کلمه جو
صفحه اصلی

تغیر


مترادف تغیر : برافروختگی، تندی، خشم، تبدل، تلون، دگرگونی، خشونت، پرخاش، پرخاشگری، عصبانیت، غضب، برآشفتن، خشم گرفتن، خشمگین شدن، عصبانی شدن

متضاد تغیر : آرام شدن

برابر پارسی : تندی، بداخمی، پرخاش

فارسی به انگلیسی

getting angry, indignation, harsh ness


عربی به فارسی

جهش , تغيير , دگرگوني , تحول , طغيان , انقلا ب , شورش , تغيير ناگهاني


مترادف و متضاد

rage (اسم)
الهام، دیوانگی، خشم، غضب، غیظ، تغیر، میل مفرط

huff (اسم)
عصبانیت، غضب، تغیر

vexation (اسم)
رنجش، ازار، ازردگی، تغیر، حالت تحریک

برافروختگی، تندی، خشم ≠ آرام شدن


تبدل، تلون، دگرگونی


تندی، خشونت


پرخاش، پرخاشگری


عصبانیت، غضب


برآشفتن، خشم گرفتن، خشمگین‌شدن، عصبانی شدن


۱. برافروختگی، تندی، خشم
۲. تبدل، تلون، دگرگونی
۳. تندی، خشونت
۴. پرخاش، پرخاشگری
۵. عصبانیت، غضب
۶. برآشفتن، خشم گرفتن، خشمگینشدن، عصبانی شدن ≠ آرام شدن


فرهنگ فارسی

ازحال خودبرگشتن وحالت دیگربخودگرفتن، دگرگون، کردن، چیزی رابشکل وحالت دیگردر آوردن
۱ - ( مصدر ) گشتن گردیدن دگر شدن دیگرگون شدن . ۲ - بر آشفتن تشدد کردن خشمگین شدن بر . ۳ -( اسم ) گردش تبدل . ۴ -( اسم ) پرخاش . جمع : تغیرات .

فرهنگ معین

(تَ غَ یُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) دگرگون شدن . ۲ - برآشفتن . ۳ - (اِمص . )گردش . ۴ - (اِ. ) پرخاش .

لغت نامه دهخدا

تغیر. [ ت َ غ َی ْ ی ُ ] ( ع مص ) از حال بگشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). برگردیدن از حال خود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ) : تغیر به همه چیزها راه یابد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125 ). باز چون گرم شود تغیر پدید آید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). بحکم آنکه پرورده نعمت این خاندان است و به اندک مایه تغیر خاطر با ولی نعمت خود بیوفایی نتوان کرد. ( گلستان ).
چو بازآمدم زان تغیر به هوش
ز فرزند دلبندم آمد به گوش.
( بوستان ).
همین تغیر بیرون دلیل عشق بس است
که در حدیث نمی آید اشتیاق درون.
سعدی.
اگر زیادت قدر است در تغیر نفس
نخواستم که به قدر من اندرافزایی.
سعدی.
|| در اصطلاح انتقال چیزی از حالتی بحالت دیگر. ( از تعریفات جرجانی ). گردیدن شیئی است بحالتی که پیش از آن بدان حالت نبوده است و در اصطلاح بر دو معنی اطلاق میشود یکی تغیر دفعی و آن آن است که شیئی ازحیث ذات تغییر یابد و آن را کون و فساد نیز گویند مانند... که بعد از خورده شدن گوشت میشود و دیگر تغیرتدریجی است و آن آن است که شیئی از حیث کیفیت تغییریابد اما صورت نوعیه آن باقی ماند و این تغیر را مخصوصاً استحاله نامند. پس تغیری که در ذات غذا رخ دهد در حالی که به جگر آدمی رسد از قبیل تغیر دفعی باشد. زیرا صورت غذا را از خود خلع کند و صورت خلطیه درخود پوشد و تغیری که برای دارو حاصل آید در حالی که به اندرون آدمی رسد از قبیل تغیر تدریجی باشد. زیراکیفیت دوایی از دارو برطرف شود ولی صورت نوعیه آن باقی ماند. ( بحر الجواهر از کشاف اصطلاحات الفنون ). تحول و بدل. ( از اقرب الموارد ). || خروج ازحالت طبیعی و تبدل و خشم و غضب. ( ناظم الاطباء ). || رشک خوردن بر اهل خود: تغیر علی اهله ؛ غارعلیها. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. از حال خود برگشتن و حالت دیگر به خود گرفتن، دگرگون شدن.
۲. با تندی و خشم سخن گفتن، خشم کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تغیر (ابهام زدایی). تغیر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تغیر (فقه)، دگرگونی در اوصاف و غیر آن• تغیر (فلسفه)، اصطلاحی فلسفی به معنای انتقالِ چیزی از حالتی به حالتی دیگر و تبدل صفاتِ موصوف• تغیر تدریجی، خروج تدریجی شیء از قوه به فعل• تغیر دفعی، اصطلاحی در فلسفه اسلامی
...


کلمات دیگر: