کلمه جو
صفحه اصلی

عالم غیب


برابر پارسی : جهان نادیده

فارسی به انگلیسی

the invisible world

فرهنگ فارسی

آن جهان و جهان آینده مقابل عالم شهادت است

لغت نامه دهخدا

عالم غیب. [ ل َ م ِ غ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن جهان و جهان آینده. ( ناظم الاطباء ). مقابل عالم شهادت است. و مراد جهان معقول و مجردات نوریه است که غایب از عالم شهادت است و بالجمله عالم عقول و مجردات و اسماء و صفات حق تعالی است. و عالم آخرت را نیز عالم غیب گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عالم غیب، به حوادثی که در آینده رخ خواهند داد تفسیر شده است. غیب" به معنای پوشیده بودن چیزی از حواس و ادراک است. ارباب لغت گفته اند: "الغیب: کل ما غاب عنک"؛ یعنی هر آنچه از تو غایب و مخفی است، غیب نامیده می شود. لذا عرب هنگامی که خورشید غروب می کند می گوید: "غابت الشمس"؛ یعنی خورشید غایب شد و از دیده ها مخفی گردید.
در اصطلاح قرآن، غیب در مقابل شهادت و امری فراتر از ماده و عالم محسوسات است که با حواس عادّی و مادی قابل درک و حسّ نیست، بلکه ادراک و احساس و شهود آن محتاج ابزار و ادوات دیگری است.
← عیب از منظر علامه طباطبایی
آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه «یؤمنون بالغیب» در سوره بقره، با تشریح مفهوم و اقسام غیب تاکید می کند که اگر کسی به اصول کلّی دین که غیب است، مؤمن و معتقد نباشد، کافر است؛ خواه اصلاً غیبی را قبول نداشته باشد، مثل مادیین؛ یا غیبِ فی الجمله را قبول دارند و نه بالجمله را، مثل مشرکین.آیت الله جوادی آملی در ادامه تفسیر آیات ابتدایی سوره «بقره» به تشریح ویژگیهای پارسایان پرداخته و اولین خصوصیت را ایمان به غیب بیان می کند و می گوید: ... متّقین را وقتی قرآن کریم معرّفی می کند، پنج صفت برای اینها ذکر می کند؛ می فرماید:الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ (این یک صفت) که ایمان به غیب است، وَیقِیمُونَ الصَّلاةَ که رابطه خود را با خدای خود به عنوان بندگی حفظ می کنند (این دو صفت)، وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ ؛ آنچه را که ما به آنها دادیم، رزقی که ما به آنها اعطا کردیم، آن را در راه رضای خدا انفاق می کنند؛ چه مسائل مالی، چه مسائل علمی (این سه صفت)، وَالَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا اُنْزِلَ اِلَیکَ وَمَا اُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ؛ یعنی اینها که به نبوّت عامه و به جمیع انبیا و کتب و مرسلین ایمان دارند، آنچه بر شمای پیامبر نازل شده است و آنچه بر انبیای پیشین (علیهم السّلام) نازل شده است ایمان دارند (این چهار صفت)، وَبِالآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ ؛ اینها اهل یقین به قیامت اند (این پنج صفت).
مصادیق غیب
باید توجه داشت همه موجودات نسبت به خدا آشکار هستند و هیچ موجودی از او غایب نیست و تقسیم موجودات به غیب و آشکار نسبت به ما انسان ها است و هر موجودی که فراتر از حس و ادراک حسی انسان باشد، نسبت به او غیب محسوب می شود. بعضی از حقایق غیبی که در روایات آمده و در اسلام، ایمان به آنها واجب شمرده شده است عبارتند از:۱- خداوند؛ هر چند خداوند از هر پیدایی پیداتر است و آشکارتر از او یافت نمی شود و به فرمایش امام حسین در دعای عرفه «هیچ وقت تو غایب نبوده ای تا نیازمند دلیلی باشی تا بر وجودت دلالت نماید»؛ ولی چون از دیدگان ظاهری پنهان است بر او غیب اطلاق می شود.۲- وحی۳- امام عصرحضرت مهدی (عج الله): در روایتی از امام صادق (علیه السلام) قیام حضرت امام عصر (عج الله) از مصادیق غیب شناسانده شده است. ۴- ملائکه۵- بهشت و جهنم۶- عقاب و ثواب ؛ برخی از مفسرین؛ مانند طبرسی و زمخشری در تفسیر آیه «الذین یخشون ربهم بالغیب» گفته اند: یعنی این که از خدا می ترسند و حال آن که عذاب خدا را نمی بینند. ۷-اخبار و حالات پیامبران گذشته؛ خداوند در قرآن بعد از نقل جریان نوح می فرماید:« این از اخبار غیب است که پیش از آن که ما به تو وحی کنیم تو و قوم تو هیچ از آن آگاه نبودی». ۸-قیامت و احوال آن: مهمترین غیبی که در موارد فراوان از آن به عنوان غیب؛ یاد شده، قیامت است. در روایتی امام باقر (علیه السلام) در ذیل آیه ۳ سوره بقره ایمان به غیب را این گونه تفسیر می فرماید: «(مؤمنان کسانی هستند که) تصدیق می کنند روز حشر و نشر را و وعد و وعید را». ۹- در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) عالم غیب به حوادثی که در آینده رخ خواهند داد و عالم شهادت به حوادثی که اتفاق افتاده اند، تفسیر شده است که علامه طباطبایی در ذیل این حدیث می فرماید: حوادث آینده یکی از مصادیق بارز عالم غیب است و عالم غیب منحصر به این یک مورد نیست. ۱۰- رجعت : در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) رجعت نیز از مصادیق غیب شناسانده شده است.
← ایمان به رسول
...

پیشنهاد کاربران

لاهوت

به نظر من عالم غیب عالم فرشتگان وپری واجنه است .
عالمی که جن و پری هست همین جا است که ما هم هستیم ولی نمی بینیم!
ولی عالم فرشتگان بهشت است که در آینده به آنجا خواهیم رفت!
پس فرشتگان که در بهشت نزد خداوند هستند آینده را انسان را می داند ولی اجنه و پری هم مثل انسان دارای روح هستند ولی نه روح انسان که از خداوند است! وآنها هم در امتحان هستند و به عالم غیب بهشت که آنها هم نمی بینند میروند.
اگر انسان هم تلاش کند و روح پاکی بسازد می تواند به عالم غیب برود البته با ارتباط با فرشتگان الهی .

حوادثی که در آینده رخ می دهند، آیا هم اکنون به شکل امکانات بالقوه و قوا و استعداد های محض در بطن و باطن همین واقعیت عینی بصورت پنهانی و غیبی وجود ندارند؟ قبل از ادامه بحث لازم است که واژه درایچ را توضیح دهم. گویا ریشه این واژه به زبان سومریان باستان بر میگردد، قبل از وقوع طوفان نوح. با اندکی دقت می توان متوجه شد که این کلمه ریشه در زبان فارسی داشته باشد. به نظر این حقیر این کلمه چیزی نیست غیر از جمع دریچه یعنی دریچه ها. لغت دیگری هم روی سنگ نبشته در کنار همین واژه به چشم خط شناسان خورده است به شکل: پناجر
این واژه هم فارسی بوده و عبارت است از جمع پنجره یعنی پنجره ها. راستی از خود به پرسیم که چرا در زبان فارسی کلمه پنجره اختراع گردیده است ؟ این کلمه را میتوان جدا از هم به شکل زیر نوشت : پنج ره .
منظور از عبارت دو کلمه ای 《 پنج راه 》 در اندیشه فارسی زبانان قبل از اختراع و اطلاق آن به پنجره چه بوده است ؟ آیا منظور حواس پنجگانه بوده است ؟ پنج راهی که بدن انسان توسط آنها با محیط ارتباط بر قرار میکند.
برگردیم به اصل مطلب. از دیدگاه این حقیر عالم غیب و شهود بر هم منطبق اند و به شکل ماوراء و مادون از هم جدا نیستند. بعضی اندیشمندان مسلمان دسترسی به عالم غیب را خاص انبیا و اولیا و معصومین میدانند و عده ای معتقدند که دسترسی به عالم غیب به راضی بودن خداوند بستگی دارد و اگر خداوند از دست و زبان و اعمال یک نفر راضی باشد، آنگاه در و دریچه هایی را به عالم غیب بر وی می گشاید. ملا صدرا معتقد است که هر آدم عادی که بلوغ و کمال عقلی رسیده باشد، میتواند به عالم غیب دسترسی داشته باشد. این حقیر گرچه با بیشتر آراء حکیم و عارف و مفسر برجسته مسلمان فارسی زبان هم رای نیست، با این وجود از مشاهده جمله وی لذت می برم و امیدوار میشوم که من هم در قالب یک انسان عادی و معمولی امکان سرکشی و ایاب و ذهاب و بیا و برو به عالم غیب و نوسان خیالی بین دو عالم را دارم. و لزومی ندارد که فرهیخته و فرزانه و منتخب و برگزیده یا علامه دهر باشم. طباطبایی معتقد است که قیامت و عالم آخرت از مصادیق عالم غیب می باشند. در این نکته یک مشکل جزئی بر سر راهم به عالم غیب وجود داشت که به حمد باری تعالی آن مشکل رفع گردید. در بحث های دیگر گفتیم که کاروان انسانی در سفر طولانی و دور و دراز خویش به سمت و سوی سرحدات کمال و رجعت و برگشت به حالت ملکوتی اولیه قبل از صدور فرمان خلقت در بین راه با سد و مانعی تحت عنوان برپایی روز قیامت دینی مواجه نخواهد شد. این سفر به همراه سیر و سلوک خود طبیعت و کیهان صورت میگیرد و نه جدا و مستقل از آن. از راه زنجیره تولد مرگ همراه با تسلسل تولد و مرگ کیهان بر اثر نوسانات متوالی انبساط و انقباض کیهانی اتفاق می افتد. در بحث هفت عالم و تعدادی بحث های دیگر به سرنوشت های جنسی و عشقی خمسه یا پنجگانه اشاره شد. این سرنوشت با وجود اینکه پنج نوع اند، جهت جاری و ساری شدن و رقم خوردن و تجربه شدن به هفت نظم و سامان طبیعی و کیهانی نیازمند اند. نظم های هفتگانه هرکدام دارای یک آسمان و یک زمین ویژه و خاص خویش می باشند. این نظم و سامان های هفتگانه پشت سر هم با یک نظم و ترتیب خارق العاده و شگفت انگیز در چهار چوب طرح مطلق خلقت و آفرینش از طریق نوسانات انبساط و انقباض کیهانی پدید خواهند آمد، به ظهور خواهند رسید و توسط انسان تجربه خواهند گردید، حال انسان چه عاقل و معقول باشد و چه جاهل و نادان، چه علامه دهر چه جاهل دهر و چه بخواهد و چه نخواهد. گویا فقط خواست و اذن او اجرا میگردد و خواست و اراده انسان در این باره هیچگونه نقشی را بازی نمیکند. یک مرد مغرور ممکن است دوست نداشته باشد که در عالم شهودی دوم در قالب جسمانی زنانه پا به عرصه و جود بگذارد و احیانا توسط شوهرش 《 زن فعلی اش 》 کتک و سیلی بخورد. همچنین شاید یک زن مغرور دوست داشته باشد که در زندگی دوم در قالب جسمانی مردانه به ظهور برسد و انتقام خودرا از شوهر بی رحم فعلی اش در عالم بعدی بگیرد. در بطن و باطن عالم شهادت که در حال حاظر با حواس پنجگانه و با تمام وجود آنرا تجربه میکنیم، شش عالم غیبی و پنهانی نهفته است که پشت سر هم در صف انتظار نشسته یا ایستاده اند و منتظر به ظهور رسیدن، پدیدار شدن و به فعلیت در آمدن و تجربه شدن توسط حواس پنجگانه می باشند. چهار دریچه غیبی و نهفته در ساختار روان افراد انسانی در بخش تمایلات جنسی فرعی و پنهانی موجود اند و هرکسی که علاقه مند به مشاهده مناظر رنگین عالم غیب می باشد، میتواند از طریق آنها سرکی از عالم شهود به عالم غیب بکشد و لذت ببرد و آنهم در کلیه عوالم بیشمار معنوی و مادی تا بینهایت و بیکرانی بطور همزمان و همسان. دو نردبان هفت پله ای را در نظر بگیرید که در حیات منازل و مقامات دو عارف حاذق و با هوش که همسایه دیوار به دیوار اند، قرار دارند. یک عارف جهت هوا خوری و رویئت حلال ماه روی بام منزلش صعود کرده است و میخواهد نزول کند و پایین بیایید و عارف دیگر روی کف حیاط ایستاده و قصد صعود و بالا رفتن را دارد. عارف اولی روی پله هفتم و عارف دوم روی پله اول ایستاده اند و پس از عرض متقابل سلام علیک و علیکم السلام و غروبتان به خیر باشد انشالله، عارف بالایی یک پله نزول میکند و عارف پایینی یک پله صعود. و الا آخر تا هردو به هدف خویش برسند، اولی پایش را روی کف حیاط بگذارد و دومی به روی بام برسد و اگر دیر نشده باشد، حلال زیبای ماه و قمر و ثریا یا عطارد را رویئت نماید. با این تمثیل کودکانه خواستم بگویم که هر فرد انسانی در حال حاظر داری دو زندگی است که مطلقا همزمان جاری اند و تجربه میگردند. یکی در عالم های به اصطلاح مادی و دیگری در عوالم به اصطلاح معنوی. در این جا یک نفری روی پله اول ایستاده است و در آنجا دونفری روی پله هفتم. در این جا میل باطنی به سوی صعود و کمال است و در آنجا به سوی نزول و نقصان. از این نوع عالم غیب گویا تاکنون به گوش کسی خبری نرسیده است که انشاالله این حقیر پیام آور آن، خوش خبر باشد.

چون نبی آگه کننده ست از نهان
کاو بدید آن چه ندید اهل جهان
مولانا
نبی چه چیزی را در نهان دیده است که جهانیان تاکنون یا تا عهد مولوی آن چیز را ندیده یا نتوانسته اند ببینند ؟
آیا منظور مولانا از نبی پیامبر اسلام است یا خود وی یا شمس؟ به هر حال اگر نبی و جلال و شمس هرکدام در وجود مردانه خویش وجود یک زن را کشف نکرده باشند که کشف نکرده اند آنگاه از نهان خویش بی خبر بوده اند.
قبل از بررسی مختصر امکانات و شرایط ورود به عالم غیب، لازم می بینم که به یک اصل مسلم و قطعی اشاره کنم و آن اینکه شناخت خداوند، اسماء و صفات و ذات و عالم غیب اش از طریق غرق شدن و پژوهش در متون و منابع دینی از قبیل آیات و روایات و تفاسیر قطور و پر حجم آنها و کلیه نظام های فلسفی و حکمی از باستان تاکنون و دیوان های عظیم شعری و عرفانی مطلقا محال و غیر ممکن می باشد بلکه تنها از طریق شناخت طبیعت و کیهان و انسان به عنوان بخش مهمی از طبیعت میسر و امکان پذیر می باشد. آنهم به عهده علوم طبیعی است و از رنسانس آغاز گردیده و با شتاب در حال پیش روی است. خارج از شناخت های حاصله از علوم تجربی هرچه در مورد خداوند بنویسیم و بخوانیم و بگوئیم و بسرائیم فقط در حیطه باور می باشد و نه دانش و معرفت یقینی. بعضی اندیشمندان دینی چشم پوشی از عالم ماده و زندگی دنیوی و دل نه بستن به آن را نشانه ایمان و یقین به عالم غیب می پندارند. این حقیر چنین ایمان و یقینی را اوهامی میداند، زیرا عالم شهود ظهور و تجلی و جلوه یکی از مراتب هفتگانه عالم غیب می باشد. ما انسان ها و موجودات زنده و غیر زنده بطور کلی طبیعت و کیهان هم اکنون در عالم غیب به سر میبریم ، منتها در یکی از جلوه های عالم غیب که به واقعیت عینی تبدیل گردیده است. لذا متفکرینی که عالم غیب را خارج از ساحت و دایره حس و حواس میپندارند سخت در اشتباه بسر میبرند. چنین متفکرین و اندیشمندانی هنوز نتوانسه اند تکلیف مفاهیم بینهایت، لایه تناهی، نامتناهی و بیکرانی را روشن نمایند. عقل یا خرد انسان توانایی شناخت خداوند و عالم غیب را ندارد، زیرا عقل بطور مستقیم در ارتباط با عالم شهود و واقعیت و عینیت نیست بلکه از طریق نتیجه گیری ها یا قضاوت های فهم. عقل انسان به قول کانت این استعداد را دارد که حتا فعالیت خودرا از قضاوت های فهم و قضاوت های عقلانی خویش بطور کامل جدا نماید و بریده از واقعیت در افق های دوردست خیال و بخصوص اوهام به چریدن به پردازد و در آنجا با اشباح و مجردات نوریه و عقولیه و احیانا جن و پری مشغول بازی شود و بعد از برگشت به حالت عادی بعضی از آن اشباح را حقیقت بداند و شروع به ستایش و نیایش آنها نماید. از این بیشتر عقل محض فاقد هر نوع هنر ارزنده دیگری میباشد. لذا مفید تر است که تدبیر زندگی روز مره را به عهده فهم و تفکر به همراه حواس به سپاریم تا عقل مارا به لبه پرتگاه هدایت نکند. یک تصویر خیالی زمانی حقیقی است که عقل عملی در رابطه تنگاتنگ با نتیجه گیری و قضاوت های صحیح فهم آنرا تولید کرده باشد. خود فهم هم اگر درست پرورش نیافته باشد در نتیجه گیری ها موجب خطا میشود و رفتار و گفتاری را که حاصل چنین قضاوت های نادرست باشند، غیر منطقی محسوب میشوند.
چیزی که خارج از ساحت و دایره حواس می باشد، شش مرتبه از مراتب وجودی هفتگانه عالم غیب اند که خارج از واقعیت قرار ندارند بلکه در بطن و باطن آن قرار دارند و عقل در طول تاریخ بدون کمک فهم و فکر و حواس توانائی دسترسی به آنها را نداشته و ندارد.
مسیح و مهدی علیه السلام: با فرود آوردن سر تعظیم در پیشگاه این دو انسان بزرگوار و با احترام کامل خدمت پیروان صدیق و موئمن آنان ، این حقیر بر این باور است که این دو حضرت تا پایان عمر عالم شهودی که تا آخرین لحظات انقباض مجدد کیهان طول خواهد کشید، هرگز دوباره به ظهور نخواهند رسید بلکه مثل بقیه انسانها در عالم شهودی دوم 《 مرتبه دوم وجودی عالم غیب 》
از مادر خویش دوباره متولد خواهند شد و پا به عرصه وجود عینی خواهند گذاشت و چشم به پهنه گیتی دوم خواهند گشود و رسالت خودرا با کیفیت دیگری دنبال خواهند کرد. پدران بزرگوار دنیوی آنان در زندگی دوم جای مادران بزرگوار آنان را خواهند گرفت و مادران دنیوی جای پدران آنان را. طوریکه در این عالم شهودی طبق باور مسیحیان پدر آسمانی مسیح خداوند متعال می باشد، در زندگی دوم طبق باور مسیحیان خداوند متعال مادر وی خواهد بود و تثلیث مسیحیت از 《 پدر پسر روح مقدس》 به 《 مادر دختر روح مقدسه 》 تغییر خواهد یافت . و این بزرگواران هردو در قالب جسمانی زنانه در عالم دوم پا به عرصه وجود خواهند گذاشت. این یک باور است و خواننده گرامی اختیار تام دارد یا آنرا به پذیرد و یا آنرا رد نماید. پذیرش و عدم پذیرش این باور در پیشگاه خداوند متعال هم ارز بوده و هیچ کدام تقدم و برتری بر دیگری ندارند.
واژه روازن چیزی نیست غیر از جمع روزنه یعنی روزنه ها
و روازن الاربعه یعنی روزنه های چهارگانه و منظور از آن اشاره به چهار میل جنسی پنهانی و غیبی در ساختار روان انسان که از طریق آنها شاید بتوان به جلوه ها ، جنبه ها و مراتب غیبی و پنهانی عالم غیب دست یافت که هنوز به فعلیت در نیامده اند.

اگر از تو پرسیدند که روح چیست به آنها بگو که روح امر خداوند است و علم تو به آن اندک می باشد. و به آنها بگو هر آنچه که هست خزائن آن در پیش ماست. حالا ماده هست آیا در خزائن ملکوتی نیست؟ شاید خداوند فرموده باشد که اگر از تو پرسیدند که روح و ماده چیستند، به آنها بگوید که روح و ماده هردو امر خداوند توست و علم انسان فعلا در مورد آنها اندک می باشد. حدود هزار و چهارصد سال از آن تاریخ گذشته است و انسان هنوز از خود می پرسد که روح و ماده حقیقتا چه هستند ؟ از دیدگاه این حقیر روح و ماده هردو با هم خمیر مایه ساختاری سخت افزاری و نرم افزاری عالم شهود و غیب می باشند و به امر خداوند همیشه باهم بوده و خواهند بود و هرگز از هم جدا نبوده و نمی شوند. قائل شدن به جدایی و تجرد روح و ماده به قول هگل عدم توانایی عقلانی فیلسوف و حکیم است که نمی تواند هم ارزی و یکی بودن این دو جنبه از یک حقیقت واحد را کشف و درک نماید. نمایش معادله ریاضی هم ارزی روح و ماده با اقتباس از فرمول هم ارزی جرم و انرژی انشتاین توسط علم حصولی و حضوری محال و امکان ناپذیر می باشد، زیرا جنبه روحی غیر قابل لمس و اندازه گیری است و تعیین ثابت هم ارزی هم غیر ممکن. از این معادله و ثابت هم ارزی آن فقط خداوند متعال آگاهی مطلق دارد. روح و ماده یک دوقطبی نوسانگر اند که قطب های آن به همدیگر تبدیل میشوند. زمانیکه یکی از این جنبه ها به نهایت گسترش و وسعت برسد، قطب دیگر بطور کامل محو و حذف نمیگردد بلکه به نهایت قلت رسیده و به نطفه تبدیل میگردد و قطب بزرگ، زمینه رشد و نمو آنرا محیا میسازد. خمیر مایه ساختاری هفت مرتبه وجودی عالم غیب همین دوقطبی نوسانگر می باشد. تار و پود ساختمان دو مرتبه از این مراتب حداکثر از جنبه مادی و حداقل ازجنبه روحی آفریده شده اند که در حال حاظر یکی از آنها که در قالب طبیعت و کیهان به ظهور رسیده و به زبان دینی عالم شهود نامیده میشود، با حواس پنجگانه آنرا مشاهده و تجربه میکنیم. پنج مرتبه دیگر عالم غیب طوری به ظهور خواهند رسید که در آنها قطب روحی به حداکثر وسعت و گسترش خویش رسیده باشد و قطب مادی در وجود آن به نطفه تقلیل یافته باشد. در جهان های معنوی روند سیر و سلوک معکوس روند در جهان مادی بطور همزمان صورت میگیرد. در این جا با بدن مادی مشغول زندگی اول و در حال تجربه پایین ترین مرتبه وجودی عالم غیب میباشیم و در آنجا با بدن های روحی مشغول زندگی هفتم و در حال تجربه بر ترین مرتبه وجودی عالم غیب در قالب زوج های بنیادی خودی غیر هم جنس می باشیم. انسان در طول تاریخ بشریت تاکنون از این حقیقت آگاه نگردیده است. اگر هم باور داشته باشیم که خداوند متعال با پیامبران گفت و شنود نموده باشد چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه بصورت غیر مستقیم و با واسطه، مطمعننا این حقیقت بنیادی را به پیامبران مکشوف ننموده است و اگر باور داشته باشیم که محتوای کتب دینی حاصل اندیشه خود پیامبران میباشد، آنگاه مطمئن خواهیم شد که اندیشه پیامبران توانائی دست یابی به این حقیقت غیبی را نداشته است. اندیشمندان دین اسلام باور به قیامت را نشانه ایمان میدانند و همچنین بر اساس آیات قرآن برپایی روز قیامت و معاد اصل دوم اعتقادی در دین اسلام می باشد. این حقیر با احترام کامل به پیشگاه پیامبر اسلام و کتاب قرآن و روایات و احادیث خود پیامبر و اولیا و معصومین و احترام کامل به پیروان صدیق و موئمن این دین، بر این باورم که کاروان انسانی در سفر طولانی و دور و دراز خویش در قوس نزولی به سوی رسیدن به سرحدات نقص در جهان های معنوی و در قوس صعودی به سوی سرحدات کمال در جهان های مادی در بین راه با سد و مانعی به نام قیامت هرگز مواجه نخواهد شد، زیرا این سفر از راه نوسانات متوالی تولد و مرگ خود انسان به همراه نوسانات متوالی طبیعت و کیهان بر اثر نوسانات متوالی انبساط و انقباض کیهانی به امر خداوند متعال در چهارچوب طرح مطلق خلقت و آفرینش صورت می پذیرد و نه از طریق حشر و نشر و برانگیختن بدن به خاک تبدیل شده مردگان از قبور. باور به قیامت از دیدگاه این حقیر ریشه در کم طاقتی و کم صبری پیامبران و انسان دارد، در صورتی که طاقت و صبر خداوند بی حد و حصر و بیکران بوده و هرگز طاقت خداوند طاق نمیشود و کاسه بیکران صبر خداوند هم لبریز نمیگردد. همچنین باور به برپایی دادگاه عدل اللهی اقتباس و انعکاس دادگاه و محکمه انسانی و قضاوت انسان توسط انسان در ذهن انسان میباشد. خداوند متعال از آنجاییکه غایت هرچیزی و بخصوص غایت زندگی انسان را ازپیش تعیین نموده ، لذا نیازی به برپایی دادگاه و قضاوت در مورد اعمال انسان را نداشته و چنین دادگاهی هرگز برگذار نخواهد گردید. کلمه معاد در اصل به معنای برگشت از طریق نوسان تولد و مرگ میباشد و این نوسان یا زنجیره دارای سه موج یا سه حلقه ( دنیا ، برزخ ، آخرت ) نمی باشد بلکه امواج و حلقه های بسیاری دارد که فقط خداوند متعال به تعداد و شمارش آنها آگاهی و علم مطلق دارد.
این حقیر بر این باور است که در صدر اسلام، بعضی انسان های موئمن و صدیق و واقع گرا که با پیامبر اکرم مخالفت می نمودند و باور به بر انگیخته شدن مردگان از قبر را نداشتند، در بیان باور خویش حق داشته اند و روح و روان آنان مورد آمرزش از طرف خداوند متعال قرار خواهد گرفت و از طرف این حقیر باور آنان مورد تصدیق و روح و روان آنان آرام و آسوده و خاطر آنان جمع باد که انسان بعد از مرگ از قبر برانگیخته نمیشود بلکه دوباره از مادر متولد و پا به عرصه وجود میگذارد . در مورد عالم غیب مفید تر خواهد بود که بین دیدگاه و بینش دینی و علمی تمیز قائل شویم. یکی مارا به سمت خرافات و اوهامات هدایت خواهد کرد و دیگری بسوی حقیقت و واقعیت. دین در طول تاریخ انسان را به سوی بندگی، طاعت و اطاعت، نیایش و ستایش و دعا دعوت نموده است و این دعوت گاه از طریق جبر و اعمال زور و گاهی از راه تواضع و فروتنی صورت گرفته است، اما در مورد شناخت خداوند، دین خدمت ارزنده ای به انسان نکرده است.


کلمات دیگر: