احصان
فارسی به انگلیسی
continence
فرهنگ فارسی
بنده و خر
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
احصان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حِصن .
احصان . [ اَ ح َص ْ صا ] (ع اِ) بنده و خر.
احصان . [ اِ ] (ع مص )استوار گردانیدن . (منتهی الارب ). محکم ، مستحکم ، تحکیم کردن . حصار کردن . || نگاه داشتن . نگه داشتن . || پارسا گردانیدن تزوج کسی را. (منتهی الارب ). || پارسا گردیدن زن . || شوی کردن زن . شوهر کردن . || باردار شدن ِ زن . || مستور شدن . نهفته گردیدن . نهفتگی کردن . (تاج المصادر). احصان ِ زوج زوجه را؛ نهفتن او را. || زن کردن . زن خواستن مرد. || بالغ و عاقل بودن . || عفت داشتن . محصن بودن (اصطلاح فقه ) . در تعریفات جرجانی آمده است : احصان حالت مردی را گویند که بالغ و عاقل و آزاد و مسلم باشد و با زنی بالغه و عاقله و آزاد و مسلمه بنکاح صحیح پیوسته باشد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احصان ، بالصّاد المهملة لغة یقع علی معان کلها ترجع الی معنی ً واحد. و هو ان یحمی الشی ٔ و یمنع منه . و هو الحریة و العفاف و الاسلام و ذوات الازواج فان الحرّیة تحصن عن قید العبودیّة و العفة عن الزنی و الاسلام عن الفواحش و الزوج یحصن الزوجة عن الزنی و غیره . کذافی بعض کتب اللغة. و فی فتح القدیر: الاحصان فی اللغةالمنع. قال اﷲ تعالی : لتحصنکم من بأسکم . (قرآن 80/21). اطلق فی استعمال الشارع بمعنی الاسلام و بمعنی العقل و بمعنی الحرّیة و بمعنی التزویج و بمعنی الاصابةفی النکاح و بمعنی العفة. و احصان الرجم ؛ ای الاحصان الموجب للرجم و عند الحنفیة ان یکون الشخص حراً عاقلاً بالغاً مسلماً قد تزوّج امراءة نکاحاً صحیحاً و دخل بها و هما علی صفة الاحصان . قال فی المبسوط: المتقدمون یقولون ان شرائط الاحصان سبعة. و عدّ ما ذکر سابقاً. ثم قال فامّا العقل و البلوغ فهما شرطان لاهلیة العقوبة. و الحریّة شرط لتکمیل العقوبة، لاشرط الاحصان علی الخصوص و شرط الدخول ثبت بقوله علیه السلام : الثیب بالثیب لایکون الا بالدّخول - انتهی . و اختلف فی شرط الاسلام و کون کل واحد من الزوجین مساویاً للاَّخر فی شرائط الاحصان وقت الاصابة بحکم النکاح فهما شرطان عندنا، خلافاً للشافعی . فلو زنی الذمی الثیب بالحرة یجلدعندنا و یرجم عنده و لو تزوج الحر المسلم البالغ العاقل امة او صبیّة او مجنونة او کتابیة و دخل بها لایصیر الزوج محصناً بهذا الدخول حتی لو زنی بعده لایرجم عندنا خلافاً له و قولنا یدخل بها فی نکاح صحیح یعنی تکون الصحة قائمة حال الدخول حتی لو تزوج من علق طلاقها بتزوجها یکون النکاح صحیحاً فلو دخل بها عقیبه لایصیر محصناً لوقوع الطلاق قبله . و اعلم ان الاضافة فی قولنا شرائط الاحصان بیانیة؛ ای الشرائط التی هی الاحصان و کذا شرط الاحصان . و الحاصل ان الاحصان الذی هو شرط الرجم هی الامور المذکورة فهی اجزاؤه و هیأته تکون باجتماعها فهی اجزاء علیة و کل جزء علة و کل واحد حینئذ شرط وجوب الرجم و المجموع علة لوجود الشرط المسمی بالاحصان . و احصان القذف ، ای الاحصان الموجب لحد القذف عندهم و هو ان یکون المقذوف حراً عاقلاً بالغاًمسلماً عفیفاً عن فعل الزناء - انتهی کلام فتح القدیر. و فی البرجندی : لیس المراد بالزنا هیهنا ما یوجب الحد بل اعم منه . فکل وطء امراءة حرام لعینه فهو زنی و لایحد قاذفه . و ان کان حراماً لغیره لایکون زنی و یحد قاذفه . فوطؤ المکاتبة زنا عند ابی یوسف خلافاً لابی حنیفة و محمد. و وطؤ الامة التی هی اخته من الرضاعة زنا علی الصحیح لان الحرمة مؤبدة. و ذکر الکرخی انه لایکون زنا. و یشترط ان لایکون المقذوف رجلاً مجبوباً و لا امراءة رتقاء اذ لو کان کذلک لایجب الحد و کذا یشترط ان لایکون فی دارالحرب و عسکر اهل البغی . فانه لایجب الحد هناک کما فی الخزانة و تفصیل الاحکام یطلب من الکتب الفقهیة. و فی رسالة السید الجرجانی : الاحصان هو التحقق بالعبودیة علی مشاهدة حضرة الربوبیة بنور البصیرة. ای رؤیة الحق موصوفاً بصفاته بعین صفته . فهو یراه یقیناً و لایراه حقیقة و لهذا رسول اﷲ صلّی اﷲ علیه و آله و سلم قال صل کأنک تراه ، فان لم تکن تراه فانه یراک ، لانه یراه من وراء حجب صفاته فلایری الحق بالحقیقة لانه تعالی هو الرائی و صفه بوصفه . و هو دون مقام المشاهدة فی مقام الروح . و رجوع به محصنه شود.
احصان. [ اِ ] ( ع مص )استوار گردانیدن. ( منتهی الارب ). محکم ، مستحکم ، تحکیم کردن. حصار کردن. || نگاه داشتن. نگه داشتن. || پارسا گردانیدن تزوج کسی را. ( منتهی الارب ). || پارسا گردیدن زن. || شوی کردن زن. شوهر کردن. || باردار شدن ِ زن. || مستور شدن. نهفته گردیدن. نهفتگی کردن. ( تاج المصادر ). احصان ِ زوج زوجه را؛ نهفتن او را. || زن کردن. زن خواستن مرد. || بالغ و عاقل بودن. || عفت داشتن. محصن بودن ( اصطلاح فقه ). در تعریفات جرجانی آمده است : احصان حالت مردی را گویند که بالغ و عاقل و آزاد و مسلم باشد و با زنی بالغه و عاقله و آزاد و مسلمه بنکاح صحیح پیوسته باشد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احصان ، بالصّاد المهملة لغة یقع علی معان کلها ترجع الی معنی ً واحد. و هو ان یحمی الشی و یمنع منه. و هو الحریة و العفاف و الاسلام و ذوات الازواج فان الحرّیة تحصن عن قید العبودیّة و العفة عن الزنی و الاسلام عن الفواحش و الزوج یحصن الزوجة عن الزنی و غیره. کذافی بعض کتب اللغة. و فی فتح القدیر: الاحصان فی اللغةالمنع. قال اﷲ تعالی : لتحصنکم من بأسکم. ( قرآن 80/21 ). اطلق فی استعمال الشارع بمعنی الاسلام و بمعنی العقل و بمعنی الحرّیة و بمعنی التزویج و بمعنی الاصابةفی النکاح و بمعنی العفة. و احصان الرجم ؛ ای الاحصان الموجب للرجم و عند الحنفیة ان یکون الشخص حراً عاقلاً بالغاً مسلماً قد تزوّج امراءة نکاحاً صحیحاً و دخل بها و هما علی صفة الاحصان. قال فی المبسوط: المتقدمون یقولون ان شرائط الاحصان سبعة. و عدّ ما ذکر سابقاً. ثم قال فامّا العقل و البلوغ فهما شرطان لاهلیة العقوبة. و الحریّة شرط لتکمیل العقوبة، لاشرط الاحصان علی الخصوص و شرط الدخول ثبت بقوله علیه السلام : الثیب بالثیب لایکون الا بالدّخول - انتهی. و اختلف فی شرط الاسلام و کون کل واحد من الزوجین مساویاً للاَّخر فی شرائط الاحصان وقت الاصابة بحکم النکاح فهما شرطان عندنا، خلافاً للشافعی. فلو زنی الذمی الثیب بالحرة یجلدعندنا و یرجم عنده و لو تزوج الحر المسلم البالغ العاقل امة او صبیّة او مجنونة او کتابیة و دخل بها لایصیر الزوج محصناً بهذا الدخول حتی لو زنی بعده لایرجم عندنا خلافاً له و قولنا یدخل بها فی نکاح صحیح یعنی تکون الصحة قائمة حال الدخول حتی لو تزوج من علق طلاقها بتزوجها یکون النکاح صحیحاً فلو دخل بها عقیبه لایصیر محصناً لوقوع الطلاق قبله. و اعلم ان الاضافة فی قولنا شرائط الاحصان بیانیة؛ ای الشرائط التی هی الاحصان و کذا شرط الاحصان. و الحاصل ان الاحصان الذی هو شرط الرجم هی الامور المذکورة فهی اجزاؤه و هیأته تکون باجتماعها فهی اجزاء علیة و کل جزء علة و کل واحد حینئذ شرط وجوب الرجم و المجموع علة لوجود الشرط المسمی بالاحصان. و احصان القذف ، ای الاحصان الموجب لحد القذف عندهم و هو ان یکون المقذوف حراً عاقلاً بالغاًمسلماً عفیفاً عن فعل الزناء - انتهی کلام فتح القدیر. و فی البرجندی : لیس المراد بالزنا هیهنا ما یوجب الحد بل اعم منه. فکل وطء امراءة حرام لعینه فهو زنی و لایحد قاذفه. و ان کان حراماً لغیره لایکون زنی و یحد قاذفه. فوطؤ المکاتبة زنا عند ابی یوسف خلافاً لابی حنیفة و محمد. و وطؤ الامة التی هی اخته من الرضاعة زنا علی الصحیح لان الحرمة مؤبدة. و ذکر الکرخی انه لایکون زنا. و یشترط ان لایکون المقذوف رجلاً مجبوباً و لا امراءة رتقاء اذ لو کان کذلک لایجب الحد و کذا یشترط ان لایکون فی دارالحرب و عسکر اهل البغی. فانه لایجب الحد هناک کما فی الخزانة و تفصیل الاحکام یطلب من الکتب الفقهیة. و فی رسالة السید الجرجانی : الاحصان هو التحقق بالعبودیة علی مشاهدة حضرة الربوبیة بنور البصیرة. ای رؤیة الحق موصوفاً بصفاته بعین صفته. فهو یراه یقیناً و لایراه حقیقة و لهذا رسول اﷲ صلّی اﷲ علیه و آله و سلم قال صل کأنک تراه ، فان لم تکن تراه فانه یراک ، لانه یراه من وراء حجب صفاته فلایری الحق بالحقیقة لانه تعالی هو الرائی و صفه بوصفه. و هو دون مقام المشاهدة فی مقام الروح. و رجوع به محصنه شود.
فرهنگ عمید
۲. (فقه ) حالت مرد یا زنی که با همسر خود نزدیکی کرده باشد.
دانشنامه آزاد فارسی
اصطلاحی در فقه با دو معنا: ۱. در باب زنا: از ویژگی هایی که حد زانی یا زانیه را تشدید می کند و آن را از صد ضربۀ تازیانه به رجم تبدیل می کند. مهم ترین این ویژگی ها بلوغ، عقل و داشتن همسر است. مرد یا زنی که این سه ویژگی را داشته باشد مُحصَن یا مُحصَنه است و اگر زنا کرد رجم می شود. این صفت در تشدید عقوبت دیگر جرم ها نیز اثر دارد. ۲. در باب قذف: ویژگی هایی که اگر دارنده شان مورد قذف قرار گیرد، حد قذف را برای قاذف لازم می آورد. مهم ترین این ویژگی ها عقل، بلوغ، اسلام، و عفت است.
دانشنامه اسلامی
واژۀ احصان ریشۀ قرآنی و روایی دارد و دربارۀ هر یک از زن و مرد به کار رفته است.
محصن و محصنه
به مرد دارای احصان «محصن» و به زن، «محصنه» گفته می شود.
احصان در لغت
احصان در لغت بمعنای محکم مستحکم نگهداشتن و مصدر باب افعال می باشد.
احصان در اصطلاح فقه
...
در قرآن کریم، واژه «احصان» و مشتقات آن، در معانی مختلفی، از جمله؛ همسرداشتن، پاکدامنی، آزادبودن (در مقابل برده و کنیز)، مسلمان بودن و بالغ شدن. به کار رفته است.
حفظ کردن و عفت پیشه کردن.
احصان در لغت، معنای مصونیت بخشیدن و حفظ کردن دارد که با «حصن»، به معنای بنای مستحکم و غیرقابل نفوذ یا جایگاه مرتفع هم خانواده است. لطافت واژه احصان از این جهت است که صفتی ارزشی و ثابت در شخصیت فرد را نشان می دهد با صرفنظر از برخورد با عوامل خارجی؛ ولی به ظاهر این ویژگی ها در «حفظ» بکار نرفته است.
به زره که انسان را از آسیب و جراحت مصون می دارد، درع حصین می گویند. قرآن می فرماید: صنعت زره سازی را به حضرت داود علیه السلام یاد دادیم تا مردم از خطرهای جنگ حفظ شوند: «و عَلَّمنـهُ صَنعَةَ لَبوس لَکُم لِتُحصِنَکُم مِن بَأسِکُم ...». (سوره انبیاء/21،80) در جای دیگر از قلعه ها و دژهای مستحکم یهود که بر اثر ترس از جنگ در آن ها پناه می گرفتند، نام می برد: «لَا یُقَاتِلُونَکُمْ جَمِیعًا إِلَّا فِی قُرًی مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ...» (سوره حشر/59، 14)، «... وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ...».(سوره حشر/59، 2)
این واژه در اصطلاح فقه جزایی، گاه به معنای همسر داشتن، در زن یا مرد بکار رفته است که ارتکاب زنا در این وضعیت، مجازات را تشدید می کند و از 100 تازیانه به سنگسار شدن (رجم) مبدل می شود؛ بدین سبب به آن احصان رجم گویند.
گاهی نیز به معنای پاکدامنی در مرد یا زن است که اگر کسی با وجود این حالت، او را قذف کند یعنی به او تهمت جنسی بزند، بر تهمت زننده حد جاری می شود؛ بدین جهت به آن، احصان قذف گویند. گاهی نیز احصان به معنای حریت و اسلام و بلوغ می آید. همه معانی پیشین با تکیه بر مفهوم اصلی و لغوی آن (حفظ کردن) در قرآن مطرح است.
در این کاربرد، واژه محصَن و محصَنه (به فتح صاد) به هر یک از زن و مرد، اطلاق می شود؛ زیرا آنان با ازدواج از گناهان بسیاری حفظ می شوند. قرآن می فرماید: «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ...». «سوره نساء/4، 24)
در این آیه، ازدواج با زنان شوهردار حرام و یک مورد با «اِلاّ ما مَلَکَت اَیمنُکُم» استثنا و این جمله به دو گونه تفسیر شده است:
احصان در قرآن
لطافت کاربرد واژه احصان در قرآن کریم از این جهت است که صفتی ارزشی و ثابت در شخصیت فرد را نشان می دهد با صرف نظر از برخورد با عوامل خارجی؛ ولی به ظاهر، این ویژگی ها در «حفظ» به کار نرفته است. به زره که انسان را از آسیب و جراحت مصون می دارد، درع حصین می گویند. قرآن می فرماید: صنعت زره سازی را به حضرت داوود (علیه السلام) یاد دادیم تا مردم، از خطرهای جنگ حفظ شوند: «و عَلَّمنهُ صَنعَةَ لَبوس لَکم لِتُحصِنَکم مِن بَأسِکم ...». در جای دیگر، از قلعه ها و دژهای مستحکم یهود که بر اثر ترس از جنگ در آن ها پناه می گرفتند، نام می برد: «لا یقتِلونَکم جَمیعًا اِلاّ فی قُرًی مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر ...» ، «... و ظَنّوا اَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصونُهُم مِنَ اللّهِ ...».
← احصان با داشتن همسر
← حرمت ازدواج با زن شوهردار
...