جملات نمونه

<hr> مخفف: انجمن اتومبیلرانی امریکا

مخفف: انجمن اتومبیلرانی امریکا

<hr> مخفف: موشک هوا به هوا

<hr> معنی : کفتار بومی جنوب و مشرق افریقا <hr> معانی دیگر : خوک خاکی (tubulidentata و orycteropus afer)

معنی : کفتار بومی جنوب و مشرق افریقا معانی دیگر : خوک خاکی (tubulidentata و orycteropus afer)

aardvark

<hr> اسم خاص مذکر، هارون برادر موسی

اسم خاص مذکر، هارون برادر موسی

aaron

aaron's rod

<hr> پیشوند: بر کنار از، دور، دور از، از [abdicate]، مخفف:، ایالت آلبرتا (در کانادا)، (بیس بال) تعداد ضربه، پیشوند لاتین بمعنی gt;دوراز lt; و gt;از lt; و gt;جدایی lt; و gt;غیر lt; مانند abuse و abaxial

پیشوند: بر کنار از، دور، دور از، از [abdicate]، مخفف:، ایالت آلبرتا (در کانادا)، (بیس بال) تعداد ضربه، پیشوند لاتین بمعنی gt;دوراز lt; و gt;از lt; و gt;جدایی lt; و gt;غیر lt; مانند abuse و abaxial

<hr> معنی : از اغاز <hr> معانی دیگر : (لاتین) از آغاز، از ابتدا، از اول، از اغاز

معنی : از اغاز معانی دیگر : (لاتین) از آغاز، از ابتدا، از اول، از اغاز

ab initio

<hr> معنی : عبا، پارچه عبایی <hr> معانی دیگر : مخفف:، انجمن وکلای دادگستری امریکا، مقیاس اندازه گیری عر­ جغرافیایی

معنی : عبا، پارچه عبایی معانی دیگر : مخفف:، انجمن وکلای دادگستری امریکا، مقیاس اندازه گیری عر­ جغرافیایی

<hr> معنی : به عقب، قهقرایی <hr> معانی دیگر : به قهقرا، به سوی عقب، عقب، (دریانوردی) به سوی دکل، غافلگیر، ناگهان، پرت

معنی : به عقب، قهقرایی معانی دیگر : به قهقرا، به سوی عقب، عقب، (دریانوردی) به سوی دکل، غافلگیر، ناگهان، پرت

aback

abacterial

<hr> معنی : قطعه مربع کاشی معرق، چرتکه، تخته روی سرستون، گنجه ظرف، لوح مربع موزائیک سازی، چتکه <hr> معانی دیگر : (معماری) تخته سنگ روی سر ستون، لوحه مربع موزائیک سازی

معنی : قطعه مربع کاشی معرق، چرتکه، تخته روی سرستون، گنجه ظرف، لوح مربع موزائیک سازی، چتکه معانی دیگر : (معماری) تخته سنگ روی سر ستون، لوحه مربع موزائیک سازی

abacus

<hr> جهان اسفل، مرده سرای، فرشته ی مغاک

جهان اسفل، مرده سرای، فرشته ی مغاک

abaddon

<hr> معنی : بطرف عقب، پشت <hr> معانی دیگر : به سوی عقب یا در عقب کشتی، به سمت پاشنه، عقب

معنی : بطرف عقب، پشت معانی دیگر : به سوی عقب یا در عقب کشتی، به سمت پاشنه، عقب

abaft

<hr> معنی : صدف آبالون <hr> معانی دیگر : آبالون (نوعی صدف دریایی) <hr> abalone( ni) قسمی حیوان صدف

معنی : صدف آبالون معانی دیگر : آبالون (نوعی صدف دریایی) abalone( ni) قسمی حیوان صدف

abalone

<hr> معنی : واگذاری، بیخیالی، رها سازی، رها کردن، تسلیم شدن، ترک گفتن، واگذار کردن، تبعید کردن، دل کندن <hr> معانی دیگر : دست کشیدن، متوقف کردن، ول کردن، صرفنظر کردن، قال گذاشتن، ترک کردن، خود را تسلیم کردن، اشتیاق، شور و شعف، رهایی، بی بند و باری، ترک گقتن

معنی : واگذاری، بیخیالی، رها سازی، رها کردن، تسلیم شدن، ترک گفتن، واگذار کردن، تبعید کردن، دل کندن معانی دیگر : دست کشیدن، متوقف کردن، ول کردن، صرفنظر کردن، قال گذاشتن، ترک کردن، خود را تسلیم کردن، اشتیاق، شور و شعف، رهایی، بی بند و باری، ترک گقتن

abandon

<hr> معنی : متروکه، متروک <hr> معانی دیگر : ترک شده، رها شده، ول شده، هرزه، دارای فساد اخلاقی، واگذارده، مهجور، فاسد، تسلیم هوی وهوس شده

معنی : متروکه، متروک معانی دیگر : ترک شده، رها شده، ول شده، هرزه، دارای فساد اخلاقی، واگذارده، مهجور، فاسد، تسلیم هوی وهوس شده

abandoned

abandoning

<hr> معنی : واگذاری، رها سازی، ترک، متارکه <hr> معانی دیگر : دل کندن

معنی : واگذاری، رها سازی، ترک، متارکه معانی دیگر : دل کندن

abandonment

<hr> معنی : پست کردن، تحقیر نمودن، خفیف کردن، کم ارزش کردن <hr> معانی دیگر : خوار و خفیف کردن، کوچک کردن، فروافکندن، تحقیر کردن، رو به پایین شدن، (به زیر) خمیدن

معنی : پست کردن، تحقیر نمودن، خفیف کردن، کم ارزش کردن معانی دیگر : خوار و خفیف کردن، کوچک کردن، فروافکندن، تحقیر کردن، رو به پایین شدن، (به زیر) خمیدن

abase

<hr> معنی : سرافکنده <hr> معانی دیگر : پست شده خوار

معنی : سرافکنده معانی دیگر : پست شده خوار

abased

<hr> معنی : خفت، خواری <hr> معانی دیگر : پستی، تحقیر

معنی : خفت، خواری معانی دیگر : پستی، تحقیر

abasement

<hr> معنی : دست پاچه کردن، شرمنده کردن، دست پاچه نمودن، خجالت دادن <hr> معانی دیگر : شرمسار کردن، خجل کردن

معنی : دست پاچه کردن، شرمنده کردن، دست پاچه نمودن، خجالت دادن معانی دیگر : شرمسار کردن، خجل کردن

abash

<hr> (verb - transitive) شرمنده کردن، خجالت دادن، دست پاچه نمودن

(verb - transitive) شرمنده کردن، خجالت دادن، دست پاچه نمودن

abashed

<hr> ازروی شرمندگی، بطوردست پاچگی

ازروی شرمندگی، بطوردست پاچگی

abashedly

<hr> معنی : کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، بزور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن <hr> معانی دیگر : فروکش کردن، کم کردن یا شدن، کاهش یافتن، (حقوق) خاتمه دادن، اب گرفتن از فلز، خیساندن چرم، غصب یاتصرف عدوانی، تنزل

معنی : کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، اب گرفتن از، بزور تصرف کردن، خرد ساختن، فرو نشستن معانی دیگر : فروکش کردن، کم کردن یا شدن، کاهش یافتن، (حقوق) خاتمه دادن، اب گرفتن از فلز، خیساندن چرم، غصب یاتصرف عدوانی، تنزل

abate

<hr> معنی : کاهش، جلو گیری، تنزل، تخفیف <hr> معانی دیگر : فروکش، تسکین، مبلغ کاسته شده، (حقوق) خاتمه ی دعوی یا مزاحمت، تخ‹فیف، غصب

معنی : کاهش، جلو گیری، تنزل، تخفیف معانی دیگر : فروکش، تسکین، مبلغ کاسته شده، (حقوق) خاتمه ی دعوی یا مزاحمت، تخ‹فیف، غصب

abatement

<hr> معنی : کشتارگاه <hr> معانی دیگر : مسلخ

معنی : کشتارگاه معانی دیگر : مسلخ

abattoir

<hr> معنی : دور از محور <hr> معانی دیگر : خارج از محور، فرا محوری، پشتی، (سینما) دور از محور، بجز محوری، لنگ، abaxile : گ

معنی : دور از محور معانی دیگر : خارج از محور، فرا محوری، پشتی، (سینما) دور از محور، بجز محوری، لنگ، abaxile : گ

abaxial

abaya

<hr> معنی : پدر، ابا <hr> معانی دیگر : ابو

معنی : پدر، ابا معانی دیگر : ابو

abba

abbas

<hr> معنی : پدر روحانی، کشیش <hr> معانی دیگر : راهب، ابه

معنی : پدر روحانی، کشیش معانی دیگر : راهب، ابه

abbe

<hr> معنی : رئیسه صومعه زنان تارک دنیا <hr> معانی دیگر : سر راهبه، مادر روحانی، سرپرست صومعه

معنی : رئیسه صومعه زنان تارک دنیا معانی دیگر : سر راهبه، مادر روحانی، سرپرست صومعه

abbess

<hr> معنی : صومعه، کلیسا، خانقاه، دیر، نامکلیسای وست مینستر <hr> معانی دیگر : کلیسای صومعه، کلیسای وابسته به صومعه، راهبان یا راهبه های صومعه، نام کلیسای وست مینستر westminster

معنی : صومعه، کلیسا، خانقاه، دیر، نامکلیسای وست مینستر معانی دیگر : کلیسای صومعه، کلیسای وابسته به صومعه، راهبان یا راهبه های صومعه، نام کلیسای وست مینستر westminster

abbey

<hr> معنی : راهب بزرگ، رئیس راهبان <hr> معانی دیگر : راهب بزرگ، رئیس راهبان

معنی : راهب بزرگ، رئیس راهبان معانی دیگر : راهب بزرگ، رئیس راهبان

abbot

<hr> معنی : مختصر کردن، کوتاه کردن <hr> معانی دیگر : مخفف کردن، خلاصه کردن

معنی : مختصر کردن، کوتاه کردن معانی دیگر : مخفف کردن، خلاصه کردن

abbreviate

<hr> کوتاهشده، مختصر، مخفف

abbreviated

<hr> معنی : مخفف، اختصار، کوته سازی، تلخیص <hr> معانی دیگر : کوتاه سازی، کوته نوشت، مخفف سازی، خلاصه، متن مختصر شده، ملخص

معنی : مخفف، اختصار، کوته سازی، تلخیص معانی دیگر : کوتاه سازی، کوته نوشت، مخفف سازی، خلاصه، متن مختصر شده، ملخص

abbreviation

<hr> معنی : الفبا، کتاب الفبا، پایه کار، مبدا کار <hr> معانی دیگر : (معمولا جمع) الفبا، اصول، مقدمات، مبانی، سه حرف اول الفبای انگلیسی که نماینده حروف الفبااست

معنی : الفبا، کتاب الفبا، پایه کار، مبدا کار معانی دیگر : (معمولا جمع) الفبا، اصول، مقدمات، مبانی، سه حرف اول الفبای انگلیسی که نماینده حروف الفبااست

abcs

<hr> معنی : ترک گفتن، واگذار کردن، تفویض کردن، محروم شدن، کناره گیری کردن، استعفا دادن <hr> معانی دیگر : (از سلطنت) کناره گیری کردن، دست برداشتن، صرفنظر کردن، عاق کردن، از ارث محروم کردن، استعفا کردن یا دادن، (مسئولیت) سلب کردن، از عهده ی خود برداشتن، تفوی­ کردن، محروم کردن ازارک

معنی : ترک گفتن، واگذار کردن، تفویض کردن، محروم شدن، کناره گیری کردن، استعفا دادن معانی دیگر : (از سلطنت) کناره گیری کردن، دست برداشتن، صرفنظر کردن، عاق کردن، از ارث محروم کردن، استعفا کردن یا دادن، (مسئولیت) سلب کردن، از عهده ی خود برداشتن، تفوی­ کردن، محروم کردن ازارک

abdicate

<hr> معنی : استعفا، کناره گیری <hr> معانی دیگر : استعفا، کناره گیری

معنی : استعفا، کناره گیری معانی دیگر : استعفا، کناره گیری

abdication

<hr> معنی : شکم، بطن <hr> معانی دیگر : (مهره داران) بخش داخلی بدن از سینه تالگن خاصره

معنی : شکم، بطن معانی دیگر : (مهره داران) بخش داخلی بدن از سینه تالگن خاصره

abdomen

<hr> معنی : شکمی، بطنی، ماهیان بطنی <hr> معانی دیگر : مربوط به شکم، وریدهای شکمی

معنی : شکمی، بطنی، ماهیان بطنی معانی دیگر : مربوط به شکم، وریدهای شکمی

واژه های حرف "a" - جملات نمونه