یکی از مشاهیر صحاب. پیغمبر و از شخصیت های بسیار بزرگ اسلام است .
سلمان فارسی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سلمان فارسی. [ س َ ن ِ ] ( اِخ ) یکی از مشاهیر صحابه پیغمبر و از شخصیت های بسیار بزرگ اسلام است. وی فارسی و دهقانزاده ای از ناحیه «جی » اصفهان بود. بقولی دیگر از نواحی رامهرمز از مضافات خوزستان است. نام اصلی او «ماهو» یا روزبه است. در کودکی بدین عیسوی گرائید و چون از کشیشان شنیده بود که ظهور پیغمبر تازه ای نزدیک شده است ، خانه پدر را ترک گفت و در پی یافتن آن پیغمبر به سفر پرداخت. چون به سوریا رسید چندی در شام و موصل و نصیبین اقامت جست تا آنکه در بلاد عرب به اسارت بنی کلب افتاد و مردی از بنی قریظه او را خرید و به یثرب برد. در این شهر از ظهور پیغمبر آگاه شد و چون گفته ها و علائم و نشانه هایی که از کشیش مراد خود شنیده بود در پیغمبر بدید بزودی اسلام آورد. رسول اکرم ( ص ) او را ازخواجه اش بخرید و آزاد کرد از آن موقع سلمان ملازم رسول ( ص ) بود و نزد او منزلتی خاص یافت. گویند کندن خندق در جنگی که در تاریخ اسلام به غزوه خندق معروف است به اشارت سلمان بود و کندن این خندق در ممانعت از تجاوز کافران به لشکرگاه مسلمانان اثری بزرگ داشت. برطبق روایتی مشهور رسول ( ص ) سلمان را از اهل بیت شمرده است. پس از مرگ پیغمبر اسلام ( ص ) سلمان در شمار اصحاب علی علیه السلام و از مؤمنان بخلافت او درآمد و نزد امیرالمؤمنین علی ( ع ) نیز منزلتی بزرگ داشت. در خلافت عمربن الخطاب بحکومت مدائن منسوب شد. گویند وقتی عطای وی از بیت المال بدو میرسید، آنرا به صدقه میداد و خود زنبیل میبافت و از کسب دست خویش معیشت مینمود. سلمان گذشته از مقام بزرگی که نزد شیعیان دارد، نزد اهل سنت و جماعت نیز دارای منزلت و مرتبه ای است. وفات او بسال 35 یا 36 هَ. ق. اتفاق افتاده است ، چه بعد از خلافت علی علیه السلام از او خبری در دست نیست.در مدت عمر وی ، مابین محدثین اختلاف است ؛ بعضی گفته اند او حضرت عیسی علیه السلام را دیده. سیدمرتضی در شافی گوید: اصحاب اخبار گفته اند که سلمان فارسی سیصد و پنجاه سال زندگی کرده و بعضی گفته اند زیاده از چهارصد سال زیست و پیداست که این روایت ها به صحت مقرون نیست ، ولی از قرائن معلوم میشود عمری طولانی کرده است. قبر سلمان در مدائن در نزدیکی بغداد است و بنام سلمان پاک شهرت دارد و مسجدی در آن موضع ساخته شده است. این قبر، زیارتگاه مسلمانان است. بالجمله فضائل سلمان فراوان و روایات در شأن او بسیار است. در روایتی از ابوهریره آمده که چون این آیه «و ان تتولوا یستبدل قوماً غیرکم ثم لایکونوا امثالکم » ( قرآن 38/47 )، بر رسول ( ص ) نازل شد، از او پرسیدند یا رسول اﷲ! چه کسانند که اگر ما اعراض کنیم آنان را بجای ما خواهی گزید؟ سلمان کنار وی نشسته بود؛ دست بر زانوی او زد وبر سبیل تکرار فرمود که این یار و محرم من است. شیخ طوسی در کتاب امالی از منصوربن رومی روایت کند که گفت امام جعفر صادق ( ع ) را گفتم : ای مولای من ! ذکر سلمان فارسی را فراوان از شما میشنوم ، سبب آن چیست ؟ در جواب فرمود: مگو سلمان فارسی بگو سلمان محمدی ( ص ) و سبب آنکه من او را فراوان یاد میکنم این است که در او سه خصلت عظیم است که به آن آراسته بود: اول آنکه اختیار هوای امیرالمؤمنین علیه السلام بر هوای نفس خودکرد، دیگر دوست داشتن او فقرا را و اختیار او ایشان را بر اغنیاء و صاحبان ثروت و مال ، سوم محبت او بعلم و علما «ان سلمان کان عبداً صالحاً حنیفاً مسلماً و ماکان من المشرکین ». ابن شهرآشوب روایت کند که رسول ( ص ) عهدی از برای قبیله سلمان که در کازرون بودندنوشت که در آن عهدنامه نسبت به قوم وی مکرمت ها شده است. و در آخر روایت گوید که سلمان از جانب رسول خدا( ص ) مستحق این کرامتها گردیده. برای مزید اطلاع از احوال سلمان و روایاتی که از وی یا در شأن وی رسیده است ، رجوع شود به نامه دانشوران ، دائرة المعارف اسلام ، الاصابة فی احوال الصحابه و مقالات لویی ماسینیون.
دانشنامه عمومی
مختصات: ۳۳°۰۶′ شمالی ۴۴°۳۵′ شرقی / ۳۳٫۱۰۰°شمالی ۴۴٫۵۸۳°شرقی / 33.100; 44.583
کتاب نفس الرحمن فی فضائل سلمان، اثر علامه حاج میرزا حسین نوری طبرسی محدث نوری.
کتاب بحارالانوار، اثرعلامه مجلسی، جلد ششم و جلد هشتم.
کتاب سلمان پاک نوشته: لویی ماسینیون.
کتاب: سلمان فارسی استاندار مدائن. نوشته: احمد صادقی اردستانی.
کتاب: خورشید جی
کتاب: اوسلمان شد
سلمان فارسی (پیش از مسلمان شدن: روزبه) (؟ - ۶۵۵) صحابی ایرانی بود که پیامبر اسلام او را از خود (اهل بیت) خواند و به سلمان محمدی شهرت یافت. در روزی که قریش نیروهایش را نزدیک مدینه گردآورد تا بر مسلمانان حمله بَرَد (غزوه خندق)، او پیشنهاد داد تا خندقی ژرف پیرامون مدینه حفر گردد تا از آن پاسبانی شود. سلمان فارسی به ویژه نزد مسلمانان شیعه گرامی داشته می شود و برای او جایگاهی والا در نظر دارند.
او با این که پسر یکی از دهقانان ایران بود، زرتشتی باقی نماند و سال ها در پی حقیقت و دین راستین به سرزمین های گوناگون سفر کرد که در همین سفرها در سرزمینی به بردگی درآمد و سپس با کمک محمد آزاد گشت. سلمان فارسی حکیمی که خرد و دانش های ایرانیان و مسیحیان را می دانست از مشاوران محمد، از جمله طراح اصلی حفر خندق در جنگ خندق بوده است. او در سال های پایانی زندگی خود استاندار (والی) مدائن گردید.
سلمان فرزند یک زمین دار ایرانی اهل جی نزدیک اصفهان بود هرچند دربارهٔ زادگاه وی اختلاف نظر است و در این باره از شهرهایی چون اصفهان، دشت ارژن استان فارس و رامهرمز خوزستان به عنوان زادگاه سلمان فارسی یاد شده است. برخی از محققان او را از خاندانی مزدکی می دانند و برخی معتقدند از طبقه برگزیدگان جامعه مانوی بوده است.
کتاب نفس الرحمن فی فضائل سلمان، اثر علامه حاج میرزا حسین نوری طبرسی محدث نوری.
کتاب بحارالانوار، اثرعلامه مجلسی، جلد ششم و جلد هشتم.
کتاب سلمان پاک نوشته: لویی ماسینیون.
کتاب: سلمان فارسی استاندار مدائن. نوشته: احمد صادقی اردستانی.
کتاب: خورشید جی
کتاب: اوسلمان شد
سلمان فارسی (پیش از مسلمان شدن: روزبه) (؟ - ۶۵۵) صحابی ایرانی بود که پیامبر اسلام او را از خود (اهل بیت) خواند و به سلمان محمدی شهرت یافت. در روزی که قریش نیروهایش را نزدیک مدینه گردآورد تا بر مسلمانان حمله بَرَد (غزوه خندق)، او پیشنهاد داد تا خندقی ژرف پیرامون مدینه حفر گردد تا از آن پاسبانی شود. سلمان فارسی به ویژه نزد مسلمانان شیعه گرامی داشته می شود و برای او جایگاهی والا در نظر دارند.
او با این که پسر یکی از دهقانان ایران بود، زرتشتی باقی نماند و سال ها در پی حقیقت و دین راستین به سرزمین های گوناگون سفر کرد که در همین سفرها در سرزمینی به بردگی درآمد و سپس با کمک محمد آزاد گشت. سلمان فارسی حکیمی که خرد و دانش های ایرانیان و مسیحیان را می دانست از مشاوران محمد، از جمله طراح اصلی حفر خندق در جنگ خندق بوده است. او در سال های پایانی زندگی خود استاندار (والی) مدائن گردید.
سلمان فرزند یک زمین دار ایرانی اهل جی نزدیک اصفهان بود هرچند دربارهٔ زادگاه وی اختلاف نظر است و در این باره از شهرهایی چون اصفهان، دشت ارژن استان فارس و رامهرمز خوزستان به عنوان زادگاه سلمان فارسی یاد شده است. برخی از محققان او را از خاندانی مزدکی می دانند و برخی معتقدند از طبقه برگزیدگان جامعه مانوی بوده است.
wiki: سلمان فارسی
نقل قول ها
سلمان فارسی از صحابه ایرانی محمد، پیامبر اسلام بود .مدفن او سلمان پاک است.
•
•
wikiquote: سلمان_فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] سلمان فارسی ایرانی، بزرگ ترین و جلیل القدرترین صحابی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) می باشد که به بالاترین درجه های ایمان و کمال رسید و این شایستگی را یافت که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) درباره او بگوید: «سلمان از ما اهل بیت است».
نام سلمان در مراحل گوناگون زندگی او تا پیش از پذیرش اسلام با ابهام روبروست. در منابع کهن مطلقا اشاره ای به نام سابق او نشده است اما از قرن ششم منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص نام قبل از اسلام او را "ماهبه بن بدخشان بن آذرحبسس بن مرد سالار" ضبط کرده اند و در منابع دیگر نیز از این زمان به بعد اسامی ای شبیه به این مورد را ضبط کرده اند که احتمالا همۀ آنها تصحیف کلمه "ماه به" در ردیف "روزبه" و "سال به" از اسامی رایج ایرانی پیش اسلام در ایران می باشند و همچنین کلمه "آذرجسس" نیز تغیر یافته "آذر گشنسب"می باشد. سلمان مشهور به کنیه ابو عبدالله در بعد از اسلام بود و از اهالی روستای جی از توابع اصفهان، پدرش دهقان و از متدینین زرشتی بود و سلمان نیز در کودکی از پیروان این آیین بود.
سلمان و مسیحیت
آیین مسیح در نخستین جلوه مثل بارقه ای از ایمان بر قلب روزبه می تابد یک روز که وی از سوی پدر برای سرکشی به مزرعه فرستاده شده بود در مسیر راه خود عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول نیایش و عبادت هستند روح کنجکاوی و پرسشگری او باعث شد تا او به دنبال حقیقت این آئین تازه باشد و از پیروان این آئین دربارۀ کیششان سؤالاتی پرسید و علاقۀ خود را نیز به آنان ابراز کرد و با راهنمایی آنان به این دین در آمد و آئین مسیحیت را اختیار کرد. این عمل وی سبب شد که از سوی پدر و خانواده مورد مؤاخذه قرار گیرد. سرانجام روزبه به همراه کاروانی رهسپار شام مرکز مسیحیت آن زمان شد و در شام در کلیسایی به مدت هفت سال به خدمت گذاری مشغول شد و بعد از آن نزد راهبی در موصل و بعد شهر عموریه رفت و از آنجا به همراه کاوانی برای پیدا کردن پیامبر اسلام به حجاز آمد ولی اهالی کاروان او را به یک یهودی فروخته و او نیز سلمان را به زنی بنام خلیسه در یثرب فروخت. او کارهای مزارع و نخلستان های این زن را در یثرب انجام می داد که با خبر شد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم) در مکه مبعوث به امر رسالت شده است اما او نتوانست تا زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) به مدینه آمد او را ببیند.
تشرف به اسلام
سلمان که از قبل می دانست پیامبری در این سرزمین ظهور می کند و برای او نشانه ایی است همچون اینکه صدقه نمی پذیرد، هدیه می پذیرد و بین دو شانه اش مهر پیامبری ممهور است لذا وقتی او پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) را در منطقه قبا بود ملاقات کرد و مقداری خرما برای ایشان به عنوان صدقه برد و دید حضرت به یاران خود دستور تناول دادند ولی خود از آن خرماها تناول نکردند چون صدقه بودند و سپس یک روز در مدینه وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) را دید مقداری خرما به ایشان هدیه داد و ایشان از این خرماها تناول کردند و برای دیدن نشانۀ سوم یک روز زمانی که پیامبر به "مقیع الفرقد" آمده بودند برای تشییع یکی از اصحاب خود، سلمان پشت سر حضرت قرار گرفت و با کنار رفتن جامۀ حضرت مهر رسالت را بر پشت آن جناب بدید و خود را بر آن فکند و آن را بوسید و گریه کرد و سپس اسلام آورد و داستان خود را برای حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) حکایت کرد.
آزادی از بردگی
...
نام سلمان در مراحل گوناگون زندگی او تا پیش از پذیرش اسلام با ابهام روبروست. در منابع کهن مطلقا اشاره ای به نام سابق او نشده است اما از قرن ششم منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص نام قبل از اسلام او را "ماهبه بن بدخشان بن آذرحبسس بن مرد سالار" ضبط کرده اند و در منابع دیگر نیز از این زمان به بعد اسامی ای شبیه به این مورد را ضبط کرده اند که احتمالا همۀ آنها تصحیف کلمه "ماه به" در ردیف "روزبه" و "سال به" از اسامی رایج ایرانی پیش اسلام در ایران می باشند و همچنین کلمه "آذرجسس" نیز تغیر یافته "آذر گشنسب"می باشد. سلمان مشهور به کنیه ابو عبدالله در بعد از اسلام بود و از اهالی روستای جی از توابع اصفهان، پدرش دهقان و از متدینین زرشتی بود و سلمان نیز در کودکی از پیروان این آیین بود.
سلمان و مسیحیت
آیین مسیح در نخستین جلوه مثل بارقه ای از ایمان بر قلب روزبه می تابد یک روز که وی از سوی پدر برای سرکشی به مزرعه فرستاده شده بود در مسیر راه خود عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول نیایش و عبادت هستند روح کنجکاوی و پرسشگری او باعث شد تا او به دنبال حقیقت این آئین تازه باشد و از پیروان این آئین دربارۀ کیششان سؤالاتی پرسید و علاقۀ خود را نیز به آنان ابراز کرد و با راهنمایی آنان به این دین در آمد و آئین مسیحیت را اختیار کرد. این عمل وی سبب شد که از سوی پدر و خانواده مورد مؤاخذه قرار گیرد. سرانجام روزبه به همراه کاروانی رهسپار شام مرکز مسیحیت آن زمان شد و در شام در کلیسایی به مدت هفت سال به خدمت گذاری مشغول شد و بعد از آن نزد راهبی در موصل و بعد شهر عموریه رفت و از آنجا به همراه کاوانی برای پیدا کردن پیامبر اسلام به حجاز آمد ولی اهالی کاروان او را به یک یهودی فروخته و او نیز سلمان را به زنی بنام خلیسه در یثرب فروخت. او کارهای مزارع و نخلستان های این زن را در یثرب انجام می داد که با خبر شد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم) در مکه مبعوث به امر رسالت شده است اما او نتوانست تا زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) به مدینه آمد او را ببیند.
تشرف به اسلام
سلمان که از قبل می دانست پیامبری در این سرزمین ظهور می کند و برای او نشانه ایی است همچون اینکه صدقه نمی پذیرد، هدیه می پذیرد و بین دو شانه اش مهر پیامبری ممهور است لذا وقتی او پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) را در منطقه قبا بود ملاقات کرد و مقداری خرما برای ایشان به عنوان صدقه برد و دید حضرت به یاران خود دستور تناول دادند ولی خود از آن خرماها تناول نکردند چون صدقه بودند و سپس یک روز در مدینه وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) را دید مقداری خرما به ایشان هدیه داد و ایشان از این خرماها تناول کردند و برای دیدن نشانۀ سوم یک روز زمانی که پیامبر به "مقیع الفرقد" آمده بودند برای تشییع یکی از اصحاب خود، سلمان پشت سر حضرت قرار گرفت و با کنار رفتن جامۀ حضرت مهر رسالت را بر پشت آن جناب بدید و خود را بر آن فکند و آن را بوسید و گریه کرد و سپس اسلام آورد و داستان خود را برای حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) حکایت کرد.
آزادی از بردگی
...
wikifeqh: صحابی مشهور پیامبر(ص) و از یاران امام علی(ع).
بنابر برخی از روایات، او دهقان زاده ای ایرانی بود که روزبه نام داشت و در کودکی بر آیین زردشت بود و در نوجوانی به دین مسیحیت درآمد و به شام سفر کرد و به شاگردی روحانیون مسیحی درآمد. چون پیشگویی مسیحیان را درباره ظهور پیامبری در سرزمین عرب ها شنید، به حجاز آمد؛ اما به دست قبیله بنی کلب اسیر و به بردگی گرفته و به مردی از بنی قریظه فروخته شد و همراه او به مدینه آمد. در مدینه پیامبر اکرم(ص) را دید و به او ایمان آورد. پیامبر(ص) او را خرید، آزاد کرد و سلمان نام داد.
سلمان در دوران حیات پیامبر(ص) از یاران بزرگ و مورد علاقه ایشان بود تا جایی که پیامبر(ص) درباره اش فرمود: سلمان از ما اهل بیت است. او در غزوه های پیامبر حضور داشت و ماجرای پیشنهاد وی برای کندن خندق در نبرد احزاب که به شکست مشرکان انجامید، مشهور است. او پس از رحلت پیامبر(ص)، در شمار یاران علی بن ابی طالب(ع) قرار گرفت. با ماجرای سقیفه مخالف بود اما پس از انتخاب ابوبکر و عمر به خلافت، با آنان همکاری کرد. در زمان حکومت خلیفه دوم، حاکم مدائن شد. با این حال زنبیل می بافت و از دسترنج خودش روزی می خورد. سلمان فارسی، در سال ۳۶ هجری در شهر مدائن درگذشت. مدفن وی در مدائن به بقعه سلمان پاک مشهور است.
بنابر برخی از روایات، او دهقان زاده ای ایرانی بود که روزبه نام داشت و در کودکی بر آیین زردشت بود و در نوجوانی به دین مسیحیت درآمد و به شام سفر کرد و به شاگردی روحانیون مسیحی درآمد. چون پیشگویی مسیحیان را درباره ظهور پیامبری در سرزمین عرب ها شنید، به حجاز آمد؛ اما به دست قبیله بنی کلب اسیر و به بردگی گرفته و به مردی از بنی قریظه فروخته شد و همراه او به مدینه آمد. در مدینه پیامبر اکرم(ص) را دید و به او ایمان آورد. پیامبر(ص) او را خرید، آزاد کرد و سلمان نام داد.
سلمان در دوران حیات پیامبر(ص) از یاران بزرگ و مورد علاقه ایشان بود تا جایی که پیامبر(ص) درباره اش فرمود: سلمان از ما اهل بیت است. او در غزوه های پیامبر حضور داشت و ماجرای پیشنهاد وی برای کندن خندق در نبرد احزاب که به شکست مشرکان انجامید، مشهور است. او پس از رحلت پیامبر(ص)، در شمار یاران علی بن ابی طالب(ع) قرار گرفت. با ماجرای سقیفه مخالف بود اما پس از انتخاب ابوبکر و عمر به خلافت، با آنان همکاری کرد. در زمان حکومت خلیفه دوم، حاکم مدائن شد. با این حال زنبیل می بافت و از دسترنج خودش روزی می خورد. سلمان فارسی، در سال ۳۶ هجری در شهر مدائن درگذشت. مدفن وی در مدائن به بقعه سلمان پاک مشهور است.
wikishia: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. وی با این که ایرانی نژاد بود در میان عرب ها و مسلمانان حجاز که غالباً عرب نژاد بودند به مقامی رفیع و مرتبه ای بلند دست یافت. در سال اول هجری هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میان هر دو نفر از مسلمانان مهاجر و انصار پیمان برادری برقرار نمود، میان سلمان و ابودردا (عویمر بن زید) نیز عقد اخوت بست و در این ماجرا به سلمان فرمود: یا سلمان أنت من أهل البیت و قد آتاک الله العلم الاوّل والآخر والکتاب الاوّل والکتاب الآخر؛ ای سلمان، تو از اهل بیت ما هستی و خدای سبحان به تو دانش نخستین و واپسین را عنایت کرده است و کتاب اول (نخستین کتابی که بر پیامبران الهی نازل شده بود) و کتاب آخر (قرآن مجید) را به تو آموخته است.
پدرم ملکی داشت، روزی من را به آن جا فرستاد. از خانه بیرون آمدم در راه گذارم به معبد نصاری افتاد، از داخل معبد صدای خواندن دعا و نماز به گوشم رسید، داخل شدم تا ببینم چه می کنند، دعا و نماز آنها، مرا تحت تأثیر قرار داد، با خود گفتم: این دین بهتر از دینی است که ما داریم تا غروب آفتاب همان جا ماندم و به ملک پدر و نزد او برنگشتم تا این که کسی را به دنبال من فرستاد. وقتی که وضع و دین نصاری مرا تحت تأثیر قرار داد از مرکز دین آنها پرسیدم گفتند: در شام است.
موقعی که نزد پدرم برگشتم به او گفتم: گذار من به مردمی افتاد که در کنیسه خود نماز می خواندند، از نماز آنها خیلی خوشم آمد، فکر کردم دین آنها بهتر از دین ما است، پدرم خیلی با من بحث و جدل کرد، من نیز با او مشاجره کردم، پدرم من را زندانی ساخت و زنجیر بر پاهای من بست!
به نصاری پیام فرستادم که من دین آنها را اختیار کرده ام و درخواست کردم وقتی که قافله ای از شام بر آنها وارد می شود، پیش از آن که به شام برگردند، مرا خبر کنند تا همراه قافله به شام بروم. آنها نیز چنین کردند، زنجیر را پاره کردم و از زندان گریخته با آن ها به شام رفتم، آنجا پرسیدم عالم بزرگ شما کیست؟
گفتند: اسقف رئیس کنیسه است، نزد او رفتم و داستان خود را برای او تعریف کردم و نزد او ماندگار شدم، در این مدت خدمت می کردم، نماز می خواندم و درس می آموختم، این اسقف در دین خود مرد بدی بود چون صدقه ها را از مردم جمع آوری می کرد تا در میان مستحقان تقسیم کند ولی آن را برای خود می اندوخت و ذخیره می کرد.
او بعد از مدتی از دنیا رفت. دیگری را جانشین او قرار دادند، من در دین آنها کسی را ندیدم که به امور آخرت راغب تر و به دنیا بی اعتناتر و در عبادت کوشاتر از او باشد.
آنچنان محبتی نسبت به او پیدا کردم که فکر نمی کنم پیش از آن، کسی را آن اندازه دوست داشته باشم، وقتی که مرگ او فرا رسید، گفتم: چنان که می بینی پیک اجل فرا رسیده، چه دستوری به من می دهی و به التزام خدمت چه کسی وصیت می کنی؟ گفت: پسرک من، کسی را مثل خودم سراغ ندارم مگر مردی که در موصل هست. وقتی او از دنیا رفت نزد مرد موصلی رفتم و جریان را به او گفتم و مدتی نزد او ماندم.
پدرم ملکی داشت، روزی من را به آن جا فرستاد. از خانه بیرون آمدم در راه گذارم به معبد نصاری افتاد، از داخل معبد صدای خواندن دعا و نماز به گوشم رسید، داخل شدم تا ببینم چه می کنند، دعا و نماز آنها، مرا تحت تأثیر قرار داد، با خود گفتم: این دین بهتر از دینی است که ما داریم تا غروب آفتاب همان جا ماندم و به ملک پدر و نزد او برنگشتم تا این که کسی را به دنبال من فرستاد. وقتی که وضع و دین نصاری مرا تحت تأثیر قرار داد از مرکز دین آنها پرسیدم گفتند: در شام است.
موقعی که نزد پدرم برگشتم به او گفتم: گذار من به مردمی افتاد که در کنیسه خود نماز می خواندند، از نماز آنها خیلی خوشم آمد، فکر کردم دین آنها بهتر از دین ما است، پدرم خیلی با من بحث و جدل کرد، من نیز با او مشاجره کردم، پدرم من را زندانی ساخت و زنجیر بر پاهای من بست!
به نصاری پیام فرستادم که من دین آنها را اختیار کرده ام و درخواست کردم وقتی که قافله ای از شام بر آنها وارد می شود، پیش از آن که به شام برگردند، مرا خبر کنند تا همراه قافله به شام بروم. آنها نیز چنین کردند، زنجیر را پاره کردم و از زندان گریخته با آن ها به شام رفتم، آنجا پرسیدم عالم بزرگ شما کیست؟
گفتند: اسقف رئیس کنیسه است، نزد او رفتم و داستان خود را برای او تعریف کردم و نزد او ماندگار شدم، در این مدت خدمت می کردم، نماز می خواندم و درس می آموختم، این اسقف در دین خود مرد بدی بود چون صدقه ها را از مردم جمع آوری می کرد تا در میان مستحقان تقسیم کند ولی آن را برای خود می اندوخت و ذخیره می کرد.
او بعد از مدتی از دنیا رفت. دیگری را جانشین او قرار دادند، من در دین آنها کسی را ندیدم که به امور آخرت راغب تر و به دنیا بی اعتناتر و در عبادت کوشاتر از او باشد.
آنچنان محبتی نسبت به او پیدا کردم که فکر نمی کنم پیش از آن، کسی را آن اندازه دوست داشته باشم، وقتی که مرگ او فرا رسید، گفتم: چنان که می بینی پیک اجل فرا رسیده، چه دستوری به من می دهی و به التزام خدمت چه کسی وصیت می کنی؟ گفت: پسرک من، کسی را مثل خودم سراغ ندارم مگر مردی که در موصل هست. وقتی او از دنیا رفت نزد مرد موصلی رفتم و جریان را به او گفتم و مدتی نزد او ماندم.
wikiahlb: سلمان_فارسی
کلمات دیگر: