[ویکی فقه] «نظم یک نوع رابطه هماهنگ میان اجزای یک مجموعه، برای تحقق یافتن هدف مشخص است، به گونهای که هر جزئی از اجزای مجموعه مکمل دیگری بوده، و فقدان هر یک سبب میشود که مجموعه، هدف خاص و اثر ویژه خود را از دستبدهد.
و به دیگر سخن: نظم عبارت است از گرد آمدن اجزای مختلف از مجموعهای، از نظر
کمیت وکیفیت، تا در اثرهمکاری اجزای گوناگون مجموعه، هدف و غایتخاصی تحقق پذیرد.
پیدایش
حیات در روی زمین در گرو استقرار شرایط فراوانی است که به پدیده «حیات»، امکان تحقق بخشد، و با اختلال یکی یا چند تای از آن، حیات در روی زمین، به صورت امر ممتنع درآمده و تحقق نمیپذیرد.
تحلیلگران برهان نظم از همآهنگی شرایط حاکم بر کره زمین با پیدایش پدیده حیات، بر وجود تدبیر استدلال کرده و همآهنگی را نشانه هدفداری گرفتهاند که هرگز از اعتقاد به فاعل مدبر دانا و توانا، جدا نمیباشد و این همآهنگی باپیشرفت دانش طبیعی انسان، پرورش خاصی پیدا کرده و اخیرا به لایههای ازن در جو زمین اشاره میکنند که به مقدار کافی اشعه سوزان ماورای بنفش آفتاب را به زمین میفرستد، تا حیات آنگونه که ما آن را میشناسیم، در سطح زمین ممکن گردد، اینک خود تعبیر:
«لایه ازن دلیل محکمی استبر دور اندیشی آفریننده جهان، آیا ممکن است کسی بتواند این طرح و تدبیر را به روند
تکامل تصادفی نسبت دهد، دیواری که مانع
مرگ موجودات زنده گردد. دیواری با ضخامت کافی و دفاع مناسب که شاهد گویایی استبر طرح و تدبیر».
ناقدان این نوع تقریر از برهان نظم میگویند در این جا دو احتمال است و از نظر سنجش خرد هر دو یکسان است، یکی ما را به سوی اعتقاد به طرح و تدبیر سوق میدهد، در حالی که دیگری نقطه مقابل آن است، و تصادف را در تحقق حیات کافی میداند.
دو احتمال
این دو احتمال عبارتند از:
۱. آفریننده دانا و توانا برای تحقق یافتن پدیده حیات در روی زمین این دیوار دفاعی را به وجود آورد، تا پدیده حیات در روی زمین راه تکامل خود را بپیماید.
۲. علت اینکه حیات بر روی زمین به این نحو شگفتانگیز، به وساطت این دیوار دفاعی از نابودی مصون گشته، این نیست که خداوند در آغاز، حیوانات را آفرید و سپس لایه ازن را برای محافظت از آنها خلق کرد; بلکه به عکس، چون لایه ازن در آغاز، آنجا وجود داشت و تنها آن گونه از صور حیات که قادر به زیستن در سطح دقیق تشعشع ماورای بنفش که از این لایه عبور میکند بودهاند بر روی زمین تکامل پیدا کردهاند.
یاد آور میشویم:هرگاه وجود این دو احتمال در نظر خرد یکسان باشد، باید ناقدان برهان، جزو شکاکان در مسائل ماورای طبیعتباشند، نه مادی نافی ماوراء طبیعت.
وقتی از آنان سؤال میشود که چگونه این همه عوامل فراوان با هم هماهنگ شده و پدیده حیات را در روی زمین مستقر ساخته است، فورا به فرضیه اپیکوری پناه برده و میگویند:
«عالم مرکب از تعداد بی شماری از ذرات صغار است که به طور تصادفی در حرکت هستند، در یک زمان نامحدود، این ذرات صغار ترکیبات متعددی پیدا میکنند، و به انواع صورتهای گوناگون ممکن در میآیند. اگر یکی از این ترکیبات، نظم ثابت و معینی پیدا کند (خواه موقتیا به طور دایم) این نظام در طی زمان مناسب صورت تحقق و استقرار خواهد یافت، و ممکن است کیهان با انتظامی که ما اکنون در آن زندگی میکنیم، از این ترکیبات ساخته شده باشد».
«جان هیک» پس از نقل این بیان از «هیوم» مینویسد:« این فرضیه، مدل سادهای را برای تبیین طبیعتگرانه سرشت منظم عالم، فراهم میسازد; این مدل در پرتو علوم جدید، مورد تجدید نظر یا گسترش قرار میگیرد».
هیوم و متاثران از اندیشه او، نظم را انکار نمیکنند و میگویند: « استمرار و دوام هر نوع حیاتی، در محیطی بالنسبه ثابت و معین، مستلزم نظم و انضباط پذیری است، ولی میگوید این نظم میتواند معلول یکی از دو فرضیه پیشین باشد، یکی طرح آگاهانه، دیگری طرح «اپیکوری»و بدون دلیل قاطع نمیتوان، نظم را نتیجه عامل دوم دانست».
هنگامی که بحث و جدال به این نقطه میرسد، برهان محاسبه احتمالات پا به میدان مینهد و در پیدایش نظم، طرح آگاهانه را، یک طرح خردپسند و قابل اعتماد میداند; در حالی که فرضیه پیدایش نظم را در سایه حرکات نامتناهی طبیعت، یک احتمال فاقد ارزش قلمداد میکند، و قاطعانه داوری میکند که بر چنین مدل سازی برای تبیین طبیعت نمیتوان اعتماد کرد، و خرد انسانی را بالاتر از آن میداند که در مقابل طرح آگاهانه که به روشنی مشکل را حل میکند به فرضیه اپیکوری، تمایل نشان دهد یا آن را در ردیف فرضیههای علمی بیاورد، زیرا: استقرار حیات در روی زمین در گرو عوامل بی شماری است که جمع و جور شدن آنها از طریق تصادف در نظر عقل، محال عادی است. و هر کس بخواهد نظم و هماهنگی عوامل حیاتی را از این راه توجیه کند، به یک نظریه فاقد ارزش علمی اعتماد کرده است.
درگذشته یادآوری کردیم در هر برهانی سه چیز را نباید از نظر دور داشت:
۱. جایگاه برهان
۲. پیام برهان
۳. مخاطبان آن
برهان
حساب احتمالات، برهان مستقل و جداگانه نیست.جایگاه آن داوری میان طرفداران نظریههای تدبیری و اپیکوری است.
پیام آن قطعیتبخشیدن و به حد صفر رسانیدن به معنی فلسفی نظر مخالف نیست، بلکه پیام آن ارزیابی دو نظر متضاد با توجه به اصول علمی است و اینک کدام یک از دو نظریه، با توجه به اصول علمی، قابل اعتماد و واجد ارزش علمی است.
مخاطبان آن، دو گروه مجادل و مناظرند که هر یک سنگ یکی از دو نظریه را به سینه میزنند و محاسبه با بیان عالمانه ثابت میکند که نظریه دوم فاقد ارزش بوده و از نظر اصول علمی قابل اعتماد نیست.
اینک توضیح:
خواه ما پدیده حیات را یک پدیده صد در صد مادی بدانیم و آن را اثر شیمیایی هماهنگی ماده بشماریم، و یا اینکه آن را موجودی مجرد و فعلیتی اضافه بر ماده حساب کنیم، بالاخره تحقق پدیده «زندگی»در کره ما و یا کرات دیگر به عوامل و شرایط زیادی نیاز دارد که وجود آن را مثلا در زمین ممکن سازد و احتمال اجتماع این شرایط از روی تصادف آن چنان بعید است که نمیتوان آن را در ردیف احتمالات عقلایی در آورد.
هرگاه برای پیدایش یک پدیده مادی، عوامل دهگانه یا صدگانهای لازم باشد، در این صورت هر یک از این عوامل، برای پدید آمدن آن پدیده، جزء علتبه شمار میرود و فقدان یکی، فقدان پدیده را قطعی میسازد، ولی در باره پدیده حیات، شماره اوضاع و احوالی که وجود حیات را در زمین ممکن میسازد، به قدری زیاد است که آشنایی با همه آنها از فکر بشر بیرون است، و تصور این که همه آنها برحسب تصادف پیدا شده و با هم جمع وجور شدهاند، بسان یک احتمال در یک میلیارد احتمال است و هیچ عاقلی در تفسیر پدیدهای در میان این همه احتمالات به یک چنین احتمالی تکیه نمیکند و از این نظر دانشمند گرانمایه «کرسی موریسون» در اثر نفیس خود چنین مینویسد:
«ممکن نیست تمام شرایط و لوازمی که برای ظهور و ادامه حیات ضروری است صرفا بر حسب تصادف و اتفاق بر روی سیارهای فراهم شود».
سپس به عنوان نمونه گازهای مورد استنشاق را مورد بحث قرار میدهد و مینویسد:
«اکسیژن» و «ئیدروژن» و «اسید کربونیک» چه به تنهایی و چه در حال ترکیب و اختلاط با همدیگر، از ارکان اولیه حیات جانداران بهشمار میروند و اساسا مبنای زندگی در زمین بر آنها استوار است، از میان میلیونها احتمال حتی یک احتمال هم نمیرود که همهاین گازها در آنواحد در سیارهای جمع شوند و مقدار و
کیفیت آنها هم به طوری معادل باشد که برای حیات کافی باشد و اگر هم بگوییم آن نظم و ترتیب، تصادفی بوده آن وقتبر خلاف منطق ریاضی استدلال کردهایم».
برای اینکه در باره این شرایط بیشتر غور کنیم یادآور میشویم:
۱. یکی از عوامل حیات در روی زمین آب است، برای اینکه زندگی در اقیانوسها و دریاها و رودخانهها در زمستانهای دراز محفوظ بماند، این مایه حیات طوری آفریده شده که در درجه حرارت قریب به صفر یخ میبندد، وبسان سرپوش مانع از خروج حرارت از داخل آب میگردد و در نتیجه آب عمق دریاها و دریاچهها به حال مایع میماند، و در این صورت باید شاهد یخبندهای درون اقیانوسها و دریاها گردیم، علاوه بر این، وزن مخصوص یخ نیز به این هدف کمک میکند زیرا وزن مخصوص یخ کمتر از آب و یخ در سطح آب میماند و پایین آب نمیرود.
۲. خاک نیز بسان آب مایه زندگی است و مواد معدنی خاصی دارد که
گیاه آن را جذب میکند و به صورت خوراکهای مورد نیاز جانوران در میآورد، وجود فلزات در نزدیکی زمین موجب پیدایش چهرههایی از تمدن شده است که
چشم گیرتر از همه، تمدن ماشینی امروز ماست.
۳.زمین با قطر وجاذبه خاصی آفریده شده است که آب و هوا را در خود حفظ میکند، اگر زمین به کوچکی
ماه و قطر آن یک چهارم قطر کنونی آن بود، نیروی جاذبه آن قادر به حفظ آب و هوا در روی آن نبود و درجه حرارت به صورت کشندهای بالا میرفت، اگر فاصله زمین تا
خورشید دو برابر مدار کنونی آن بود، حرارتی که از خورشید به آن میرسید به ربع حرارت کنونی تنزل میکرد و طول مدت زمستان دوبرابر میشد و همه موجودات یخ میبستند.
۴. اگر فاصله خورشید از وضع فعلی به نصف تقلیل مییافت، گرما به چهار برابر، و طول مدت فصل، نصف میگردید و زمین به اندازهای سوزان میشد که زندگی روی آن غیر ممکن میگشت.
آیا میتوان گفت که همه این شرایط به طور تصادف و اتفاق جمع و جور شده و حیات را در روی زمین ممکن ساختهاند، در صورتی که امکان داشتبه هزاران صورت دیگر درآید و سرانجام تحقق حیات غیر ممکن شود.
دانشمند گرانقدر «کرسی موریسون» این حقیقت را با مثالی روشن میکند:
یک برهان ریاضی برای ابطال تصادف
ده سکه که از یک تا ده شمارهگذاری شده باشند در جیب خود بریزید، خوب آنها را به هم بزنید سعی کنید که آنهارا به ترتیبی که شمارهگذاری کردهاید خارج کنید، مثلا از سکه یک شروع کنید و به ترتیب تا شماره ده بالا بروید، البته هر دفعه سکهای را که بیرون آوردید پیش از در آوردن سکه دیگر، آن را به جیب خود بگذارید وکاملا مخلوط نمایید.
پیش از آن که شما مشغول کار بشوید، ما قبلا حساب احتمالات مسئله را بررسی میکنیم تا ببینیم احتمال این که این شمارهها از یک تا ده مرتب بیرون بیایند، یک در چند احتمال است، سپس به امید شانس و بخت وارد کار شوید.
احتمال این که در نخستین دفعه سکه شماره یک بیرون بیاید، یک در ده است.
احتمال اینکه یک و دو به ترتیب بیرون آیند، یک درصد است (ده ضرب در ده مساوی استبا صد برای بهدست آوردن مقدار احتمالات هر مرتبه، نتیجه احتمالات مرتبه قبلی را، ضرب در عدد سکهها مینماییم).
احتمال اینکه شمارههای یک و دو و سه منظم استخراج شوند، یک در هزار است (۱۰۰۰ ۱۰×۱۰۰).
احتمال اینکه از یک تا چهار مرتب استخراج شوند، یک در ده هزار است(۱۰۰۰۰ ۱۰×۱۰۰۰).
احتمال اینکه شمارههای یک الی پنجبه ترتیب بیرون آیند، یک در صد هزار است(۱۰۰۰۰۰ ۱۰×۱۰۰۰۰) و هکذا بنابر این، احتمال این که تمام شمارههای از یک تا ده به ترتیب شماره بیرون آیند، یک بر ده میلیارد است.
حالا اگر شماره سکهها صد یا هزار باشد مثلا فرض کنید هزار سکه را شماره گذاری کرده در میان کیسه بزرگی ریختهایم و میخواهیم به همان ترتیب آنها را بیرون بیاوریم، احتمال بیرون آمدن یک و دو به ترتیب یک در میلیونم است، احتمال سه شماره از یک الی سه، یک در میلیارد است(نتیجه یک میلیون ضرب در هزار) بنابر این هر چه شماره بالا برود، شماره احتمالات به طور سرسام آور بالا میرود، کار به جایی میرسد که احتمال اصابت از نظر علمی(نه فلسفی) به درجه صفر میرسد و عددی را که بخواهیم شماره احتمالات را بیان کنیم، پیدا نمیکنیم و به اعداد نجومی باید متوسل شویم.
شرایط حیات، حکم سکهها و هماهنگی آنها، حکم شمارههای آنها را دارند، احتمال اینکه ذرات بی شمار ماده، در سایه حرکت کور و کر، بدون طرح «تدبیری» از روی تصادف، به شرایط حیات تحقق بخشیده و در نتیجه حیات در روی زمین مستقر گردیده است; بسان احتمال خروج سکههای موجود در کیسه به صورت منظم از یک تا ده است. درست است که وجود چنین احتمال را نمیتوان انکار کرد، ولی هرگز نمیتوان بر آن اعتماد نمود.
بررسی برخی از اشکالات
یکم: حساب احتمالات، احتمال وقوع تصادفی و اتفاقی یک مجموعه را گرچه به سوی صفر میل میدهد و لیکن هرگز به صفر نمیرساند، و به همین دلیل تنها برای اطمینان عرفی و
یقین روانشناختی مفید است و هیچگاه یقین علمی به دنبال نمیآورد.
با توجه به پیام برهان و رسالتی که بر عهده دارد، این اشکال وارد نخواهد بود; زیرا برهان محاسبه احتمالات، برهان مستقل نیست، بلکه رسالت آن داوری میان دو نظریه «طرح تدبیر » و «تصادف» است و اینکه کدام یک از این دو نظریه در تبیین پدیده منظم، ارزش علمی دارد.
انتظار از این دلیل، این نیست که احتمال مخالف(تصادف) را به حد صفر برساند، بلکه انتظار این است که آن را به حدی برساند که هیچ خردمندی در تبیین پدیدهها به آن توجه نکند و ارجی بر آن ننهد. و برهان حساب احتمالات در این حد کارآیی دارد.
طرفداران فرضیه «اپیکوری» همان طراحان فرضیههای علمی در پدیدههای طبیعی هستند و هیچگاه دیده نشده که این گروه در تحلیلهای علمی خود، پدیدهای را با فرضیهای که احتمال صحت آن نسبتبه فرضیه مخالف، در حدیک میلیاردم است، تفسیر و تبیین کنند; چطور شد که همین گروه که در تبیین پدیده نظم و هماهنگ بودن طبیعت، بر چنین احتمال تکیه میکنند و به رخ مخالفان میکشند.
احتمال تصادف در موجود منظم که مساوی با یک میلیاردم احتمال است، هرچند از نظر دقت فلسفی، منافی یقین به طرح و تدبیر است، ولی به خاطر فرط ضعف، آنچنان مغفول عنه است که انسان تحلیلگر به آن توجه نکرده و آن را به حساب نمیآورد. و یقین خود را به قضیه آشکار میسازد، چنان که همین وضع در استقرای گسترده نیز حاکم است.
×××
دوم:در صورتی که وجود مدبری حکیم به شیوهای عقلی اثبات نشده باشد و احتمال وقوع تصادفی هیئت موجود برود، بین احتمال وقوع نظام موجود ویا نظام احسن، و احتمال وقوع هر یک از حالتهای ممکن، و یا متصور و از جمله احتمال وقوع بدترین و زشتترین مجموعه، تفاوتی نخواهد بود و در این صورت چون یکایک شکلهای متصور با یکدیگر سنجیده شود، از جهت احتمال، امتیازی بین هیچیک از آنها با دیگری نیست.
امتیاز وقتی به وجود میآید که احتمال وقوع چند مورد با یکدیگر جمع شود و یا این که احتمال وقوع نظام موجود و یا نظام احسن، در برابر دیگر احتمالهایی قرار گیرد که در ردیف آن قرار دارند، در این حال هرچه احتمال وقوع نظام احسن به سوی صفر میل کرده باشد، احتمال ظهور طرف مقابل که حاصل جمع دیگر احتمالهاست، به یک نزدیک خواهد شد و لیکن نکته مهم این است که واقعیتخارجی همواره یکی از حالتهای مفروض است و جامعی که بین چند حالت و یا بین همه حالتهایی که غیر از نظام احسن هستند، در نظر گرفته میشود، یک امر ذهنی است و به بیان دیگر، در واقع همواره یکی از شکلهای متصور تحقق میپذیرد و آن شکل هر کدام که باشد، احتمال مساوی با احتمال نظام موجود و یا نظام احسن خواهد داشت.
در تحلیل این اشکال باید سه چیز را در نظر گرفت:
الف: مطابق قانون علیت و معلولیت در حرکت نامتناهی ذرات صغار، باید یکی از این صور تحقق پذیرد و تعین یکی از آن صور، بستگی به تحقق علت تامه آن دارد، یعنی علت تامه هر یک از این صور مختلف، تحقق پذیرفت، معلول تحقق خواهد یافت و قانون محاسبه احتمالات با این نقطه سر و کاری ندارد.
ب: مقصود از نظم در این مورد، نظم غایی است، یعنی نظم هماهنگ اجزا و ذرات بی شمار که به نتیجه خاصی منتهی میگردد، مانند هماهنگی اجزای دستگاه بینایی به نحوی که به دیدن میانجامد، در حالی که ترکیب اجزای آن مثلا به یک میلیون صورت امکان پذیر است، اما هیچ کدام از آن صور هماهنگ نبوده و به این نتیجه نمیرسد.
ج: تحقق هریک از این صورتها اعم از ناهمآهنگ و همآهنگ، جز یک احتمال آن را تایید نمیکند و همه صور از نظر احتمال، یکسان میباشند.
با توجه به این سه اصل، به توضیح برهان میپردازیم: فرض میکنیم شماره صورتهای غیر منظم از پدیده حیات قریب به یک میلیون صورت است، و در حالی که صورت منظم که در آن هماهنگی و آیندهنگری صورت گیرد، یک صورت بیش نیست، در این هنگام تحقق پدیده به صورت غیر منظم(اگر طرح و تدبیر در کار نباشد)، مورد تایید نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه احتمال است در حالی که صورت منظم از پدیده را فقط یک احتمال تایید میکند.
شما میتوانید، این اختلاف بارز در احتمال را با یک مثال توضیح دهید، فرض کنید مکانیکی تمام اجزای یک خودرو را پیاده کرده و همه را در بشکهای میریزد و با وسیلهای روزها و یا ماهها آن را تکان میدهد، صور نامنظم اجزای آن، با صورت منظم که غایت و غرض بر آن مترتب شود، قابل قیاس نیست، ترکیب نامنظم آن میتواند به هزاران صورت درآید، در حالی که ترکیب منظم و هماهنگ آن یک صورت بیش ندارد.
این جاست که میگوییم(اگر طرح و تدبیر نباشد)، احتمال پیدایش یک خودرو منظم بر اثر حرکت کور وکر، یک احتمال بسیار
ضعیف و نادری است که مورد توجه قرار نمیگیرد، در حالی که احتمال پیدایش یک مرکب کج و معوج و خالی از هدف، مورد تایید هزاران احتمال میباشد، به گونهای اگر احتمال منظم (احتمال بسیار ضعیف) به هر دلیلی از بین برود، یقین فلسفی دست میدهد که محصول این حرکتیک موجود ناهماهنگ است.
عقل و خرد در پرتو محاسبه احتمالات میگوید: اگر طرح تدبیر در کار نباشد، احتمال پیدایش موجود هماهنگ در آستانه صفر است، در حالی که احتمال پیدایش یک مرکب ناهماهنگ و ناهنجار در آستانه یقین فلسفی و از نظر علمی و عقلانی، مورد یقین است.
هرگاه ما در مقابل پدیده نامنظم قرار بگیریم، توجیه پدیده ناهماهنگ از طریق تصادف و شانس، یک توجیه عقلانی خواهد بود و در حقیقت پدیده را با عاملی تفسیر کردیم که قبل از روشن شدن وضع، تقریبا یک میلیون احتمال آن را تایید میکرد و در چنین صورت حق نداریم آن را با عامل دوم به نام طرح و تدبیر توجیه کنیم.
ولی اگر در مقابل یک پدیده منظم و هماهنگ قرار گرفتیم، در این صورت جریان بر عکس خواهد بود; توجیه آن از طریق تصادف و شانس، تفسیر پدیده با یک احتمال بسیار ناچیز خواهد بود که در نظر عقلا و
خردمندان بی ارزش بوده و در هیچ علم و دانشی به چنین احتمالی ارزش قائل نمیشوند.
بلکه عقلا میگویند: اگر عامل تصادف و شانس تعیین کننده بود، بایستی وضعی بر خلاف وضع موجود پدید آمده باشد که نتیجه آن هرچه باشد، پیدایش پدیده منظم به مفهوم غایی آن نخواهد بود، در حالی که اکنون پدیده منظم تحقق یافته است،پس در این صورت باید آن را با عامل دیگری نام طرح و تدبیر تفسیر کرد که صد در صد با هدفداری متلازم است، نه عامل تصادف که فقط در یک میلیونیم احتمال میتواند با هدفداری همگام باشد.
اساس اشکال را این تشکیل میدهد که تصور شده جایگاه داوری، محاسبه احتمالات، فرد فرد صور ناهماهنگ است و مسلما در این وقت همه صورتها از نظر شانس وقوع، احتمال و شانس مساوی دارند; در حالی که مورد داوری، عصاره و قدر مشترک صورتهای ناهماهنگ و احتمال صورت هماهنگ است; احتمال صور ناهماهنگ را نهصد و نود و نه هزار و اندی تایید میکند. در حالی که صورت هماهنگ را یک احتمال از یک میلیون احتمال پشیبانی مینماید.
هرگاه یکی از صور ناهماهنگ تحقق میپذیرفت، طبعا بر خلاف انتظار نبوده، زیرا احتمال بسیار بالایی آن را قبلا تایید میکرد.
ولی هرگاه نتیجه بر عکس شد، یعنی ۹۹۹ هزار احتمال تحقق نیافت، ولی یک احتمال، جامه عمل پوشیده، این نشان میدهد که عامل تصادف تعیین کننده نبوده است، بلکه عامل طرح و تدبیر نظم کنونی را رقم زده است.
فرض کنید یک میلیون نفر از نژاد سفید در نقطهای گرد آمدهاند و در میان آنان فقط یک سیاهپوست است وبناستبه وسیله هواپیما سکهای پرتاب شود که نصیب یکی از آنها گردد، هریک از این افراد در برخورداری از این سکه شانس مساوی دارند، ولی شانس برخورداری، عنصر سفید (نه فرد فرد سفید) بسیار بالاست، در حالی که احتمال اینکه سکه به دست فرد سیاهپوستبرسد، بسیار ضعیف است. اکنون اگر احتمال قوی تحقق پذیرفت و سکه به دست عنصر سفید افتاد، تفسیر پدیده از طریق «تصادف» صحیح خواهد بود، ولی اگر احتمال ضعیف تحقق یافت و سکه به دست فرد منحصر به فرد سیاهپوست افتاد، عقل متعارف ( نه عقل دقیق فلسفی) میگوید حتما در پرتاب سکه طرح و نقشهای درکار بوده که سبب شده استسکه به دست فرد سیاهپوستبرسد.
×××
سوم: «حساب احتمالها به شرحی که گذشت در هیچ حالت، حتی در موردی که نسبتبه یک پدیده خاص و نه جامع ذهنی در نظر گرفته میشود، ناظر به اوصاف حقیقی و واقعی آن پدیده نیست; بلکه از اعتبارهای ذهنی و عملی انسان است و اگر حکایتی برای آن باشد، تنها در قیاس با مقدار امید و انتظار انسان بوده و کشفی حقیقی نسبتبه جهان خارج ندارد».
«حساب احتمالها برای عقل عملی و برای تنظیم رفتار فردی و اجتماعی مفید بوده، به همین جهت در علومی که کشف حقیقت و واقع در آن کمتر مورد نظر بوده و کاربرد عملی آنها تعیین کننده و مفید است، استفاده از حساب احتمالها پر رونق، بلکه ضروری و لازم است و لیکن در مسائل فلسفی و الهی که متفکر در جستجوی حقیقتبه تفکر و تامل میپردازد و به کمتر از یقین دل نمیبندد، استفاده از آن بی فایده و خطاست».
wikifeqh:
هستی با تکیه بر وجود نظم هدفمند در جهان آفرینش
برهان نظم مرکب از دو کلمه «برهان» به معنای دلیل روشن و «نظم» به معنای تألیف و ضمیمه کردن است.برهان در اصطلاح، برترین نوع استدلال است که با تکیه بر مقدمات قطعی و یقینی به نتیجه یقینی منتهی می گردد و نظم در اصطلاح عبارت از گرد آمدن اجزای متفاوت با کیفیت و کمیّت ویژه در یک مجموعه است که هماهنگی آنها هدف معینی را دنبال کند.
برهان نظم استدلالی است که برخلاف براهین حدوث، حرکت و امکان هرگز بر مدار یک موجود سامان نیافته و با تکیه بر وجود نظمی هدفمند و پویا در جهان به اثبات وجود مبدئی یگانه و دانا و توانا و حکیم می پردازد، از این رو برخی گفته اند: نظم مورد نظر در این برهان فقط نظم ناشی از
علت فاعلی نیست، بلکه مراد نظمی است که افزون بر ابتنای بر فاعل، ناشی از علت غایی است و برای هدف و غایت معینی پدید آمده است، زیرا صرف وجود فاعل نمی تواند نظم شگفت انگیز
جهان هستی را تفسیر کند بلکه باید این فاعل دارای علم و
شعور و حکمت و قدرت بوده، فعل او هدف مشخصی را دنبال کند.
بکارگیری این برهان بر اثر وضوح آن روشن نیست؛ اما از سوی حکیمانی همچون سقراط و ارسطو بکار رفته است. در منابع اسلامی (فلسفی، کلامی، تفسیری) نیز مواردی یافت می شود که از نظم به عنوان برهانی برای اثبات وجود خداوند با اوصاف یاد شده بهره جسته شده است.
گرچه برخی از فلاسفه اسلامی در اثبات ذات واجب از این برهان بهره نگرفته اند اما در باب وحدت- علم و دیگر اوصاف الهی از آن استفاده شده است. آنان از بکار بردن نظم برای اثبات اموری دیگر نیز غفلت نکرده اند، چنان که حکیمان مشّاء از مشاهده افعال متکثر و هماهنگی موجود در گیاهان و حیوانات که مستند به عناصر مادی درون گیاه و حیوان نیست، نفس نباتی و حیوانی را ثابت کرده اند و شیخ اشراق از این هماهنگی عالمانه و مدبّرانه به اثبات ارباب انواع پرداخته است.
برای برهان نظم تقریرهایی گوناگون ارائه شده است:
در هر صورت برهان نظم دارای دو مقدمه است که مقدمه نخست آن (صغرا) وجود افعال هماهنگ در عالم طبیعت است، اعم از این که نظم در بخشی از طبیعت یا در تمام آن باشد. این مقدمه، حسّی و تجربی است. مقدمه دوم برهان (کبرا) نیز عبارت است از این که هر نظمی نیازمند به ناظمی حکیم و داناست.
wikiahlb:
مطالعه احوال موجودات نشان می دهد که ساختمان جهان و ساختمان واحدهایی که اجزای جهان را تشکیل می دهد حساب شده است. هر چیزی «جایی» دارد و برای آن، «جا» قرار داده شده است و منظوری از این قرار دادنها در کار بوده است. این برهان همین قدر به ما می فهماند که طبیعت،
مسخر نیرویی ماورای طبیعی است و می فهماند که جهان، نیازمند وجود
صانع و حکیم است... این نظم، علاوه بر حکایت از علت فاعلی جهان، از وجود علت غایی نیز حکایت می کند. در این برهان، در یک صورت رو به عقب داریم و علت حوادث را در گذشته جهان جستجو می کنیم و در صورت دیگر، نظر به جلو داریم و نتیجه حوادث را می نگریم.
۱. ↑ مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۳۹ - ۴۱.۲. ↑ اسراء/سوره۱۷، آیه۱۲.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۶، ص۲۳۴، برگرفته از مقاله «برهان نظم».
...