کلمه جو
صفحه اصلی

اسرای کربلا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حضور اسرای کربلا در شام و اقدامات تبلیغی آنها در شهر دمشق، سبب شد یزید از حضور آنها در این منطقه احساس نگرانی کند. یزید برای جلوگیری از پیامدهای خطرناک حضور اهل بیت (علیه السّلام) در شام نسبت به آنها اظهار دل جویی کرد و به اکرام و احترام آنها پرداخت.
در منابع آمده است اهل بیت (علیه السّلام) حدود هفت روز در دمشق به عزاداری پرداختند، در روز هشتم یزید آنها را فراخواند و پیشنهاد ماندن در دمشق را به آنان مطرح کرد؛ اما اهل بیت (علیه السّلام) خواستار مراجعت به مدینه بودند. (و ندبوه علی ما نقل سبعة ایام- فلما کان الیوم الثامن دعاهن یزید- و عرض علیهن المقام فابین- و ارادوا الرجوع الی المدینة.) در برخی از منابع آمده است: «یزید با احضار امام سجاد (علیه السّلام) اسرا را در رفتن به مدینه و یا ماندن با اکرام و احترام در شام مخیر ساخت و اهل بیت (علیه السّلام) خواستار بازگشت شدند.» (یزید به حضرت گفت: «ان احببت ان تقیم عندنا فنصل رحمک و نعرف لک حقک فعلت. و ان احببت ان اردک الی بلادک و اصلک. قال: بل تردنی الی بلادی.) طبق نقلی دیگر یزید وقتی می خواست کاروان اسرا را به طرف مدینه حرکت دهد، علی بن حسین (علیه السّلام) را نزد خود فرا خواند و با او خلوت کرد و به حضرت گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه (عبیدالله) را آگاه باش اگر من با پدرت برخورد کرده بودم، هیچ چیز از من نمی خواست جز آن که به او می دادم و به هر نیرویی از مرگ او جلوگیری می کردم؛ ولی خدا چنین مقدر کرده بود که دیدی. هر حاجتی داری برای من بنویس تا اجابت شود. («و لما ارادوا ان یخرجوا دعا یزید علی بن الحسین ثم قال: لعن الله ابن مرجانة، اما و الله لو انی صاحبه ما سالنی خصله ابدا الا اعطیتها ایاه، و لدفعت الحتف عنه بکل ما استطعت و لو بهلاک بعض ولدی، و لکن الله قضی ما رایت، کاتبنی و انه کل حاجه تکون لک» ) در واقع یزید می خواست با رفع اتهام از خویش از طرفی عبیدالله را مقصر معرفی کند و از طرفی این امر را، خواست خدا (جبر) جلوه دهد. (یزید و پدرش معاویه در صدد گسترش اندیشه جبر گرایی بودند.) این در حالی بو د که یزید پس از واقعه کربلا به ابن زیاد جایزه داد و او را از حاکمیت بصره و کوفه عزل نکرد. یزید نه تنها عبیدالله را برکنار نکرد، بلکه او را تشویق هم کرد. مسعودی می نویسد: «یزید روزی به شراب نشسته بود و ابن زیاد طرف راست او بود، و این بعد از قتل حسین (علیه السّلام) بود، رو به ساقی خود کرد و شعری بدین مضمون خواند: جرعه ای بده که جان مرا سیراب کند و نظیر آن را به ابن زیاد بده که رازدار و امین من است و همه جهاد و غنیمت من به او وابسته است. سپس به خوانندگان گفت که شعر او را با آواز و ساز بخوانند.»
مأموریت نعمان بن بشیر
وقتی کاروان آماده سفر شد، یزید نعمان بن بشیر را به ریاست گروهی مامور بازگرداندن آن ها به مدینه کرد نعمان بن بشیر و همراهانش موظف شدند با اسرا برخورد شایسته ای داشته باشند و احترام آن ها رعایت کرده و هنگام استراحت از کاروان آن ها فاصله بگیرند. یزید به نعمان بن بشیر دستور داد به همراه عده ای دیگر (گفته شده تعداد آن ها ۳۰ نفر بوده است. و وجه معه رجلا فی ثلاثین فارسا یسیر امامهم.) اسرای کربلا به به مدینه بازگردانند. یزید دستور داده بود: هر کجا کاروان آن ها برای استراحت توقف کرد آنان از ایشان دور شوند و خود و همراهانش مانند نگهبانانی در اطراف آنان پراکنده شوند، و جای خود را چنان قرار دهند که اگر یکی از آنان خواست وضو بگیرد یا قضای حاجت کند از آنان شرم نکند، آن ها نیز چنان چه یزید سفارش کرده بود با اسرا مدارا کرده و مراعات شان نمودند تا به مدینه رسیدند. در مسیر شام به کربلا یا مدینه ماموان یزید با اهل بیت (علیه السّلام) با خوبی رفتار کردند. طبری از ابی مخنف نقل می کند که حارث بن کعب به نقل از فاطمه بنت علی می گوید به خواهرم زینب گفتم: خواهر جان این مرد شامی در همراهی ما نیک رفتار بود، می خواهی چیزی به او بدهیم؟ او گفت: به خدا ما چیزی جز زیور و زینت خویش نداریم من گفتم: زیورهایمان را به او می دهیم. دست بند و ساق بند خویش را درآوردم خواهرم نیز دست بند و ساق بند خویش را بیرون آورد و پیش او فرستادیم و از او به خاطر رفتار نیکویش تشکر کردیم. مرد شامی گفت: من به خدا این کار را جز برای رضایت خدا و به خاطر قرابت شما به رسول الله انجام ندادم». («و الله ما فغلته الا لله و لقرابتکم من رسول الله»)
دیدگاه ها
برخی معتقدند این که یزید عده ای را به عنوان همراه و محافظ اسرای کربلا می فرستد در واقع علاوه بر محافظت از آن ها سیطره بر اوضاع است، چرا که یزید از تاثیر اهل بیت در شهرها و نشر حقایق به سایر شهرها می ترسید. یزید هراس داشت که در شهرهای واقع در مسیر اسرا علیه او شورش هایی برپا شود. در این که آیا اسرای کربلا از شام به مدینه رفته اند یا به کربلا اختلاف است. از بعضی از نصوص استفاده می شود که خروج از شام در بیستم ماه صفر (اربعین) بوده، شیخ مفید می نویسد: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله علیه السّلام من الشام الی مدینة الرسول» شیخ طوسی نیز همین قول را آورده است. (و فی الیوم العشرین منه (صفر) کان رجوع حرم سیدنا...) اگر این روایت را بپذیریم نمی توانیم قائل شویم که اهل بیت (علیه السّلام) در اربعین به کربلا رسیده اند. اما طبق برخی از نقل ها سر مقدس امام حسین (علیه السّلام) و سایر شهدای کربلا، که به شام منتقل شده بود، به امام سجاد (علیه السّلام) سپرده شد و آن حضرت بیستم ماه صفر آن ها به بدن ها ملحق کرد و به مدینه رفت. سید بن طاووس می نویسد: «وقتی زنان و اهل بیت (علیه السّلام) امام حسین (علیه السّلام) از شام بازگشتند و به کشور عراق رسیدند به راهنمای قافله گفتند ما را از راه کربلا ببر پس آمدند تا به قتلگاه رسیدند دیدند جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنی هاشم و مردانی از اولاد پیامبر برای زیارت قبر حسین (علیه السّلام) آمده اند. پس همگی به یک هنگام در آن سرزمین گرد آمدند و با گریه و اندوه و سینه زنی به هم ملاقات کردند و مجلس عزایی که دل ها را جریحه دار می کرد بر پا کردند و چند روزی به این منوال گذشت». این روایت مورد انکار بسیاری از علمای شیعه قرار گرفته است و نقل های بسیاری در تضاد با آن وجود دارد. (علاوه بر شیخ مفید، شیخ طوسی و ابن اعثم کوفی، بسیاری از محققان معاصر نیز اربعین را روزی می دانند که اهل بیت امام حسین (علیه السّلام) از شام به سوی مدینه مراجعت کردند.)


کلمات دیگر: