شمردن حساب اجر مزد
حسبه
فرهنگ فارسی
شمردن حساب اجر مزد
لغت نامه دهخدا
بقات باد که عدل تو حسبة ﷲ
بقمع جور ببرد اقتدار آتش و آب .
مسعودسعد.
حسبة ﷲ نظر کن یک زمان در کار من
تا رهم از منت احسان بهمان و فلان .
شمس الدین قواس .
صاحب دیوان ما گوئی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبة ﷲ نیست .
حافظ.
و رباطی آنجا به گچ و آجر بساخت حسبة ﷲ تعالی . (تاریخ قم ص 226). تا حسبة ﷲ و ابتغاء لمرضاته دفع کفار از مسلمانان بکنی (تاریخ قم ص 250).
حسبة. [ ح ِ ب َ ] (ع مص ) شمردن . حساب . (تاج المصادر زوزنی ). || پنداشتن . (زوزنی ). || مرده را در کفن پیچیده در گور کردن . یا دفن کردن در سنگستان . || (اِ) مزد. ثواب . اجر. || امید مزد و ثواب از خدای عزوجل . ج ، حِسَب . || تدبیر: هو حسن الحسبة؛ او نیکو تدبیر است . || محتسبی . (ربنجنی ). کار محتسب . عمل احتساب . و آن امر به معروف است آنگاه که ترک آن آشکار و ظاهر باشد ونهی از منکر آنگاه که فعل آن آشکار و ظاهر بود و آن واسطه ای باشد میان احکام قضاء و احکام مظالم . والقضاء باب من ابواب الحسبة. || گاه حسبة منصبی بوده است که از جانب سلطان به کسان واگذار میشده است و آن غیرشرطة بوده است . قال [ طغتکین اتابک سلطان دمشق ] انی ولیتک امر الحسبة... و ضممت الیک النظر فی امور الشرطة. (معالم القربة ص 13 س 2-7). تهانوی گوید: الاحتساب و الحسبة، فی اللغة به معنی العدّ و الحساب و یجی ٔ الاحتساب به معنی الانکار علی شی ٔ و الحسبة به معنی التدبیر و فی الشرع الامر بالمعروف اذا ظهر ترکه والنهی عن المنکر اذا ظهر فعله . ثم الحسبة فی الشریعة عام یتناول کل مشروع یفعل اﷲ تعالی کالاذان و الاقامة و اداء الشهادة الی کثرة تعداده . و لهذا قیل : القضاء باب من ابواب الحسبة. و فی العرف اختص بأمور احدها اراقة الخمور و ثانیها کسر المعارف و ثالثها اصلاح الشوارع . کذا فی نصاب الاحتساب . (کشاف اصطلاحات الفنون ). حسبة واسطه ٔ میان قضاء و مظالم بوده است . و نسبت به قضاء از دو جهت شباهت دارد و از دو جهت محدودتر و کمتر است و از دو جهت گسترده تر و برتر است . امادو وجه شباهت : 1- شکایت بدو توان برد. 2- محتسب میتوانست طرف را محکوم و مجبور به اجرا سازد. اما دو وجه محدودیت آن : 1- محتسب فقط میتوانست در دعاوی مربوطبه منکرات شرعی مانند غش و فحشاء مداخله کند و حق مداخله در دعاوی حقوقی و معاملات نداشت . 2- محتسب فقط به دعاوی رسیدگی می کرد که طرف معترف باشد، اما در صورت انکار و احتیاج به گواه از صلاحیت او خارج می شد.
اما دو وجه برتری و گسترده تربودن آن : 1- محتسب حق بازرسی برای کشف جرم داشت ، اگرچه مدعی خصوصی در میان نباشد و قاضی حق چنین کاری نداشت مگر اینکه شاکی خصوصی دعوی نماید. 2- محتسب قدرت اجرای معروف و منع منکر را داشت و قاضی چنین سلطه ای نداشت زیرا که احتساب برای ارهاب و حفظ نظم موجود برقرار شده بود. و نیز میان احتساب و مظالم دو وجه اشتراک و یک مابه الامتیاز بوده است . اما دو وجه اشتراک : 1- هر دو دارای قدرت اجرائی بودند برخلاف قضاء. 2- هر دو حق بازرسی و تحقیق داشتند. اما فرق میان مظالم و احتساب آن بوده است که احتساب برای اجرای مقرراتی وضع شده بود که پائین تر از شأن قضات میباشد مانند اجرای مقررات و آئین نامه های خلافی امروز. در صورتی که مظالم قوه ٔ مجریه ای بود که احکام جنحه و جنایت صادره از طرف قضات را اجرا میکرد.
محتسب متولی و محتسب داوطلب : کار احتساب را دو دسته انجام میداده اند: 1- کسی که از طرف سلطان بدین وظیفه برقرار میگردید که او را محتسب متولی مینامیدند. 2- داوطلبان و کسانی که بطور آزاد به امر به معروف و نهی از منکر میپرداختند.فرق هائی که میان محتسب و کسانی که بطور آزاد به امربه معروف و نهی از منکر میپردازند، بوده است موقعیت او را برای ما بیشتر روشن میکند. اینک آن فرقها: 1-این رسیدگی برای او واجب عینی و برای دیگران واجب کفائی است . 2- محتسب متولی حق سرپیچی از انجام این وظیفه ندارد و دیگران آزاد هستند. 3- محتسب برای دادخواهی منصوب شده است و دیگران موظف به این کار نیستند.4- محتسب مجبور است دادخواهی را بپذیرد و دیگران مجبور نیستند. 5- محتسب میتواند نائب و نماینده معین کند و دیگران حق توکیل ندارند. 6- گرچه محتسب حق اجرای حد شرعی نداشت اما حق اجرای تعزیر شرعی دارا بود، و دیگران این حق را نیز نداشتند. 7- محتسب حق ارتزاق از صندوق بیت المال داشت و دیگران حق مزد گرفتن ندارند. 8- گرچه محتسب حق اجتهاد در امور شرعی نداشت لیکن حق اجتهاد در امور عرفی دارا بود چنانکه میتوانست برای خود و اعضاء سازمان خویش جاهای معینی را در بازار و جز آن تشخیص دهد.
زنان و احتساب : ابن الاخوة گوید شرط وجوب احتساب آن است که مسلمان و آزاد و بالغ و عاقل و عادل و قادر باشد، پس بر افراد رعایا اگرچه مأذون نباشند ، نیز محتسب شدن واجب است ، لیکن این شرطها شرط جواز نیست ، پس فاسق و برده و زن نیز میتوانند به احتساب پردازند و از این سخن ابن اخوه چنین برمی آید که زن حق محتسب شدن داشته است ، ولیکن ظاهراً زنان جز در احتساب داوطلبانه و آزاد نمیتوانستند شرکت جویند و شاید می توانستند به عنوان همکاری در ضمن اعضای سازمان احتساب درآیند.
سازمان محتسبی : محتسبان رسمی حق داشتند برای انجام کار خود اشخاص را به عنوان اعوان و همکاران و نمایندگان بکار گمارند. لیکن به محتسب داوطلب و آزاد چنین حقی داده نشده است .
وظایف محتسب : وظیفه ٔ اصلی محتسب اولاً:نظارت بر اجرای مقررات مذهبی و منع از اعمال محرم وثانیاً نظارت بر صحت جریان امور راجع به روابط عمومی افراد جامعه و رفاه حال و زندگی ایشان همچنانکه ازتنگ کردن راهها جلوگیری کند و باربران و کشتی رانان را نگذارد که بار زیاد گیرند و خداوندان ابنیه ای را که مشرف به خرابی باشد بخراب کردن آن وادارد، آنچه خطری برای راهروان دارد از راه بردارد، و آموزگاران را که در زدن شاگردان اندازه نگاه ندارند، بزند و بر اوست که در غش و تدلیس معاش و جز آن بنگرد و همچنین در کیل و وزن آنچه امروز برعهده ٔ شهرداری است . و در اصل این کارها قاضی را به عهده بوده لیکن آن را شغلی مستقل کردند تا خود قاضی به این کار نپردازد و در دوره ٔ فاطمیان مصر و امویان اندلس بسیار میشد که حسبةنیز در جمله ٔ کارهای قاضیان درمی آمد و چون وظیفه ٔ سلطان از خلافت جدا گشت و سلطان را در سیاست نظر عمومی پدید گشت ، حسبة جزء وظیفه ٔ ولایت گشت . و حسبة را جز مردمی از مهتران مسلمانان گردن نگیرند، چه آن خدمتی دینی باشد و خداوند حسبة را نایبان در شهرها و ولایات بود که از جانب او کار حسبة به گردن گیرند و هر روزدر جامع بنشیند و نایبان او بکار پیشه وران و خوردنی و نوشیدنی فروشان رسیدگی کنند و صاحب حسبه ٔ مصر یک روز در جامع قاهره و یک روز در جامع فسطاط مینشست و نایبان خویش میفرستاد تا در گوشت و پختنیها و بار چهارپایان رسیدگی کنند و کسی را اجازه نمیدادند که چهارپائی را بیش از آنچه بردن آن تواند، بار کند، و سقایان را میفرمودند تا مشک های خویش با کیسه ها بپوشند و آنان را پیمانه ای بود بیست وچهار دلو، و هر دلو چهار رطل ، و آنان را فرمودی تا زیرجامهای کوتاه که عورت های آنان بپوشد و رنگ آن کبود میبود در پا کنند و آموزگاران دبستان را می ترساندند تا کودکان را تعذیر نکنند و بر سر هر که نیکو نمیخرید یا نمیفروخت می ایستادند و او را نهی میکردند و در کیل و وزن دقت میکردند ومحتسب را بود که در دارالعیار بنگرد. اما در اندلس این وظیفه را «خطة الاحتساب » میگفتند و آن را قاضی به عهده میگرفت و عادت چنان بود که محتسب در بازار سواره میرفت و کمک کاران او با وی بودند و یک تن از ایشان ترازوئی که بدان نان میسنجیدند در دست داشت و بهای گوشت بر کاغذی نوشته با خود داشت و گوشت فروشان جرأت نداشتند از آن بها که محتسب معین کرده ، کمتر یا بیشتر بفروشند، و خیانت آنان بر وی پوشیده نمی ماند، چه محتسب کنیزی یا کودکی میفرستاد تا از آن بخرد آنگاه آن را میسنجید و اگر کم بود حال او را با دیگران چنین قیاس میکرد. و اندلسیان را در امر احتساب قوانینی بود که آنرا دست بدست داده و درس میگفتند آنچنانکه فقها احکام فقه را درس گویند. (از تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 1 صص 189 - 191).
وظایف محتسب در معالم القربه چنین برشمرده شده است : شرائط حسبة و محتسب : امر به معروف و نهی از منکر. وظائف محتسب نسبت به شرابخواران و کسانی که مرتکب محرمات شوند. رسیدگی بکار اهل ذمه . رسیدگی بکار مردگان . رسیدگی به معاملات منکر و ناروا. آنچه بر مردان روا یا نارواست . منکرات در بازار. رسیدگی به اوزان و مقادیر و دیگر اندازه ها. رسیدگی به ترازوها و مکیل ها و ذرع ها. رسیدگی به کار علافان ، درستی و نادرستی ایشان . رسیدگی به کار نانوایان و بهداشت ایشان . و نیز رسیدگی به کار این اصناف : کباب پزان . گوشت فروشان . خورشت پزان . کشتارکنندگان و شرایط کشتار. کله و پاچه و روده و پوست فروشان . آش پزان . ظرف شویان . حلیم و هریسه پزان . ماهی فروشان . زولابی پزان . شیرینی سازان . مشروب فروشان (غیرالکلی ). عطاران و شمعسازان . شیرفروشان . بزازان . دلالان . بافندگان . دوزندگان و کلاه دوزان . ابریشم کاران . رنگرزان . پنبه کاران . کتان کاران . صرافان . زرگران . مسگران و آهنگران . کفشگران . دام داران . برده فروشان . گرمابه داران . سدر و صابون فروشان . حجامت و فصدکنندگان . پزشکان . آموزگاران کودکان . اذان گویان و خدمه ٔ مساجد. واعظان و اندرزگویان . ستاره شناسان و نامه نویسان . حدود و تعزیرات (قوانین کیفری ، مجازاتهای مالی ). قضاء و گواهی . امارت و ولایت . دریانوردان . کوزه گران . کاشی سازان . سوزن کاران . دوک سازان . حنافروشان . شانه گران . شیره پزان . غربال سازان . دباغان . لبافان . پوستین دوزان . حصیربافان . کاه فروشان . تخته و چوب فروشان . نجاران و بنایان . رجوع به محتسب شود.
فرهنگ عمید
۲. مزد.
۳. امید مزد و ثواب از خداوند.
دانشنامه عمومی
امر به معروف و نهی از منکر؛ و محتسب کسی است که امر و نهی می کند.
دانشنامه اسلامی
واژه حِسْبَه یکی از مصدرهای فعل حَسَبَ و نیز اسم مصدر از احتساب است.
حسبه و احتساب، که معمولا به جای یکدیگر به کار می روند، معانی لغوی گوناگونی دارند که از میان آن ها دو معنی با اصطلاح حسبه پیوند دارد:
← معنای اول
تعریف های گوناگونِ اصطلاح حسبه را می توان به دو گروه طبقه بندی کرد: در گروه اول حسبه از منظر فقهی و در گروه دوم از منظر اداری و کارکردی تعریف شده است.
بیشتر تعاریف حسبه بر مبنای دیدگاه اول شکل گرفته اند و طرفداران آن، نویسندگانِ کتاب های الاحکام السلطانیة ( فقه سیاسی )، کتاب های فقهی و کتاب های مستقل در حسبه اند.
← تعریف فقهی حسبه
حاجی خلیفه برای حسبه اهمیت فوق العاده ای قائل است، به نوشته او این علم از دقیق ترین علوم است و فقط فرد زیرک و باهوش می تواند ظرافت های آن را درک کند، زیرا حالات، زمان ها و اشخاص، پیوسته در حال دگرگونی اند و باید به مقتضای زمان و احوال، جامعه را اداره کرد.
شناخت این تحولات اجتماعی از دشوارترین کارهاست و مجری این منصب، یعنی محتسب، باید علاوه بر شایستگی های ظاهری، از پشتوانه قوه ای قدسی نیز برخوردار باشد و خود را از هواهای نفسانی دور کند.
حسبه و محتسب تحت تأثیر جریان های سیاسی و اجتماعی و دخالت های فردی و قابلیت های محتسب، کارکرد نهاد حسبه نیز دستخوش دگرگونی هایی می شده است. این دگرگونی ها و تحولات کمابیش از طریق مطالعه سرگذشت و رفتار محتسبان در حدّی که در منابع بدان ها اشاره شده قابل ردیابی است.
مانع اصلی این امر، ترکیبِ جمعیتیِ این سرزمین بود، که در آن غیر مسلمانان اکثریت را تشکیل می دادند.
به جز غیاث الدین بَلبَن، فیروزشاه تُغلقُ، سکندر لودی (حک: ۸۹۴ـ ۹۲۳) و اورنگ زیب عالمگیر (حک: ۱۰۶۸ـ ۱۱۱۸) ــ البته آن ها هم فقط از برخی جنبه هاــ هیچ یک از فرمانروایان مسلمان هند ، خواه از ترس عصیان هندوان خواه از روی مصالحِ سیاسی، در صدد تحمیل قوانین شریعت بر مردم برنیامدند؛ بسیاری از تدابیر بدعت آمیز اکبر (حک: ۹۶۳ـ۱۰۱۴)، مثالهای روشنی در این زمینه اند.
علت تعیین محتسب توسط سلاطین دهلی
سلاطین دهلی (قرن هفتم ـ دهم) از همان آغاز حکومتشان بر سرزمینی که اصولاً با کشورگشایی به دست آورده بودند، دریافتند که جز در مواردی که به حفظ اتحاد و انسجام و گاه موجودیت حکومت تازه تأسیس مسلمانان مربوط می شود، نباید به آنان اجازه داد در امور دینی و اخلاقی دچار ضعف و سستی شوند؛ ازاین رو، همواره برای هر منطقه ای که در آن مهاجرنشین یا پادگان ـ شهری اسلامی ایجاد می گردید، یک مُحتَسِب و یک قاضی نیز تعیین می کردند.
بلبن که دیوان حسبه کارآمد را ضرورتی اولیه برای درست حکومت کردن می دانست، برخلاف اسلافش، هیچ منطقه کوچک و کم اهمیتی را از این لحاظ نادیده نگرفت.
در سفرنامه قاضی تقی مُتّقی می خوانیم که اِلِتمِش (حک: ۶۰۸ـ۶۳۳) برای اَمْباله ( اَنبالَه) ــ که در آن زمان چیزی جز دهکده ای با چند صد خانوار از اقوام مختلط نبودــ یک قاضی تعیین کرد.
← وظایف قاضی و محتسب در دوره سلاطین دهلی
(۱) ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۲) ابن فضل اللّه عمری، مسالک الأبصار فی ممالک الأمصار، سفر۳، چاپ احمد عبدالقادر شاذلی، ابوظبی ۱۴۲۴/۲۰۰۳.
(۳) خسروبن محمود امیرخسرو، خزاین الفتوح: مشتمل بر احوال و کوائف عهد سلطان علاءالدین خلجی، چاپ محمد وحید میرزا، لاهور ۱۹۷۶.
(۴) محمد بختاورخان، مرآةالعالم: تاریخ اورنگزیب، چاپ ساجده س علوی، لاهور ۱۹۷۹.
(۵) عبدالقادربن ملوک شاه بداؤنی، منتخب التواریخ، تصحیح احمدعلی صاحب، چاپ توفیق ه سبحانی، تهران ۱۳۷۹ـ ۱۳۸۰.
(۶) ضیاءالدین بَرَنی، تاریخ فیروزشاهی، چاپ سیداحمدخان، کلکته ۱۸۶۲.
(۷) فیروزشاه تغلق، فتوحات فیروزشاهی: رساله از تألیف سلطان فیروزشاه، چاپ شیخ عبدالرشید، علیگره ۱۹۵۴.
(۸) قاضی تقی متقی، سفرنامه قاضی تقی متقی، بجنور ۱۹۰۹.
(۹) قلقشندی.
(۱۰) عبدالحمید لاهوری، بادشاهنامه، چاپ کبیرالدین احمد و عبدالرحیم، کلکته ۱۸۶۷ـ ۱۸۶۸.
(۱۱) شیرعلیخان بن علی امجدخان لودی، تذکره مرآةالخیال، چاپ محمد مالک الکتاب شیرازی، بمبئی ۱۳۲۴.
(۱۲) عثمان بن محمد منهاج سراج، طبقات ناصری، یا، تاریخ ایران و اسلام، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۳) احمدبن محمدمقیم هروی، طبقات اکبری، چاپ بی دی و محمد هدایت حسین، کلکته ۱۹۲۷ـ (۱۹۳۵).
قوانین مربوط به وظایف محتسب
قوانین و مقررات مربوط به وظایف محتسب در احتساب قانونْ نامه لری مُدوّن شده بود که بر اساس آن، صاحب این منصب می توانست درباره هر چیزی که به وظایف او ــ از لحاظ نظارت، بازرسی، تعزیرات، و به ویژه در ایالات، اخذ مالیات ــ مربوط می شد تحقیق و تفحص کند.
این مقررات شامل فهرستی از قیمتها بود که باید در فروش اجناس، کالاهای فرآوری شده یا غیر آن، رعایت می گردید.
به علاوه میزان مجاز مابه التفاوت سود و نیز جریمه هایی که باید از تجار و پیشه ورانِ متخلف اخذ می شد در این مقررات آمده بود.
این مقررات، همچنین مبلغ کل یا درصد مالیات، عوارض، بهره ها یا سایر خراجهایی را که به نام احتساب جمع آوری می گردید و بر اعضای صنفهای تجاری وضع می شد، معین می کردند.
نشانی از وظایف اصلی و اولیه محتسب را می توان در بعضی مُفاد این مقررات یافت که براساس آنها، محتسب باید بر اخلاق و رفتار مردم در مکانهای عمومی یا مقدس و توجه مسلمانان به رعایت و انجام وظایف دینیشان نظارت می کرد.
او همچنین ــ لااقل در استانبول ــ برتقسیم کالاهای تجاری بین عمده فروشان، بازرگانان و پیشه وران نظارت داشت.
مأمورانی با عنوان قول اوغلانلری و نیز ملازمانی (داوطلب) با عنوان سَنَدْلی، که مجوز رسمی انتصاب به این عنوان را دارا بودند، محتسب را در جمع آوری مالیات یاری می کردند.
منصب محتسب یا محتسب آغاسی سالیانه به مقاطعه (التزام) داده می شد و دارنده این عنوان، پس از تأیید قاضی (که محتسب مستقیماً در برابر او مسئول بود)، وزیر اعظم یا حاکم ایالت، و نیز پس از پرداخت مبلغی به نامِ بدل مقاطعه یا ارزش نقدی حق الاجاره، برات انتصاب به این مقام را دریافت می کرد.
← نخستین مقررات محتسب در ایران
در استانبول و شهرهای بزرگ عثمانی، مالیات احتساب شامل این موارد بود:
۱) باج بازار، که بر کلیه اجناسی وضع می گردید که از خارج وارد، و در شهر فروخته می شدند.
۲) بِتِرمه، مالیات سالیانه ای که از تاجران مواد غذایی گرفته می شد.
۳) دامغا رسمی، عوارض مُهر یا علامتِ تجاری که بر منسوجات و فلزات گران بها یا غیرگران بها وضع می شد.
۴) حق قَپان یا رسمِ قپان یا حق قنطار، عبارت از عوارضِ تعیین وزن بود که در مورد غلات و علوفه خشک به صورت جنسی و در مورد محصولات دیگر به صورت نقدی پرداخت می شد.
در هر منطقه هم ممکن بود مالیاتهای احتسابی دیگری نیز وضع شود.
مثلاً رسوم احتسابیه یا عوارض ورود کشتیهای تجاری در استانبول، حق قاپی یا عوارض مرتبط با دروازه ادرنه و بایعیه یا عوارض فروش که عمدتاً در قرون دوازدهم و سیزدهم گرفته می شد.
گاهی سلاطین برخی مالیاتهای اجحاف آمیزی را که محتسبان وضع می کردند و به زیان مردم بود، لغو می کردند.
نظام به اجاره سپردنِ احتساب در ۱۲۴۲ در استانبول ملغا گردید و به جای آن، اداره احتسابْ نظارتی تأسیس شد که مقامی حکومتی با عنوان احتساب ناظری بر آن ریاست می کرد.
در ۱۲۷۱، عنوان احتساب ناظری حذف، و اختیارات آن به شهر امینی سپرده شد.
منبع
...
واژه حِسْبَه یکی از مصدرهای فعل حَسَبَ و نیز اسم مصدر از احتساب است.
حسبه و احتساب، که معمولا به جای یکدیگر به کار می روند، معانی لغوی گوناگونی دارند که از میان آن ها دو معنی با اصطلاح حسبه پیوند دارد:
← معنای اول
تعریف های گوناگونِ اصطلاح حسبه را می توان به دو گروه طبقه بندی کرد: در گروه اول حسبه از منظر فقهی و در گروه دوم از منظر اداری و کارکردی تعریف شده است.
بیشتر تعاریف حسبه بر مبنای دیدگاه اول شکل گرفته اند و طرفداران آن، نویسندگانِ کتاب های الاحکام السلطانیة ( فقه سیاسی )، کتاب های فقهی و کتاب های مستقل در حسبه اند.
← تعریف فقهی حسبه
حاجی خلیفه برای حسبه اهمیت فوق العاده ای قائل است، به نوشته او
حاجی خلیفه، تقویم التواریخ، ج۱، ستون ۱۵ـ۱۶.
...