کلمه جو
صفحه اصلی

وعید


مترادف وعید : قول، مژده، تخویف، ترعیب، تهدید

فارسی به انگلیسی

threat, menace


مترادف و متضاد

تخویف، ترعیب، تهدید


۱. قول، مژده
۲. تخویف، ترعیب، تهدید


قول، مژده


فرهنگ فارسی

وعده شروبدی دادن، بیم دادن، وعده بد
(اسم ) وعد. بد تهدید : (( ...چون ماه رمضان بود این تهدید و وعید را تا عید در توقف داشتند. ) )
بیم کردن تهدید

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) وعدة بد دادن ، بیم دادن . ۲ - (اِ. ) وعدة بد، تهدید.

لغت نامه دهخدا

وعید. [ وَ ] (ع مص ) بیم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تهدید. (اقرب الموارد). || وعده ٔ بد کردن . (از اقرب الموارد).


وعید. [ وَ ] ( ع اِ ) وعده بد. مقابل وعده که نوید و مژده و وعده خوب است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) :
ز توحید و قرآن و وعد و وعید
ز تأیید و از رسمهای جدید.
فردوسی.
این همه آمد شد و وعد و وعید
ازبرای امتحان خواهد بُدَن.
عطار.
چو عاصی ترش کرده روی از وعید
چو ابروی زندانیان روز عید.
سعدی.
|| هدیر شتر نر چون آهنگ جَستن نماید. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

وعید. [ وَ ] ( ع مص ) بیم کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). تهدید. ( اقرب الموارد ). || وعده بد کردن. ( از اقرب الموارد ).

وعید. [ وَ ] (ع اِ) وعده ٔ بد. مقابل وعده که نوید و مژده و وعده ٔ خوب است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) :
ز توحید و قرآن و وعد و وعید
ز تأیید و از رسمهای جدید.

فردوسی .


این همه آمد شد و وعد و وعید
ازبرای امتحان خواهد بُدَن .

عطار.


چو عاصی ترش کرده روی از وعید
چو ابروی زندانیان روز عید.

سعدی .


|| هدیر شتر نر چون آهنگ جَستن نماید. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

وعدۀ بد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] وعد به معنای عهد و تعهد کردن به انجام کاری را گویند؛ خواه امر خیر یا شر که با قرینه مشخص می شود. واژه وعید از وعد گرفته شده ولی فقط در وعده شر و تهدید به کار می رود.
"وعد" در لغت به معنی عهد می باشد
و در اصطلاح عبارتست از تعهّد کردن به انجام أمری، خواه آن أمر خیر باشد یا شرّ، و اختصاص پیدا کردن به یکی از آنها بواسطه قرینه، معین می‏شود.

معنای وعید
"وعید" که از وعد گرفته شده خبری است که فقط در وعدۀ شر و تهدید استعمال می گردد.

تفاوت وعده با وعید
← تفاوت از لحاظ استعمال
...

پیشنهاد کاربران

در پارسی " بیم "

- خبر بد، بیم دادن، تهدید کردن
- وعده: مژده، نوید

نهیب دادن ؛ ترساندن :
خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم
پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی.
سلمان ( از آنندراج ) .


کلمات دیگر: