[ویکی فقه] عمرو بن عاص (عاصی) سهمی یکی از معاصران پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) و از تبار قریش بود که در سال ۸ هجری/۳۰-۶۲۹ میلادی در سنین میان سالی اسلام آورد و در سال ۴۲ هجری/۶۶۳ میلادی در سن ۹۰ سالگی درگذشت و یکی از زیرک ترین سیاست مداران و مخالفین سرسخت امام علی (علیه السلام) زمان خود بود.
عمرو پسر عاص بن وائل قرشی سهمی و کنیه او ابو عبدالله یا ابو محمد می باشد. مادرش نابغه دختر رمله بود که در یکی از جنگ های قبیله ای اسیر شد و او را در بازار عکاظ فروختند. فاکهة بن مغیره او را خریداری کرد و سپس عبدالله بن جدعان او را خریداری کرد و سرانجام به دست عاص بن وائل افتاد و عمرو از وی متولد گردید. او در مکه متولد شد و در همانجا بزرگ شد. مردی باهوش و مکار بود و یکی از نوابغ چهارگانه قریش بود که به زودی در میان قریشیان جای خود را باز کرد و به مجالس اشراف و بزرگان قبایل راه پیدا کرد و مصدر کارهای مهمی گردید و ماموریت هایی از طرف رجال قریش به او واگذار شد.
تلاش برای برگرداندن مهاجران حبشه
وی در توطئه ای که قریش علیه مسلمانان در سال پنجم هجری ترتیب دادند و قصد برگرداندن مسلمانان از حبشه را داشتند، بسیار برای بازگرداندن مهاجران تلاش کرد و نزد نجاشی بیان کرد که جمعی از جوانان ابله و بی خرد ما به تازگی دست از دین خود کشیده و دینی آورده اند که نه دین ماست و نه دین شما. اینان به کشور شما گریخته و به این سرزمین آمده اند. هم اکنون بزرگان آنها، یعنی پدران و عموها و رؤسای قبایل آنها ما را به نزد شما فرستاده تا آنها را به نزد قریش که داناتر به وضع و حال آنها هستند بازگردانید. عمرو بن عاص سکوت کرد و نگران بود که مبادا شاه دستور به احضار مهاجرین دهد، زیرا چیزی برای به هم زدن نقشه آنها بدتر از این نبود که شاه، آنها را ببیند و سخنانشان را بشنود، ولی نجاشی به حرف آنها اعتنا نکرد و عمرو بن عاص و همراهش عبدالله بن ابی ربیعه «این شخص در منابع به اختلاف عبدالله بن ابی ربیعه یا عبدالله بن ابی امیه نقل شده است.» از نزد نجاشی بیرون رفتند. عمرو بن عاص به عبدالله بن ابی امیه گفت: به خدا فردا مجدداً به نزد نجاشی می روم و ریشه آنها را می خشکانم. عبدالله که رئوف بود گفت: گرچه اینها از نظر دین با ما اختلاف دارند، ولی آنها با ما خویشاوند هستند، ولی عمرو بن عاص اصرار در این کار داشت و نزد نجاشی بیان کرد که اینها معتقدند که عیسی بنده خداست و چیزهای عجیبی درباره عیسی می گویند. اگر در صدق و کذب سخنان من شک دارید فرستاده خود را به نزد آنها بفرستید. نجاشی آنها را احضار کرد و آنها در جواب شاه پاسخ قرآن را یادآورد شدند. جعفر بن ابیطالب در این باره گفت: ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده و پیامبر و روح خدا و کلمه الهی است که به مریم بتول فرستاده است. نجاشی از این سخن بسیار خشنود شد و هدایا را به عمرو بن عاص برگرداند و مهاجرین را در کشورش به خوبی پناه داد.
اسلام آوردن عمرو
به هنگام آوازه اسلام، در سال هشتم هجری، وی به همراه چند تن از مردان قریش به نزد نجاشی رفت تا در پناه او در حبشه زندگی کند و ولایت اسلام را نپذیرد، ولی نجاشی درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) گفت او بر حق است و به زودی بر مخالفینش پیروز می شود. سخن او را بپذیر. عمرو عاص سپس راهی مدینه نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) شد. در راه خالد بن ولید را که او هم برای اسلام آوردن نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) می رفت دید و با هم نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) رفتند و اسلام آوردند. عمرو به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) گفت: ای پیامبر! من با شما بیعت می کنم مشروط بر آمرزیده شدن گناهان گذشته. حضرت فرمود: ای عمرو! بدان که اسلام کارهای گذشته را از بین می برد و گناهان را می ریزد.
حضور عمرو عاص در وقایع زمان پیامبر
...
عمرو پسر عاص بن وائل قرشی سهمی و کنیه او ابو عبدالله یا ابو محمد می باشد. مادرش نابغه دختر رمله بود که در یکی از جنگ های قبیله ای اسیر شد و او را در بازار عکاظ فروختند. فاکهة بن مغیره او را خریداری کرد و سپس عبدالله بن جدعان او را خریداری کرد و سرانجام به دست عاص بن وائل افتاد و عمرو از وی متولد گردید. او در مکه متولد شد و در همانجا بزرگ شد. مردی باهوش و مکار بود و یکی از نوابغ چهارگانه قریش بود که به زودی در میان قریشیان جای خود را باز کرد و به مجالس اشراف و بزرگان قبایل راه پیدا کرد و مصدر کارهای مهمی گردید و ماموریت هایی از طرف رجال قریش به او واگذار شد.
تلاش برای برگرداندن مهاجران حبشه
وی در توطئه ای که قریش علیه مسلمانان در سال پنجم هجری ترتیب دادند و قصد برگرداندن مسلمانان از حبشه را داشتند، بسیار برای بازگرداندن مهاجران تلاش کرد و نزد نجاشی بیان کرد که جمعی از جوانان ابله و بی خرد ما به تازگی دست از دین خود کشیده و دینی آورده اند که نه دین ماست و نه دین شما. اینان به کشور شما گریخته و به این سرزمین آمده اند. هم اکنون بزرگان آنها، یعنی پدران و عموها و رؤسای قبایل آنها ما را به نزد شما فرستاده تا آنها را به نزد قریش که داناتر به وضع و حال آنها هستند بازگردانید. عمرو بن عاص سکوت کرد و نگران بود که مبادا شاه دستور به احضار مهاجرین دهد، زیرا چیزی برای به هم زدن نقشه آنها بدتر از این نبود که شاه، آنها را ببیند و سخنانشان را بشنود، ولی نجاشی به حرف آنها اعتنا نکرد و عمرو بن عاص و همراهش عبدالله بن ابی ربیعه «این شخص در منابع به اختلاف عبدالله بن ابی ربیعه یا عبدالله بن ابی امیه نقل شده است.» از نزد نجاشی بیرون رفتند. عمرو بن عاص به عبدالله بن ابی امیه گفت: به خدا فردا مجدداً به نزد نجاشی می روم و ریشه آنها را می خشکانم. عبدالله که رئوف بود گفت: گرچه اینها از نظر دین با ما اختلاف دارند، ولی آنها با ما خویشاوند هستند، ولی عمرو بن عاص اصرار در این کار داشت و نزد نجاشی بیان کرد که اینها معتقدند که عیسی بنده خداست و چیزهای عجیبی درباره عیسی می گویند. اگر در صدق و کذب سخنان من شک دارید فرستاده خود را به نزد آنها بفرستید. نجاشی آنها را احضار کرد و آنها در جواب شاه پاسخ قرآن را یادآورد شدند. جعفر بن ابیطالب در این باره گفت: ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده و پیامبر و روح خدا و کلمه الهی است که به مریم بتول فرستاده است. نجاشی از این سخن بسیار خشنود شد و هدایا را به عمرو بن عاص برگرداند و مهاجرین را در کشورش به خوبی پناه داد.
اسلام آوردن عمرو
به هنگام آوازه اسلام، در سال هشتم هجری، وی به همراه چند تن از مردان قریش به نزد نجاشی رفت تا در پناه او در حبشه زندگی کند و ولایت اسلام را نپذیرد، ولی نجاشی درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) گفت او بر حق است و به زودی بر مخالفینش پیروز می شود. سخن او را بپذیر. عمرو عاص سپس راهی مدینه نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) شد. در راه خالد بن ولید را که او هم برای اسلام آوردن نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) می رفت دید و با هم نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) رفتند و اسلام آوردند. عمرو به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) گفت: ای پیامبر! من با شما بیعت می کنم مشروط بر آمرزیده شدن گناهان گذشته. حضرت فرمود: ای عمرو! بدان که اسلام کارهای گذشته را از بین می برد و گناهان را می ریزد.
حضور عمرو عاص در وقایع زمان پیامبر
...
wikifeqh: رسول خدا صلی الله علیه و آله در مکه به شمار می رفت.
برای آزار پیامبر هفتاد بیت شعر سروده بود و کودکان مکه هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله را می دیدند آن شعرها را با صدای بلند می خواندند و موجب ناراحتی و آزار پیامبر می شدند.
از این رو رسول خدا چنین دعا فرمود: «خداوندا! عمرو مرا هجو کرده، ولی من شاعر نیستم و شاعری زیبنده من نیست تا پاسخش را به شعر بگویم. پس او را در برابر هر یک از حروف شعرش هزار بار لعنت کن».
هنگامی که نخستین گروه از مسلمانان برای گریز از آزار مشرکان، به حبشه هجرت کردند، بزرگان قریش عمروعاص را به سرپرستی گروهی به حبشه فرستادند تا از نجاشی بخواهد مسلمانان را تسلیم کند؛ ولی نجاشی نپذیرفت و عمرو عاص و همراهانش دست خالی بازگشتند.
عمروعاص از کسانی بود که در مسجدالحرام، شکمبه شتری را بر سر رسول خدا انداختند. وی سرانجام اندکی پیش از فتح مکه در سال هشتم هجری مسلمان شد و به این شرط که بدی های گذشته اش بخشوده شود با رسول خدا بیعت کرد.
پیامبر پس از مسلمان شدن عمرو، او را به فرماندهی سریه ذات السلاسل و پس از آن به جمع آوری زکات مردم عمان منصوب کرد.
عمروعاص در دوران خلافت ابوبکر و عمر از نزدیک ترین افراد به آنان محسوب می شد و در فتح شام از فرماندهان سپاه بود. در دوران عمر مدتی والی فلسطین شد و سپس مامور فتح مصر گردید. پس از فتح مصر خودش والی آن جا شد و تا چند سال پس از مرگ عمر در این سمت باقی بود. عثمان او را عزل کرد و او به فلسطین بازگشت. از آن پس عمروعاص در زمره منتقدان عثمان قرار گرفت و به ندرت به مدینه می آمد.
برای آزار پیامبر هفتاد بیت شعر سروده بود و کودکان مکه هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله را می دیدند آن شعرها را با صدای بلند می خواندند و موجب ناراحتی و آزار پیامبر می شدند.
از این رو رسول خدا چنین دعا فرمود: «خداوندا! عمرو مرا هجو کرده، ولی من شاعر نیستم و شاعری زیبنده من نیست تا پاسخش را به شعر بگویم. پس او را در برابر هر یک از حروف شعرش هزار بار لعنت کن».
هنگامی که نخستین گروه از مسلمانان برای گریز از آزار مشرکان، به حبشه هجرت کردند، بزرگان قریش عمروعاص را به سرپرستی گروهی به حبشه فرستادند تا از نجاشی بخواهد مسلمانان را تسلیم کند؛ ولی نجاشی نپذیرفت و عمرو عاص و همراهانش دست خالی بازگشتند.
عمروعاص از کسانی بود که در مسجدالحرام، شکمبه شتری را بر سر رسول خدا انداختند. وی سرانجام اندکی پیش از فتح مکه در سال هشتم هجری مسلمان شد و به این شرط که بدی های گذشته اش بخشوده شود با رسول خدا بیعت کرد.
پیامبر پس از مسلمان شدن عمرو، او را به فرماندهی سریه ذات السلاسل و پس از آن به جمع آوری زکات مردم عمان منصوب کرد.
عمروعاص در دوران خلافت ابوبکر و عمر از نزدیک ترین افراد به آنان محسوب می شد و در فتح شام از فرماندهان سپاه بود. در دوران عمر مدتی والی فلسطین شد و سپس مامور فتح مصر گردید. پس از فتح مصر خودش والی آن جا شد و تا چند سال پس از مرگ عمر در این سمت باقی بود. عثمان او را عزل کرد و او به فلسطین بازگشت. از آن پس عمروعاص در زمره منتقدان عثمان قرار گرفت و به ندرت به مدینه می آمد.
wikiahlb: عمرو_بن_عاص