[ویکی فقه] از آغاز قرن چهاردهم، مکتب سلفیه بر سر زبان ها افتاد و گروهی آن را به عنوان دین و مذهب، برگزیدند و خود را سلفی نامیدند و برخی، آن را روش فکری برای رسیدن به حقیقت اسلام دانستند.
سلفی ها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» می دانند که در عصر عباسیان و پس از اختلاف با معتزله و اهل کلام و شیعیان، پدید آمدند. پس از درگذشت احمد بن حنبل در سال ۲۴۱ ق که بنیان گذار مذهب اهل حدیث است، این شیوه در میان حنبلی ها ادامه داشت و حنبلی ها در اصول و فروع و عقیده و احکام، خود را پیرو اهل حدیث دانستند. خلفای عباسی از دوران «متوکل» تا زمان «مقتدر»، به ترویج این مکتب پرداختند.
← اصلاحات اشعری
مسئله مهم، آگاهی از روش فکری سلفیه است، آنها دو روش دارند که به هم نزدیک است: گروهی فقط کتاب و سنت را حجت دانسته، از داوری های عقل کمک نمی گیرند. گروه دیگر می گویند قرآن و سنت وقتی برای ما حجت است که با فهم «سلف» همراه باشد؛ زیرا ما آیین خود را از آنها گرفته ایم.آنان در تعبد به نص «کتاب و سنت»، بین خبر واحد و خبر متواتر فرق نمی گذارند و خبر واحد را در تبیین عقاید و معارف، حجت می دانند و چند وقت پیش در همایشی درباره «حجیت خبر واحد در عقاید» که در عربستان سعودی برگزار شد، همگان تصریح کردند که قول ثقه در عقاید برای ما حجت است. بر همین اساس خدا را با صفات بشری توصیف می کنند و برای او به خنده و گریه و آمدن و رفتن و نشستن و پا نهادن در جهنم معتقد هستند و می گویند: «صدای تختی که روی آن می نشیند، مانند صدای کجاوه است!»
جایگاه عقل در مکتب سلفیه
سؤال هشتم: کتاب و سنت که سلفی ها آنها را منبع فکری خود می دانند، نسبت به عقل بسیار تأکید می کنند. واژه «عقل» در قرآن ۴۹ بار آمده است و واژه های «نُهی» و «لُبّ»، در موارد زیادی به کار رفته است. ما خدا و رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) را با عقل شناخته ایم. چگونه این خلف صالح به «سلف صالح» نسبت می دهد که بهره گیری از عقل، کار «عقل گرایان» است و «عقل گرایان» جایگاهی در میان مسلمانان ندارند؟! آنان توجه ندارند که کنار نهادن خرد و بی اعتنایی به آن سبب می شود که اصل دین متزلزل شود. اساس دین که همان شناخت خدا و شناخت انبیا و آخرین پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) است، تنها با کتاب و سنت، انجام نمی شود. حتی قرآن مجید، «توحید در خالقیت و ربوبیت» را با قانون خرد ثابت می کند و می فرماید: «لو کان فیهما آلههٌ الا اللهُ لفسدتا: اگر در آسمان و زمین، خدایانی جز الله وجود داشتند، آن دو تباه و نابود می شدند.»
نمونه ای از استنباط سلفیه
...
سلفی ها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» می دانند که در عصر عباسیان و پس از اختلاف با معتزله و اهل کلام و شیعیان، پدید آمدند. پس از درگذشت احمد بن حنبل در سال ۲۴۱ ق که بنیان گذار مذهب اهل حدیث است، این شیوه در میان حنبلی ها ادامه داشت و حنبلی ها در اصول و فروع و عقیده و احکام، خود را پیرو اهل حدیث دانستند. خلفای عباسی از دوران «متوکل» تا زمان «مقتدر»، به ترویج این مکتب پرداختند.
← اصلاحات اشعری
مسئله مهم، آگاهی از روش فکری سلفیه است، آنها دو روش دارند که به هم نزدیک است: گروهی فقط کتاب و سنت را حجت دانسته، از داوری های عقل کمک نمی گیرند. گروه دیگر می گویند قرآن و سنت وقتی برای ما حجت است که با فهم «سلف» همراه باشد؛ زیرا ما آیین خود را از آنها گرفته ایم.آنان در تعبد به نص «کتاب و سنت»، بین خبر واحد و خبر متواتر فرق نمی گذارند و خبر واحد را در تبیین عقاید و معارف، حجت می دانند و چند وقت پیش در همایشی درباره «حجیت خبر واحد در عقاید» که در عربستان سعودی برگزار شد، همگان تصریح کردند که قول ثقه در عقاید برای ما حجت است. بر همین اساس خدا را با صفات بشری توصیف می کنند و برای او به خنده و گریه و آمدن و رفتن و نشستن و پا نهادن در جهنم معتقد هستند و می گویند: «صدای تختی که روی آن می نشیند، مانند صدای کجاوه است!»
جایگاه عقل در مکتب سلفیه
سؤال هشتم: کتاب و سنت که سلفی ها آنها را منبع فکری خود می دانند، نسبت به عقل بسیار تأکید می کنند. واژه «عقل» در قرآن ۴۹ بار آمده است و واژه های «نُهی» و «لُبّ»، در موارد زیادی به کار رفته است. ما خدا و رسالت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) را با عقل شناخته ایم. چگونه این خلف صالح به «سلف صالح» نسبت می دهد که بهره گیری از عقل، کار «عقل گرایان» است و «عقل گرایان» جایگاهی در میان مسلمانان ندارند؟! آنان توجه ندارند که کنار نهادن خرد و بی اعتنایی به آن سبب می شود که اصل دین متزلزل شود. اساس دین که همان شناخت خدا و شناخت انبیا و آخرین پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلّم) است، تنها با کتاب و سنت، انجام نمی شود. حتی قرآن مجید، «توحید در خالقیت و ربوبیت» را با قانون خرد ثابت می کند و می فرماید: «لو کان فیهما آلههٌ الا اللهُ لفسدتا: اگر در آسمان و زمین، خدایانی جز الله وجود داشتند، آن دو تباه و نابود می شدند.»
نمونه ای از استنباط سلفیه
...
wikifeqh: سلفی گری گروه ها یا جریان هایی که معیار سنجش اعتقادات را آموزه های سه قرن نخستین اسلامی می دانند و راه حل مشکلات مسلمانان را بازگشت به تعالیم ناب نخستین معرفی می کنند. آنها با استناد به حدیثی از پیامبر اسلام(ص)، سه قرن نخستین اسلامی را بهترین قرون اسلامی دانسته و برای کسانی که در این دوره زندگی کرده اند مرجعیت فکری قائل اند. آنها قرآن و سنت پیامبر را با تفسیر صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین معتبر می دانند و عقل را حجت نمی دانند. برجسته کردن توحید، جهاد، تکفیر و مراجعه مستقیم به متن را از مبانی اندیشه سلفیه شمرده اند. سلفیان با تکیه بر تفسیر خود از توحید، بسیاری از مسلمانان را مشرک حساب می کنند. ابن تیمیه، ابن قیم جوزیه، محمد بن عبدالوهاب، شوکانی و رشید رضا از مهمترین نظریه پردازان سلفیه هستند. وهابیت، طالبان و القاعده از گروه های سلفی به شمار می آیند.
درباره تعریف سلفیه اختلاف وجود دارد. بنا به تعریف احمد پاکتچی هر جریانی که به کردار و آموزه های سنت های نخستین اسلامی (خلفای صدر اسلام) اعتبار ویژه ای بخشد و راه نجات را بازگشت به تعالیم ناب نخستین آنها بداند، سلفی است. آنان مدعی اند تنها راه بازگشت به تعالیم ناب اسلام، پیروی از سلف صالح است. بیشتر آنان منظور از سلف صالح را شخصیت های سه قرن نخستین اسلامی (پیامبر،صحابه، تابعین و تابعین تابعین) می دانند و با استناد به حدیث قرون نخستین سه قرن نخستین اسلامی را بهترین قرون اسلامی دانسته و برای کسانی که در این دوره زندگی کرده اند مرجعیت فکری قائل اند.
از عصر صحابه تا پایان سده ۲ق، دو جریان به طور موازی در حیطه معارف دینی در چالش با یکدیگر بودند، جریانی که خود را در معرض مواجهه با مسائل جدید و اندیشه های متنوع قرار می داد و به تناسب این تماس ها، معرفت دینی را تحول پذیر می دید و دیگر جریانی که بر پایبندی به سنت آغازین اسلام تکیه می کرد. سوی اخیر این تقابل را می توان به طور کلی، سلف گرایی نامید تقابل این دو جریان در سده های ۲و ۳ق با رویارویی اصحاب حدیث با گروه های مخالف چون معتزله خود نشان می داد.
درباره تعریف سلفیه اختلاف وجود دارد. بنا به تعریف احمد پاکتچی هر جریانی که به کردار و آموزه های سنت های نخستین اسلامی (خلفای صدر اسلام) اعتبار ویژه ای بخشد و راه نجات را بازگشت به تعالیم ناب نخستین آنها بداند، سلفی است. آنان مدعی اند تنها راه بازگشت به تعالیم ناب اسلام، پیروی از سلف صالح است. بیشتر آنان منظور از سلف صالح را شخصیت های سه قرن نخستین اسلامی (پیامبر،صحابه، تابعین و تابعین تابعین) می دانند و با استناد به حدیث قرون نخستین سه قرن نخستین اسلامی را بهترین قرون اسلامی دانسته و برای کسانی که در این دوره زندگی کرده اند مرجعیت فکری قائل اند.
از عصر صحابه تا پایان سده ۲ق، دو جریان به طور موازی در حیطه معارف دینی در چالش با یکدیگر بودند، جریانی که خود را در معرض مواجهه با مسائل جدید و اندیشه های متنوع قرار می داد و به تناسب این تماس ها، معرفت دینی را تحول پذیر می دید و دیگر جریانی که بر پایبندی به سنت آغازین اسلام تکیه می کرد. سوی اخیر این تقابل را می توان به طور کلی، سلف گرایی نامید تقابل این دو جریان در سده های ۲و ۳ق با رویارویی اصحاب حدیث با گروه های مخالف چون معتزله خود نشان می داد.
wikishia: سلفیه