مترادف براق : اسب تیزرو، مرکوب حضرت محمد ص در شب معراج مرکب حضرت رسول ص | تابان، درخشان، روشن، ساطع، شفاف، متلالی، مشعشع
متضاد براق : تار، تیره، کدر، مات
برابر پارسی : درخشان، پرفروغ، درخشنده
shining, glittering
designating a cat with bristling hair and attacking aspect
alight, glittery, glossy, lustrous, nacreous, polished, satiny, sheeny, shiny, silken, silky
اسبتیزرو
مرکوبحضرت محمد (ص) (در شب معراج) مرکبحضرت رسول (ص)
تابان، درخشان، روشن، ساطع، شفاف، متلالی، مشعشع ≠ تار، تیره، کدر، مات
۱. اسبتیزرو
۲. مرکوبحضرت محمد (ص) (در شب معراج) مرکبحضرت رسول (ص)
(بُ) (ص .) خشمگین ، عصبانی .
( ~.) ( اِ.) 1 - اسب تیزرو. 2 - مرکب رسول الله.
(بَ رَّ) [ ع . ] (ص .) درخشان ، درخشنده .
منوچهری .
منوچهری .
منوچهری .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
عطار.
مولوی .
مولوی .
براق . [ ب ُ ] (ص ) براغ .نرم و درخشان و انبوه موی ، و آن صفتی است گربه را.
- براق شدن ؛ گشودن و ستیخ کردن گربه موی گردن را بگاه جنگ .
- || گشودن و ستیخ کردن خروس و جز آن پرهای گردن را بگاه جنگ . (یادداشت مؤلف ).
- || آماده شدن آدمی برای نزاع و جنگ و پیکار کردن با حالتی شبیه خروس و گربه بگاه جنگ .
- براق شدن بسوی کسی ؛ بخشم چون گربه بجانب کسی با موهای افراشته یازیدن . (یادداشت مؤلف ). با خشم و غضب بسوی کسی متوجه شدن .
- گربه ٔ براق ؛ گربه ای که موی بلند دارد خاصه بر گردن و این ممدوح و مطلوب گربه بازان است . (یادداشت مؤلف ). گربه ای که پشم بدنش خاصه در گردن بیش از سایر گربه ها است .
سوزنی .
ابوالفرج (انجمن آرا).
۱. برقدار؛ درخشان؛ تابان.
۲. بسیاردرخشنده.
۱. در روایات اسلامی، اسبی بالدار با صورتی مانند انسان که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.
۲. [مجاز] اسب تندرو.
درخشان، درخشنده
تکیه ای: barâq
طاری: barâq
طامه ای: barâq
طرقی: barâq
کشه ای: barâq
نطنزی: barâq