داروینیسم
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
[ انگ . ] (اِ. ) عقاید چارلز داروین (۱۸٠۲ - ۱۸۸۹ ) طبیعی دان انگلیسی که اساس آن اعتقاد به تکامل جانداران از ساده به پیچیده است .
فرهنگ عمید
تئوری چارلز رابرت داروین طبیعی دان و فیلسوف انگلیسی در خصوص تکوین و ارتقا و تکامل حیوانات و نباتات که طبق آن حیوانات و نباتات از ساده ترین فرم ها تشکیل یافته و با تطورات ارتقاآمیز رشد و نمو پیدا کرده و تکامل یافته اند.
دانشنامه عمومی
داروینیسم مجموعه ای از جنبش ها و مفاهیم مربوط به ایده های تغییر شکل گونه ها یا تکامل است که برخی از ایده ها با ارتباط به کار چارلز داروین است. مفهوم داروینیسم در طول زمان تغییر پیدا کرده است و بسته به اینکه چه کسی و در چه زمانی از این اصطلاح استفاده می کرده است، معانی مختلفی داشته است. در ایالات متحده داروینیسم اغلب توسط آفرینش گرایان به عنوان یک اصطلاح تحقیرآمیز در اشاره به باورهایی مثل طبیعتگرایی ماوراءطبیعی مورد استفاده قرار می گرفت، اما در بریتانیا این اصطلاح مفهوم منفی نداشت و به صورت آزادانه به عنوان یک بخش جزئی در برخورد با تکامل و به طور ویژه در تکامل توسط انتخاب طبیعی استفاده می شد.
در حالی که اصطلاح داروینیسم پیشتر در قرن ۱۸ برای اشاره به کار اراسموس داروین استفاده شده بود، اما این اصطلاح در درک امروزی وقتی به وجود آمد که توماس هنری هاکسلی کتاب خاستگاه گونه ها ۱۸۵۹ چارلز داروین را در آوریل سال ۱۸۶۰ در موضوع بررسی وست مینستر معرفی کرد.
داروینیسم خیلی زود مورد طرفداری طیف کامل از فیلسوفان تکاملی (و اغلب انقلابی) که در زمینه زیست شناسی و جامعه بودند، قرار گرفت. یکی از رویکردهای بسیار برجسته، خلاصه اصطلاح بقای انسب در سال ۱۸۶۴ توسط هربرت اسپنسر بود، بعدها درک داروینیسم حتی در درک تکامل خود اسپنسر (همان طور که در سال ۱۸۵۷ بیان شده) بیشتر شباهت به ژان باپتیست لامارک داشت تا داروین، و پیش از انتشار نظریه تکامل در سال ۱۸۵۹ بود.
اصطلاح داروینیسم اغلب در ایالات متحده توسط ترویج دهندگان خلقتگرایی، به ویژه توسط اعضای برجسته جنبش طرح هوشمندانه، به عنوان لقبی برای حمله به تکامل استفاده می شد، هر چند آن را به عنوان یک روش فکری (گرایش) طبیعتگرایی فلسفی، یا بی خدایی پذیرفته بودند. به عنوان مثال، فیلیپ ای جانسون این اتهام بی خدایی را با اشاره به کتابی از چارلز هاج که داروینیسم چیست؟ نام داشت، مطرح می سازد.
در حالی که اصطلاح داروینیسم پیشتر در قرن ۱۸ برای اشاره به کار اراسموس داروین استفاده شده بود، اما این اصطلاح در درک امروزی وقتی به وجود آمد که توماس هنری هاکسلی کتاب خاستگاه گونه ها ۱۸۵۹ چارلز داروین را در آوریل سال ۱۸۶۰ در موضوع بررسی وست مینستر معرفی کرد.
داروینیسم خیلی زود مورد طرفداری طیف کامل از فیلسوفان تکاملی (و اغلب انقلابی) که در زمینه زیست شناسی و جامعه بودند، قرار گرفت. یکی از رویکردهای بسیار برجسته، خلاصه اصطلاح بقای انسب در سال ۱۸۶۴ توسط هربرت اسپنسر بود، بعدها درک داروینیسم حتی در درک تکامل خود اسپنسر (همان طور که در سال ۱۸۵۷ بیان شده) بیشتر شباهت به ژان باپتیست لامارک داشت تا داروین، و پیش از انتشار نظریه تکامل در سال ۱۸۵۹ بود.
اصطلاح داروینیسم اغلب در ایالات متحده توسط ترویج دهندگان خلقتگرایی، به ویژه توسط اعضای برجسته جنبش طرح هوشمندانه، به عنوان لقبی برای حمله به تکامل استفاده می شد، هر چند آن را به عنوان یک روش فکری (گرایش) طبیعتگرایی فلسفی، یا بی خدایی پذیرفته بودند. به عنوان مثال، فیلیپ ای جانسون این اتهام بی خدایی را با اشاره به کتابی از چارلز هاج که داروینیسم چیست؟ نام داشت، مطرح می سازد.
wiki: داروینیسم
دانشنامه آزاد فارسی
دارْوینیسم (Darwinism)
اعتقاد به نظریۀ تکامل از طریق انتخاب طبیعی. این نظریه در شکل اصلی و اولیه اش از این گفتۀ مالتوس نشأت می گیرد که اندام واره های زنده به تعداد زیاد زادوولد می کنند اما شمار جمعیت بالغ نسبتاً ثابت باقی می ماند. داروین دریافت این امر که فرزندانی با توانایی های نابرابر احتمال بقایشان نابرابر است، تحول طبیعی انواع را توجیه می کند. طبیعت افرادی از نوع را انتخاب می کند که قدرت تطابق بیشتری با محیط شان دارند، همان طور که پرورش دهندگان حیوانات می کوشند در میان احشام خود نمونه هایی با صفات مطلوب برگزینند تا رشد آن ها به نحوی صورت گیرد که منظور آن هاست. به تعبیر اسپنسر، طبیعت بقای اصلح را تضمین می کند. کتاب منشأ انواع داروین بیش از آن که سازوکار تغییرات ژنتیکی را قانع کننده تبیین کند، نشانه و دلیل تحول را نشان داد. خود داروین هم با جست وجو برای یافتن سازوکارهای دیگر موافق بود اما در عین حال بر این اعتقاد باقی ماند که انتخاب طبیعی در قلب این سازوکارها قرار دارد. فقط پس از کشف ژن به منزلۀ واحد وراثت بود که ترکیب نظری نو ـ داروینیسم به نظریۀ مقبول و رسمی تحول در علوم زیستی تبدیل شد.
اعتقاد به نظریۀ تکامل از طریق انتخاب طبیعی. این نظریه در شکل اصلی و اولیه اش از این گفتۀ مالتوس نشأت می گیرد که اندام واره های زنده به تعداد زیاد زادوولد می کنند اما شمار جمعیت بالغ نسبتاً ثابت باقی می ماند. داروین دریافت این امر که فرزندانی با توانایی های نابرابر احتمال بقایشان نابرابر است، تحول طبیعی انواع را توجیه می کند. طبیعت افرادی از نوع را انتخاب می کند که قدرت تطابق بیشتری با محیط شان دارند، همان طور که پرورش دهندگان حیوانات می کوشند در میان احشام خود نمونه هایی با صفات مطلوب برگزینند تا رشد آن ها به نحوی صورت گیرد که منظور آن هاست. به تعبیر اسپنسر، طبیعت بقای اصلح را تضمین می کند. کتاب منشأ انواع داروین بیش از آن که سازوکار تغییرات ژنتیکی را قانع کننده تبیین کند، نشانه و دلیل تحول را نشان داد. خود داروین هم با جست وجو برای یافتن سازوکارهای دیگر موافق بود اما در عین حال بر این اعتقاد باقی ماند که انتخاب طبیعی در قلب این سازوکارها قرار دارد. فقط پس از کشف ژن به منزلۀ واحد وراثت بود که ترکیب نظری نو ـ داروینیسم به نظریۀ مقبول و رسمی تحول در علوم زیستی تبدیل شد.
wikijoo: داروینیسم
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] دو نظریه مهم در باب آفرینش انسان مطرح شده است. نظریه «تحول انواع » یا « ترنسفورمیسم» و نظریه ی « ثبات انواع» یا « فیکسیسم».
نظریه ی فیکسیسم که از مدت ها پیش از میلاد مسیح علیه السلام تا قرن نوزده، تفکرٍ حاکم بر حوزه علوم طبیعی بود، بر آن بود که هر یک از جانداران، خلقت مستقلی داشته و هیچ گونه رابطه ای با همدیگر ندارند، بدین معنا که هیچ نوعی از آن ها به نوع دیگر، قابل تبدیل نمی باشند.
نظریه تحول انواع
در مقابل نظریه ثبات انواع، نظریه ی تحول انواع یا ترنسفورمیسم که اصل آن ادعا هم سابقه نسبتا دیرینی دارد و بعدها توسط دانشمندانی مانند لامارک و به خصوص چارلز داروین،زیست شناس انگلیسی، مورد توجه فزون تری قرار گرفت، بر این باور شد که خلقت موجودات زنده بطور مستقل نبوده یعنی جانداران فعلی هر کدام تکامل یافته گونه ی قبل از خود است و سر منشا همه آن ها از یک موجود تک سلولی به عنوان یک موجود زنده پدید آمده اند.
بر اساس این نظریه تمام گیاهان و جانوران در مدتی بسیار طولانی، از اًشکال ساده و اولیه حیاتی متکامل شده اند. داروین این نظریه را در کتاب «اصل انواع» به تفصیل مطرح نمود و هیچ نامی از انسان نیاورد بلکه تکامل را فقط درباره ی انواع گیاهی و جانوری مطرح نمود اما پس از دوازده سال در کتاب «تبار انسان» نظریه تکامل را به انسان نیز سرایت داد و انسان و میمون را از تبار مشترکی دانست. مضافا اینکه او شواهدی هم بر این ادعا اقامه کرده است:
الف) عبور از سادگی به پیچیدگی: مطالعات دیرینه شناسی نشان می دهد موجودات زنده از اندام های ساده به اندام های پیچیده، تکامل یافته اند و مطالعات دقیق آزمایشگاهی و فسیل شناسی در این زمینه به حدی گسترده است که به راحتی نمی توان آن را ابطال خویشاوندی با هم دانست.
ب) رابطه خویشاوندی موجودات زنده: مطالعه ی مربوط به تشریح مقایسه ای نشان می دهد موجودات زنده، شباهت های بسیاری با هم داشته یا به تعبیری، رابطه ی خویشاوندی با هم دارند.
ج) مطالعات مربوط به جنین شناسی: این مطالعات نشان می دهد موجودات زنده در دوران جنینی، بیشترین شباهت را با هم دارند. به عبارت دیگر هر چه صفات ژنتیکی موجودات مخفی تر بوده، شباهت بین آنها بیشتر است و به مرور که این صفات، ظهور پیدا می کند، تفاوت ها آشکارتر می شود. به عنوان نمونه آشکاری این صفات در یکی سبب ظهور بال می شود و در دیگری باله. این جریان مؤید آن است که موجودات زنده همه از یک اصل پدید آمده اند.
اصول داروینیسم
لازم است به اصول و ارکان داروینیسم نگاهی گذرا داشته باشیم:
← اصل تنازع بقا
...
نظریه ی فیکسیسم که از مدت ها پیش از میلاد مسیح علیه السلام تا قرن نوزده، تفکرٍ حاکم بر حوزه علوم طبیعی بود، بر آن بود که هر یک از جانداران، خلقت مستقلی داشته و هیچ گونه رابطه ای با همدیگر ندارند، بدین معنا که هیچ نوعی از آن ها به نوع دیگر، قابل تبدیل نمی باشند.
نظریه تحول انواع
در مقابل نظریه ثبات انواع، نظریه ی تحول انواع یا ترنسفورمیسم که اصل آن ادعا هم سابقه نسبتا دیرینی دارد و بعدها توسط دانشمندانی مانند لامارک و به خصوص چارلز داروین،زیست شناس انگلیسی، مورد توجه فزون تری قرار گرفت، بر این باور شد که خلقت موجودات زنده بطور مستقل نبوده یعنی جانداران فعلی هر کدام تکامل یافته گونه ی قبل از خود است و سر منشا همه آن ها از یک موجود تک سلولی به عنوان یک موجود زنده پدید آمده اند.
بر اساس این نظریه تمام گیاهان و جانوران در مدتی بسیار طولانی، از اًشکال ساده و اولیه حیاتی متکامل شده اند. داروین این نظریه را در کتاب «اصل انواع» به تفصیل مطرح نمود و هیچ نامی از انسان نیاورد بلکه تکامل را فقط درباره ی انواع گیاهی و جانوری مطرح نمود اما پس از دوازده سال در کتاب «تبار انسان» نظریه تکامل را به انسان نیز سرایت داد و انسان و میمون را از تبار مشترکی دانست. مضافا اینکه او شواهدی هم بر این ادعا اقامه کرده است:
الف) عبور از سادگی به پیچیدگی: مطالعات دیرینه شناسی نشان می دهد موجودات زنده از اندام های ساده به اندام های پیچیده، تکامل یافته اند و مطالعات دقیق آزمایشگاهی و فسیل شناسی در این زمینه به حدی گسترده است که به راحتی نمی توان آن را ابطال خویشاوندی با هم دانست.
ب) رابطه خویشاوندی موجودات زنده: مطالعه ی مربوط به تشریح مقایسه ای نشان می دهد موجودات زنده، شباهت های بسیاری با هم داشته یا به تعبیری، رابطه ی خویشاوندی با هم دارند.
ج) مطالعات مربوط به جنین شناسی: این مطالعات نشان می دهد موجودات زنده در دوران جنینی، بیشترین شباهت را با هم دارند. به عبارت دیگر هر چه صفات ژنتیکی موجودات مخفی تر بوده، شباهت بین آنها بیشتر است و به مرور که این صفات، ظهور پیدا می کند، تفاوت ها آشکارتر می شود. به عنوان نمونه آشکاری این صفات در یکی سبب ظهور بال می شود و در دیگری باله. این جریان مؤید آن است که موجودات زنده همه از یک اصل پدید آمده اند.
اصول داروینیسم
لازم است به اصول و ارکان داروینیسم نگاهی گذرا داشته باشیم:
← اصل تنازع بقا
...
wikifeqh: نظریه ی_تکامل_داروین
کلمات دیگر: