کلمه جو
صفحه اصلی

جهانگیرخان قشقایی

دانشنامه عمومی

حکیم میرزاجهانگیرخان قشقایی (۱۲۰۶ خورشیدی/۱۲۴۳ قمری - ۱۲۸۹ خ. /۱۳۲۸ ق) متولد شهرستان سمیرم، از مجتهدان بزرگ شیعه بود. پدرش از طایفه دره شوری ایل قشقائی و مادرش اهل شهرستان دهاقان و دختر یکی از خوانین این شهر بوده است. او تا چهل سالگی، مانند دیگر مردم شهر سمیرم، به دامداری مشغول بوده اما در چهل سالگی، او که برای خرید از بازار اصفهان و تعمیر تار به آنجا رفته بود، علاقه مند به آموختن در حوزه علمیه اصفهان شد و پس از مدتی از مدرسان آن شد و تا آخر عمرش در آنجا ماند. او در علوم دینی، فلسفه و عرفان صاحبنظر بوده است.
محمدعلی حکیم الهی فریدنی
محمد حسین اشنی
حاج آقا رحیم ارباب
حسین طباطبایی بروجردی
محمد حکیم خراسانی
محمد داعی الاسلام لاریجانی
ضیاءالدین درّی
محمدعلی شاه آبادی اصفهانی
محمدحسین فاضل تونی
جمال الدین گلپایگانی
مهدی دولت آبادی
حسن مدرس
حسنعلی نخودکی اصفهانی
محمدعلی زاهد
حسین نائینی
مرتضی طالقانی
جواد آدینهی
آقا نجفی قوچانی
محمد پاسبانی پور
ملا شکراله رضوانی دهاقانی (مجد الشریعه)
حاج ملا حسین امین جعفری دهاقانی
ملا علی اصغر وصال دهاقانی (مهجور)
محمد فیاض
وحید دستگردی
مخالفت با علم فلسفه در زمان حکیم قشقایی به قدری زیاد بود که جلال الدین همایی می نویسد:
داستانی در رابطه با جهانگیرخان گفته شده است که روزی برادرش غلامرضاخان وی را به ولایت دعوت می کند که مجلس بزرگی بوده است و از انواع غذاها هم درسفره مهمانی خان وجود داشته اما جهانگیرخان از خوردن غذا امتناع می ورزد و چیزی از سفره غذای برادرش نمی خورد در مقابل می گوید ببینید در خانه آن چوپان آیا دوغ و نان خشکی هست که من بخورم یا نه؟ غلامرضاخان از رفتار برادرش ناراحت شده و هرچه می گوید از این غذاهای رنگین بخور جهانگیرخان امتناع می ورزد وقتی دلیل را می پرسد جهانگیرخان مشتی از برنج را برمی دارد و فشار می دهد که ناگهان از ناخن هایش خون بیرون می زند و به برادرش می گوید می بینی؟ این اموالی که تو داری همه از خون مردم ساخته شده و حرام است من به حرام لب نمی زنم. جهانگیر نان خشک و دوغ چوپان را که نان حلالی داشته می گیرد و می خورد و فوراً به سراغ درس و بحث خود برمی گردد.
جهانگیرخان قشقایی، به سال ۱۲۴۳ ق در سمیرم سفلی (دهاقان) چشم به جهان گشود. پدرش محمدخان، مردی از ایل قشقایی به شمار می رفت و مادرش دختر یکی از خوانین شهرستان دهاقان بوده است. او در اوایل عمر چندسالی در همان زادگاهش به تحصیل پرداخت و قدری که از عمرش گذشت، به حرکت با طایفه روی آورد و در ایل قشقایی بیش تر به نواختن تار و شاهنامه خوانی مشغول بود؛ ولی از آن جا که مستعد بود؛ پس از آن که مدتی از عمرش گذشت، خواستار تحصیل شد و چون تحصیل با حرکت و همراهی ایل هم ساز نبود، از آن ها جدا شده و یک باره در اصفهان توقف کرد و به تحصیل علم و دانش مشغول شد.

دانشنامه آزاد فارسی

جهانگیرخان قَشْقایی (دهاقان اصفهان ۱۲۴۳ـ اصفهان ۱۳۲۸ق)
جهانگیرخان قَشْقایی
فیلسوف، عارف و پزشک ایرانی. تا ۴۰سالگی به شغل پدرش کشاورزی و دامداری اشتغال داشت و گویا درپی حادثه ای به توصیۀ آقا محمدرضا قمشه ای و همای شیرازی به علم و تهذیب روی آورد. افزون بر درس قمشه ای از درس فقه شیخ محمدحسن نجفی بهره گرفت. پس از چندی استاد علوم عقلی و نقلی شد و در حدود چهل سال با دوست عارفش آخوند ملا محمد کاشانی بر مسند تدریس مدرسۀ صدر اصفهان تکیه زد و شاگردان بی شماری همچون حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی، شیخ محمد حکیم خراسانی، شیخ محمود مفید، سید حسن مشکان طبسی، آقا ضیاء عراقی، حاج میرزا علی آقا شیرازی، حاج ملا فرج الله درّی و میرزا سید فتح الله بدیع درب امامی تربیت کرد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جهانگیرخان قشقایی ، حکیم و فقیه و عارف امامی قرن سیزدهم است.
وی در ۱۲۴۳ در روستای دهاقان ، از توابع شهرضا در اصفهان ، به دنیا آمد.
احمد دیوان بیگی ، حدیقه الشعراء، ج ۱، ص ۳۸۷، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ ش .
آیت الله جهانگیر خان قشقایی در علوم نقلی و علوم عقلی، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدر به تدریس پرداخت. بزرگان از اهل علم و ادب برای استفاده از مکتب متعالی وی شتافتند.او روزهای پنجشنبه و جمعه، به تدریس ریاضی و هیئت می پرداخت. وی گاهی به تدریس نهج البلاغه می پرداخت و آن را با حکمت، تحلیل می کرد.
اصفهان، ص ۳۲۰.
آیت الله حاج آقا رحیم ارباب فرمود:«پس از اعلام مشروطیت، در جلسه علمای اصفهان، مخصوصاً روحانیون مسجد شاهی (مثل حاج نورالله و برادرش) جهانگیر خان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرهنگ خواند، تا جایی که فرمود: اگر چه توده مردم به مشروطه دل بسته اند و جان ها باخته اند؛ ولی این ریشه در استبداد دارد. شاید هم می خواهند دین مردم را بدزدند و سپس گفت: آقا رحیم چنین نیست؟ من سکوت کردم. فرمود: آقا رحیم سکوت کن، سکوت اسلم است.
ازمضراب تا محراب، خسرو احتشامی، ص ۳۴.
...


کلمات دیگر: