کلمه جو
صفحه اصلی

تحریف


مترادف تحریف : تبدیل، تغییر، دگرگون سازی، قلب

متضاد تحریف : تصحیح

برابر پارسی : دستبری، دگرگون کردن، دستکاری

فارسی به انگلیسی

distortion, twist, alteration, tampering with (something)

alteration, tampering with (something)


distortion, twist


فارسی به عربی

بدیل , تزییف , تشویه

مترادف و متضاد

sophistication (اسم)
کمال، اغوا، تحریف، سفسطه، دلفریبی

anagram (اسم)
مقلوب، قلب، تحریف

distortion (اسم)
تحریف، اعوجاج

falsification (اسم)
تحریف، ساختگی، تزویر

garble (اسم)
تحریف، ضایعات

mutilation (اسم)
تحریف، نقص، قطع عضو، معیوب سازی

تبدیل، تغییر، دگرگون‌سازی، قلب ≠ تصحیح


فرهنگ فارسی

کج کردن، گردانیدن، تغییروتبدیل دادن وگردانیدن
۱- ( مصدر ) گردانیدن کژ کردن . ۲- تبدیل و تغییر کلام را از وضع و طرز و حالت اصلی. ۳- بعضی ازحروف یک کلمه را عوض کردن . جمع : تحریفات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - گردانیدن . ۲ - تغییر دادن اصل کلام .

لغت نامه دهخدا

تحریف. [ ت َ ] ( ع مص ) بگردانیدن سخن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). گردانیدن سخن از جای وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). گردانیدن سخن و چیزی را از وضع و حالت خود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).برگردانیدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بگردانیدن. ( دهار ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). تغییر هر چیز عموماً و تغییر کتاب خصوصاً. ( فرهنگ نظام ). تغییراللفظ دون المعنی. ( تعریفات ). تغییرالشی عن موضعه. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). تغییر، تبدیل ، انقلاب ، سرنگونی و واژگونی و انحراف سخن و یا چیزی دیگر از حالت و وضع خود و تقلب. ( ناظم الاطباء ) : گفت درخواستم تا مردی مسلمان در میان کار من باشد که دروغ نگوید و سخن تحریف نکند. ( تاریخ بیهقی ). روا نیست در تاریخ تحریف و تغییر و تبدیل کردن. ( تاریخ بیهقی ). || قط محرف زدن قلم را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). کج تراشیدن سر قلم. ( فرهنگ نظام ) :
خرد از بیخبران آموز ای شاه خرد
که بتحریف قلم گشت خط مرد قویم.
ابوحنیفه اسکافی.
|| تحریف چیزی ؛ حَرْف قرار دادن برای آن. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || میل دادن چیزی را و قرار دادن چیزی را بر جانب و طرفی. ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): و طاعون یحرف القلوب ؛ ای یُمیلها و یجعلها علی حرف ، ای جانب و طرف. ( منتهی الارب ). || در اصطلاح محدثان ، عبارتست از تصحیف یعنی تغییر حدیث و برخی بین تحریف و تصحیف فرق نهند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || دراصطلاح قراء، تغییر دادن الفاظ قرآن است برای مراعات آواز. در اتقان گوید: و از جمله بدعتهائی که جماعت قاریان نهاده اند آن است که در یک جای جمع شوند و همگی با یک آهنگ قرآن خوانند و مثلاً در جمله «افلاتعقلون » الف را حذف کنند و حرفی را که مد آن سزا نیست ممدود سازند تا آن راهی را که در فن تجوید برای خود برگزیده اند مستقیم کنند. و این عمل را سزاوار است تحریف نامند - انتهی. و در دقایق محکمه گفته است بعد از بیان مخارج حروف ، که تحریف آن است که قاریان گرد هم آیند و همه به یک آواز خواندن آغاز کنند، یکی از آنان جزئی از کلمه ای را قرائت کند، و دیگری جزء دیگر همان کلمه را قرائت و به انجام رساند. و این عمل را بالخاصه برای محافظت و مراعات آواز خود انجام میدهند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت صص 357 - 358 ). || در اصطلاح اهل جفر، تحریف عبارتست از تکسیر زمام. در رساله مسمی به انواع البسط میگوید: تکسیر زمام ، یعنی تحریف حروف زمام بدین طریق بود که چون تکسیر نمایند حرف آخر زمام را در اول سطر بنویسند. وحرف اول زمام را بجای حرف دوم. و حرف ماقبل آخر زمام را بجای حرف دوم. و حرف ماقبل آخر زمام را بجای حرف سوم اول سطر بنویسند. و حرف دوم اول زمام را بجای حرف چهارم. و بهمین قاعده تمام کنند. و این تحریف رادر هر سطر نمایند. تا آنکه زمام با ترتیب زمام اول بازآید. و علامت او آنست که چون حرف اول زمام اول در آخر زمام آید و حرف دوم زمام اول در اول زمام آید تکسیر تمام شده باشد. و اگر سطر دیگر خواسته باشند، همان سطر زمام اول خواهد آمد. و در جمیع انواع بسط مادامی تحریف کنند که به زمام اول بازگردد، الا در بسط تمازج که در آن عمل نظر میکنند که حروف مطلوب چند است و بتعداد حروف مطلوب تحریف نمایند. اگر حروف مطلوب پنج حرف باشند تا پنج سطر تحریف ، و اگر هفت باشد تا هفت سطر تحریف نمایند، و بر این قیاس. و در بعضی از صور در تحریف ابتدا از حرف اولین کنند یعنی حرف اول زمام را در اول سطر دوم نویسند. و حرف آخرین را در دوم سطر دوم و همچنین عمل را بپایان رسانند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ص 358 ). || دراصطلاح اهل لغت ، تشابه حروف کلماتست بعض دیگر را در نوع و شکل و عدد و ترتیب و اختلاف آنها در حرکات یا حرکت و سکون ، بخلاف تصحیف که آن اختلافست در نقطه ها. رجوع به نشوءاللغه ص 29 به بعد شود.

فرهنگ عمید

۱. تغییر دادن، تبدیل کردن و گردانیدن کلام کسی از وضع و طرز و حالت اصلی خود.
۲. بعضی حروف کلمه را عوض کردن و تغییر دادن معنی آن.

دانشنامه عمومی

تحریف در لغت به معنی بگردانیدن سخن؛ تغییر هر چیز عموما و تغییر کتاب خصوصا. راغب گفته: تحریف کلام آن است که آن را در گوشه ای از احتمال قرار دهی که بتوان به دو وجه حمل کرد.
اما در اسلام به عنوان ادعایی جهت بیان تغییرات در تورات و انجیل گفته می شود و مسلمانان معتقدند که مطالب انجیل و تورات به دست یهودیان و مسیحیان تحریف شده اند یعنی برخلاف اصلش تغییر یافته اند.

فرهنگ فارسی ساره

دستبری، دگرگون کردن


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تحریف، از مباحث مهم کلامی در باره تغییر یا عدم تغییر کتب آسمانی است.
تحریف در لغت به معنای «گردانیدن سخن» و «تغییر دادن سخن» است و خصوصاً در مورد تغییردادن کتاب به کار می رود. تحریف گاه صرفاً به معنای تغییر لفظ و گاه صرفاً به معنای تغییر معنا و سوء تأویل دانسته شده است.

بحث تحریف در فرهنگ اسلامی
بحث تحریف در فرهنگ اسلامی به طور خاص در باره دو موضوع مطرح شده است: تحریف کتاب های آسمانی یهودیان و مسیحیان، و تحریف در قرآن.

تحریف کتاب های آسمانی در قرآن
بحث در این در باره ریشه در قرآن کریم دارد که در آن تورات و انجیل به عنوان کتاب هایی که خداوند بر پیامبرانش نازل کرده است، تأیید شده اند و در عین حال بر این نکته نیز تأکید شده است که این کتاب ها تحریف شده اند. در آیه ۷۵ سوره بقره در باره یهودیان آمده است که گروهی از آنان کلام خدا را می شنوند و به رغم آن که آن را می فهمند، تحریفش می کنند. آیه ۷۹ همین سوره و آیه ۷۸ سوره آل عمران، ناظر به این معناست که کسانی کتابی به دست خود می نویسند و می گویند از جانب خداست. آیه ۴۶ سوره نساء و آیه ۱۳ سوره مائده نیز به مسئله تحریف کلام از جانب اهل کتاب (یُحَرِّفونَ الکَلِمَ عَنْ مَواضِعِه) اشاره دارد. در آیه ۴۱ سوره مائده نیز همین نکته با تعبیری دیگر (یُحَرِّفونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه) بیان شده است.

مصادیق تحریف
...

پیشنهاد کاربران

واتگردانی، وات گشت، اریباندن، واتهای واژه ای را دگر کردن یا نگاشتن، دستبردن در سخن

کژیدن = کژ گردانیدن = تحریف
نمونه : تحریف شده = کژین

دگرنمایی زیبنده ترین واژه برای تحریف میباشد

با یاد او
با درود
به نظر میرسد تلاش گذشتگان ما برای جدایش خوب و بد، در لا به لای صفحات تاریک تاریخ گم شده و گویا آدمیان امروز باید از ابتدای مسیر گام های خود را برای جدایش نیک و بد بردارند. باید نیک و بد را دوباره بنگریم و دوباره تلاش کنیم شاید این بار . . . .




حتی واژه ها هم تحریف شده اند.
باید تلاش کنیم واژه هایی با معنای شفاف را استفاده کنیم. نکند واژه ای نابجا بر آفریننده ی آسمان بکار میبریم.

بدرود

کژیدن

عوض کردن یا دستکاری یا تغییر = یه متن یا فیلم یا عکس را گویند

دست بردن در چیزی ؛ آن را کمی تغییر دادن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . جرح و تعدیل کردن. اضافه و نقصان کردن.


کلمات دیگر: