کلمه جو
صفحه اصلی

طلقاء

لغت نامه دهخدا

طلقاء. [ طُ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) از بند رها کردگان. ( ربنجنی ). ج ِ طلیق. ( مهذب الاسماء ): ثم ولی مروان بن الحکم طرید لعین رسول اﷲ و ابن لعینه فاسق فی بطنه و فرجه... ثم تداولها بنومروان بعده اهل بیت اللعنة طرداء رسول اﷲ و قوم من الطلقاء لیسو من المهاجرین و الانصار و لا التابعین باحسان... ( حاشیه ص 101ج 2 البیان و التبیین ). اَمن العدل یا ابن الطلقاء.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به کسانی همانند ابوسفیان، معاویه و عموما اهل مکه گفته می شود که پس از فتح مکه، مسلمان شدند و سپس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) آنها را آزاد کرد. اینها عموما مستحق مجازات بودند؛ اما پیامبر، آزادشان کرد و آنان را به بردگی نگرفت.
طَلق در لغت به معنی آزاد و رها آمده است.
بندرریگی، محمد، فرهنگ جدید عربی- فارسی، ذیل ماده.
در اصطلاح فقهی، یعنی کسانی که از روی ناچاری و با اجبار و اکراه
مروارید، علی أصغر، ینابیع الفقهیه، کتاب الجهاد، ص۳۰۵.
با تشکیل حکومت اسلامی در مدینه، رقابت و درگیری بین مسلمانان و قریش ادامه یافت. از مهم ترین غزوات حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلّم) با کفار قریش، قبل از فتح مکه، به جنگ های بدر ، احد و خندق می توان اشاره کرد. سرانجام خاتم انبیا (صلی الله علیه و آله وسلّم) در سال هشتم هجری
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۲۹۰.
...


کلمات دیگر: