کلمه جو
صفحه اصلی

بازداشت


مترادف بازداشت : اسیر، بندی، توقیف، حبس، دستگیر، زندانی، گرفتار، محبوس ، منع، جلوگیری، نهی

متضاد بازداشت : آزاد، رها، امر

فارسی به انگلیسی

apprehension, arrest, bust, detainment, detention, roundup, seizure, prevention, pinch

apprehension, arrest, bust, detainment, detention, roundup, seizure


detention, arrest


فارسی به عربی

اعتقال , قید

مترادف و متضاد

curb (اسم)
جلوگیری، بازداشت، زنجیر، عنان، جدول، لبه پیاده رو، هویزه، حاشیه پیاده رو

arrest (اسم)
توقیف، بازداشت

detention (اسم)
توقیف، بازداشت، حبس

arrestment (اسم)
توقیف، بازداشت

deterrence (اسم)
بازداشت، بازداری

backset (اسم)
بازداشت، عقب زنی، وارونه، مکی، عود

dissuasion (اسم)
بازداشت، بازداری، انصراف، دلسرد سازی

forbiddance (اسم)
جلوگیری، بازداشت، منع، ممانعت، ممنوعیت، نهی، قدغن

stoppage (اسم)
جلوگیری، بازداشت، ایست، سد

۱. اسیر، بندی، توقیف، حبس، دستگیر، زندانی، گرفتار، محبوس ≠ آزاد، رها
۲. منع، جلوگیری، نهی ≠ امر


اسم ≠ آزاد، رها


اسیر، بندی، توقیف، حبس، دستگیر، زندانی، گرفتار، محبوس


فرهنگ فارسی

منع، ممانعت، توقیف، حبس، جلوگیری
( مصدر ) ۱ - منع ممانعت جلوگیری . ۲ - توقیف حبس .

فرهنگ معین

(مص مر. ) ۱ - جلوگیری . ۲ - توقیف ، حبس .

لغت نامه دهخدا

بازداشت. ( مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) منع. ممانعت تعرض. ( ناظم الاطباء ). مَنع. حَدَد. سَدّ. رُطام. حُجران. مَنعی. خَبل. ( منتهی الارب ). وَزع. کَف .ممانعت. رَدَع. نهی. || حمایت. نگه داشتن. ( شعوری ج 1 ص 152 ). || ( اِ مرکب ) درمیان و فاصله. ( ناظم الاطباء ). برزخ. فاصله. حائل و بازداشت میان دو چیز. ( منتهی الارب ). مِصر. بازداشت میان دو چیز. ( دستورالاخوان ). المصر؛ بازداشت میان دو چیز وحد چیزی. ( مجمل اللغه ). || قسمت. || مدت. || حبس و گرفتاری. ( ناظم الاطباء ). توقیف. ( واژه های فرهنگستان ایران ). ایباق. سِجن. ( منتهی الارب ). || محبس. زندان. ( ناظم الاطباء ). || محبوس. زندانی. بندی :
چندگه بازداشت بودم من
در یکی خانه عاجز و مضطر.
مسعود سعد.

فرهنگ عمید

۱. منع، ممانعت، جلوگیری.
۲. توقیف.
۳. (حقوق ) حبس.
۴. (صفت مفعولی ) زندانی: چند گه بازداشت بودم من / در یکی خانه عاجز و مضطر (مسعودسعد: ۱۷۷ ).
* بازداشت کردن: (مصدر متعدی ) زندانی کردن، کسی را به زندان انداختن.

۱. منع؛ ممانعت؛ جلوگیری.
۲. توقیف.
۳. (حقوق) حبس.
۴. (صفت مفعولی) زندانی: ◻︎ چند‌گه بازداشت بودم من / در یکی خانه عاجز و مضطر (مسعودسعد: ۱۷۷).
⟨ بازداشت کردن: (مصدر متعدی) زندانی کردن؛ کسی را به زندان انداختن.


دانشنامه آزاد فارسی


نقل قول ها

بازداشت یا دستگیر کردن
• «هیچ کس را نباید خودسرانه دستگیر، توقیف یا تبعید کرد.» -> ماده ۹)اعلامیه جهانی حقوق بشر

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بازداشت، اصطلاح حقوق کیفری به معنای حبس متهم در جریان تحقیقات مقدماتی است که گاهی تا پایان رسیدگی ماهوی و صدور حکم و شروع به اجرای آن، ادامه می یابد. این مقاله به بررسی موارد و احکام بازداشت در حقوق موضوعه ایران و برخی کشورهای اسلامی و نیز مبانی فقهی آن می پردازد.
۱) این اصطلاح درباره اموالی نیز که در اجرای مفاد احکام دادگاه ها یا تعهدات مندرج در سند رسمی، توقیف می شوند، کاربرد دارد.
۲) واژه بازداشت، همچنین در وثیقه ای که دادسرا به عنوان تأمین، از متهم اخذ می کند، به کار می رود. دراین صورت، بازداشت وصفی است که مرجع ذی صلاح، به مال معین می دهد و آثاری مانند عدم امکان نقل و انتقال، و ضبط وثیقه در صورت عدم حضور متهم، بر آن مترتب می شود.

وجه تمایز کاربرد های بازداشت
وجه تمایز بازداشت در مفهوم جزایی آن، از سایر مواردی که به حبس متهم می انجامد، این است که عنوان مجازات بر آن صادق نیست و با صدور حکم برائت متهم، منافات ندارد.

ماهیّت بازداشت
درواقع، بازداشت، یکی از اقسام قرارهای تأمین است که قاضی به منظور امکان دسترسی به متهم، جلوگیری از فرار، اختفا و تبانی او و دیگر مصالح، در شرایط خاصی، صادر می کند.

حکم شرعی و حقوقی بازداشت قبل از اثبات جرم
...

پیشنهاد کاربران

موقوف


کلمات دیگر: