، اصطلاحات گوناگونی در فلسفه و کلام و عرفان دارد که مهم ترین اصطلاحات فلسفه آن عبارت است از:
معنای توحید صفاتی آن است که صفات الهی مصادیق جداگانه ای از یکدیگر و از ذات الهی ندارند، بلکه همگی آنه مفاهیمی هستند که عقل، از مصداق واحد بسیطی که همان ذات مقدس الهی است، انتزاع می کند.
دلیل بر توحید صفاتی این است که اگر هر یک از صفات الهی، مصداق و «ما بازاء» جداگانه ای داشته باشد، از چند حال خارج نخواهد بود:
معنای توحید صفاتی آن است که صفات الهی مصادیق جداگانه ای از یکدیگر و از ذات الهی ندارند، بلکه همگی آنه مفاهیمی هستند که عقل، از مصداق واحد بسیطی که همان ذات مقدس الهی است، انتزاع می کند.
دلیل بر توحید صفاتی این است که اگر هر یک از صفات الهی، مصداق و «ما بازاء» جداگانه ای داشته باشد، از چند حال خارج نخواهد بود:
wikishia: اعتقاد به این که صفات خداوند عین ذات او و عین یکدیگرند. و همان گونه که ذات او ازلی و ابدی است، صفات ذاتی او همچون علم و قدرت نیز ازلی و ابدی می باشد و این چنین نیست که این صفات، زاید بر ذاتش بوده و جنبه عارض و معروض داشته باشد، بلکه عین ذات اوست.
به طور مثال، اگر می گوییم خدا عالم است، به این معنا نیست که علم خدا بر ذاتش عارض شده، بلکه به این معناست که خدا عین علم است، اما درباره موجودی مانند انسان، صفات علم و قدرت، خارج از ذات و حقیقت وجود او می باشد؛ زیرا در زمانی فاقد این صفات و در زمانی دیگر واجد آن ها می شود. از سوی دیگر، صفات خدا نیز از یکدیگر جدا نبوده، بلکه هر یک از صفات او عین دیگری است؛ یعنی، حقیقت علم او غیر از قدرتش نیست، بلکه سراسر وجود او علم و قدرت و دیگر صفات ذاتی او می باشد و تمام صفات او عین یکدیگرند. قرآن کریم در مقام بیان تنزیه خداوند از هر گونه توصیف شرک آلود می فرماید: ««سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ»؛ منزه است پروردگارت؛ پروردگار باعزت (و قدرت)، از توصیف هایی که آنان می کنند».
ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ رَبُّنا وَالْعِلْمُ ذاتُهُ وَلامَعْلُومَ وَالسَّمْعُ ذاتُهُ وَلامَسْمُوعَ وَالْبَصَرُ ذاتُهُ وَلامُبْصَرَ وَالْقُدْرَةُ ذاتُهُ وَلامَقْدُورَ...»؛ پیوسته خدای ما عالم و علم او عین ذاتش بوده، با این که معلومی (جهان) نبود و شنوایی و بینایی و توانایی عین ذات او بود، هر چند چیزی از شنیدنی ها و دیدنی ها و آنچه متعلق قدرت قرار گیرد، وجود نداشت».
خداوند وجودی نامحدود و بی نهایت از هر جهت است از این رو، هیچ صفت کمالی بیرون از ذات او وجود ندارد و هر چه هست، در ذات او جمع است. و اگر صفات ما همانند علم و قدرت، زاید بر ذات ما هستند، دلیل آن محدودیت ماست که روزی فاقد آن ها و روزی دارنده آن ها هستیم و نیز هر یک از صفات علم و قدرت در وجود ما جدای از یکدیگرند؛ چرا که قدرت مربوط به جسم و علم مربوط به روح ماست. اما در ذات نامحدود خداوند، که کمال مطلق می باشد و دومی برای او قابل تصور نیست، هیچ صفتی خارج از آن نمی توان تصور کرد.
حضرت امام علی علیه السلام در نفی صفات زاید بر ذات خداوند می فرماید: «مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ ابْطَلَ ازَلَهُ وَ مَنْ قالَ کَیْفَ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ وَ مَنْ قالَ ایْنَ فَقَدْ حَیَّزَهُ، عالِمٌ اذْ لا مَعْلُومَ وَ رَبٌّ اذْ لا مَرْبُوبَ وَ قادِرٌ اذْ لا مَقْدُورَ؛ کسی که او را (به صفات زاید بر ذات) توصیف نماید، او را محدود دانسته و کسی که او را محدود داند، او را شمارش کرده و کسی که او را شمارش کند، ازلی بودن او را ابطال نموده و کسی که بگوید چگونه است، او را (به صفات زاید بر ذات) توصیف کرده و کسی که بگوید کجاست، مکانی برای او قرار داده است. دانا و پروردگار و توانا بوده، آن گاه که معلوم و پرورده شده و مقدوری نبوده. (زیرا ذات او عین کمالات است.)
نتیجه یگانگی ذات و صفات، پیراسته بودن ذات خداوند از هر گونه جزء داشتن است، در صورتی که اگر ذات او را غیر از صفات او و آن دو را عارض و معروض یکدیگر بدانیم و یا صفات او را از هم دیگر جدا بدانیم، نتیجه اش دوگانگی و ترکیب خواهد بود. و موجود مرکب از ذات و صفات، به اجزای خویش نیازمند است، در حالی که پیش از این ثابت شد که هیچ گونه ترکیب خارجی و عقلی در ذات پاک خداوند راه ندارد و او از هر احتیاج و نیازی پیراسته است.
حضرت علی علیه السلام می فرماید: «وَ کَمالُ الْاخْلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفاتِ عَنْهُ لِشَهادَةِ کُلِّ صِفَةٍ انَّها غَیْرُالْمَوْصُوفِ وَ شَهادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ انَّهُ غَیْرُالصِّفَةِ، فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ؛ توحید خالص، پیراستن او از صفات (زاید بر ذات) است؛ زیرا هر صفتی گواهی می دهد که با موصوف خود مغایرت دارد و هر موصوفی گواهی می دهد که وجود او غیر از وجود صفت است. پس هر کس خدا را توصیف کند (و صفات او را زاید بر ذات او بداند)، پس او را با چیزی (قدیم دیگری) همراه ساخته و در نتیجه، او را دوگانه دانسته است و آن کس که او را دوگانه بداند (و بگوید ذات او غیر از صفت است)، برای او جزئی قایل شده و کسی که اجزایی برای او تصور کند، او را درست نشناخته است».
با توجه به بسیط بودن ذات خداوند و پیراستگی او از هر گونه جزء داشتن، اکنون این سؤال مطرح می شود که چگونه برای خداوند، صفات متعددی مانند علم، قدرت، حیات و... را اثبات می نماییم و آیا نتیجه تعدد صفات، ترکیب ذات پاک خداوند با این صفات گوناگون است؟ در پاسخ، باید گفت: هر چند خداوند ذات بسیطی است که هیچ گونه تکثری در آن راه ندارد، اما عقل انسان با توجه به نوعی از کمال که آن را درک می کند، آن را با قید «نامتناهی» به خدا نسبت می دهد و به دلیل همین محدودیت عقلی ماست که صفات متعدد را به خداوند نسبت می دهیم، وگرنه در عالم خارج، صفاتی متعدد و جدا از ذات خداوند وجود ندارد و این جدایی تنها در عالمِ مفهوم است.
به طور مثال، اگر می گوییم خدا عالم است، به این معنا نیست که علم خدا بر ذاتش عارض شده، بلکه به این معناست که خدا عین علم است، اما درباره موجودی مانند انسان، صفات علم و قدرت، خارج از ذات و حقیقت وجود او می باشد؛ زیرا در زمانی فاقد این صفات و در زمانی دیگر واجد آن ها می شود. از سوی دیگر، صفات خدا نیز از یکدیگر جدا نبوده، بلکه هر یک از صفات او عین دیگری است؛ یعنی، حقیقت علم او غیر از قدرتش نیست، بلکه سراسر وجود او علم و قدرت و دیگر صفات ذاتی او می باشد و تمام صفات او عین یکدیگرند. قرآن کریم در مقام بیان تنزیه خداوند از هر گونه توصیف شرک آلود می فرماید: ««سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ»؛ منزه است پروردگارت؛ پروردگار باعزت (و قدرت)، از توصیف هایی که آنان می کنند».
ابوبصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ رَبُّنا وَالْعِلْمُ ذاتُهُ وَلامَعْلُومَ وَالسَّمْعُ ذاتُهُ وَلامَسْمُوعَ وَالْبَصَرُ ذاتُهُ وَلامُبْصَرَ وَالْقُدْرَةُ ذاتُهُ وَلامَقْدُورَ...»؛ پیوسته خدای ما عالم و علم او عین ذاتش بوده، با این که معلومی (جهان) نبود و شنوایی و بینایی و توانایی عین ذات او بود، هر چند چیزی از شنیدنی ها و دیدنی ها و آنچه متعلق قدرت قرار گیرد، وجود نداشت».
خداوند وجودی نامحدود و بی نهایت از هر جهت است از این رو، هیچ صفت کمالی بیرون از ذات او وجود ندارد و هر چه هست، در ذات او جمع است. و اگر صفات ما همانند علم و قدرت، زاید بر ذات ما هستند، دلیل آن محدودیت ماست که روزی فاقد آن ها و روزی دارنده آن ها هستیم و نیز هر یک از صفات علم و قدرت در وجود ما جدای از یکدیگرند؛ چرا که قدرت مربوط به جسم و علم مربوط به روح ماست. اما در ذات نامحدود خداوند، که کمال مطلق می باشد و دومی برای او قابل تصور نیست، هیچ صفتی خارج از آن نمی توان تصور کرد.
حضرت امام علی علیه السلام در نفی صفات زاید بر ذات خداوند می فرماید: «مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ ابْطَلَ ازَلَهُ وَ مَنْ قالَ کَیْفَ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ وَ مَنْ قالَ ایْنَ فَقَدْ حَیَّزَهُ، عالِمٌ اذْ لا مَعْلُومَ وَ رَبٌّ اذْ لا مَرْبُوبَ وَ قادِرٌ اذْ لا مَقْدُورَ؛ کسی که او را (به صفات زاید بر ذات) توصیف نماید، او را محدود دانسته و کسی که او را محدود داند، او را شمارش کرده و کسی که او را شمارش کند، ازلی بودن او را ابطال نموده و کسی که بگوید چگونه است، او را (به صفات زاید بر ذات) توصیف کرده و کسی که بگوید کجاست، مکانی برای او قرار داده است. دانا و پروردگار و توانا بوده، آن گاه که معلوم و پرورده شده و مقدوری نبوده. (زیرا ذات او عین کمالات است.)
نتیجه یگانگی ذات و صفات، پیراسته بودن ذات خداوند از هر گونه جزء داشتن است، در صورتی که اگر ذات او را غیر از صفات او و آن دو را عارض و معروض یکدیگر بدانیم و یا صفات او را از هم دیگر جدا بدانیم، نتیجه اش دوگانگی و ترکیب خواهد بود. و موجود مرکب از ذات و صفات، به اجزای خویش نیازمند است، در حالی که پیش از این ثابت شد که هیچ گونه ترکیب خارجی و عقلی در ذات پاک خداوند راه ندارد و او از هر احتیاج و نیازی پیراسته است.
حضرت علی علیه السلام می فرماید: «وَ کَمالُ الْاخْلاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفاتِ عَنْهُ لِشَهادَةِ کُلِّ صِفَةٍ انَّها غَیْرُالْمَوْصُوفِ وَ شَهادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ انَّهُ غَیْرُالصِّفَةِ، فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ؛ توحید خالص، پیراستن او از صفات (زاید بر ذات) است؛ زیرا هر صفتی گواهی می دهد که با موصوف خود مغایرت دارد و هر موصوفی گواهی می دهد که وجود او غیر از وجود صفت است. پس هر کس خدا را توصیف کند (و صفات او را زاید بر ذات او بداند)، پس او را با چیزی (قدیم دیگری) همراه ساخته و در نتیجه، او را دوگانه دانسته است و آن کس که او را دوگانه بداند (و بگوید ذات او غیر از صفت است)، برای او جزئی قایل شده و کسی که اجزایی برای او تصور کند، او را درست نشناخته است».
با توجه به بسیط بودن ذات خداوند و پیراستگی او از هر گونه جزء داشتن، اکنون این سؤال مطرح می شود که چگونه برای خداوند، صفات متعددی مانند علم، قدرت، حیات و... را اثبات می نماییم و آیا نتیجه تعدد صفات، ترکیب ذات پاک خداوند با این صفات گوناگون است؟ در پاسخ، باید گفت: هر چند خداوند ذات بسیطی است که هیچ گونه تکثری در آن راه ندارد، اما عقل انسان با توجه به نوعی از کمال که آن را درک می کند، آن را با قید «نامتناهی» به خدا نسبت می دهد و به دلیل همین محدودیت عقلی ماست که صفات متعدد را به خداوند نسبت می دهیم، وگرنه در عالم خارج، صفاتی متعدد و جدا از ذات خداوند وجود ندارد و این جدایی تنها در عالمِ مفهوم است.
wikiahlb: پیامبران الهی بوده است، قرآن کریم آن جا که برنامه تبلیغی پیامبرانی چون نوح، هود، صالح و شعیب را بازگو می کند یادآور می شود که نخستین پیام آنان به امت های خود این بود که «اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ» چنان که یکی از اهداف بعثت پیامبران را دعوت به یکتا پرستی می داند: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»، اهمیت ویژه این مسئله موجب شده است که متکلمان احیاناً آن را در فصلی جداگانه از دیگر صفات الهی مطرح کنند.بحث درباره توحید از دو جهت ذاتی و صفاتی طرح می شود که به تبیین توحید صفاتی می پردازیم.
توحید صفاتی دو معنا دارد:
← معنای اول و ادله آن
در احادیثی که از ائمه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ روایت شده، توحید صفاتی مورد تأکید بسیار قرار گرفته، و اعتقاد به زیادت صفات ذاتی خداوند بر ذات او مردود دانسته شده است. امام علی ـ علیه السلام ـ نفی صفات زائد بر ذات را کمال اخلاص در توحید دانسته فرموده است:«و کمال توحیده الاخلاص له، و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه».آنگاه افزوده است: لازمه اعتقاد به صفات زائد بر ذات اعتقاد، به نوعی کثرت انگاری و تجزیه پذیری در ذات خداوندی است که نشانه جهالت به ساحت و مقام الوهی است.«فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه، و من قرنه فقد ثناه، و من ثناه فقد جزأه، و من جزأه فقد جهله؛ آن کس که خداوند را به صفاتی (مغایر با ذات او) توصیف کند، برای او قرین قائل شده است، و آن کسی که برای او قرین قائل شود، او را دوگانه دانسته است. و آن کس که به دوگانگی او قائل شود، ذات خدا را تجزیه پذیر دانسته، و آن کس که چنین باوری داشته باشد، به خداوند جهل ورزیده است.بدیهی است مقصود از نفی صفات از خداوند صفات زائد بر ذات است، نه واقعیت صفات، زیرا نفی صفات کمال از خداوند محال است، و از طرفی، امام علی ـ علیه السلام ـ در سخنان بسیاری خداوند را به صفات کمال (چون علم، قدرت، اختیار، و...) توصیف کرده است. امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ فرموده است:صفات خداوند از نظر واقعیت با یکدیگر اختلاف ندارند، زیرا اگر چنین باشد، ذات خداوند از نظر کمالات وجودی متناهی و محدود خواهد بود: «و لا اختلاف صفه فیتناهی». امام جواد ـ علیه السلام ـ فرموده است:خداوند «احدی المعنی» است و معانی و صفات کثیر و مختلف در ذات او راه ندارد: «انه واحد احدی المعنی، و لیس بصفات کثیره مختلفه».
اعتقاد به صفات زائد بر ذات و نقد آن
از برخی روایات به دست می آید که اعتقاد به صفات زائد بر ذات در عصر ائمه طاهرین ـ علیهم السلام ـ رواج داشته است تا آن جا که برخی از شیعیان نیز به آن گرایش داشته اند، و ائمه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ با صراحت، آن را نادرست دانسته اند. دلایلی که در روایات بر نادرستی این نظریه ذکر شده عبارت است از: ۱. اعتقاد به صفات زائد بر ذات، گونه ای شرک (شرک غیرصریح) است.۲. این اعتقاد مستلزم تشبیه گرایی است.۳. با بساطت و احدیت ذات اقدس الهی منافات دارد.
← فرمول پیشنهادی معتقدان به صفات زائد بر ذات
...
توحید صفاتی دو معنا دارد:
← معنای اول و ادله آن
در احادیثی که از ائمه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ روایت شده، توحید صفاتی مورد تأکید بسیار قرار گرفته، و اعتقاد به زیادت صفات ذاتی خداوند بر ذات او مردود دانسته شده است. امام علی ـ علیه السلام ـ نفی صفات زائد بر ذات را کمال اخلاص در توحید دانسته فرموده است:«و کمال توحیده الاخلاص له، و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه».آنگاه افزوده است: لازمه اعتقاد به صفات زائد بر ذات اعتقاد، به نوعی کثرت انگاری و تجزیه پذیری در ذات خداوندی است که نشانه جهالت به ساحت و مقام الوهی است.«فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه، و من قرنه فقد ثناه، و من ثناه فقد جزأه، و من جزأه فقد جهله؛ آن کس که خداوند را به صفاتی (مغایر با ذات او) توصیف کند، برای او قرین قائل شده است، و آن کسی که برای او قرین قائل شود، او را دوگانه دانسته است. و آن کس که به دوگانگی او قائل شود، ذات خدا را تجزیه پذیر دانسته، و آن کس که چنین باوری داشته باشد، به خداوند جهل ورزیده است.بدیهی است مقصود از نفی صفات از خداوند صفات زائد بر ذات است، نه واقعیت صفات، زیرا نفی صفات کمال از خداوند محال است، و از طرفی، امام علی ـ علیه السلام ـ در سخنان بسیاری خداوند را به صفات کمال (چون علم، قدرت، اختیار، و...) توصیف کرده است. امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ فرموده است:صفات خداوند از نظر واقعیت با یکدیگر اختلاف ندارند، زیرا اگر چنین باشد، ذات خداوند از نظر کمالات وجودی متناهی و محدود خواهد بود: «و لا اختلاف صفه فیتناهی». امام جواد ـ علیه السلام ـ فرموده است:خداوند «احدی المعنی» است و معانی و صفات کثیر و مختلف در ذات او راه ندارد: «انه واحد احدی المعنی، و لیس بصفات کثیره مختلفه».
اعتقاد به صفات زائد بر ذات و نقد آن
از برخی روایات به دست می آید که اعتقاد به صفات زائد بر ذات در عصر ائمه طاهرین ـ علیهم السلام ـ رواج داشته است تا آن جا که برخی از شیعیان نیز به آن گرایش داشته اند، و ائمه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ با صراحت، آن را نادرست دانسته اند. دلایلی که در روایات بر نادرستی این نظریه ذکر شده عبارت است از: ۱. اعتقاد به صفات زائد بر ذات، گونه ای شرک (شرک غیرصریح) است.۲. این اعتقاد مستلزم تشبیه گرایی است.۳. با بساطت و احدیت ذات اقدس الهی منافات دارد.
← فرمول پیشنهادی معتقدان به صفات زائد بر ذات
...
wikifeqh: توحید_صفاتی_(کلام)
کلمات دیگر: