[ویکی فقه] در طول تاریخ اسلام، تقریباً از همان قرن نخست، به نام کسانی برخورد می کنیم که با گذاردن نام «مهدی موعود» بر خود، و یا چسباندن این عنوان از سوی دیگران به آنها، داعیه های بزرگی داشتند، یا برای آنها قائل بودند؛ گرچه هیچ کدام از این مدّعیان نه تنها توفیق اصلاح جهان را نیافتند و دنیای پر از ظلم و جور را، از عدالت و داد پر نکردند؛ حتی در محیط کوچک خود نیز مبدا یک حرکت مختصر اصلاحی نبودند.
شاید نخستین کسی که این نام را بر او گذاشتند ـ هر چند راضی به این کار نبود ـ محمّد حنفیّه فرزند علی (علیه السّلام) البته از مادری غیر از فاطمه (علیهاالسّلام) بود که گروه کیسانیّه اعتقاد داشتند: او مهدی موعود است و پس از مرگ او، سر و صدا بلند کردند که او هرگز نمرده است؛ بلکه در کوه رضوی («رضوی» بر وزن «رعنا» کوهی در نزدیکی مدینه است، علت ذکر نام این کوه را در دعای ندبه، در کتاب «پاسخ به پرسش های مذهبی» ذکر کرده ایم) در میان دو شیر قرار گرفته که حافظ و نگهبان اویند!در حالی که می دانیم «محمد حنفیّه» در سال ۸۰ یا ۸۱ هجری وفات کرد و در بقیع (گورستان معروف مدینه) به خاک سپرده شده، و خوشبختانه امروز دیگر سر و صدایی از این گروه به گوش نمی رسد.
خلفای عباسی
سپس خلفای جبّار عباسی برای رسیدن به مقام خلافت و استفاده از عقاید پاک مذهبی گروهی از مردم ساده دل برای نیل به این هدف، با توجه به آمادگی ذهنی مردم مسلمان درباره ی مهدی موعود، با همین عنوان قدم به میدان گذاردند و خود را مهدی معرفی کردند. ولی گذشت زمان نشان داد که نه تنها مهدی نبودند، بلکه از ستمکارانی بودند که باید به دست مهدی و با شمشیر او نابود شوند!این امر همچنان ادامه یافت و هر از چندی، کسی مدعی مهدویت شد و گروهی را گرد خود جمع کرد و به گمراه ساختن آنها پرداخت؛ اما این مهدی های موسمی و فصلی، هیچکدام دیری نپاییدند که نقشه هایشان نقش بر آب شد! زیرا دعوی مهدویت به همان اندازه که برای جلب موقت گروهی از عوام دل انگیز و رؤیایی است، خطرناک و دور از مصلحت سودجویان است، چون مهدی باید جهان را پر از عدالت کند، و این چیزی است که زود مدّعیان دروغین را رسوا می کند.در میان این مدعیان دروغین همه گونه افراد بودند. در بعضی نشانه های بیماری روانی و سبک مغزی و حداقل ساده لوحی دیده شده، در حالی که بعضی جاه طلب و دنیا پرست بودند و به خاطر اشباع همین روحیه، بدون مطالعه ی عواقب کار، این دعوی را عنوان کردند. بعضی دیگر، آلت دست دشمنان شناخته شده ی اسلام بودند که از وجودشان برای انحراف فکر مسلمانان از مسائل حیاتی که با آن روبه رو بودند؛ و یا برای ایجاد تفرقه و نفاق و تضعیف قدرت مذهبی مخصوصاً قدرت روحانیون که همواره مزاحم سرسخت آنها بوند، استفاده می شد.
سید محمدعلی باب
خلاصه، این بازی ادّعای مهدویت همچنان ادامه یافت تا این اواخر که سید محمدعلی باب را به روی صحنه آوردند. گرچه او در آغاز جرات چنین ادعائی را نداشت بلکه طبق اسناد زنده و گواهی سخنان خودش که امروز در نوشته ها موجود است، مدعی مهدویت نبود، بلکه به همین مقدار قانع بود که او را «باب» و «نائب خاص مهدی» بدانند. ولی با گذشت زمان و جمع شدن عدّه ای اطراف او، و تحریک آنها که در پشت صحنه سرنخ این برنامه را در دست داشتند، ادعای خود را به قائمیّت (مهدویّت) تغییر داد. (در کتاب «ظهور الحق» که مورد قبول این فرقه است، می خوانیم که «باب» در اواسط سال ۱۲۶۵ در زندان ماکو طی نامه ای به ملا عبدالخالق نوشت «انا القائم الحق الّذی انتم بظهوره توعدون» و ملا عبدالخالق پس از این جریان از ادعای او سخت ناراحت شد.
← علل ادعای باب
...
شاید نخستین کسی که این نام را بر او گذاشتند ـ هر چند راضی به این کار نبود ـ محمّد حنفیّه فرزند علی (علیه السّلام) البته از مادری غیر از فاطمه (علیهاالسّلام) بود که گروه کیسانیّه اعتقاد داشتند: او مهدی موعود است و پس از مرگ او، سر و صدا بلند کردند که او هرگز نمرده است؛ بلکه در کوه رضوی («رضوی» بر وزن «رعنا» کوهی در نزدیکی مدینه است، علت ذکر نام این کوه را در دعای ندبه، در کتاب «پاسخ به پرسش های مذهبی» ذکر کرده ایم) در میان دو شیر قرار گرفته که حافظ و نگهبان اویند!در حالی که می دانیم «محمد حنفیّه» در سال ۸۰ یا ۸۱ هجری وفات کرد و در بقیع (گورستان معروف مدینه) به خاک سپرده شده، و خوشبختانه امروز دیگر سر و صدایی از این گروه به گوش نمی رسد.
خلفای عباسی
سپس خلفای جبّار عباسی برای رسیدن به مقام خلافت و استفاده از عقاید پاک مذهبی گروهی از مردم ساده دل برای نیل به این هدف، با توجه به آمادگی ذهنی مردم مسلمان درباره ی مهدی موعود، با همین عنوان قدم به میدان گذاردند و خود را مهدی معرفی کردند. ولی گذشت زمان نشان داد که نه تنها مهدی نبودند، بلکه از ستمکارانی بودند که باید به دست مهدی و با شمشیر او نابود شوند!این امر همچنان ادامه یافت و هر از چندی، کسی مدعی مهدویت شد و گروهی را گرد خود جمع کرد و به گمراه ساختن آنها پرداخت؛ اما این مهدی های موسمی و فصلی، هیچکدام دیری نپاییدند که نقشه هایشان نقش بر آب شد! زیرا دعوی مهدویت به همان اندازه که برای جلب موقت گروهی از عوام دل انگیز و رؤیایی است، خطرناک و دور از مصلحت سودجویان است، چون مهدی باید جهان را پر از عدالت کند، و این چیزی است که زود مدّعیان دروغین را رسوا می کند.در میان این مدعیان دروغین همه گونه افراد بودند. در بعضی نشانه های بیماری روانی و سبک مغزی و حداقل ساده لوحی دیده شده، در حالی که بعضی جاه طلب و دنیا پرست بودند و به خاطر اشباع همین روحیه، بدون مطالعه ی عواقب کار، این دعوی را عنوان کردند. بعضی دیگر، آلت دست دشمنان شناخته شده ی اسلام بودند که از وجودشان برای انحراف فکر مسلمانان از مسائل حیاتی که با آن روبه رو بودند؛ و یا برای ایجاد تفرقه و نفاق و تضعیف قدرت مذهبی مخصوصاً قدرت روحانیون که همواره مزاحم سرسخت آنها بوند، استفاده می شد.
سید محمدعلی باب
خلاصه، این بازی ادّعای مهدویت همچنان ادامه یافت تا این اواخر که سید محمدعلی باب را به روی صحنه آوردند. گرچه او در آغاز جرات چنین ادعائی را نداشت بلکه طبق اسناد زنده و گواهی سخنان خودش که امروز در نوشته ها موجود است، مدعی مهدویت نبود، بلکه به همین مقدار قانع بود که او را «باب» و «نائب خاص مهدی» بدانند. ولی با گذشت زمان و جمع شدن عدّه ای اطراف او، و تحریک آنها که در پشت صحنه سرنخ این برنامه را در دست داشتند، ادعای خود را به قائمیّت (مهدویّت) تغییر داد. (در کتاب «ظهور الحق» که مورد قبول این فرقه است، می خوانیم که «باب» در اواسط سال ۱۲۶۵ در زندان ماکو طی نامه ای به ملا عبدالخالق نوشت «انا القائم الحق الّذی انتم بظهوره توعدون» و ملا عبدالخالق پس از این جریان از ادعای او سخت ناراحت شد.
← علل ادعای باب
...
wikifeqh: مدعیان_دروغین_مهدویت