کلمه جو
صفحه اصلی

احصان

فارسی به انگلیسی

continence, being covert

continence


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) استوار گردانیدن تحکیم کردن حصار نهادن نگاه داشتن . ۲ - ( مصدر ) پارسا گردیدن زن . ۳ - شوی کردن زن . ۴ - باردار شدن زن . ۵ - زن کردن مرد زن خواستن مرد . ۶ - حالت مرد یا زن بالغ عاقلی است که با زن یامرد آزادی بعقد دایم ازدواج کرده و با او حداقل یکبار نزدیکی طبیعی کرده باشد و امکان تکرار آن نیز برای او باشد و بار اول هم بثبوت برسد . مردی را که واجد شرایط مزبورباشد (محصن ) و زنی را که چنین باشد ( محصنه ) گویند و زنای آنان را ( زنای محصنه ) خوانند.
بنده و خر

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) استوار و محکم کردن . ۲ - (مص ل . ) نگه داشتن نَفْس از انجام کار بد. ۳ - شوی کردن زن . ۴ - زن گرفتن مرد. ۵ - زن و مردی که به عقد دائم در آمده باشند که مرد «محصن » و به زن «محصنه » گویند.

لغت نامه دهخدا

احصان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حِصن .


احصان . [ اَ ح َص ْ صا ] (ع اِ) بنده و خر.


احصان . [ اِ ] (ع مص )استوار گردانیدن . (منتهی الارب ). محکم ، مستحکم ، تحکیم کردن . حصار کردن . || نگاه داشتن . نگه داشتن . || پارسا گردانیدن تزوج کسی را. (منتهی الارب ). || پارسا گردیدن زن . || شوی کردن زن . شوهر کردن . || باردار شدن ِ زن . || مستور شدن . نهفته گردیدن . نهفتگی کردن . (تاج المصادر). احصان ِ زوج زوجه را؛ نهفتن او را. || زن کردن . زن خواستن مرد. || بالغ و عاقل بودن . || عفت داشتن . محصن بودن (اصطلاح فقه ) . در تعریفات جرجانی آمده است : احصان حالت مردی را گویند که بالغ و عاقل و آزاد و مسلم باشد و با زنی بالغه و عاقله و آزاد و مسلمه بنکاح صحیح پیوسته باشد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احصان ، بالصّاد المهملة لغة یقع علی معان کلها ترجع الی معنی ً واحد. و هو ان یحمی الشی ٔ و یمنع منه . و هو الحریة و العفاف و الاسلام و ذوات الازواج فان الحرّیة تحصن عن قید العبودیّة و العفة عن الزنی و الاسلام عن الفواحش و الزوج یحصن الزوجة عن الزنی و غیره . کذافی بعض کتب اللغة. و فی فتح القدیر: الاحصان فی اللغةالمنع. قال اﷲ تعالی : لتحصنکم من بأسکم . (قرآن 80/21). اطلق فی استعمال الشارع بمعنی الاسلام و بمعنی العقل و بمعنی الحرّیة و بمعنی التزویج و بمعنی الاصابةفی النکاح و بمعنی العفة. و احصان الرجم ؛ ای الاحصان الموجب للرجم و عند الحنفیة ان یکون الشخص حراً عاقلاً بالغاً مسلماً قد تزوّج امراءة نکاحاً صحیحاً و دخل بها و هما علی صفة الاحصان . قال فی المبسوط: المتقدمون یقولون ان شرائط الاحصان سبعة. و عدّ ما ذکر سابقاً. ثم قال فامّا العقل و البلوغ فهما شرطان لاهلیة العقوبة. و الحریّة شرط لتکمیل العقوبة، لاشرط الاحصان علی الخصوص و شرط الدخول ثبت بقوله علیه السلام : الثیب بالثیب لایکون الا بالدّخول - انتهی . و اختلف فی شرط الاسلام و کون کل واحد من الزوجین مساویاً للاَّخر فی شرائط الاحصان وقت الاصابة بحکم النکاح فهما شرطان عندنا، خلافاً للشافعی . فلو زنی الذمی الثیب بالحرة یجلدعندنا و یرجم عنده و لو تزوج الحر المسلم البالغ العاقل امة او صبیّة او مجنونة او کتابیة و دخل بها لایصیر الزوج محصناً بهذا الدخول حتی لو زنی بعده لایرجم عندنا خلافاً له و قولنا یدخل بها فی نکاح صحیح یعنی تکون الصحة قائمة حال الدخول حتی لو تزوج من علق طلاقها بتزوجها یکون النکاح صحیحاً فلو دخل بها عقیبه لایصیر محصناً لوقوع الطلاق قبله . و اعلم ان الاضافة فی قولنا شرائط الاحصان بیانیة؛ ای الشرائط التی هی الاحصان و کذا شرط الاحصان . و الحاصل ان الاحصان الذی هو شرط الرجم هی الامور المذکورة فهی اجزاؤه و هیأته تکون باجتماعها فهی اجزاء علیة و کل جزء علة و کل واحد حینئذ شرط وجوب الرجم و المجموع علة لوجود الشرط المسمی بالاحصان . و احصان القذف ، ای الاحصان الموجب لحد القذف عندهم و هو ان یکون المقذوف حراً عاقلاً بالغاًمسلماً عفیفاً عن فعل الزناء - انتهی کلام فتح القدیر. و فی البرجندی : لیس المراد بالزنا هیهنا ما یوجب الحد بل اعم منه . فکل وطء امراءة حرام لعینه فهو زنی و لایحد قاذفه . و ان کان حراماً لغیره لایکون زنی و یحد قاذفه . فوطؤ المکاتبة زنا عند ابی یوسف خلافاً لابی حنیفة و محمد. و وطؤ الامة التی هی اخته من الرضاعة زنا علی الصحیح لان الحرمة مؤبدة. و ذکر الکرخی انه لایکون زنا. و یشترط ان لایکون المقذوف رجلاً مجبوباً و لا امراءة رتقاء اذ لو کان کذلک لایجب الحد و کذا یشترط ان لایکون فی دارالحرب و عسکر اهل البغی . فانه لایجب الحد هناک کما فی الخزانة و تفصیل الاحکام یطلب من الکتب الفقهیة. و فی رسالة السید الجرجانی : الاحصان هو التحقق بالعبودیة علی مشاهدة حضرة الربوبیة بنور البصیرة. ای رؤیة الحق موصوفاً بصفاته بعین صفته . فهو یراه یقیناً و لایراه حقیقة و لهذا رسول اﷲ صلّی اﷲ علیه و آله و سلم قال صل کأنک تراه ، فان لم تکن تراه فانه یراک ، لانه یراه من وراء حجب صفاته فلایری الحق بالحقیقة لانه تعالی هو الرائی و صفه بوصفه . و هو دون مقام المشاهدة فی مقام الروح . و رجوع به محصنه شود.


احصان. [ اَ ح َص ْ صا ] ( ع اِ ) بنده و خر.

احصان. [ اِ ] ( ع مص )استوار گردانیدن. ( منتهی الارب ). محکم ، مستحکم ، تحکیم کردن. حصار کردن. || نگاه داشتن. نگه داشتن. || پارسا گردانیدن تزوج کسی را. ( منتهی الارب ). || پارسا گردیدن زن. || شوی کردن زن. شوهر کردن. || باردار شدن ِ زن. || مستور شدن. نهفته گردیدن. نهفتگی کردن. ( تاج المصادر ). احصان ِ زوج زوجه را؛ نهفتن او را. || زن کردن. زن خواستن مرد. || بالغ و عاقل بودن. || عفت داشتن. محصن بودن ( اصطلاح فقه ). در تعریفات جرجانی آمده است : احصان حالت مردی را گویند که بالغ و عاقل و آزاد و مسلم باشد و با زنی بالغه و عاقله و آزاد و مسلمه بنکاح صحیح پیوسته باشد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احصان ، بالصّاد المهملة لغة یقع علی معان کلها ترجع الی معنی ً واحد. و هو ان یحمی الشی و یمنع منه. و هو الحریة و العفاف و الاسلام و ذوات الازواج فان الحرّیة تحصن عن قید العبودیّة و العفة عن الزنی و الاسلام عن الفواحش و الزوج یحصن الزوجة عن الزنی و غیره. کذافی بعض کتب اللغة. و فی فتح القدیر: الاحصان فی اللغةالمنع. قال اﷲ تعالی : لتحصنکم من بأسکم. ( قرآن 80/21 ). اطلق فی استعمال الشارع بمعنی الاسلام و بمعنی العقل و بمعنی الحرّیة و بمعنی التزویج و بمعنی الاصابةفی النکاح و بمعنی العفة. و احصان الرجم ؛ ای الاحصان الموجب للرجم و عند الحنفیة ان یکون الشخص حراً عاقلاً بالغاً مسلماً قد تزوّج امراءة نکاحاً صحیحاً و دخل بها و هما علی صفة الاحصان. قال فی المبسوط: المتقدمون یقولون ان شرائط الاحصان سبعة. و عدّ ما ذکر سابقاً. ثم قال فامّا العقل و البلوغ فهما شرطان لاهلیة العقوبة. و الحریّة شرط لتکمیل العقوبة، لاشرط الاحصان علی الخصوص و شرط الدخول ثبت بقوله علیه السلام : الثیب بالثیب لایکون الا بالدّخول - انتهی. و اختلف فی شرط الاسلام و کون کل واحد من الزوجین مساویاً للاَّخر فی شرائط الاحصان وقت الاصابة بحکم النکاح فهما شرطان عندنا، خلافاً للشافعی. فلو زنی الذمی الثیب بالحرة یجلدعندنا و یرجم عنده و لو تزوج الحر المسلم البالغ العاقل امة او صبیّة او مجنونة او کتابیة و دخل بها لایصیر الزوج محصناً بهذا الدخول حتی لو زنی بعده لایرجم عندنا خلافاً له و قولنا یدخل بها فی نکاح صحیح یعنی تکون الصحة قائمة حال الدخول حتی لو تزوج من علق طلاقها بتزوجها یکون النکاح صحیحاً فلو دخل بها عقیبه لایصیر محصناً لوقوع الطلاق قبله. و اعلم ان الاضافة فی قولنا شرائط الاحصان بیانیة؛ ای الشرائط التی هی الاحصان و کذا شرط الاحصان. و الحاصل ان الاحصان الذی هو شرط الرجم هی الامور المذکورة فهی اجزاؤه و هیأته تکون باجتماعها فهی اجزاء علیة و کل جزء علة و کل واحد حینئذ شرط وجوب الرجم و المجموع علة لوجود الشرط المسمی بالاحصان. و احصان القذف ، ای الاحصان الموجب لحد القذف عندهم و هو ان یکون المقذوف حراً عاقلاً بالغاًمسلماً عفیفاً عن فعل الزناء - انتهی کلام فتح القدیر. و فی البرجندی : لیس المراد بالزنا هیهنا ما یوجب الحد بل اعم منه. فکل وطء امراءة حرام لعینه فهو زنی و لایحد قاذفه. و ان کان حراماً لغیره لایکون زنی و یحد قاذفه. فوطؤ المکاتبة زنا عند ابی یوسف خلافاً لابی حنیفة و محمد. و وطؤ الامة التی هی اخته من الرضاعة زنا علی الصحیح لان الحرمة مؤبدة. و ذکر الکرخی انه لایکون زنا. و یشترط ان لایکون المقذوف رجلاً مجبوباً و لا امراءة رتقاء اذ لو کان کذلک لایجب الحد و کذا یشترط ان لایکون فی دارالحرب و عسکر اهل البغی. فانه لایجب الحد هناک کما فی الخزانة و تفصیل الاحکام یطلب من الکتب الفقهیة. و فی رسالة السید الجرجانی : الاحصان هو التحقق بالعبودیة علی مشاهدة حضرة الربوبیة بنور البصیرة. ای رؤیة الحق موصوفاً بصفاته بعین صفته. فهو یراه یقیناً و لایراه حقیقة و لهذا رسول اﷲ صلّی اﷲ علیه و آله و سلم قال صل کأنک تراه ، فان لم تکن تراه فانه یراک ، لانه یراه من وراء حجب صفاته فلایری الحق بالحقیقة لانه تعالی هو الرائی و صفه بوصفه. و هو دون مقام المشاهدة فی مقام الروح. و رجوع به محصنه شود.

فرهنگ عمید

۱. ازدواج کردن.
۲. (فقه ) حالت مرد یا زنی که با همسر خود نزدیکی کرده باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

اِحصان
اصطلاحی در فقه با دو معنا: ۱. در باب زنا: از ویژگی هایی که حد زانی یا زانیه را تشدید می کند و آن را از صد ضربۀ تازیانه به رجم تبدیل می کند. مهم ترین این ویژگی ها بلوغ، عقل و داشتن همسر است. مرد یا زنی که این سه ویژگی را داشته باشد مُحصَن یا مُحصَنه است و اگر زنا کرد رجم می شود. این صفت در تشدید عقوبت دیگر جرم ها نیز اثر دارد. ۲. در باب قذف: ویژگی هایی که اگر دارنده شان مورد قذف قرار گیرد، حد قذف را برای قاذف لازم می آورد. مهم ترین این ویژگی ها عقل، بلوغ، اسلام، و عفت است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] احصان به دو معنای فراهم بودن زمینۀ زناشویی با همسر یا کنیز و پاکدامنی آمده است.احصان به معنای اول در باب شهادات و حدود مورد بحث قرار گرفته است.از احصان به معنای دوم در باب های لعان و حدود بحث شده است.
واژۀ احصان ریشۀ قرآنی و روایی دارد و دربارۀ هر یک از زن و مرد به کار رفته است.
محصن و محصنه
به مرد دارای احصان «محصن» و به زن، «محصنه» گفته می شود.
احصان در لغت
احصان در لغت بمعنای محکم مستحکم نگهداشتن و مصدر باب افعال می باشد.
احصان در اصطلاح فقه
...


کلمات دیگر: